ناهید تاج الدین،عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
دولت دوازدهم با چالشهای فراوانی مواجه است، چالشهایی هم در عرصه سیاسی، هم در عرصه اقتصادی و هم در عرصه اجتماعی، چالشهایی که درصد کمی از آنها زاییده این دولت است و دولت بیشتر به نوعی میراثدار این چالشها بوده و آنها را بهدوش کشیده و اکنون برخی از این چالشها پس از سالها تبدیل به بحران شدهاند.
به بیان دیگر دولت دوازدهم دچار انباشت مسئله شده است و بسیاری از چالشهای قبلی در دوره این دولت سررسید و تبدیل به بحران شده است. در عرصه سیاسی دولت یازدهم و پس از آن دولت دوازدهم میراثدار فضای بحرانزدهای بود که وصف آن را میدانیم و این فضای بحرانزده خود را به شکل رکود سیاسی در دولت یازدهم و دوازدهم نشان داد و به نوعی شاهد بودیم که دولت توانست تورم سیاسی را کنترل کند و هزینه کار سیاسی را پایین بیاورد اما آنچنان نیز شاهد رشد در سیاست نبودیم و به نوعی رکود سیاسی را تجربه کردیم و میکنیم.
در عرصه اقتصادی دولت با شش ابرچالش «بحران منابع آب کشور»، «مسائل زیست محیطی»، «صندوق بازنشستگی»، «بودجه دولت»، «نظام بانکی» و «بیکاری» مواجه است. ابرچالشهایی که هیچ یک در دوره دولتهای یازدهم و دوازدهم ایجاد نشده و البته هر یک از این چالشها تبدیل به بحران شده و به نوعی با دومینوی بحرانها مواجهیم. تنها یک قلم از آن یعنی بحران صندوقهای بازنشستگی بسیار قابل تأمل است. وقتی که یکی از مشکلات راهبردی صندوقهای بازنشستگی مسئله پوشش حمایتی یا نسبت پشتیبانی در این صندوقهاست، پوشش حمایتی درواقع نسبت تعداد شاغلین (کسورپرداز) به تعداد مستمریبگیران (اصلی) ست، این نسبت برای یک صندوق پایدار باید حداقل پنج باشد یعنی در یک صندوق پایدار باید حداقل پنج برابر افرادی که مستمریبگیر هستند ما افرادی را داشته باشیم که کسورپردازند و حق بیمه به صندوق پرداخت میکنند.
آمار حاکی است که درحالحاضر صندوق تامین اجتماعی بیش از 13 میلیون بیمهپرداز دارد که در مقابل آن به نزدیک به 3 میلیون نفر باید بازنشستگی پرداخت کند درحالیکه در حالت طبیعی برای پرداخت بازنشستگی به سه میلیون نفر باید پنج برابر یعنی حداقل پانزده میلیون نفر بیمهپرداز وجود داشته باشد و همین اختلاف درحالحاضر تبدیل به یک بحران راهبردی شده است. این وضعیت حاصل پیر شدن جمعیت فعال کشور است و همزمان با پدیده سالمندی بیشتر هم میشود و عملا دولت دوازدهم در بحران صندوقهای بازنشستگی تنها میراثدار است و این بحران را ناگزیر به دوش میکشد. سایر چالشهای اقتصادی چون نظام بانکی و بیکاری نیز چالشهایی است که هیچکدام یک شبه تولید نشده اما درحالحاضر بر دولت دوازدهم بار شده است.
در عرصه اجتماعی نیز همه پنج آسیب عمده یعنی حاشیهنشینی، طلاق، اعتیاد، مفاسد اخلاقی و نقاط بحرانی به تدریج ایجاد شده و بسیاری از آنها زاییده تغییرات اجتماعی هستند، تغییراتی که پس از اصلاحات ارضی در ایران همواره در جریان بوده است و بیشتر از کمکاریهای دولت، درمورد آسیبهای اجتماعی شاهد پراکندهکاری بودهایم یعنی بهصورت جزیرهای دستگاههای متولی اقدام به مبارزه با آسیبهای اجتماعی کردهاند از همین روی مجموعه اقداماتی که انجام شده چندان ملموس و موثر نبوده است.
منظم شدن جلسات شورای اجتماعی و نیز تشکیل سازمان امور اجتماعی در دولت دوازدهم کمک میکند که این پراکندهکاریها و موازیکاریها تبدیل به مدیریت یکپارچه آسیبهای اجتماعی شود و همین خود اقدام بسیار بزرگی است اما بهطور کل معتقدم نسبت به مسائل آسیبهای اجتماعی دو دهه عقب هستیم، در واقع این موضوع باید 20 سال پیش بررسی و پیگیری میشد و پیشگیری از این آسیبها باید لااقل از دو دهه پیش انجام میشد که امروز این آسیبها اپیدمیک نشود.
فعلا که در پایان اولین سال اجرای برنامه، در حوزه طلاق رشد 4 درصدی و در حوزه ازدواج کاهش 7 درصدی داشتهایم و این برابر ماده 80 قانون برنامه ششم توسعه و تعهد نسبت به کاهش 25 درصدی آسیبهای اجتماعی در پایان اجرای برنامه ششم، قابل قبول نیست اما درعینحال آسیبهای اجتماعی نیز قابل اندازهگیری و شاخصمند نیستند، ضمن آنکه ما با مشکلی به نام آسیبهای اجتماعی نوپدید مواجهیم که هیچ شاخصی از قبل برای آن نداریم که مثلا بگوییم 25 درصد میزان کنونی باید این آسیبها کاهش یابد.
بنابراین همانطور که میبینیم دولت دوازدهم میراثدار بسیاری از چالشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که در بازه کنونی تبدیل به بحران شده و این بحرانها بر آن بار شده است. به اینها اضافه کنید چالشهای بینالمللی را که با آمدن ترامپ برای ایران بهوجود آمده و عرصه را بر دولت دوازدهم تنگ کرده است.مرکز ثقل این چالشها یعنی چالشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و نقطه محرک آنها دو چالش کارآمدی و مشروعیت است، چالشهایی که عملا باعث شده همه چالشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در دولت تبدیل به بحران شود.
برای چالش مشروعیت نیازمند یک گفتوگوی ملی بهخصوص در محور اقتصادی هستیم، پیشتر هم گفتهام که ذهنهای بیثبات، اقتصاد بیثبات را بهوجود میآورند و آن را تشدید میکنند، همه اقتصاد در نظام عرضه و تقاضا خلاصه شده و نظام عرضه و تقاضا نیز متاثر از فضای روانی جامعه است. همچنین برای چالش مشروعیت ،دولت باید به پایگاه رای خود و خاستگاه اجتماعی و سیاسی خود پایبند باشد و افکار عمومی احساس نکند آقای روحانی تغییر کرده یا تغیر رویه داده است. برای چالش کارآمدی نیز دولت نیازمند تحرک بین نسلی و جوانسازی بدنه مدیریتی خود است، تصویب طرح منع بهکارگیری بازنشستگان در مجلس بهانه خوبی برای این تحرک بیننسلی است و کمک خوبی به دولت برای پالایش نیروی انسانی میکند، پیشتر هم گفتهام که بدنه مدیریتی نیاز به حجامت دارد و جوانسازی همان حجامتی است که خون تازه در رگهای مدیریت کشور جاری میکند. دولت چالشهای بینالمللی را نیز میتواند با اتخاذ دیپلماسی عمومی رقیقتر کند.
منبع: روزنامه سازندگی