امیر اقتناعی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
این فِرِیم تنها یک شمّه از شعبده جریانی است که گویا تا این مُلک را نابود نکند، دست از سر مردمانش برنخواهد داشت. تمثیلی تام از قبیلهگرایی دوران پیشاتجدد که از کمترین درکی از مفهوم دولت-ملت در عصر مدرن عاجزند.
منصوره معصومی اصل که مدعی داشتن مدرک دکترای علوم قرآنی و مشاوره خانواده و پیش از ازدواج است، همان کسی است که پیش از این افاضات اخیرش در صداوسیما در اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ نیز با انتشار ویدیویی از دخترش که در آن، فائزه هاشمی را به مناظره دعوت میکرد، حاشیهساز شده بود. دعوتی که علیرغم پذیرش فائزه هاشمی، از سوی معصومی و دخترش پس گرفته شد! حالا این بار بدون بهره بردن از دخترش، شخصا به میدان آمده و به پشتگرمی اساتیدی که در محضرشان تلمذ کرده، در مقابل دیدگان اقشار گوناگون جامعه ایران و جلوی دوربین رسانهای که باید ملی باشد، چشمانش را بسته و دهانش را به تعریض و تهدید هر آن کسی گشوده که بنا به قول او "حزب اللهی" نیست!
تجربه نشان داده؛ کممایهگانی که یکشبه برکشیده میشوند، بعد از انجام و اتمام ماموریتشان، یکشبه نیز به زیر کشیده خواهند شد اما اثرات خراشهایی که بر تن و روان جامعه باقی میگذارند، مبدل به بغضهایی خواهد شد که در هنگامه ترکیدن، مجموعه سیستم سیاسی و اجتماعی را درگیر بحرانهایی میکنند که هر بار مهیبتر از بار قبل رخنمایی کرده و خواهد کرد.
معصومی و امثال او را در واقع باید نماینده بیپیرایه جریانی دانست که اگرچه در عدد، کم شمارند، اما در ادعا، منتهایی نمیشناسند. همانها که حاضرند به قیمت قهر و حتی حذف بخش اعظمی از ایرانیان با نظام حکمرانی، مصادر اداره کشور را در تصاحب خود داشته باشند و با دخالت مستمر در جزئیترین و خصوصیترین حوزههای زندگی مردم کلکسیون ناکارآمدیهای خود و ناراضیتر کردن جامعه را تکامل بخشند. گویی آخرین آزمون سطح تدبیرشان در ماجرای گشتهای ارشاد و فاجعه مرگ مهسا امینی که ۶ ماه کشور را درگیر خشم و اعتراض کرده بود، از ذهنشان پاک شده و شاید هم در زیر زبانشان مزه کرده که باز هم تلاش دارند، آستانه تحمل مردم را به بازی گرفته و تحریک نمایند. باشد که در میانه شکافها و نقارها،دمی بیشتر بر مناصب قدرت نشینند و توشهای فزونتر برگیرند.
از نظر نگارنده؛ خردهای به معصومی و معصومیها وارد نیست. ایراد کار را باید در میان آنانی جست که با تدابیر حذفگرایانه و خالصسازانهشان، سطح مناظرات و منازعات در حوزههای سیاستورزی و حکمروایی را به حدی تقلیل بخشیدهاند که چنین افرادی میداندار و رجزخوان شوند و جمع کثیری از اهالی علم و فضل، عزلتگزین و خانهنشین.
معالاسف کار به جایی رسیده؛ در نظامی که در آستانه تأسیساش قرار بر آزادی ارائه همه نظرات و نحلههای فکری در آن بود و در قانون اساسیاش هم سایر ادیان الهی را به رسمیت شناخته، حدود حلقه خودیهایش به قدری تنگ آمده که هر آنکس در آن، آئین چاکری خالصسازان را پاس ندارد، نهتنها از دایره صدارت باز میماند، بلکه حتى مجال اظهار نظر در رسانه ملی کشور را هم نباید بیابد و چنانچه اعاظمی بخواهند- برای حفظ ظاهر هم که شده- از چهرههایی کمی متفاوت با خود در تلویزیون بهره ببرند، فغان پیروان نازپرورده و متوقعشان به آسمان می رود که؛ "مملکت مال حزب اللهی هاست" !!! على الظاهر؛ نه حامیان و هممحفلیهای این خانم، شهامت بیرون آمدن از پس پرده را دارند و نه آنان که به او آنتن تلویزیون و مجال عرض اندام دادهاند، پاسخگویی به افکار عمومی را در شأن خود میپندارند، اما عجب اینجاست؛ آنکه در خطابههایش همه مردم ایران را مخاطب خود میگیرد و حتی در زمان تبلیغات انتخاباتیاش نیز عموم ایرانیان را خطاب قرار میداد، کسی نیست جز سیدابراهیم رئیسی که عموماً ترجیح میدهد در تقابل حامیانش با مردم، مهر سکوت بر لب زند و در این مواقع از یاد ببرد که از اهم وظایف ریاست جمهور، صیانت از حریم و حرمت جمهور مردم است! بیخبر از آنکه چشم بستن بر واقعیت ناشی از خطای نزدیکان که منجر به رنجش جامعه گردد، دال بر نیستی یا تغییر یک واقعیت نخواهد شد.
امیدوارم حضراتی که همه اینها را میبینند و دم برنمیآورند -در همه اوقات و احوال- این رویکرد و رفتارهای نشأت گرفته از آن را به خاطر داشته و در موسم تنگدستیهای سیاسیای چون؛ انتخاباتها و راهپیماییها و مخاطرات بیرونی و ... نیز صرفاً از کسانی انتظار یاری و همراهی داشته باشند که خود را حزباللهی میخوانند و صاحبان این مملکت. جماعتی که با آن میزان از امکاناتی که در اختیار دارند و حمایتهایی که میشوند، از برگزاری یک تجمع مردمی درخور در محکومیت فجایع غزه ناتواناند و اوج خلاقیتشان برای مقابله با نسلکشی در فلسطین، در کمپین پختن مقلوبه خلاصه میگردد.
بحمدالله؛ باورمندی مردم این سرزمین به تعلق داشتن ایران عزیز به همه ایرانیان، آنچنان در جسم و روحشان ریشه دوانیده که بلایایی به مراتب سهمگینتر از این جماعت اقلیت تمامیتخواه در طی اعصار و قرون حیات این سرزمین، نتوانست کوچکترین خللی در این باور و به تبع آن، مانایی "ایران" ایجاد نماید. زین پس هم چنین بادا...
منبع: روزنامه سازندگی