اخبار

عطریانفر: قالیباف قدرت اداره مجلس را ندارد

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

سیدسجاد موسوی: اصلاح‌طلبان بلاتکلیف هستند و هنوز برنامه ای برای انتخابات ۱۴۰۰ رو نکرده اند، بلاتکلیفی که به نظر می‌رسد بیشتر نتیجه عملکرد و رویکرد شورای نگهبان در بررسی صلاحیت کاندیداهای این جریان از یک سو و سرخوردگی بخشی از بدنه رأی این جریان از سوی دیگر باشد. محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران که معتقد به نقش آفرینی واقع گرایانه اصلاح‌طلبان در انتخابات ۱۴۰۰ است، می‌گوید؛«این احتمال وجود دارد که اعضای شورای نگهبان با بررسی شرایط موجود وعبرت اندوزی از گذشته، سنت و روش بررسی صلاحیت‌ها را نسبت به ادوار قبل تغییر دهد.»

عطریانفر که در روزهای کرونا زده ایران، در منزلش میزبان خبرآنلاین شده بود، گریزی نیز به سرلیستی عارف در انتخابات مجلس دهم زد و گفت«عارف برای هدایت اصلاح طلبان در مجلس، انتخاب دقیقی نبود و متاسفانه عدم توفیق عارف در مجلس شورای اسلامی قابل پیش‌بینی بود.» او رفتار اصلاح طلبان با عارف را به رفتار قوم بنی اسرائیل تشبیه می کند.

آنچه در ادامه می‌خوانید، متن کامل گفت‌وگوی تفصیلی خبرگزاری خبرآنلاین با محمد عطریانفر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران است:

آقای عطریانفر! در آستانه انتخابات سال ۱۴۰۰ مطالبی از سوی برخی اصلاح‌طلبان به گوش می‌رسد که حاکی از قهر سیاسی یا خروج از فعالیت سیاسی است. در چنین فضایی چه آینده‌ای را برای این جناح سیاسی که روزگاری آرای میلیونی را به جلب می‌کرد، پیش‌بینی می‌کنید؟

ابتدا باید بین گفتمان «اصلاحات» و نقش آفرینی فعالان سیاسی این جریان تفکیک قائل شد. گاهی برخی اصلاح‌طلبان در مواقعی که به بن بست سیاسی می‌رسند، این فرضیه را مطرح می‌کنند که اندیشه اصلاحات در ایران مرده است و جامعه ایرانی اقبالی به اصلاحات ندارد.

اندیشه اصلاحات در ایران ریشه و پایه نهادی دارد و جامعه ایرانی هیچگاه با مقوله اصلاحات خداحافظی نکرده و نخواهد کرد. اصلاحات به این معناست که در حوزه‌هایی همچون «معیشت»، «سیاست داخلی»، « دیپلماسی خارجی»، «آزادیهای اجتماعی» «آینده نگری برای خود و نسل‌های بعدی»، «اقتصاد ملی»،«توسعه صنعتی» و سایر مقولات، همواره به دنبال بهبود خواهی است.

از جمله مشکلات جریان اصلاحات این است که برخی از نمایندگان این تفکر سیاسی به دلایل شخصی و یا نا برابری در فرصت‌های سیاسی که از سوی نهادهای حاکمیتی و حقوقی ایجاد می‌شود، خود را در راه رسیدن به اهداف اصلاح‌طلبی ناکام می‌بینند. چرا که برخی نهادهای قدرت غیرانتخابی رقبای اصلاح‌طلبان را در جایگاه رفیع‌تری می‌نشانند و با زاویه ای بدبینانه و باسوءتفاهم به این جریان سیاسی نگاه می‌کنند.

نامرادی اصلاح‌طلبان را نباید به معنای ناکامی جریان اصلاحات تفسیر کرد. شعار سیاسی"انقلاب مرده است؛ زنده‌باد انقلاب" که بیان دیگری از مرگ انقلابیون واداده و استمرار حیات انقلاب است روزگاری نیز توسط سعید حجاریان باعبارت "اصلاحات مرده است؛ زنده‌باد اصلاحات." بازخوانی شد. منظور گوینده از گرته برداری چنین شعاری این بود که اگراصلاح‌طلبان اسیر انفعال، یاس و وانهادگی شدند، قطار اصلاحات آنها را پیاده خواهد کرد و با سوارانی دیگر راه خود را ادامه خواهد داد.

اصلاح‌طلبان در روزگار کنونی در حیرت بزرگ و سردرگمی قراردارند. آنها پس از رحلت امام خمینی (ره) تا به امروز درفضای ترس و نگرانی پایدار به کنش سیاسی می‌پردازند. اصلاح‌طلبان به موجب این که از فرصت برابر برای مقابله با جناح سیاسی رقیب برخوردار نیستند، نمی‌توانند یک آرایش منظم سیاسی به خود بگیرند و همواره از فرصت‌های پیش آمده برای نبرد شبه پارتیزانی در عالم سیاست، بهره می‌گیرند.

منظور شما این است که اصلاحات طلبان یک مدل مبارزه پارتیزانی را در قبال مشکلات خود برگزیده‌اند؟

رفتار، معادلات و مبارزات سیاسی اصلاح‌طلبان در سه دهه اخیر با این مدل انجام شده است. اما اصولگرایان در نقطه مقابل به دلیل حمایت‌های موجود چنین گرفتاری را نداشته‌اند. به همین دلیل است که در این سبک از مبارزه اصلاح‌طلبان هربار که شکست می‌خورند احساس ناکامی مطلق می‌کنند و هربار که به پیروزی می‌رسند، توفیق به دست آمده راحادثه ای عظیم تلقی می‌نمایند. انتخابات ۷۶ نوعی پیروزی ناباورانه و غیرقابل پیش‌بینی برای آنها بود و شکست انتخابات ۸۸ نیز خلاف توقع و انتظارشان رقم خورد.

دامنه بسیار وسیع بین پیروزی و شکست مطلق، فضا را برای اصلاح‌طلبان در امر سیاست ورزی غیرقابل پیش‌بینی کرده است. اما اصوگرایان چنین نوسانی را در کار سیاست ندارند، زیرا آنها می‌توانند با کمک حاکمیت؛ موقعیت خود را پیش‌بینی کرده و برای هر شرایطی خود را آماده کنند.

اصلاح‌طلبان با حاکمیت مشکل دارند یا حاکمیت است که این جریان سیاسی را یک مشکل تلقی می‌کند؟

در مقام «ثبوت» هر دو باهم مشکل دارند. اما در مقام «اثبات» باید دید که سوءتفاهم ابتدا از سوی کدام یک از طرفین آغاز شده است؟ از دید حاکمیت، آنها اصلاح‌طلبان را مقصر می‌دانند؛ مدعی اند بعد از رحلت امام خمینی (ره) این اصلاح‌طلبان بودند که باور خود را به اندیشه سیاسی امام راحل (ره) از دست داده و این موضوع را کتمان می‌کنند. لذا اصلاح‌طلبان را متهم می‌کنند که نمی‌توانند در قواعد درون گفتمانی انقلاب جایگاه برابری با اصولگرایان داشته باشند.

اما اصلاح‌طلبان، روایت دیگری دارند. آنها می‌گویند به باورهای موجود پاییندند و بر اندیشه‌های امام خمینی (ره)،انقلاب و جمهوری اسلامی وفادارند. حتی با مصداق ولایت فقیه (رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای) نیزهمراهند واعتماد و التزام دارند. آنها می‌گویند در زمان امام راحل (ره) این فرصت را داشتند که نقدهای اصلاح‌طلبانه خود را به بالاترین ارکان حاکمیتی کشور متوجه کنند، اما امروز نه از جانب ولی فقیه، بلکه از سوی کسانی که ادعای طرفداری از رهبری دارند، این دست از نقدها پذیرفته نمی‌شود وبا طرح اتهام خلاف واقعِ براندازی می‌کوشند رقیب را از حضور درعرصه رقابت حذف و یا تضعیف کنند.

اگر به دنبال حل صمیمانه و برادرانه اختلافات باشیم و درمقام کشف عامل و آغاز کننده نخستین اختلاف نباشیم؛ طبق اصول و ادبیات سیاست، آن کسی که دست برتر را در قدرت دارد، ابتدا باید دست همدلی و هم اندیشی را به سوی طرف مقابل دراز کند. با چنین استدلالی انتظار می‌رود که ابتدا حاکمیت برای رفع مشکلات گام نخست را بردارد و اگر اصلاح‌طلبان دست همراهی را رد کردند، آنگاه حاکم می‌تواند این ادعا را داشته باشد که اصلاح‌طلبان دنبال بهبود شرایط نیستند.

اصلاح‌طلبان در مواجهه با تبعیض‌های حاکمیتی دچارانکسارروحی و یأس می‌شوند و در صعوبت‌ها تلاش سیاسی را فرو می‌گذارند وترجیح می‌دهند در عالم سیاست کنش‌گری نکنند، و درعین حال وقتی به عمق لایه‌های جامعه نگاه می‌کنند، به این درک می‌رسند که مردم اصلاح‌طلب اند و همین امر عاملی می‌شود که آنها برای بالفعل کردن ظرفیت موجود درصحنه بمانند.

حزب گارگزاران سازندگی در شرایط موجود این قدرت را دارد که علم اصلاحات را در دست گرفته و کار انتخاباتی را در سال ۱۴۰۰ را به پیش ببرد؟

کارگزاران یکی از احزاب محوری و تعیین کننده جریان اصلاحات است. کارگزاران اصلاحات را قرین با «واقعیت گرایی» می‌داند و باورش این است که نباید بر اساس تخیلات و توهمات تصمیم بگیرد، چرا که نتیجه‌ای جز شکست و ناامیدی به دست نخواهد آمد. این حزب سیاسی مسائل را واقع بینانه و زمینی دنبال می‌کند و با دیدگاه آرمان‌گرایی افراطی زاویه دارد.

در جریان اصلاحات نیروها و گروه‌های سیاسی قابل توجهی به تفکر کارگزاران نزدیک هستند، کارگزاران در درون جبهه اصلاحات محور تعادل بخش است و بعضا «جبهه مشارکت» دیروز و حزب «اتحاد ملت» امروز با آن در درون جبهه رقابت می‎کند. رقیب کارگزاران به مسائل با نگاهی آرمانی و تمناهای دور از دسترس می‌نگرد. البته این تفاوت دیدگاه محدود به جریان اصلاحات نیست و اصولگرایان نیز درعالم سیاست، این دو دیدگاه متفاوت را دارند.

هیچ فردی نمی‌تواند در عالم سیاست با چشم بستن بر واقعیات مدعی این باشد که با طرح شعارهای دل فریب می‌تواند جماعتی را جذب و برای یک سیر زمانی طولانی آنها را به دنبال خود بکشاند. آقای احمدی نژاد از نردبان جریان اصولگرایی بالا رفت و اما مدتی بعد با شعارهای عجیب و تهی، خود را به عنوان طلایه دار نظریه رادیکال مطرح کرد و همچنان قصد دارد انبوهی از جامعه جوان اصولگرا را با خود همراه کند. در حالی که موفق نمی‌شود.

واقع‌بینانه اگر بخواهیم با هم صحبت کنیم، فکر می‌کنید شورای نگهبان چه رفتاری را در قبال حزب شما و کاندیداهای احتمالی همچون آقایان «محسن هاشمی» و «علی مطهری» و... اتخاذ خواهد کرد؟

بر اساس تجربه تاریخی شورای نگهبان جریان و کاندیداهای مرتبط با کارگزاران را نمی‌پذیرد. اگر فردی نزدیک به این جریان بتواند خود را از سد شورای نگهبان عبور دهد، نگاه‌های بدبینانه ازسوی اصولگرایان به سمت او جلب می‌شود و جریان مقابل تلاش می‌کند او را در یک پیچ تاریخی از صحنه بیرون کند و اگر نتوانند به صراحت می‌گویند از دست ما در رفته است.

اگر با دید واقع‌بینانه به آینده بنگریم، باید این احتمال را داد که شاید نگاه منفی شورای نگهبان نیز به کاندیداهای اصلاح‌طلب همیشگی نباشد و تغییراتی در نگرش آنها ایجاد شود. این احتمال وجود دارد که اعضای شورای نگهبان با بررسی شرایط موجود وعبرت اندوزی از گذشته، سنت و روش بررسی صلاحیت‌ها را نسبت به ادوار قبل تغییر دهد. البته امروز نشانه‌هایی از تغییر دیدگاه در جناح مقابل به چشم می‌خورد. برای مثال آقای احمد توکلی به عنوان اصولگرای نزدیک به تفکر شورای نگهبان در ذیل موضوع شفافیت جریان اصولگرایی را نقد می‌کند، اقدام او شرافتمندانه و قابل امیدواری است. و یا فردی مانند آقای محمد مهاجری به عنوان فعال رسانه‌ای اصولگرا با نگاه واقع بینانه و شفقت آمیز نقد خود را متوجه جریان سیاسی متبوع خود می‌کند، لذامی‌توان امیدوار بود که در شورای نگهبان نیز نوعی تفاوت رفتار نسبت به گذشته شکل بگیرد.

بنده معتقدم در عالم سیاست موضوعاتی را که نمی‌پسنیدیم با گفتگو در مسیر اصلاح قرار دهیم. رهبری، شورای نگهبان، جناح‌های سیاسی و تمامی ارکان نظام در یک چارچوب کلی حضور دارند و به همین دلیل باید تلاش کرد ضمن ایجاد وحدت در نظرات غیرهمسو، بنای رفیعی را برای ملت بنا گذارد.

در شرایطی که احتمال تغییر دیدگاه از سوی شورای نگهبان وجود داشته باشد، آیا فردی مانند آقای «محسن هاشمی» می‌تواند کاندیدای مطلوب حزب و جریان سیاسی متبوع شما باشد؟

نمی‌دانم!

یعنی هنوز کارگزاران تصمیمی برای ۱۴۰۰ اتخاذ نکرده است؟

با وضعیت فعلی امکان تصمیم‌گیری وجود ندارد. سایر اصلاح‌طلبان نیز نمی‌توانند تصمیم انتخاباتی قطعی اتخاذ کنند. انتخابات ریاست جمهوری با انتخابات پارلمانی تنها در واژه «انتخابات» اشتراک دارند ولی به لحاظ مفهوم ورویکرد کاملا متفاوت‌اند.

در انتخابات ریاست جمهوری باید فردی معرفی شود که مسئولیت تمامی امور در کشور را بر عهده بگیرد و به عنوان دومین شخص بعد از رهبری در جایگاه مدیریت داخلی کشور و تنظیم روابط بین الملل قرار بگیرد. این فرد باید از سوی احزاب همسو مورد تأیید بوده و در قامت رجل سیاسی ومدیری کارآمد برای ورود به عرصه ثابت قدم باشد. امروز سؤال اصلی این است که آیا نهادهای حقوقی مسئول اجازه ورود اصلاح‌طلبان به عرصه رقابت و معرفی کاندیدا را صادر می‌کنند؟

با این اوصاف اگر جناح سیاسی شما منتظر گشایش از سوی حاکمیت باشد، شاید موعد انتخابات ۱۴۰۰ رسیده و عملا شما زمان را از دست داده‌اید و ...

بله، به همین دلیل همواره می‌گویم برای انجام کارهای بزرگ نمی‌توان در دقیقه نود تصمیم گرفت.

یعنی احتمال اینکه جناح سیاسی شما به طور کل در انتخابات سال ۱۴۰۰ مشارکت نداشته باشد وجود دارد؟

اصلاح‌طلبان علی الاصول در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ مشارکت خواهند داشت. سخن این است؛ اصلاح‌طلبان می‌توانستند به صورت جدی و با یک نامزد شاخص وارد عرصه شوند که از فردای انتخابات سال ۹۶، برنامه‌ریزی جدی برای انتخابات بعدی انجام می‌دادند، ولی این خواسته آرزویی بیش نبوده است. البته همین برنامه‌ریزی مستلزم تغییر در نحوه نگاه نهادهای حاکمیتی، نسبت به چند و چونی ورود اصلاح‌طلبان در عرصه بوده است.

اصلاح‌طلبان برخلاف اصولگرایان که هیچ مشکلی برای تببین برنامه انتخاباتی ندارند، به دلیل محرومیت از حقوق برابر مثل رقیب، همواره مجبور می‌شوند در دقایق آخر انتخابات تصمیمی از سر اضطرار بگیرند.

پیش‌بینی می‌کنید اصلاح‌طلبان در دقیقه نود یک کاندیدا وارد عرصه انتخابات ۱۴۰۰ خواهند کرد؟

بله! این اتفاق دور از ذهن نیست.

منظور شما این است که احتمالا یک سایه از اصلاح‌طلبان در انتخابات حضور پیدا کرده تا صرفا نامی از اصلاحات را زنده کند؟

در درون جریان اصلاحات دو نگاه واقع بینانه و آرمان گرایانه وجود دارد و در عین وجود، با یکدیگر تعارض جدی نیز دارند. آرمانگرایان در این جریان به دلیل برآورده نشدن پیش نیازهای اولیه و تامین نشدن حقوق اصلاح‌طلبان از سوی حاکمیت، حضور در عرصه انتخابات را امری اشتباه می‌دانند. در نقطه مقابل واقع گرایان بر این موضوع تأکید می‌کنند که هیچ زمان نمی‌توان با آرمان خواهی صرف کاری را از پیش برد و اهدافی را محقق کرد. آنها می‌گویند برای به دست آوردن خواسته‌های حداقلی نیز باید در عرصه حضور داشت.

بنده معتقدم اگر به طور کامل عرصه را ترک کنیم چه بسا کسی با آرای حداقلی انتخاب شود که لیاقت جایگاه ریاست جمهوری را نداشته باشد. حتی این احتمال وجود دارد که در غیاب اصلاح‌طلبان، جناح مقابل فردی را به جای اصلاح‌طلبان جا بزند و از آن فضا برای اخذ رأی حداکثری به نفع خود سود ببرد.

اصلاح‌طلبان تا زمانی که به نظام جمهوری اسلامی ایران اعتقاد دارند، به دکترین امام خمینی (ره) وفادار هستند و به نظریه ولایت فقیه ملتزم اند، و عزم نقش آفرینی در عرصه سیاسی کشور را دارند؛ باید سه راه را برای آینده خود متصور شوند. راه نخست این که در انتخابات مشارکت کنند و در این صحنه، یک؛ از نیروی مطلق خود حمایت کنند، دو؛ از نیروی مورد توافق با دیگران حمایت کنند، سه؛ در مقام انتخاب اصلح و رعایت اصل الاهم فالاهم وارد شوند، و چهار؛ به صرف مشارکت در انتخابات پای صندوق رأی حاضر شده و رأی سفید بیاندازند.

راه دوم این است که مشی انفعال را در پیش بگیرند و مانند بخشی از جامعه از حضور و مشارکت در امر سیاست خودداری کنند. راه سوم نیز ناظر به این احتمال ناموجه است که در مقام برانداز ظاهر شوند و دیگر به نظم مستقر قائل نباشند و مسیر انقلاب، کودتا و امثالهم را پیش بگیرند که در آن صورت از دایره اصلاح‌طلبی خارج خواهند شد.

اصلاح‌طلب باید در عین واقع‌بینی، رفرمیست نیز باشد و در عرصه موجود تلاش کند که منطق خود را با وجود محدودیت‌ها به پیش ببرد. زیرا در غیر این صورت یا دچار انفعال می‌شود و یا پس از مدتی خود را در مواجهه مستقیم با حاکمیت خواهد دید.

فکر می‌کنید در فضایی که نوعی از بیم و امید مشارکت مردمی بخشی از جامعه و فعالان سیاسی را فرا گرفته، آیا یک چهره سیاسی می‌تواند سونامی رأی در کشور ایجاد کند؟

بنده اساسا با روش‌ها و رفتارهایی که دلالت بر ایجاد سونامی برای اخذ رأی از مردم بکند، مخالف هستم. اتفاق سال ۷۶ و رأی حداکثری به آقای خاتمی از لحاظ زمانی ودر چارچوب گفتمان انقلاب بسیار جذاب بود، اما این دست از اتفاقات در دراز مدت ممکن است برای پیروزی دیگرانی که اعتقادی به نظام نداشته باشند رخ دهد که امر خطرناک و نامناسبی است. وادی سیاست تنها با قدرت پیش‌بینی و استدلال قابل ارزیابی است و نمی‌توان بر اساس رفتارهای هیجانی کوتاه مدت کارها راپیش برد.

امیدوارم حاکمیت به این جمع‌بندی برسد که احزاب درخانواده نظام با یکدیگر در عرصه انتخابات رقابت کنند و بر اساس مدل‌های تجربه شده جهانی، این احزاب باشند که در معرض رأی مردم قرار بگیرند.

فکر می‌کنید از جریان اصلاحات چه افرادی می‌توانند خود را در مقام کاندیدای نهایی در انتخابات سال ۱۴۰۰ مطرح کنند؟

اسامی متعددی مطرح هستند، باید به مسائل نگاه واقع بینانه داشت و نباید بر اساس پیشگویی کارها به پیش برد. افرادی همچون آقایان «اسحاق جهانگیری»، «محسن هاشمی»، «مصطفی معین»، «مسعود پزشکیان»، «محمدرضا عارف» و سایر افراد ظرفیت بالقوه‌ای هستند که می‌توانند ‌وفق شرایطی، مورد اجماع قرار بگیرند. اما همین اسامی نیز تنها بخشی از ظرفیت موجود هستند و نمی‌توان نظر قطعی درباره ایشان داشت. باید توجه داشت طرح برخی اسامی پیش از ورود به فضای انتخابات، گاهی ایجاد عارضه می‌کند و توقعات را نیز بالا می‌برد.

در خصوص کاندیداهای احتمالی جناح مقابل چطور؟ چه کسانی محتمل‌تر هستند؟

در جناح اصولگرا به علت سهولت ورود به عرصه تصمیم، اتخاذ تدابیر راحت تر است، تنها یک مشکل برای ورود آنها وجود دارد و آن رقابت تنگاتنگ موجود بین نیروهای رادیکال با نیروهای منطقی اصولگرا در سال ۱۴۰۰ است که به نظرمی رسد بخش رادیکال ماجرا توفیق چندانی به دست نخواهد آورد.

آقای عطریانفر! فکر می‌کنید اصلاح طلبان حامی آقای عارف ایشان را به انفعال و سکوت کشاندند یا خود ایشان در وضعیتی که امروز دارند، نقش داشتند؟

بنده تمایل و بنا ندارم در خصوص افراد صحبت کنم. اما در پاسخ به این پرسش شما باید بگویم هر دو طرف در وضعیت پیش آمده مقصر هستند. به این معنا که جناب آقای عارف باید به تکالیف معناداری که برعهده داشتند پایبندی بیشتری نشان می‌دادند و هم اینکه تیم حامی آقای عارف باید نقش منطقی‌تری در قبال ایشان اتخاذ می‌کردند.

متاسفانه یک بیماری در عالم سیاست ورزی ایران وجود دارد و آن اینکه افراد را در یک جایگاه مدیریتی نصب و رها می‌کنند و انتظار دارند همه نواقص موجود از سوی فرد منصوب، رفع شود. آقای عارف در حوزه فردی انسان فوق العاده شاخصی است، اما سوال اینجاست که آیا ایشان به عنوان یک سرلیست در انتخابات مجلس گزینه مناسبی بود؟

رفتاری که اصلاح طلبان با آقای عارف، شبیه رفتاری است که قوم بنی اسرائیل با حضرت موسی (ع) کردند. به این معنا که ایشان را به تنهایی به عرصه منازعه فرستادند و همکاری لازم را با ایشان نکردند. بنده معتقدم انتخاب آقای عارف برای هدایت اصلاح‌طلبان در مجلس، انتخاب دقیقی نبود و این امکان وجود داشت که از ایشان در کابینه بعدی به عنوان عضو شاخص و یا حتی رئیس جمهور استفاده شود. متاسفانه عدم توفیق آقای عارف در مجلس شورای اسلامی قابل پیش‌بینی بود.

فردی که در مقام هماهنگی کارهای پارلمانی قرار می‌گیرد باید شاخصه‌هایی داشته باشد که آن ویژگی‌ها در آقای عارف به طور اقناع کننده وجود نداشت. کمااینکه این وضعیت در خصوص آقای قالیباف نیزجاری است و ایشان نیز نمی‌تواند همانند شخصی مانند علی لاریجانی مجلس را اداره کند.

فکر می‌کنید چه کسی باید به جای آقای عارف به عنوان سرلیست اصلاح طلبان قرار می‌گرفت؟

به نظر بنده آقای سیدحسین مرعشی دارای ویژگی‌های منحصر به فردی است که در نهاد قانونگذاری می‌توانست بسیار موفق باشد. در مجلس پنجم شاهد بودیم که ایشان در طرح‌ها و لوایح حتی ‌می‌توانست با نمایندگان جناح اصولگرا ارتباط گیری کرده و موضوعات مدنظر خود و جناح اصلاحات را با حسن وجه پیش ببرد. اما چنین ویژگی در آقای عارف دیده نشد. حتی شاهد بودیم  برخی اصلاح طلبان ایشان را آزار می‌دادند.

برخی اصلاح طلبان معتقد هستند که می‌توان با بهره‌گیری از ظرفیت برخی ریش سفیدان درون جریان اصلاحات، دوباره فعالان این جریان را حول یک محور گرد هم آورد، نظر شما در خصوص این پیشنهاد مطرح شده چیست؟

شاید پیشنهاد آقای منتجب نیا در گذشته کارکرد می‌داشت، اما امروز دیگر این روشها مورد توجه قرار نمی‌گیرد. در روزگاری که به صورت رسمی وشفاف توصیه می‌ شود که رقابت‌ها باید در خانواده احزاب شکل بگیرد و کرسی‌های مسئولیت بدون هیاهو و جنجال و تنها با منطق جا بجا شود، به نظرمی‌رسد طرح جایگزینی ظرفیت ریش سفیدان نوعی بازگشت به عقب است و نمی‌توان آن را در مقام اجرا به کار بست. زیرا این مدل از دعوت‌ها بیشتر به اختلافات دامن می‌زند و ایجاد نزدیکی نیز نمی‌کند.

هنری کیسینجر که دشمن جمهوری اسلامی است، جمله‌ معروفی دارد با این مضمون که؛ عصر کنونی رقابت‌های سیاسی همانند بازی شطرنج است و بازی «پوکر» نیست، در روزگار کنونی حل مسائل در منازعات همچون بازی شطرنج پیش می‌رود. مفهوم جمله بیان شده این است که در عالم سیاست باید هنر بازی را خوب بلد بود و کار با فریب و شبیخون پیش نمی‌رود. براساس داشته‌ها و کارآمدی خود و حریف، باید قدرت پیش‌بینی داشت واهداف را پی گرفت.

مشکلاتی که امروز نسل جوان در دو جریان سیاسی با پدران خود دارند، ناشی از این مسأله است که مشکلات موجود در گذشته حل نشده و دیگر نمی‌توان با مدل «لویی جرگه»ای و بهره‌گیری از میانجیگری ریش سفیدان کارها را پیش برد.

امروز در جریان اصلاحات فردی در تراز محبوبیت، معنویت و نفوذ کلام و همچنین اخلاق مدارتر از آقای سید محمد خاتمی نداریم، اما در همین جریان اصلاحات برخی افراد به همین شخصیت برجسته و کم نظیر نقدهای جدی و حتی اعتراض آمیز وارد می‌کنند و انتظار دارند ایشان مشکلات را حل کند، سوال این است وقتی هنوز از ظرفیت مؤثر آقای خاتمی به قدر کفایت و توان بهره نگرفته‌ایم، چگونه انتظار داریم سایر افراد در مقام ریش سفیدی قرار بگیرند.

مدتی پیش نامه‌ای از سوی آقای موسوی خوئینی‎‌ها خطاب به رهبر انقلاب نگارش شد. شما تا چه میزان موافق محتوای مطرح شده و همچنین نوع انتشار نامه هستید؟

 نسبت به نامه آقای موسوی خوئینی‌ها دو رویکرد افراط و تفریطی شکل گرفت. برخی از نیروهای آرمان خواه اصلاح طلب نامه مذکور را اقدامی تاریخی، شکوهمند و در قد و قامت اشغال سفارت آمریکا دانستند که این بیان، نگرش کاملا افراطی وناموجه بود. نقطه مقابل برخی اشخاص رادیکال اصولگرا از این نامه به عنوان دروازه ورود به رویکرد براندازی و حتی خروج ایشان از قطار انقلاب نام بردند که این نگرش نیز صحیح نبود. کسانی که از روابط درون گفتمانی اصلاحات، مجمع روحانیون مبارز و همچنین روابط فی مابین جبهه روحانی اصولگرا و اصلاح طلب با رهبری و حاکمیت خبر داشتند، هر دو نظریه بالا را رد می‌کنند.

بنده در جایگاه محدود و از موضع انتظار شخصی خود، یک درخواست از حضرت آقای موسوی خوئینی‌ها داشتم که ایشان در خصوص این نامه و به خصوص فراز پایانی آن رمزگشایی کنند. مفاد نامه تا قبل از فراز پایانی اش دارای ایراد نیست، و به نظرمی‌رسد سیرنامه  گفنگویی شفقت آمیز با عالی ترین مقام در کشور است. اما فراز آخر تردید آمیز وبا روند کلی نامه ناسازگار است.

موضوع نامه‌نگاری به رهبرانقلاب بارها و از سوی اصلاح طلبان رخ داده است. حتی ضرورت نامه‌نگاری با رهبری از سوی مجمع روحانیون مبارز، پیشتر در این مجمع مطرح شده بود و برخی از اعضای مجمع از آقای موسوی خوئینی‌ها برای نگارش نامه درخواست کرده بودند که ایشان مقاومت کرده و حتی سایر اعضا را از اقدام مشابه باز می‌داشتند. دلیل مطرح شده از سوی آقای موسوی خوئینی‌ها این بود که نامه‌نگاری دردی از دردهای اصلاح طلبان را دوا نمی‌کند.

نکته حائز اهمیت در ماجرای نامه‌نگاری به رهبر انقلاب این است که تنها شخصیتی که در درون اصلاحات مجال دیدار مستقیم با رهبر انقلاب و ارتباط سهل الوصول با دفتر ایشان را داشته، شخص آقای موسوی خوئینی‌ها بوده است. در حالی که این موقعیت نه تنها برای سایر اعضا مجمع روحانیون مبارز، بلکه برای آقای سید محمد خاتمی نیز وجود نداشته است.

سوال اصلی اینجاست که چرا آقای موسوی خوئینی‌ها به جای دیدار مستقیم، اقدام به نامه‌نگاری کرده‌اند و پیام خود را از موضع حضوری و اثربخش ترانتقال نداده‌اند؟ موضوع دیگر این است که چرا نامه، سرگشاده ارسال شده است؟ این سوالات برای بسیاری از شخصیت‌های عالم سیاست همچنان بی پاسخ مانده است و تنها شخص ایشان می‌توانند به آنها پاسخ داده و کسی حق ندارد بی دلیل این شخصیت را مورد هجمه قرار دهد.

بنده مطلع هستم که آقای موسوی خوئینی‌ها همواره درمجمع روحانیون مبارز در مقابل نقدهای تند اعضا موضع می‌گرفتند و دربرابرتندروی‌های جناح اصلاحات ایستادگی می‌کردند. اما سوال اینجاست که چگونه این نامه برخلاف عقیده قبلی خود ایشان نگارش شده و به این طریق ارسال شده است.

منبع: خبرگزاری خبرآنلاین

حزب کارگزاران سازندگی

تماس با ما

آدرس: تهران، خیابان پاسداران، انتهای نگارستان پنجم، پلاک 8

تلفن: 22841608 (021)

ایمیل: info @ kargozaran.net

نقشه

کارگزاران در شبکه های اجتماعی