فاطمه سعیدی
عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
روح جمعی ما در هفتههای گذشته از رخداد حادثهای تلخ و تأسفبار آزرده شده است، حادثهای که در آن آتنا اصلانی، دختر هفتساله اهل پارسآباد مغان، مورد اذیت و آزار قرار گرفت و سپس به قتل رسید. قتل آتنا بار دیگر ما را در برابر انبوهی از ناراحتی و البته پرسشهای مهم قرار داد. ناراحتی از این رخداد تأسفبار البته طبیعی و قابل درک است. حتی خشم مردم، بهویژه همشهریان آتنا از قاتل و عمل شنیعی که انجام داده کاملا پذیرفتنی است. جامعهای که در برابر این اتفاقات واکنشی نشان ندهد حتما نیازمند بررسی بیشتر است. در این واقعه البته پرسشهایی نیز نهفته است که نهفقط جامعهشناسان و تحلیلگران آسیبهای اجتماعی، بلکه بیش از آنها باید دولتمردان و تصمیمسازان حوزه اجتماعی به آن پاسخ دهند. در هر فاجعه اینچنینی آسیبهای یکسانی به چشم میخورد. البته نباید از نظر دور داشت که وقوع چنین جنایاتی منحصر به ایران نیست و چهبسا اگر تحقیق جامعی درباره رخداد وقایعی مشابه آنچه اخیرا اتفاق افتاده صورت پذیرد، مشاهده میکنیم که ایران از این حیث رتبه بالایی را در جهان ندارد. بنابراین باید مراقب باشیم آسیبشناسی و پرداختن به موضوع ما را به افراط و بزرگنمایی هدایت نکند. بههرروی چنین حوادثی روح جمعی یک ملت را آزرده میکند و واکنشهای گاه عصبی و خشونتآمیزی را نیز در پی دارد.
آنچه امروز اهمیت بیشتری دارد، پرداختن به مجازات مجرم نیست، بلکه باید چندگام به عقب برویم و ببینیم ریشه این حوادث کجاست؟ اگر آنطور که در خبرها خواندهایم، قاتل آتنا به دو قتل دیگر نیز اعتراف کرده باشد، ما با یک بیمار مواجه هستیم که مجموعهای از احتمالا سرخوردگیهای جنسی، مشکلات خانوادگی، کمبضاعتی مالی و... او را به ورطه چنین جنایاتی کشانده است. پیش از مجازات این قاتل چه کسانی باید مجازات شوند؟ در بستر کدام کمبودها و رخدادهایی فرد چنین رفتارهای دور از انسانیتی از خود بروز میدهد؟ اینجاست که نقش حاکمیت و نهادهای مدنی پررنگتر از همیشه میشود. آنها هستند که میتوانند در سلامت روان جامعه و شهروندان نقششان را بهگونهای ایفا کنند که شاهد چنین وقایع دلخراشی نباشیم. اما سوی دیگر چنین جنایتهایی، قربانی قرار داد. ممکن است در این مورد خاص آنچه به آن میپردازیم مصداق نداشته باشد، اما آزار جنسی کودکان یکی از آسیبهای مهمی است که اثرات آن تا سالها و چهبسا تا پایان عمر در قربانی باقی میماند. امروز در نظام آموزشی چگونه به کودکان آموزش داده میشود تا حتیالمقدور از بدن خود محافظت کنند؟ آیا کودکان ما میدانند در صورتی که در چنین موقعیتهایی قرار گرفتند چگونه باید با آن مواجه شوند؟ همچنین است درباره خانوادههای ایرانی. چند خانواده ایرانی در چنین مواردی موضوع را با اورژانس اجتماعی مطرح میکنند و به بهانه حفظ آبرو بر آن سرپوش نمیگذارند؟ ما در درجه اول نیازمند آموزش و آسیبشناسی هستیم. مادامی که آزار جنسی، تجاوز و جرائمی از این دست تابو باشد و نگذاریم دربارهشان بحث شود، نمیتوانیم نرخ وقوع این جنایتها را کاهش دهیم. نکته بعدی نیز این است که ما نباید در این موضوع نقش قاتل یا جنایتکار را کمتر از آنچه هست مورد ارزیابی قرار دهیم، اما درعینحال باید ریشهیابی صحیحی نیز داشته باشیم تا بدانیم چهچیزی او را به این جنایت کشانده است؟ آیا او خود قربانی یک آزار در کودکی بوده یا عوامل دیگری دستبهدست هم دادهاند؟ همچنین باید توجه کرد که آموزش کودکان برای مراقبت، مقابله و دوری از موقعیتهای بروز آسیب جنسی و تجاوز نافی توجه به این نیست که باید به متجاوز و ریشههایش پرداخته شود. هرچند شاید هنوز جامعه در شوک اولیه ناشی از وقوع این جنایت باشد، اما رفتهرفته سؤالات عمیقی در اذهان پدید میآید که ما را چارهای جز پاسخ دقیق به آنها نیست. آزردگی جمعی ما در روزهای آتی و شاید همین حالا با پرسشهایی همراه میشود. مخاطبش کسانی هستند که خود را متولی اخلاق و سلامت جامعه میدانند. نهادهایی هستند که با بودجه همین مردم اداره میشوند، اما کمترین نقشی در آموزشهای مورد نیاز برای جلوگیری از چنین جنایاتی ندارند. فاصله مردم از دستگاههای رسمی و دولتی نظیر سازمان صداوسیما از همین پرسشهای به ظاهر ساده شروع میشود. منبع: شرق