یادداشت

ضرورت نهادمندسازی

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران

رفتار سیاسی و عملکرد اصلاح‌طلبان از سال 92 بیش از پیش زیر ذره‌بین افکار عمومی قرار دارد و مردم به درستی بی‌

تدبیری و مسئولیت‌گریزی آنها را در بخشی از ناکارآمدی‌ها و نابرابری‌ها و فساد موجود سهیم می‌دانند. همین امر موجب افول سرمایه اجتماعی آنها شده و ضرورت بازنگری در مشی سیاسی و راهبردی این جریان را پیش کشیده است. به همین خاطر امروز مهم‌ترین موضوع مورد توافق میان گروه‌های متکثر اصلاح‌طلبی لزوم «بازآفرینی» جریان متبوع است. اما سوال این است که این مطالبه با چه کیفیتی باید رخ دهد؟

وقتی سخن از بازآفرینی و نوسازی جریان اصلاح‌طلبی به میان می‌آید، منطق حکم می‌کند، ابتدا نگاهی آسیب‌شناسانه به وضعیت گذشته اصلاحات و رفتار و نقش‌آفرینی اندیشه سیاسی آن در بزنگاه‌های مهم تاریخی در ۳دهه پیشین داشته باشیم. فلسفه سیاسی به ما می‌آموزد، امر اصلاح و اصلاح‌طلبی روندی مقطعی یا انتزاعی نیست. اصلاحات رویکردی است مستمر در عرصه سیاست‌ورزی برای پذیرش مسئولیت اجتماعی و اقدام برای بهبود نظام مدیریت کشور تا منفعت و خیر آن به مردم برسد. اصلاح‌طلبی در تعقیب آن است تا در مقام تامین معیشت و رفاه مردم، امنیت و سلامت جامعه، فرهنگ و سعادتمندی ملت، در حوزه سیاست و مدیریت نظریه‌ای را ارائه دهد که به رضایت عامه منجر شود. از الزامات این رویکرد این است که اصلاحات باید پس از گذار از دوره حماسه و جنبش در سپهر سیاست «متعین» شود و به عنوان منظومه سیاسی تمام‌عیار مبانی اندیشه و سامانه تشکیلاتی خود را در اولین فرصت سروسامان دهد. رفتار اصلاح‌طلبان و مشی اصلاح‌طلبی از آغاز تا به امروز بیش از آنکه در هویت ساختاری و ماهیت حزبی تبلور پیدا کند، در مقاطعی در کنش سیاسی گذشته خود، عموما مقید به تداوم در جنبش اجتماعی بوده است. بنده ضمن اذعان به ضرورت استمرار این جنبش و احترام به فراگیری آن، باورم این است که اصلاح‌طلبان نتوانسته‌اند از حد هیجانی این جنبش فراتر روند. آنها تنها با اتکا به ظرفیت نقش‌آفرینی حماسه توانسته‌اند در برخی مناسک سیاسی از جمله انتخابات مناصبی را در اختیار گیرند. جنبش‌های اجتماعی با برخورداری از توفندگی و توان اجتماعی، به محض ظهور و برداشتن اولین گام‌های پیروزی در عرصه جامعه، برای بقای‌شان نیازمند «مقام تاسیس» هستند. در این موقعیت به تعبیری که مرحوم شریعتی داشت جامعه خود را از مرحله movement / جنبش/ یا revolution / انقلاب/، به مرحله institution / نهادسازی/، می‌رساند. گرچه مرحوم شریعتی در مقام دفاع از ضرورت استمرار انقلاب و در نقد «نهاد» سخن رانده است اما به اعتقاد من نه‌تنها این نقد منصفانه  نیست بلکه دوام و بقای هویت انقلابی مورد انتظار در جوهر «تاسیس نهاد» نهفته است. بر خلاف نقد مرحوم شریعتی، اما امام خمینی به ضرورت مقام «تاسیس» پس از «انقلاب» باور داشت. در سال‌های 65 - 66 که گرفتاری‌های جنگ شرایط سیاسی داخلی و خارجی کشور را در تنگنا قرار داده بود در برخی محافل سیاسی جریان چپ (که پدرخوانده‌های جریان اصلاحی امروز هستند) این بحث مطرح می‌شد که اگر بنا به انتخاب میان دو‌گانه انقلاب-نظام باشیم، برای حفظ انقلاب آنها حاضرند نظام را قربانی حفظ انقلاب کنند! امام اما در پاسخ والبته رد این نظریه، موضع تندی گرفت و این دیدگاه را ناشی از فهم نادرست انقلاب و به زبان گویا درک ناقص و جاهلانه از انقلاب دانست و گفت حفظ، بقا و استمرار انقلاب از معبر تقویت ساختار و تاسیس و توسعه نظام خواهد بود و حفظ نظام را برای بقای انقلاب به رسمیت شناخت. طبعا این رویکرد نقطه مقابل نظریه‌ای است که مرحوم شریعتی از آن یاد می‌کرد. او به موضوع «تاسیس» اعتقادی نداشت و معتقد بود که انقلاب اصل است و همواره باید جوشان و خروشان پیش برود. و «نهادسازی» سم مهلک انقلاب و مانع بقاء روح انقلابیگری است. اما بنا به قرائت امام و در روزگاری که تجربه حکمرانی متنوعی پیش رو است، برای حفظ روح حقیقی و آرمانی انقلاب نیازمند «تاسیس ساختار» هستیم.

با این توضیحات، به باور من اندیشه اصلاحات از نقطه آغاز تاکنون در حوزه تاسیس و نهادمندسازی جنبش اصلاحی توفیق چندانی پیدا نکرده است. این آغاز نه به سال 76 که به سال‌های بعد از پایان جنگ و تاسیس دولت سازندگی بازمی‌گردد که جامعه مطالبات دیگری از رهبران اجرایی - مدیریتی و پیشوایان سیاسی خود داشت.

 نزدیک به سه دهه از عمر اندیشه اصلاحی می‌گذرد: دوره اول 68 تا 76، دوره بعد از 76 تا 84 و دوره سوم 92 تا کنون؛ یک دوره حیرت و گسست نیز در فاصله سال‌های 84 تا 92 (دوره احمدی‌نژاد) وجود داشت که نسبتی با این روند ندارد بلکه عارضه منفی و فصل انقطاعی بود که مسیر اصلاحی را با موانع جدی مواجه ساخت. با وجود حضور فعال در این سه دوره تاریخی و درنگ سیاسی اصلاح‌طلبان و ضرورت نقش‌آفرینی با بهره‌گیری از این ظرفیت موثر، اما جریان اصلاحی در حوزه «تاسیس» گامی برنداشت.«تاسیس» به مفهوم سیاسی کلمه چیزی جز ایجاد منظومه پایدار نیست. به این معنا که بتوان از انقلاب یک گام فراتر نهاد و از یک جنبش اصلاحی به مرحله «تاسیس مدرسه»‌ای برای تربیت نیروهای کارآمد و مدیر برای اداره کشور در همه عرصه‌ها و زمینه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی رسید. تا با اتکا بر این ظرفیت بتوان به مردم خدمت کرد. به انها آدرس مقصد زندگی درست داد، دروغ نگفت، بر سر مردم معامله نکرد و آنها را با شعار فریب نداد. اگرچه شعار جزو ضرورت‌های تحرک سیاسی- انتخاباتی است اما شعار، وزنی بیش از خصلت وخاصیت «طریقیت» ندارد و کمال سیاست‌ورزی فراتر از شعار و حماسه است. «موضوعیت» سیاست عبارت است از همان تدبیر زندگی مردم و طرحی نو در انداختن برای ساختن جامعه‌ای در تراز انسان و تامین زندگی سعادتمند برای آنها.

تاکید من روی ضرورت «تاسیس نهاد» اگرچه در مقام نقد ایده آقای حجاریان درباره لزوم فعالیت در حوزه عمومی و مدنی به‌جای حضور در انتخابات و فعالیت حرفه‌ای تحزب، نیست اما منطق سخن من خواه‌ناخواه در مقابل ایده ایشان قرار می‌گیرد. اینکه ما به دلیل ناتوانی و تکاهل در سامانه‌سازی سیاسی دوباره به سوی نوعی نوآوری در حوزه جنبش اجتماعی دعوت می‌شویم، اگرچه به ظاهر زیبا و خوشایند به‌نظر می‌رسد اما هرگز پاسخ متقنی به این پرسش نیست که چرا اصلاح‌طلبان جنبش فراگیر و سراسری و قدرتمند، پرشتاب و پرظرفیت سال 76 که بر بستر هشت سال تلاش و تدبیر پس از جنگ شکل گرفت را نتوانستند پایدار، نهادینه و با واقعیت زندگی متعامل و روزآمد کنند. واقعیت این است، هیجان و انرژی فزاینده برخاسته از جنبش‌های اجتماعی، پس از مدتی به آرامش می‌رسد و اندازه و ظرفیت خود را به صاحبان اندیشه و رهبران جنبش نشان می‌دهد. اگر اصلاحات طی ۲۵سال از آغاز تا به امروز هنوز نتوانسته پاسخ جامع و درستی به مطالبات شهروندان و نیاز جامعه بدهد، چطور می‌توان بر پایه نظریه ضرورت جنبش دوباره رو به‌سوی جامعه مدنی آورد، جامعه‌ای که به درستی ما را بدهکار به خود می‌داند چگونه و با کدام آبرو می‌توان دوباره برگشت و از مردم مطالبه همراهی کرد و مثلا تحولی شبیه به۷۶ را خلق نمود. اگرچه توان آن را هم نخواهیم داشت. دعوتی که از سوی ایشان صورت می‌گیرد در واقع دعوت به امر ناممکن یا ضعیف‌تر از تجربه نخستین است. موضع فعلی اصلاحات امروز جلوتر از آنی است که دوستم حجاریان ما را به آن دعوت می‌کند. منتها باید عارضه‌های بی‌حوصلگی و بی‌حالی و خودخواهی و تمامیت‌طلبی و روحیه سکتاریستی و گروه‌گرایی فرقه‌های اصلاح‌طلب را اصلاح کنیم و به سوی ساختارمند شدن معنادار و بلندمدت حرکت کنیم. باید به شعار قبلی خودِ سعید برگردیم که «اصلاحات مرد زنده باد اصلاحات» تا جریان اصلاحی با مستحیل شدن در نهاد اجتماعی معنادار بتوانند استراتژیست ،سیاستمدار واقع بین ومدیرحرفه‌ای و کادر همه‌جانبه و شخصیت‌های موثر برای تداوم روند اصلاحات روی زمین و نه در عوالم انتزاع تربیت کند و از این طریق، اندیشه خود را در نهاد تشکیلاتی معنادار سیاسی تعمیق بخشد.

با این وصف در واقعیت امر امروز چنین سامانه سیاسی درستی نداریم. احزاب فعلی بیش از اینکه واقعیت مطلوب و معطوف به هدفی داشته باشند فرقه‌اند. الیگارشیک و تابع ایده رجحان منافع فردی گروهی بر منافع ملی و مردم‌اند. برخی عملا در سیاست‌ورزی طنز عمل می ‌کنند. تمام احزاب اصولگرا و اصلاح‌طلب بدون توجه به تبعات سخن‌شان، مدعی «مقام تاسیس»اند اما واقعیت‌شان این نیست. تجربه تاریخی عملکرد احزاب حتی حزبی مانند کارگزاران که شاید در این رابطه پیشتاز هم باشد یا برخی احزاب با سابقه دیگر در جبهه اصلاحات نشان می‌دهد، همه درجا می‌زنند و زمین‌گیرند. از منظر آسیب شناسی در این فرآیند غلط همه ما نقش داشته و داوری منتقدانه سنگینی را باید درحق خود بپذیریم.

اما چرا به نقطه استیصال و واماندگی رسیده‌ایم؟

بر پایه داوری منصفانه باید گفت، الزاما تمامی نقدها به خودمان بر‌نمی‌گردد. بخش مهمی از این نقد به رابطه غیر‌تعریف شده میان نظام سیاسی ایران و منظومه کوچکتر و درونی آن یعنی فعالیتی گروهی و منظومه حزبی برمی‌گردد. اگرچه در قانون اساسی از حزب سخن رانده شده است و بیش از 10 ماده از قانون اساسی پیوندی با مفاهیم حزبی دارد و میثاق ملی ایران تحزب را به رسمیت شناخته است اما در واقع، نظام سیاسی ایران از تقویت نظام حزبی دست به دست شدن  قدرت طفره می‌رود و اجازه نمی‌دهد نظام اداره کشور بر پایه تشکیلات و تحزب قوام یابد. در خاطرات آیت‌الله هاشمی اشاراتی شده است. می‌گوید با رهبری جلسه داشتیم و سخن از فعالیت احزاب شد که آیا تقویت‌شان کنیم یا آنها را از فعالیت باز‌داریم. ایشان ادامه داده می‌فرماید با رهبری توافق کردیم که نه تقویت کنیم و نه تضعیف. یعنی تصمیم گرفتند امر تحزب را در تعلیق نگه دارند. وقتی می‌گوییم هاشمی یعنی کسی که آن زمان این خاطرات را ثبت کرده در اوج قدرت و رئیس جمهور مقتدر کشور بوده است و نفوذ معنوی تمام‌عیاری دارد. و صاحب بسط ید مادی فراوانی است. رهبری و ایشان دو شخصیت بزرگی بوده‌اند که تصویر تمام‌نمای سیاست ایران در تدابیرشان بازتاب می‌یافت. شرح این خاطره نشان‌دهنده این حقیقت مکتوم است که بزرگواران عالیقدر نظام قرار نداشتند بررسی کنند که تقویت و یا تضعیف سیاست‌ورزی حزبی چه محاسن و یا معایبی برای کشور دارد. در نتیجه آن را در حالت تعلیق نگه می‌داشتند. امروزه توصیه می‌شود کشورهایی که در مسیر تحول‌اند باید به پیرامون خود نگاه کنند و از آنچه در آنجا گذشته، برای پیشرفت خود تجربه‌اندوزی کنند. حضرت امیر اشاره می‌فرماید: کسانی که از فراز و فرود تحولات پیرامون خود درسی بیاموزند این درس و تجربه‌اندوزی، مانع لغزش آنها و اسارت در شبهات خواهد شد. ما نیز باید از آنچه در این سه دهه پشت سر گذراندیم، درس عبرت بگیریم و به سوی نهادمند‌سازی هر چه بیشتر جنبش اصلاحی گام بر داریم.

منبع: روزنامه سازندگی

حزب کارگزاران سازندگی

تماس با ما

آدرس: تهران، خیابان پاسداران، انتهای نگارستان پنجم، پلاک 8

تلفن: 22841608 (021)

ایمیل: info @ kargozaran.net

نقشه

کارگزاران در شبکه های اجتماعی