اخبار

عطریانفر: مردم از نخبگان پیشروتر و انقلابی‌تر بودند

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

محمد عطریانفر، می گوید: در دی ماه ۱۳۵۷ که فضا به سمت یکسره شدن حکومت پهلوی می ‏رفت، در قشر دانشگاهی تردید در پیروزی احساس می ‏شد اما این حس در توده مردم وجود نداشت. ایمان، اعتقاد و امنیت ‏خاطر مردم در مورد سقوط رژیم بیشتر از فضاهای دانشگاهی بود.

مریم گنجی: سال‌های دهه پنجاه برای جنبش‌های دانشجویی مخالف نظام سال‌هایی پرالتهاب، پرحادثه و پرفراز و نشیب بود. محمد عطریانفر، دانشجوی دانشگاه صنعتی آریامهر سابق، شریف فعلی در آن سال‌ها به خاطر فعالیت‌های مخالف رژیم و همکاری با مجید شریف واقفی دو دوره در فاصله سال‌های ۵۴ و ۵۷ دستگیر و زندانی شد. در ابتدای سال ۵۷ که از زندان آزاد شد، فرایند مبارزات انقلابی و مخالف رژیم پهلوی اوج و شدت بیشتری گرفته بود. به بهانه سالگرد پیروزی انقلاب با محمد عطریانفر به گفت‌وگو نشسته‌ایم و از خاطرات آن روزها پرسیده‌ایم.

‌ شما روزهای منتهی به پیروزی انقلاب مشغول چه فعالیتی بودید؟

آن زمان من، دانشجوی دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعتی شریف) بودم که یکی از نهادهای انقلابی مؤثر دانشجویی در سراسر کشور به حساب می‌آمد. با توجه به علایق و روحیه مبارزه‌ام، جزء مجموعه‌ای از فعالان دانشگاه بودم. ابتدای سال ۵۷ از زندان آزاد شده بودم و به طور طبیعی در متن بسیاری از تحولات انقلابی قرار داشتم. دانشگاه شریف در میان دانشگاه‌های کشور و مشخصاً دانشگاه‌های تهران به دو دلیل موقعیت بسیار برتری داشت؛ شاه این دانشگاه را برای جذب بهترین دانشجویان کشور تأسیس کرده بود و امیدوار بود دانشجویان این دانشگاه مانند دانشکده فنی دانشگاه تهران و دانشگاه پلی‌تکنیک (امیرکبیر) در فعالیت‌های سیاسی درگیر نشوند، اما دانشگاه شریف که به لحاظ رتبه علمی حتی توانست بهتر از دانشکده فنی و پلی‌تکنیک باشد نه تنها به اراده شاه، وفادار نبودند بلکه شاید بتوان گفت به مراتب تندتر و انقلابی‌تر ظاهر شدند.

نکته دیگر آنکه دانشگاه‌های فعال کشور مجموعه‌ای از تلاش‌های مبارزاتی چپ، مارکسیستی و اسلامی را در درون خود داشتند.در برخی از دانشکده‌ها نیروهای چپ و مذهبی به موازات هم حرکت می‌کردند و حتی در برخی از دانشگاه‌ها وزن چپ سنگین‌تر از وزن نیروهای مسلمان بود. در دانشگاه صنعتی شریف وزن فعالیت‌های مبارزاتی دانشجویان مسلمان بسیار برجسته‌تر، مؤثرتر، معنادارتر و جریان‌سازتر از فعالیت‌های مبارزاتی چپ بود. این وجه تمایزی بود که در دانشگاه ما وجود داشت. دانشگاه آریامهر در فعالیت‌های مبارزاتی خود نوعی تنوع‌آفرینی هم داشت. مثلاً مبنای دانشگاه‌های دیگر سامان دادن فعالیت‌ها و مبارزات درون دانشگاه‌ها بود، ما شاید جزء اولین دانشگاه‌ها بودیم که مبارزات دانشجویی را به خارج از دانشگاه‌ها بردیم. تجربه دیگر ما در دانشگاه، تعرض متقابل نسبت به نیروهای گارد حاضر در دانشگاه بود. حمله به نیروهای پلیس و از صحنه خارج کردن آنها را نوعی فعالیت سیاسی می‌دانستیم. در نوبتی بچه‌های دانشگاه یکی از کارمندان دانشگاه را که تا حدودی متهم به همکاری با ساواک بود، گروگان گرفته و در ساختمان مرکزی دانشگاه با طناب از طبقه سوم آویزان کردند. البته نه اینکه به دار آویخته باشند. همان زمان کیهان تیتر درشتی علیه دانشگاه زد که اخلالگران و خرابکاران دانشگاه کارمند خدوم دانشگاه را به دار زدند. این اتفاق بازتاب وسیعی داشت.

دانشگاه آریامهر به سبب مجید شریف‌واقفی که دانشجوی این دانشگاه بود، نیز اهمیت داشت. او سمبل شخصیت مبارزی بود که قربانی مطامع برخی از فرصت‌طلبان درون تشکیلات سازمان مجاهدین خلق شد و بعدها این دانشگاه به نام او نام‌گذاری شد.

من حدفاصل سال ۵۴ تا ۵۷ به دلیل مشکلات سیاسی در بازداشت بودم. اما دورادور مطلع بودم که آتش فعالیت‌های سیاسی دانشگاه خاموش نشده است. ابتدای ۵۷ که از زندان به دانشگاه برگشتم، ازجمله تدابیری که به خرج دادیم بیرون بردن فعالیت‌ها از داخل دانشگاه بود. پایگاهی در مسجد علی‌اکبر در خیابان بنی‌هاشم برای خودمان تعریف کردیم که به پاتوق مبارزاتی بیرون از دانشگاه تبدیل شد. روحانی آن مسجد آقای رضوی‌نامی بود و فرزندش سیدمحمد رضوی که بعد از پدر در آن مسجد نماز می‌خواند و امروز هم از دوستان و جزء طیف اصلاح‌طلب است، با ما همراهی می‌کرد. این مسجد نقطه توافق ما و بسیاری از رفقای ما که می‌توانستند در خارج از دانشگاه به ما بپوندند، بود. کتابخانه مسجد را در اختیار گرفته و فعالیت‌های مطالعاتی راه‌اندازی کرده بودیم.

خاطره دیگری از آن روزها دارم. در دانشگاه سالن ورزشی بزرگی داشتیم که عکس شاه و فرح و فرزندشان در ابعاد بسیار بزرگ به دیوار آن نصب شده بود. بچه‌ها این عکس‌ها را پایین آورده و عکس امام را بالا بردند. این اتفاق برای بسیاری گران تمام شده بود. یکی از دوستان ما معلم درس‌های غیرفنی در دانشگاه بود؛ علوم انسانی و تاریخ و فلسفه، به من گفت که برخی اساتید چپ دانشگاه معتقدند در کنار عکس آقای خمینی عکسی از لنین و مارکس هم باید قرار بگیرد. من برایشان استدلال کردم که شخصیت‌هایی چون لنین و مارکس ممکن است در دیگر انقلاب‌های مارکسیستی نقش داشته باشند ولی در انقلاب ایران، نماد وحدت و مبارزه با حکومت شاهنشاهی امام خمینی است کمااینکه خود گروه‌های چپ مارکسیسی شعار می‌دهند درود بر خمینی مبارز.

یکی از خاطراتی که هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم؛ ۱۷ شهریور است. روز چهارشنبه یا پنجشنبه پیش از ۱۷ شهریور مراسم عید فطر در قیطریه به امامت آقای مفتح برگزار شد. بعد از نماز جمعیت صدهزارنفری در خیابان راه افتاده و علیه حکومت شعار دادند. شعارها بسیار تند بود و جمعیت در مسیر لحظه به لحظه تقویت می‌شد. ارتش هم با آنکه حضور داشت مقابله نمی‌کرد. راهپیمایی مسالمت‌آمیزی بود. آن راهپیمایی پایه‌ای شد برای تجمع روز جمعه در میدان ژاله و بسیاری تشویق شدند که در اجتماع جمعه در میدان ژاله شرکت کنند. در آن مقطع رهبران مذهبی برای ۱۷ شهریور برنامه‌ای نداشتند. این اتفاق خودجوش و خارج از اراده رهبران مذهبی بود. از جمله شخصیت‌هایی که مخالفت چندانی با این اتفاق نداشتند مرحوم شیخ یحیی نوری بود که اجتماع را تأیید کرد. خود من در اجتماع آن روز شرکت کردم. در خیابان ژاله با ارتشی که فرمان داشتند در صورت ادامه تظاهرات حمله کنند، مواجه شدیم. حدود یک ماه قبل در شهر اصفهان، به خاطر درگیری‌ها اعلام حکومت نظامی شده بود. این سابقه ذهنی برای حکومت ایجاد شده بود که بسیاری از شهرها ملتهب‌اند. شرکت‌کنندگان بر این باور بودند که شاید ارتش مثل گذشته اجازه بدهد که پیاده‌روی برگزار شود. با همین ذهنیت به سمت پلیس حرکت کردیم ولی برخلاف تصورات ما به سمت خط مقدم نشانه رفتند. خود من هم در خط مقدم بودم و به صورت کاملاً معجزه‌آسایی آسیب ندیدم. سه چهار نفر اطراف ما افتادند. مجبور شدیم به خیابان‌های اطراف فرار کنیم و جنازه‌ها را هم دنبال خودمان کشیدیم. ۱۸ شهریور خاطره بسیار تلخی بود. من اگرچه تجربه زندان داشتم ولی این حجم از مقابله را باور نمی‌کردم. عملاً تا ساعت ۵، ۶ بعدازظهر در خیابان‌های فرعی اسیر بودیم و امکان خروج نداشتیم. درصورت خروج یا بازداشت می‌شدیم یا مورد اصابت گلوله قرار می‌گرفتیم. خود من در این مدت مجموعاً ۱۷، ۱۸ شهید دیدم. در فکر بودیم که باید پیش از شب خودمان را از آن مخمصه نجات دهیم. در یک فرصت طلایی موفق شدم از ضلع غربی خیابان عبور کنم و تا خیابان آزادی پیاده رفتم و نهایتاً خود را به مسجد علی‌اکبر رساندم. شب تلخی بود. همه در بهت و نگرانی بودند. در آن بهت و نگرانی ساعت ۵/۸، ۹ شب خبر آمد که امام پیام داده است. پیامی بسیار امیدبخش که افسردگی و انفعال ما را از بین برد و به ما روحیه داد.

‌ از چه زمانی احساس کردید پیروزی انقلاب نزدیک است؟

برای کسانی چون من که تجربه مبارزاتی داشتیم این فضاها طبیعی‌تر بود تا مردم. صادقانه بگویم حتی تا ۱۷ شهریور هم باورمان نبود که اتفاقی خواهد افتاد. اگرچه امام بسیار توفنده و فعال و امیدبخش ظاهر شده بود ولی در فضای دانشجویی و نخبگان سیاسی تصوری بر پیروزی سریع وجود نداشت. ۲۶ دی‌ماه هیمنه و هیبت رژیم پهلوی شکسته شد. به خاطر تطبیق تاریخی ۲۶ دی با خروج شاه از ایران قبل از ۲۸ مرداد، این روز برای ما پیام امیدبخشی داشت. حس‌مان این بود که شاه امکان مقاومت ندارد، در حال ترک کشور است و میدان را برای ارتشی‌ها و غیرارتشی‌ها باز می‌گذارد که شرایط را بهبود ببخشند. شاه خیلی جربزه مقاومت نداشت. با توجه به نوع تربیت در محیط غربی نمی‌توانست خشونت تمام‌عیار اعمال کند.

با رفتن شاه باور عمومی این بود که کار رژیم تمام است. دو نکته قابل توجه در این بحث وجود دارد؛ دانشجویان و نخبگان جامعه با سابقه تاریخی مبارزه در زمانی که مخالفت‌ها در روستاها همراهی نداشت و در شهرها بسیار اندک بود به نزدیک بودن پیروزی تردید داشتند اما با آنکه تا پیش از ۵۶، بخش گسترده‌ای از توده مردم مخالف پهلوی نبودند، به یک‌باره متحول شدند. مردم از جریان دانشجویی پیشی گرفته و خیلی امیدوارتر و همراه‌تر بودند. در دی ماه ۱۳۵۷ که فضا به سمت یکسره شدن حکومت پهلوی می‌رفت، در قشر دانشگاهی تردید در پیروزی احساس می‌شد اما این حس در توده مردم وجود نداشت. ایمان، اعتقاد و امنیت‌خاطر مردم در مورد سقوط رژیم بیشتر از فضاهای دانشگاهی بود. نخبگان ما که سابقه مبارزاتی داشتند در تحلیل مسائل دچار توقف ذهنی شده بودند اما مردم با رویکردی متفاوت از نخبگان مبارزاتی، تندتر و انقلابی‌تر بودند و این امر در سرعت انقلاب مؤثر واقع می‌شد. برخلاف تصور معمول که در تحولات انقلابی که پیش‌قراولانی وجود دارند که جامعه را به دنبال خود می‌کشند، در ایران نخبگان سیاسی و مبارزان اگرچه در سال‌های پیش از ۵۵، در قالب تشکیلات سیاسی مبارزاتی و انقلابی یا در نهادهای معترض مذهبی و غیرمذهبی مثل دانشگاه و مسجد آغازگر انقلاب بودند اما پیش‌قراول نبودند. در این زمینه مردم از بسیاری از شاخص‌های جریان مبارزه جلوتر بودند. البته نیروهای انقلابی نقش سازماندهی مردم را برعهده داشتند.

مردم زودتر از نخبگان باور کردند که رژیم در حال سقوط است. بخشی از این باورمندی یا عدم باور نخبگان به امر معرفت برمی‌گردد؛ مردم چون از معرفت تفصیلی برخوردار نیستند، اطلاعات و شناختشان اجمالی است؛ بر پایه آن معرفت اجمالی تفسیر کرده و می‌گویند کار نظام تمام است ولی نخبگان از معرفت تفصیلی و با جزئیات برخوردارند و برخی از معادلات تفصیلی به آنها این پیام را می‌دهد که در تاریخ تجربیاتی از این دست وجود داشته و به نتیجه نرسیده است. شانس، مراد، تقدیرالهی یا هرآنچه اسمش را بگذاریم موجب شد خوش‌بینی شکل‌گرفته بر پایه معرفت اجمالی مردم در مورد افول و سقوط حکومت به واقعیت بپیوندد. در چنین موقعیتی مبارزان به جای پیشتازی در موقعیت انفعالی پیرو مردم قرار گرفتند. شخص امام که نقش کلیدی در پیروزی انقلاب داشت، فارغ از این بحث که این انقلاب خواست الهی بوده است، عمده‌ترین سهم را به مردم اختصاص می‌دهد.

در جریان پیروزی انقلاب سه لایه مدخلیت داشتند؛ توده طبقات شهری و غیرشهری که نقش کلیدی داشتند. امام که وحدت مبارزه را حفظ کرده و مراقب بود شعارها دچار انحراف و مردم از روند مبارزه خسته نشوند و در رتبه‌های بعدی نخبگان و مبارزان سیاسی بودند.

‌ در آن زمان این نگرانی وجود نداشت که توده ممکن است رادیکال عمل کرده و آرمان‌های مبارزه را به مخاطره بیندازد؟

اگر ساختار مذهبی انقلاب را در ذهن نداشته باشیم، این دغدغه‌ها به وجود می‌آمد، کمااینکه نیروهای ملی و برخی از لایه‌های دیگر این نگرانی را داشتند که شاید این حرکت یک تحول ناکام و نارسا تولد زودرس باشد. جریان وجه غالب که عمدتاً نیروهای طبقه متوسط شهری بودند، طبقه مردمی و توده‌های فعال مبارز درست مثل یک حقیقت غیرقابل کتمان رهبری امام را به رسمیت می‌شناختند، چنین تحلیل‌هایی را برنمی‌تافتند. در آن مقطع هیچ‌کس تصوری نداشت که با ساقط کردن حاکمیت قرار است چه چیزی به جای آن بنشانیم. همه ذهنیت‌ها معطوف به این بود که امام سرفصل‌ها و دکترین‌هایی را در پاریس در مشورت با دیگران تدوین کرده است و در صورت پیروزی با همین تفکرات و با تکیه بر ظرفیت‌ها جامعه را سامان خواهد داد. ما در دستگاه‌های تحلیلی روشفکری و غیرعوامانه خودمان چه‌بسا تردیدهایی داشتیم. اما واقعیت این است که انقلاب بدون پیشینه و برنامه‌ریزی از پیش تعیین‌شده در یک زمان بسیار کوتاهی خارج از اراده تحلیلگران و جامعه نخبگان شهری به سرعت به پیروزی رسید و این زمان کوتاه بسیاری از دست‌اندرکاران اداره کشور را دچار شرایط دشواری کرده بود. در زمان کمتر از یکسال اطرافیان امام که شخصیت‌های صادقی بودند راهکارهایی ارائه کردند که در شکل‌گیری نظام جدید به شدت مؤثر واقع شد و کوتاه بودن زمان پیروزی را جبران کرد.

حزب جمهوری اسلامی که در بدو پیروزی انقلاب تشکیل شد، پیش‌ذهنیت از پیش تعریف‌شده‌ای برای تربیت، هماهنگی مجموعه‌ای از نیروهای صاحب صلاحیت و دلبسته مردم و مبانی فکر مذهبی برای سامان دادن جامعه داشت که با پیروزی سریع انقلاب، دید فرصتی برای این تمهیدات نیست. به تعبیر شاعر؛

شد غلامی که آب جوی آرد/ آب جوی آمد و غلام ببرد

رهبران سیاسی بعد از امام با یک پیروزی بسیار شگرف مواجه شدند و وقت سامان دادن به جامعه و امور رسید. درنهایت بخش قابل‌توجهی از نهادهای سامان‌یافته دوره ۲۵ ساله بعد از ۱۳۴۲ که در حکومت پهلوی شکل گرفته بود، حفظ شد. تمام تلاش امام و اطرافیان معطوف شد که محتوای سازمان‌ها را تغییر داده و اصلاح کنند. این مدل در دنیای سیاست مدل قابل قبولی است. اگر مأموریت گذشته یک نهاد به اتمام برسد، ضرورتی ندارد که آن نهاد را منحل کنید؛ نهاد مجلس، کابینه، نهادهای اطلاعاتی، تدوین برنامه، نهادهای آموزشی و...

‌ روزی که امام به ایران بازگشت، کجا بودید؟

تا پایان دی ماه در تهران بودم. بنا به ضرورت دیدار با خانواده سفری یکی دوروزه به اصفهان داشتم، اما عملاً ماندگار شدم. به خواهش تعدادی از دوستان فعال انقلابی در فعالیت‌های اصفهان درگیر شدم. در تهران به عنوان عضو مؤثر در دانشگاه بودم و با برخی از مسئولان در ارتباط بودم ولی در اصفهان در هسته اصلی تصمیم‌سازی شهر قرار گرفتم و دوستان معتقد بودند حضورم مؤثر بوده است. در اصفهان شاهد پیروزی انقلاب بودم. روز ۱۲ بهمن که امام وارد شد هم از طریق رادیو اخبار را تعقیب می‌کردم.

به پرواز امام و احتمال سانحه یا بازداشت ایشان اشاره کردید؛ در روزهای منتهی به انقلاب، دلهره خاصی در فضای عمومی وجود داشت؟

تقریباً دلهره‌ای وجود نداشت. وقتی شرایط به جایی رسید که شاه از کشور خارج شود و آدمی مثل بختیار را برای تشکیل کابینه دعوت کند ما به این جمع‌بندی رسیدیم که خشونت تمام‌عیار در مواجهه با فعالیت‌های مبارزان اتفاق نخواهد افتاد. در درگیری‌ها ممکن بود کشته بدهیم اما باورمان این بود که کشته‌های هزاران هزار نخواهیم داشت. بنابراین دلهره داخلی نداشتیم. در مورد فضای بین‌الملل و احتمال دخالت آمریکایی‌ها هم با توجه به اطلاعات اجلاس گوادلوپ که در آن سران کشورهای غربی به این نتیجه رسیده بودند که امکان دفاع از حکومت پهلوی وجود ندارد و باید به سمت سازوکار جدیدی بروند، این اطمینان را داشتیم که از سوی آمریکایی‌ها تحرکی صورت نخواهد گرفت. البته نکته منفی در این میان این بود که اطلاعی از ابزار سرکوب یک انقلاب نداشتیم. حداکثر می‌دانستیم ساواکی هست که مضمحل شده است، ارتشی که غلاف کرده و حکومت نظامی که چندان ظرفیت مقاومت ندارد.

وقتی در حکومت‌های توتالیتر رابطه خدایگان و بنده حاکم می‌شود، با ترک صحنه توسط دیکتاتور، سربازها در سربازخانه‌ها شورش می‌کنند. شاه برای دوران پس از خود یا در غیاب خود در عرصه سیاست و قدرت کسانی که توان مقابله و حکمرانی داشته باشند، نپروراند. در سال ۳۲ سرلشکر زاهدی نامی بود که در غیاب شاه پنجه در پنجه مصدق بیفکند. در ارتش ۵۷ چنین آدمی سراغ نداشتیم. کسی نبود که بتواند با شاه همراهی و موافقت کند. تجربه یک‌ساله ارتش در شهرها و حکومت نظامی به ما آموخته بود که دیگی از آتش ارتش در قالب حکومت نظامی یا حضور در کابینه گرم نخواهد شد.

‌ از آن دوران خاطره دلنشینی به خاطر دارید؟

دلنشین‌ترین خاطره پیروزی انقلاب بود.

‌ خاطره ملموس‌تری بگویید.

زیباترین خاطره من ۳-۲ روزی است که به ۲۲ بهمن انجامید. در اصفهان درگیر تحولات زیادی بودیم. روز ۲۳ بهمن ساواک را تسخیر کردیم که این اتفاق در ذهن من خاطره ماندگاری است. هیچ‌‌کس در ساواک نبود. بسیاری از دوستان در جست‌وجوی اسلحه بودند من به خاطر تجربه زندان، تمام ذهنم معطوف به یافتن بایگانی و اسناد ساواک بود. اتاقی با مساحت ۱۵۰-۱۰۰ متر پیدا کردیم با ۴۰،۵۰ قفسه فلزی که تمام خالی بود. فهمیدیم بایگانی ساواک بوده که همه پرونده‌ها خارج شده یا از بین رفته است. من برای خودم مأموریتی برای یافتن بایگانی ساواک تعریف کردم. درنهایت در مراکز وابسته به ساواک همچون شهربانی و اوقاف و... تمام پرونده‌ها را به دست آوردیم و بایگانی منهدم‌شده و تخلیه‌شده ساواک را بازسازی کردیم. با احیای این بایگانی به شبکه و طراحی‌های ساواک پی بردیم و رد عناصر مؤثر را پیدا کردیم. و نیروهای آموزش‌دیده ما در این دوران بعدها در دولت مهندس موسوی و زیرنظر دکتر یزدی بازمانده اسناد تهران را ساماندهی و احیا کردند. با توجه به مرکزیت جغرافیایی اصفهان و کثرت رفت‌وآمد به آنجا بسیاری از پرونده‌ها براساس پرونده‌های اصفهان بازسازی شد.

منبع: روزنامه سازندگی

حزب کارگزاران سازندگی

تماس با ما

آدرس: تهران، خیابان پاسداران، انتهای نگارستان پنجم، پلاک 8

تلفن: 22841608 (021)

ایمیل: info @ kargozaran.net

نقشه

کارگزاران در شبکه های اجتماعی