محمد عطریانفر،عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
هشت ماه از آغاز به کار مجلس یازدهم میگذرد. مجلسی که بعد از ردصلاحیتهای گسترده از سوی شورای نگهبان با رویکردی آرمانگرایانه و شعارهای بزرگ کارش را شروع کرد اما نتوانست خود را در آن مسیر اعلامشده حفظ کند. واقعیت این است که مجالس ما درگیر آسیبی کلیدی هستند اگر در مقام ارزیابی رفتار پارلمانی اصلاحطلب یا اصولگرا در مجلس باشیم بهتر آن است بدواً روی نهاد مجلس و سازوکاری که منجر به انتخاب نمایندگان مردم میشود، دقت کنیم و آسیبشناسی داشته باشیم. متأسفانه روابط حقوقی شفاف، مؤثر و تعیینکنندهای بین نهاد اجرا و نظارت شورای نگهبان و نهاد سیاستورزی حزبی در کشور بهطور مشخص وجود ندارد. نوعاً گروههای سیاسی در دقایق 90 برای معرفی نامزدهای موردنظر خود دستبهکار میشوند و عمدتاً پیش و بیش از آنی که به صلاحیت ذاتی و حرفهای افراد در رابطه با تکالیف نامزد منتخب در امر قانونگذاری فکر کنند، ذهن خود را معطوف به این میکنند که چه کسی را میتوان از کانال تائید صلاحیت شورای نگهبان عبور داد. طبعاً در چنین وضعیتی وقتی نحوه گزینش نامزد انتخابات را با درنگ چهارسالهای که وی باید در پارلمان بنشیند و تکالیف مهمی را انجام بدهد مقایسه میکنید میبینید صلاحیت ذاتی مورد انتظار نامزد انتخاباتی تحتالشعاع چیزی قرار میگیرد که هم گذرا است، هم بیخاصیت.
متأسفانه شورای نگهبان در مقام مطالبه نامزدهایی که تائید نمیشوند، پاسخ مستدل و روشنی ارائه نمیکند و بیشتر بر اساس تشخیص سلیقهای هیاتهای نظارت عمل میشود. بر این روال لاجرم مجالسی که تشکیل میشود برای ایفای مسئولیت حرفهای قابلاتکا نیست و نمایندگان نوعاً واجد صلاحیت حرفهای نیستند و اسیر مناقشات قبل از تأسیس پارلمان میشوند و عموماً درگیر کشمکشهای سیاسی هستند. نزدیک به 30درصد از عمر مفید نمایندگان در آغاز، گرفتار این ناکارآمدی است. بعد هم در سال دوم که برخی از آنها به عقلانیت حرفهای دست پیدا میکنند فرصت اندکی خواهند داشت تا گامی بردارند؛ خصوصاً اینکه در یکسوم پایانی دوره هم نمایندگان اسیر طرحهایی میشوند که بتوانند در مناطق خود جذابیت رفتاری و تبلیغی از خود نشان بدهند و شهروندان را به سمت خود متمایل کنند تا بتوانند برای دور بعد، از آنها رأی بگیرند. لذا مجالس ما عملاً در وضعیتی شکل میگیرند که ابتدا و انتهای آن دچار آسیب و گرفتار رفتارهای سیاسی ناموجه جناحی است. در میانه راه نیز گرفتاریهای پیشین، آنچنان نهاد مجلس را اسیر خود میکند که نمایندگان دلسوز موفق به انجام کاری اساسی برای کشور نمیشوند. با این مقدمه مجلس را برآورد کنید خواهید دید این مجلس، مجلسی نیست که «در طراز پارلمان نظام جمهوری اسلامی باشد»؛ بهخصوص وقتی این جماعت با اکثریت حضور پیدا میکنند و حضور اقلیتی نیرومند که منشأ چالشهای اساسی در مجلس باشد در بین آنها وجود ندارد لاجرم منجر به ترکتازی اکثریت میشود و بیش از آنی که به تکالیف خود در برابر ملت وفادار باشند خود را گرفتار بازیهای کودکانه میکنند که چگونه میتوانند به رقیب آسیب برسانند و زمینه موفقیت وی را در آینده محدود کنند. مجلس یازدهم نیز دچار همین گرفتاری است.
با توجه به برآوردی که ما از عملکرد این پارلمان داریم گامی به سمت منافع ملی برنداشتهاند و خود را درگیر کارهای خیلی جزئی کردهاند. این مجلس مشکل دیگری هم دارد و آن اینکه جای «شخصیتهای موجهی که مفهوم پارلمان و مسئولیتهای قانونگذاری کشور را بهخوبی بدانند در بین آنها خالی است. این مجلس امروز تحت ریاست آقای قالیباف اداره میشود؛ کسی که شخصیتی اجرایی دارد و مقولهای به نام نهاد پارلمانی را به آن معنا نمیشناسد» و زمان زیادی وقت میبرد تا که ایشان آموزش ببیند. اگر ایشان را با چهرهای همچون علی لاریجانی مقایسه کنید میبینید تفاوت زیادی بین این دو نفر وجود دارد. از این جهت باید گفت این مجلس از جهات مختلفی دچار آسیب است و هنوز نتوانسته در طراز قابلقبول بایستد.
برای اینکه بتوان طرحی را در نهادهایی که با حضور تعداد متکثری از نیروها شکل میگیرند بهخوبی مدیریت کرد، باید قبل از هر اقدام، مقدماتی شکل داد. منباب مثال در سازمان ملل که بالای دویست کشور آنجا نماینده دارند و در سطوح بالای قدرت جهانی تدابیری اخذ میشود چطور میشود نمایندهای که فقط ملاحظات کشور خود را دارد زیر سقف مشترک با دیگران توافق میکند؟. آنجا قبل از بررسی موضوعات، لابیهای کافی انجام میشود. آنجا استعداد تحقق موضوع موردنظر را بسترسازی میکنند و سپس به صحن علنی سازمان ملل میبرند. پارلمانها هم نوعاً از این جنس هستند. یعنی اتفاقات درونی آنها ابتدا بهواسطه حوزههای حزبی و گروهی و سیاسی مدیریت میشود و توافقات روی موضوعات صورت میگیرد و آنگاه موضوع به صورت عمومی عرضه میشود. آقای لاریجانی این ظرفیت و توانمندی را داشت؛ ضمن اینکه در جمع اصولگرایان مجلس حرف آخر را میزد و این، کار سادهای نیست. حرف آخر زدن به این معنا است که فرد توانسته است شخصیتهای متنوعالمزاجی را با همدلی بهخوبی مدیریت کند و میتواند در بزنگاهها رأی فائق را داشته باشد. ما این ظرفیت را در آقای لاریجانی میدیدیم. ضمن اینکه ایشان نهتنها تیم اصولگرایی تحت امر خود را بهخوبی مدیریت میکرد حتی با اقلیت اصلاحطلب هم زبان مفاهمه داشت و چهبسا که اقدامات مشترک اصلاحطلبی و اصولگرایی را در مجلس ذیل مدیریت آقای لاریجانی تجربه کردیم. ولی آقای قالیباف اساساً نهتنها رابطهای با اندک رقبای اقلیت حاضر در مجلس که کمتر از سی چهل نماینده هستند، ندارد، بلکه در درون جبهه گسترده اصولگرایی هم نتوانسته است زبان مشترکی را به وجود بیاورد و حرف واحدی را میان آنها جا بیندازد تا بتوانند در موضوعاتی که مطبوع نظرشان است حرف رئیس مجلس را که برگزیده اکثریت مجلس است به عنوان حرف نهایی قبول کنند. این مقایسهها نمونههای روشنگری است.
اخیراً دیدیم در داستان اصلاح قانون انتخابات ریاستجمهوری چطور کاری بسیار بیوجه انجام شد؛ وقتی وارد مفردات طرح میشوید میبینید آنچه دنبال میکنند، تحصیل حاصل است و کاری نکردهاند. شما در حال وضع مقرراتی هستید که پیشتر شورای نگهبان تکلیف را مشخص میکرد. شورای نگهبان از اول وظیفه تشخیص را بر عهده داشت. یک محور دیگر طرح هم میخواهد برای رقابتهای بعدی دست رقیب را ببندد. این، شأن مجلس نیست. مجلس، ملی است. اکثریت باید حقوق اقلیت را بیش از حقوق اکثریت رعایت کند. تکلیف نانوشته دموکراسی که مجلس نماد تمامعیار آن است این است. از این جهت کار را مشکل میبینیم. در بحث معرفی نامزد وزارت صمت مجلس گاف بزرگی داد. آقایان خوب عمل نکردند و مشکل درست کردند. حتی از طرف بزرگان نیز تذکر گرفتند. اینها نکاتی است که باید به آنها توجه کرد. برای رفع این معضلات در درون پارلمان باید از سرمنشأ مشکلات را حل کرد.
مقصود من از سرمنشأ، موضوع رقابتهای انتخاباتی است. اگر بتوان شورای نگهبان را متقاعد کرد تا در انتخابات اجازه دهد احزاب به معنای واقعی کلمه باهم رقابت کنند و حقوق احزابی که به رسمیت شناخته شدهاند در انتخابات رعایت شود و بیش از تمرکز بر مسائل جزئی، ناموجه و غیرواقعی، بر محتوای برنامهها متمرکز شود روشی ارزشمندتر است. اگر احزاب حس کنند حقوق آنها رعایت میشود مشارکت بیشتری خواهند داشت. اگر احزاب مسئولیت داشته باشند و بدانند که ذیل نام و بِرَند آنها نمایندهای به مجلس میرود و در صورت ضعف، آبروی حزب خواهد رفت، کسی را معرفی میکنند که واجد صلاحیتهای کافی باشد و در نتیجه آن مجلس بالندگی و رشد خوبی خواهد داشت. کشورهای توسعهیافته این روند را تجربه کردهاند. در طول عمر یازده مجلسی که تا امروز شکل گرفته است از مجلس اول تا پنجم خوب عمل شده و طراز مجلس قابلقبول است اما بعد از آن بیانضباطیها و عدم رعایت حقوق رقبا، مجالس را روزبهروز ضعیفتر کرده است. امروز به نقطهای رسیدهایم که کسی اعتباری برای برخی از این حضرات در مجلس قائل نیست. قبلاً در پارلمان شخصیتهای سرشناسی را میدیدیم. کسانی که در حزب خود آدمهای موجهی بودند و حرفی برای گفتن داشتند اما امروز چه کسی میداند اعضای مجلس چه کسانی هستند و این نمایندگان محترم چه سوابقی دارند و بهجز چند چهره شاخص، بقیه نمایندگان شناختهشده نیستند.
منبع: روزنامه سازندگی