محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
«ماجرای نیمروز، رد خون» روایتی است از یک حادثه تلخ سیاسی که در سال 1367 رخ میدهد. حمله نظامی یک گروهک سیاسی به نام سازمان مجاهدین که به گروه تروریستی تبدیل شده و با استحالهای که صورت میگیرد نام سازمان منافقین بر آنها اطلاق میشود.
آنچه این سازمان را به عنوان سازمان تروریستی معرفی میکند حجم بیش از 18 هزار تروری است که از طریق نفوذ و در شرایط متعارف و سفید، از مردم کشورمان قربانی میگیرد. حادثهای که در این فیلم روایت میشود مربوط به حمله نظامی سازمان مجاهدین خلق ذیل رهبری و مدیریت مسعود رجوی به ایران است که با حمایت کاملاً روشن و رسمی از جانب صدام حسین همراه است. چند روز پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت توسط ایران، گروه نظامی چهار هزار نفره از مرزهای غربی کشور وارد ایران میشوند و قصدشان نفوذ و تسخیر شهرهای ایران از مسیر کرمانشاه، همدان و قزوین و در نهایت تهران است. آنچه در رؤیای سربازان شان ترسیم کردهاند تسخیر حاکمیت سیاسی ایران یعنی تهران در عملیاتی 48 ساعته است.
فیلمنامهنویس و کارگردان «ماجرای نیمروز، رد خون» با تصاویر جذاب و جلوههای ویژه تحسینشده به خوبی فضای این واقعه را تصویر کردهاند. قهرمانان و چهرههای شاخص فیلم هم نقش خودشان را به خوبی ایفا میکنند. بر این اساس «ماجرای نیمروز، رد خون» بخشی از تاریخ معاصر را برای نسلی روایت میکند که شاید از این وقایع شناختی ندارند. اگر چه به اعتقاد من تماشای این فیلم برای آنهایی که این حوادث را به عنوان یک خاطره در پیشینه خود دارند جذابتر است حداقل برای افرادی امثال ما که تجربه سیاسیمان در مقاطعی قبل و بعد از پیروزی انقلاب رقم خورد و این حوادث را از نزدیک شاهد بودیم تماشای این فیلم جذابیتی دوچندان دارد.
بر خلاف منتقدانی که معتقد به نگاه جانبدارانه در فیلم هستند به اعتقاد من در این فیلم اصلاً بحث جانبداری مطرح نیست، بحث انقلاب و ضد انقلاب است. بحث ملت ایران و سرزمین ملی ما و گروه مهاجمی است که متأسفانه ایرانی هستند.
در وهله اول باید باور کنیم که این فیلم حاصل تلاش کارگردان جوانی است که اگر چه شمار سنش از سه دهه تجاوز نمیکند اما زندگی پرباری داشته و کارنامه کاریاش نشان از روند موفق و هوش زیاد او دارد. مهدویان حوادث سالهای 60 را تجربه نکرده و از نزدیک شاهد نبوده است پس فیلم برداشت فیلمنامهنویسان و کارگردان از اطلاعاتی است که در نهادهای رسمی و رسانهها موجود است.
در وهله دوم هم به خاطر داشته باشیم که او یک فیلمساز ایرانی است و عرق ملی دارد. مسلماً عرق ملیاش اجازه نمیدهد که از یک نیروی مهاجم جانبداری کند. بر همین اساس قهرمان صحنه؛ ملت، ارتش و سپاه است که البته در واقعیت هم چنین است. من به شخصه در آن مقطع در منطقه حضور داشتم و از نزدیک شاهد آثار و تبعات این درگیری و مواجهه دو نیروی درگیر بودم. حضور نیرومند و غیرتمند سپاه و هوانیروز و مشخصاً نقش برجسته شهید صیاد شیرازی در مدیریت آن غائله، آنقدر سریع و دقیق بود که فرصت بازتعریف را به سازمان مجاهدین ندادند و آنها چنان دچار اضمحلال و یأس و سردرگمی شده بودند که نمیدانستند چه باید بکنند. بر این اساس بیان واقعیت با تمایلات قلبی و جهتگیری ذهنی کارگردان سازگار است و این سازگاری ما را در نقطهای قرار نمیدهد که بخواهیم داوری کنیم که آیا رعایت دو طرف را کرده است یا نه.
فیلم قرار است در رسانهها و مدیای ایران عرضه شود و موضع نظام سیاسی ایران در حوزه رسانهها و جهتگیریهایش نسبت به گروههای مسلح و بخصوص مخالفان برانداز روشن است و طبیعی است که کارگردان تحت تأثیر همین فرآیند قرار بگیرد البته در قبال این موقعیت و نگرش من نه تنها نقدی ندارم بلکه آن را تأیید میکنم چرا که ما با سازمان جهنمی به نام مجاهدین خلق مواجه هستیم که بیشترین ضرر را به ملت ایران زد.
با این حال یک نکته که به اعتقاد من در ساخت این آثار مغفول مانده این است که بخش سنگینی از نیروهای پیاده نظام این سازمان از درون جامعه ایرانی تشکیل شده بود. نیروهای این سازمان در بستری از جهل و نبود معرفت ونداشتن شناخت به کار گرفته شدند و خودشان هم قربانی هستند پس لازم است فیلمسازان در کارهای بعدی، بیشتر از بدنه، جهتگیری و نقشپذیری رهبران سازمان و خیانت و خشونت آنها را مورد توجه قرار دهند. در ماجرای مرصاد و فروغ جاودان نیروهایی از سازمان قربانی شدند که فرزندان همین ملت بودند و تحت اراده خشونتطلب رهبران سازمان قربانی شدند؛ فرزندان کم سن و سالی که تحت تأثیر احساسات و عواطف شان به سازمان وابسته شدند و ما هم به لحاظ کار فرهنگی اقدام مناسبی برای جلوگیری از جذب نشدن آنها نداشتیم. اگرچه در سالهای بعد از فرار رهبران سازمان، گروههای اطلاعاتی و عملیاتی اقدام خوبی را شروع کردند و توانستند با کار فرهنگی توجیهی و معرفتی در کاهش انگیزه بیش از دو هزار نیرو نقش داشته باشند و حتی بخش بزرگی از آنها را به سرزمین و موطن اصلیشان ایران بازگردانند و سازمان از درون احساس فروپاشی کرد. این هم امر مهمی است که سازندگان این دست آثار باید به آن توجه کنند.
منبع: روزنامه ایران