رضا رستمی خزائی
عضو حزب کارگزاران سازندگی ایران
سخن گفتن از شریعتی دشوار است. از آن دشوارتر، سخن گفتن از روشنفکرانی است که دیگر متاعشان در بازار امروزین خریداری ندارد! روشنفکرانی مهم به مانند ملکم خان که در واقع پدیدآورنده حیات روشنفکری در ایران بودهاند. ولی چگونه میشود از روشنفکرانی به مانند شریعتی صحبت کرد ولی از پدیدآورندگان حیات روشنفکری یادی ننمود!
شاید یکی از دلایل مؤثر آن، هجمه ی آل احمد به روشنفکری عصر مشروطه است. در واقع اغراق نیست اگر بگوییم بعد از کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران، چنان هجمه ای بر علیه میراث روشنفکری ایجاد شده که هنوز بعد از سپری شدن دههها، گرد و خاک آن نخوابیده است! و در این بین، شریعتی تبدیل به نماد روشنفکری ایرانی شده است. روشنفکری متعهد و مسئولیتپذیر که از درد اجتماع و بحران معنا و هویت انسان ایرانی معاصر صحبت می کند.
به دور از هرگونه مقدمه چینی، این مجال به دنبال واکاوی نوع مواجههی شریعتی و ملکم خان با خویشتن ایرانی و کلیت غرب در دو وجه سیاسی و نظری است.در ابتدا به ملکم خان میپردازیم و در ادامه با بیان نظرات شریعتی به جمعبندی میپردازیم.
ملکم خان دیگری غرب را درسه سطح مورد شناسایی قرار دهد:
1-غرب سیاسی : که بر گرفته از دول قدرتمند حاضر غربی به مانند روس و انگلیس .و دول در حال ظهور قدرتمند غربی به مانند آلمان زمان بیسمارک است. دراین دوره به زعم ملکم خان، غرب کلیت سیاسی تقریبا همگونی دارد که با وجود ظهوردول قدرتمندی به مانند آلمان و بهره گیری از آن(به مانند پیروزی ایران در مناقشه مرزی ایران و عثمانی به دلیل استفاده هوشمندانه ملکم خان از نقش آلمان در مذاکرات)، و نیز منازعاتی که این دول بر سر مستعمره کردن کشورهای عقب افتاده دارند، این تنازع منافع سیاسی به تقابل نینجامیده و بر سر کشورهایی که میخواهند مستعمره کنند با هم گفتگو میکنند (به مانند مورد مراکش که ملکم خان بدان اشاره میکند) ، درک این نکته که چقدر راحت استقلال و بقای کشوری به مانند مراکش برسر میز مذاکره به دلیل عقب افتادگی آن کشور و قدرتمند نبودن آن معامله میگردد و تکرار احتمالی این مسئله برای ایران، برای ملکم خانی که بعنوان سیاستمداری درعرصهی بینالملل به عینه نظارهگر این رویدادهای سیاسی است، بسیار هراس آور است .
2- غرب مترقی : که برگفته از صنعت نوپای غرب است که ابژه ی آن کارخانجات فلزات است . ولی ملکم خان این ابژهی ترقی را دلیل ترقی نمیگیرد بنابراین قائل به غرب سومی نیز هست .
3- غرب نظری: در اینجا ملکم خان کارخانجات انسانی را میبیند که برگرفته از کارخانهی علوم، کارخانه مالیه و ... است . ولی برای این غرب نیز کانونی مرکزی قائل است که این کارخانجات انسانی حول آن شکل گرفتهاند و آن دستگاه دیوان است . دستگاهی که در پی منتظم کردن امور و قاعدهمند کردن دولت حاکم است.
ملکم خان در ماجهه با خویشتن ایرانی نیز، دلیل عقب ماندگی ایران را نه در سنت و فرهنگ ایرانی که در طبقه ی حاکمیت قلمداد مینماید و میگوید: مانع اصلی، مانع مطلق و مانع واحد ترقی ایران، در نقص ترکیب دولت است. هیچ نمیتوان تصور کرد که ترکیب دولت ایران، مجمع چه معایب عجیب و اسباب چه ضررهای بزرگی بوده است. جمیع ذلتها و خرابیها و انقلابات ایران، بلاحرف، حاصل معایب این دستگاه است ... .
سه گانه ی "شهر" – "کویر" –" آسمان" ، کلید واژه های ادبیات شریعتی هستند که بر اساس آن باید تمدن(خود) وتجدد(دیگری)را معنا کرد . تجددی که به زعم شریعتی، نماینده ی پیشرفت و ترقی و در عین حال استحالهی معرفتی انسان از خویشتن خویش است، در دیگری غرب رشد میکند و در ایران نیز نمودش درخویشتن اجتماعی معاصر ایرانی، در در شهرهایی است که با اقتباس ظاهری اش ازغرب نه تنها غرب زده و گسسته از ریشههای فرهنگی خویش شدهاند که تهی از معنای انسانی انسان و سرگشته و حیران در شهرهای پر زرق و برق ولی عاری از نور معرفت و حقیقت وجودی انسان هم گشتهاند . ولی تمدن اگرچه به مثابه تجدد ،زرق و برقی ظاهر بین و ظاهر فریب ندارد ولی برعکس، معنا و گوهری حقیقت یاب و انسان ساز و معنا بخش به زندگی انسان دارد. این تمدن همان خویشتن تاریخیای است که شریعتی ما را بدان رجعت میدهد و آن را اصیل قلمداد مینماید. بر همین اساس، شریعتی همانند آلاحمد، خویشتن تاریخی ایران در عصر صفوی را نقد میکند و آن را جعلی و کاذب معرفی مینماید و در برابر آن تشیع علوی را مطرح میکند که ارجاعی است به ذات آغازین اسلام ورجعت بدان شعارشریعتی. بازگشت به خویشتنی که به زعم شریعتی «یعنی بازگشت به خویشتن اصیل انسانی واحیای ارزشهای فرهنگی وفکری سازنده شرقی وآگاهی بخش خود ما» و بر همین اساس و برای رسیدن به آن ذات اصیل ازرفورم دراسلام صحبت میکند. در این سپهر سه گانه، همهی تلاش شریعتی مصروف بر این است که انسان ایرانی از شهری که فقط ظاهراً غربی است به سمت کویر که محملی است برای جستجوی معنا گام بردارد تا به آسمان معرفت الهی که حقیقت انسانی است برسد . ازاین روست که شریعتی در شیعهی تاریخی که خویشتن اصیل است و تمدن ساز این سپهر ، بستری مییابد که باید از آن استفاده گردد . چگونه ؟ با معرفی شخصیتی به مانند ابوذر که پشت بر دنیای معاویه کرد و تبعید گشت به صحرای ربذه تا در آنجا به آسمان معنا بپیوندد. و این ابوذر که نمادی است از خویشتن اصیل ، در قرن بیستم، انسانی است که از زرق و برق سرمایه داری و غربی به سمت سوسیالیسمی معناگرا و الهی گام بر میدارد . نکتهی اصلی و بنیادین در منظومهی فکری شریعتی همین ایدهآل تایپهای «تشیع علوی» و «تشیع صفوی» است که برخاسته از رویکردی ذاتگرایانه به تاریخ است. آن هنگام که با برساخت مفهومی «تشیع علوی» و نماد آن «ابوذر» به مثابه الگوی عمل تاریخی، به دنبال تحقق جامعهی ایدهآلی است که ریشه در« تاریخ اسطورهای» دارد. با این حال این الگوی عمل تاریخی خود محصول «خوانشی ناهمزمان» از تاریخ است که از یک سو ریشه در سنتی عرفانی و از سوی دیگر سر در گرو آرمانهای سوسیالیستی قرن بیستمی دارد. شریعتی با این الگوی عمل تاریخی ذاتگرایانه که محصول خوانشی«زمان پریشانه» از تاریخ است، مبادرت به نفی تام و تمام تجربهی اجتماعی شیعه در ایران، یعنی «تشیع صفوی» مینماید و این سنخ الگویی که ریشه در «تاریخ اجتماعی» دارد را استحاله کنندهی اصالت مفهومی و معنایی تشیع قلمداد مینماید. این خوانش زمان پریشانه منجر به آن میگردد که امکان ساختارسازی تشیع به مثابه نهادی اجتماعی- سیاسی نفی گردد، چرا که بر طبق این رهیافت ذاتگرا و ناهمزمان و مطابق با ایدهآل تایپ «تشیع علوی»، شیعه باید هویت انقلابی خویش را به مثابه جنبش اجتماعی معترضانه حفظ نموده و خود را نه به عنوان «امکانی ساختاری» که به مثابه «ضرورتی انقلابی» در عرصهی عمومی جامعه مطرح نماید.
پرسش اساسی که از مطرح کردن آرا و نظرات این دو روشنفکر مطرح میگردد آن است که چرا آراء و نظرات شریعتی در سپهر روشنفکری ایران، سیطره مییابد و همچنان پس از 4 دهه و با وجود انتقاداتی که بر آراء و نظرات او مطرح میگردد، همچنان برای مخاطبانش جذاب است؟ و در مقابل آراء و نظرات ملکم خان به محاق میرود و چندان خریداری در بین اصحاب اندیشه و تفکر امروزین ایران نمییابد؟ جدا از تخطئه و موج تخریبی که روشنفکران پسا مشروطه به مانند آل احمد در حق این روشنفکران انجام دادهاند، به نظر دلیل اصلی این عدم اقبال در نحوهی خطاب اجتماعی ملکم خان و شریعتی است. آنجا که ملکم خان، ساختار سیاسی حاکم را مورد بازخواست قرار میدهد و برای توسعهی ایرانی به دنبال انتظام امور از طریق حاکمیت دستگاه دیوانسالار است، در حالی که دغدغهی شریعتی نه ساختار سازی سیاسی که پراکسیس اجتماعی است. پراکسیس اجتماعیای که خصلتی تودهوار دارد، پویا و معترض است و به دنبال تحرک اجتماعی در بین تک تک افراد جامعه است. این مدل جذاب کنشی با معرفی شخصیت ابوذر، حالتی قهرمانانه مییابد. انسانی آرمانگرا، معترض بر علیه حاکمیت جور و تنها، بدان معنا که یک تنه فریاد حق طلبانه را سر میدهد. در برابر چنین پروژهی جذابی، آراء و نظرات کسانی به مانند ملکم خان فاقد خصلت قهرمانانه و به تبع آن جذابیت لازم برای جلب مخاطب است و محتمل است که چندان اقبالی نیابد! کوتاه سخن آنکه این جدال «ساختار» و «کنش» در عرصهی حیات روشنفکری ایرانی، همچنان پابرجاست. به نظر نگارنده، اکنون زمان آن است که همچنان که به درستی به آراء شریعتی پرداخته میشود و مورد بحث و نظر قرار میگیرد، به آراء متفکران مشروطه به مانند ملکم خان نیز به جد پرداخته و مورد بحث و گفتگو قرار گیرد بالاخص آنکه ملکم خان در برابر غرب پروژهی روشنی دارد که در آن بر خلاف تصور نه تقلید و نه دشمنی است بل تعاملی دو سویه و دو جانبه از سوی غرب و ایران در نظر گرفته شده است. این مهم در طی سخنرانی ای که در سال 1891 در لندان ایراد میکند و بعدا در کتابچهای با نام مدنیت ایرانی تنظیم میگردد به عینه هویداست. وی در این سخنرانی، در مورد چگونگی رواج دادن مدنیت تازه در ایران بحث کرده است. آنچه که این متن سخرانی را مهم و برجسته میکند نوع نگاه و زاویه دید ملکم خان در مورد خویشتن ایرانی و دیگری غربی و موانع و مشکلات حاصل شده بر سر راه تعامل این دو است. ملکم خان با درک چرایی کنارهگیری ایرانیان از غربیان، با وجود مشاهده پیشرفت و ترقی آنان، سعی در آشنا ساختن ذهنیت و طرز تلقی و نگرش این دو با یکدیگرنموده است بالاخص از جهت آشنا ساختن دیگری غربی با ذهنیت ایرانی. این سخنرانی بسیار مهم پس از سپری شدن 126 سال از آن، همچنان تازه و بدیع است بدان جهت که بدنبال درکی بین الاذهانی مابین خویشتن ایرانی و دیگری غربی است. از همین رو، ضرورت بازخوانی انتقادی چنین نگرهای در زیست جهان امروزین که در معرض تهدید مداوم بنیادگرایان است، بیش از آن عیان میباشد که حاجت به توضیح داشته باشد.