غلامرضا پناه، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
انتخابات و مشارکت سیاسی از اصول اساسی و پایه زیربنایی در نظامهای دموکراتیک و یکی از محوریترین موضوعات عینی تبخشی و تحقق بنیادهای دموکراسی است. در نظامهای مردمسالار و مدرن، نهادینه بودن احزاب سیاسی، نقش مردم در انتخابات و مشارکت سیاسی بیشتر محسوس و ملموس است و مردم بهویژه قشر جوان خود را مکلف به تعیین سرنوشت خود و جامعه میدانند و در راه تحقق آن از هیچ سعی و تلاشی دریغ نمیورزند. آنچه امروز در فضای سیاسی جامعه مطرح است، نگرانی و دغدغهای جدی مبنی بر امکان وجود یک گسل میان اعتماد عمومی در حوزه عملکردی مکانیسمهای انتخابات است. یک جریان سیاسی نگران از قدرت استصواب است که ژنرالهای بلندآوازه خود را که امکان رایآوری بالایی دارند کنار بزند، و ناچار باشد با نیروهایی رده سوم و چهارم خود به صحنه بیاید. در آن صورت هم بخش مهمی از شانس انتخاب را از دست داده و هم اینکه این افراد در عرصه عمل و صحنه سیاست نتوانند زبان گویای جریان فکری خود باشند. در نتیجه از هر دو جهت، مغموم باشند و از سوی دیگر یک جریان فکری با طیب خاطر و آسودگی خیال، با تمام ژنرالهای خود به میدان مبارزه و رقابت پا مینهد. با عنایت به مطالب مطروحه، در طیف فکری گروه اول دو نظر در جامعه مطرح است. نظر اول طرفدار عدم حضور در انتخابات است و استدلال میکند که وقتی بستر رقابت فراهم نیست، شرکت در انتخابات باعث پذیرش مکانیسم انتخابات بوده و به آن مشروعیت و مقولیت داده میشود و از طرفی باید هزینه و تاوان شکست یا ضعف و ناتوانی در عملکرد نیروهای رده آخر موفق در انتخابات را پرداخت کرد. پس بهتر است با عدم حضور در عرصه انتخابات، هم اعتراض خود را با صدای بلند فریاد زد و هم از پذیرش هزینههای تحمیل شده سر باز زد. اما نظر دوم که معتقدم به واقعیتهای فضای سیاسی و اجتماعی جامعه ما نزدیکتر و قابلقبولتر است، حضور و مشارکت در امر انتخابات را با همه نواقص و ضعفها تجویز میکند؛ زیرا به دست آوردن تریبون حداقلی برای ایفای نقش و اساساً برای ابراز وجود بودن در عرصه رقابت و امکان بستر حضور در عرصه سیاسی و اجتماعی و تبلیغ و تبیین آراء و اندیشههای فکری و سیاسی، حتما نیاز به مشارکت در عرصه انتخابات با همه دغدغهها و ضعفها دارد.
حذف یک جریان ریشهدار و بزرگ اجتماعی، با توجه به حضورش در عرصه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، ممکن نیست؛ اما در صورت قهر و گوشهگیری در مناسبات قدرت، این حذف بسیار سهل و آسان و به دست خود این جریان و به صورت تدریجی فراهم میشود. با وجود پذیرش هزینهها و تاوانهای سخت مطروحه از طرف نظریهپردازان گروه اول و با احترام به اندیشه آنان، اما معتقدم قهر با انتخابات نتایج درخشانی نخواهد داشت؛ زیرا یک اندیشه اصلاحطلبانه نباید صحنه سیاسی را به راحتی ترک کند، چون امکان دارد جریان رقیب درون خود یک دوقطبی مصنوعی ایجاد کند و با فضاسازی و قدرت تبلیغات و امکانات در اختیار، فضای سیاسی و فرهنگی را متحول سازد. در همین راستا ما برای اتخاذ تصمیم، دو تجربه واقعی را پیش رو داریم: یکی تجربه دکتر احمدینژاد است که با چه شعارهایی بر سر کار آمد و در دولت اول چگونه رفتار کرد و در نیمه دولت دوم به طور کامل تغییر استراتژی داد و شعارهای ملیگرایانه و روشنفکرمآبانه داد و پس از اتمام دوره دولتش، تقریبا به رهبری یک جریان اپوزیسیون تغییر ماهیت داد و اتفاقا طرفداران بسیاری هم جمع کرد. پس امکان جریانسازی و دوقطبیسازی درون یک جریان برای پوشش خلاء رقیب وجود دارد و با قدرت تبلیغات و هزینههای هنگفت میتوانند در عرصه حضور یابند و امکان به محاق بردن یا کمرنگ کردن نقش یک جریان بزرگ و تاثیرگذار را مهیا سازند. تجربه دوم اینکه در انتخابات مجلس شورای اسلامی دهم، جریان اصلاحات با حسننیت تمام با نیروهای رده اول به صحنه نیامد. حتی در مرحله ثبتنام برای اثبات همدلی و اعتمادسازی، با نیروهای رد ه دوم یا سوم به عرصه پا گذاشت و منجر شد به انتخاب اکثریت مجلس؛ ولی تنها ۱۱۰ نفر به عهد خود وفادار مانده و در فراکسیون امید ادامه دادند. به هر حال گرچه به فراکسیون امید نقد جدی وجود دارد، ولی در برخی از موارد خوب عمل کردند. پس همین حداقلها خیلی بهتر از نبود کمترین فرصت برای دفاع از یک جریان فکری برای تحقق اهداف سیاسی است. ولی برای رفع شبهه میتوان با اخذ تعهد کتبی برای تضمین عملکرد بعدی اقدام کرد، که چنانچه در وفای به عهد تخلف صورت گرفت، حداقل به سمع و نظر مردم برسد. یکی از ضعفهای مهم هیئت رئیسه فراکسیون امید این است که درباره اسامی افراد حمایتشده و غیروفادار به فراکسیون امید، هیچگاه اطلاعرسانی نشد. در نتیجه براساس واقعیتهای موجود، حضور در عرصه انتخابات برای یک جریان سیاسی پرطرفدار، باسابقه و ریشهدار امری ضروری است و هر گونه تحول سیاسی و اجتماعی از مسیر انتخابات با همه تنگناها قابل حصول است.
منبع: روزنامه سازندگی