مصطفی پهلوانی، مسئول روابط عمومی حزب کارگزاران سازندگی ایران
پروژه باشد یا پروسه، «اصلاحات» در ایران قطعا به برنامههایی جامعالاطراف نیاز دارد. به خصوص که کوچکترین تغییر در اقتصاد، فرهنگ، سیاست داخلی و خارجی میتواند تحول بزرگی در موقعیت اصلاحطلبان، انگیزه بدنه اجتماعی و گرایش طبقات مختلف اجتماعی ایجاد کند.
تجربه بیش از دو دهه اخیر نشان از آن دارد که یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین شاخصها در موقعیت اصلاحطلبان در داخل و خارج از حکومت، نوع صفبندی بین نیروهای سیاسی در کشورهای قدرتمند و نوع نگاه هر کدام به مسائل خاورمیانه و ایران است. در واقع اصلاحطلبان شاید به هزار و یک طریق بتوانند حامیان اجتماعی خود را برای تغییر تدریجی و عبور از بنبستها امیدوار نگه دارند، اما سرعت تحولات بینالمللی چنان است که فرصت اندکی را برای خوشبینی جامعه بینالمللی به تغییرات در ایران میدهد.
واقعیت این است که به میزانی که اجماع بینالمللی درباره کارآمدی اصلاحات و امید به بهبود وضعیت در ایران وجود داشته باشد، فضا برای انجام اصلاحات در ایران نیز آمادهتر خواهد بود. این آمادگی از دو جنس است؛ از یک سو، بهبود سهولت مراودات گردشگری، علمی و فرهنگی را منجر میشود که همه اینها از مطالبات جدی طبقات مدرن جامعه ایران بوده و هست. همچنین بهبود شرایط و اصلاحات تدریجی، در نهایت به جلب سرمایه خارجی میانجامد که راهی برای توسعه اقتصادی و اجتماعی است. از سوی دیگر امید به اصلاحات در ایران، راه را بر دشمنی و رقابت برخی کشورها و همچنین قدرتگیری گفتمان تندروها در اروپا و آمریکا میبندد.
در میان نمونههای پس از انقلاب اسلامی، هنوز تجربه دور دوم ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی پیش روی چشم ماست؛ زمانی که علیرغم در اختیار داشتن دو قوه نظام رسمی سیاسی، اصلاحطلبان نتوانستند انسداد سیاسی آن زمان را مدیریت کنند و با اعتراف به این ناتوانی و ناامیدی بدنه اجتماعی، فضا برای نومحافظهکاران آمریکایی جهت فشار بیشتر بر ایران مهیا شد. رفتار دولت بوش پسر نیز در قبال ایران به لبه دوم تیغ فشار بر اصلاحطلبان تبدیل شد و خود به تقویت تندروها در تهران انجامید!
قصه تقویت رادیکالهای به ظاهر و در شعار دشمن، در دولت روحانی نیز به نوعی دیگر تکرار شده است؛ به طوری که رفتار ترامپ و تندروها در ایران در دشمنی با طرف مقابل به تقویت دیگری منجر شده است. دور تقویت دیگری به کمک رسمیت بخشیدن به او به عنوان هسته اصلی قدرت در کشور مقابل تنها و تنها با بلند شدن صدای اصلاحطلبان ایرانی در صحنه بینالمللی میتواند پاره شود. صدایی که از دستگاهها و تریبونهای دیپلماسی رسمی کشور استقلال داشته باشد و با بیان حرفهای و البته غیردیپلماتیک شرایط کشور و تحولات مهمی که ایرانِ امروز، در عرصههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از سر میگذارد، بازنمایی واقعیتر و خوشبینانهتری از جامعه ریشهدار و پیشرو کشورمان، به دست کنشگران و تصمیمگیرندگان درباره آینده برخورد با ایران بدهد.
در ارتباطات بینالمللی امروز، رسانهها، تحلیلگران و جامعه مدنی مستقل نقش مهمی میتوانند در شکلگیری افکار عمومی نسبت به تحولات جهان داشته باشند. این بازوی مهم، در شرایط امروز برای ایران به طور کامل در اختیار اپوزیسیون برانداز است. به سخن دیگر اگر سیاستگذاران یا رسانههای خارجی بخواهند صدایی غیر از آنچه از بلندگوهای رسمی درباره جامعه و حکومت ایران بشنوند، به استثنای برخی موارد انگشتشمار، باید به سراغ آن بخش از دیاسپورای ایرانی بروند که همچنان علاقه سیاسی خود را با هدف سرنگونی نظام جمهوری اسلامی حفظ کردهاند و بدیهی است که جریان برانداز به بازنمایی آن بخش از جامعه ایران میپردازد که منافع سیاسی و اخیرا اقتصادی خود را تأمین کند. چنین تصویر سیاهی قطعا به تقویت گفتمان جناحهای تندرو و جنگطلب منجر خواهد شد.
البته جناحهای مختلف سیاسی در کشورهای قدرتمند جهان، تنها کسانی نیستند که میبایست تحرک اصلاحطلبانه جامعه و نخبگان ایرانی را به درستی لمس کنند. گروههای ضدجنگ اروپایی و آمریکایی و همچنین گروههای هوادار جمهوری اسلامی در منطقه نیز در پیشبرد مطالبات ایرانیان خواه-ناخواه تأثیر فراوانی میتوانند داشته باشند. از قضا جناحهای تندرو ایران با هر دوی این گروهها ارتباط و گاه نسبت وثیقی دارند؛ سالهاست که دست کم نیروهای رسانهای اصولگرا، تمایل خود برای همکاری با جنبشهای چپگرا و رادیکال غربنشین را پنهان نکردهاند. اصلاحطلبان البته در این بین ظرفیت ارتباط با بخشهای بزرگتری از جامعه مدنی غرب را دارند و در نمایش تنش بین ایران و غرب از سوی برخی گروههای تندرو که مستمسکی برای گروههای راستگرا و صهیونیست ایجاد میکند، میتوانند به تصحیح تصویر مورد علاقه طرفین در فضای اجتماعی و رسانهای بپردازند. از سوی دیگر گروههای حامی جمهوری اسلامی در منطقه، عموما از جایگاه ویژهای برای حاکمیت در ایران برخوردار هستند. در واقع، این گروهها از چنان منافعی در ارتباط با این جمهوری اسلامی ایران برخوردارند که امکان ورود به مناسبات داخلی سیاسی ایران برای حفظ آن دور از ذهن به نظر نمیرسد. از ظرفیتهای مختلف این گروهها برای ورود به مناسبات داخلی ایران در بزنگاهها که بگذریم، ماجرای مک فارلین و همچنین برخی گزارشها در رسانههای منسوب به این گروهها در جریان مذاکرات هستهای تنها نمونههایی است از چنین پتانسیلی که میتواند به سود یا ضرر منافع ملی و اصلاحات در ایران عمل کنند. هرچند اصولگرایان در این مورد خاص فرسنگها از اصلاحطلبان جلوترند، اما سابقه اصلاحطلبان در ایران به خصوص در دهه 60 و همچنین تولیدات فکری روشنفکران دینی در پیوند با نواندیشان خاورمیانهای، زبان مشترکی را با برخی از این گروهها ایجاد کرده که برای ارتباط و تأثیرگذاری هژمونیک بر آنها میتواند به کار بیاید.
به نظر میرسد تجربه تحولات سیاسی سالهای 76، 88 و 92 ایران نشان میدهد که جنگطلبان غربی در پیشبرد برنامههای خود برای جوامع در حال تحول کمتر موفق بودهاند. داشتن برنامهای برای نمایش این تحول بر اساس یک سیاست خارجی مستقل از حکومت و اپوزیسیون برانداز، -که البته میتواند در بخشهایی با جناحهای مختلف همپوشانیهایی داشته باشد- نیازی است که در 22 سال اخیر مورد بیتوجهی مطلق اصلاحطلبان قرار گرفته است.
بار اصلی چنین برنامهای را عمدتا یک رسانه حرفهای و بینالمللی میتواند بر عهده بگیرد. رسانهای که خبرنگاران، سیاستگذاران و نخبگان تأثیرگذار در کشورهای تأثیرگذار جهان مخاطب اصلی آن باشند و با زبانی بینالمللی شرایط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ایران و نسبت اصلاحات با هر یک را تشریح کند. چنین رسانهای باید برای اصلاحات در ایران در برابر بیتابی دشمنان، زمان بخرد و برای ایجاد ایرانی توسعهیافته و دموکراتیک امید بیافریند تا پیش از آن که تندروها فضای منطقه رو بیش از این به سمت میلیتاریزه شدن ببرند، نشان دهد که اصلاحات از رهبری، برنامه و پشتوانه اجتماعی لازم برخوردار است.
منبع: روزنامه سازندگی