فائزه هاشمی ، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
سال 97 با دو موضوع مهم سیاست خارجی و سیاست داخلی پیوند خورد. این دو موضوع مسائل پیچیدهای را با خود یدک میکشد. مسائلی که شاید براساس منافع ملی، عقلانیت و حقوق مردم برای آنها تصمیمگیری نشده است. برای تحلیل آنها چند محور باز میشود که رابطه با آمریکا، برجام، FATF و انتخابات بخشی از آن است که مختصر و کلی به آن میپردازیم:
انتخابات که نمایانگر حاکمیت اکثریت است. در هر انتخاباتی، مردم، احزاب و نهادهای مدنی فعال میشوند و به کسانی رای میدهند که فکر میکنند بیشتر از سایرین میتوانند به خواستهها و نیازهایشان پاسخ دهند. انتخابات در همه جا همین معنی را دارد بنابراین نمیتوان از انتخابات در ایران انتظار دیگری داشت.
زمانی که یک گروه انتخاب میشود حداقل در همان بخش که انتخاب انجام گرفته، اداره امور را در دست میگیرند و تلاش میکنند تا آرمانها و وعدهها و شعارهایشان را محقق کنند.
از سال 1392 تاکنون، با حضور پرشور مردم حدود یک سوم اصلاحطلبان به مجلس راه یافتند. رئیسجمهور هم با پشتیبانی و رای اصلاحطلبان روی کار آمد. در اکثر کرسیهای شوراهای شهر نیز از لیستهای اصلاحطلبان نشستند به ویژه تهران که پیروزی کامل را به دست آوردند.
پس از این پیروزیها چه اتفاقی افتاد؟ از موانعی که توسط بخشی از اصولگرایان در نهادهای انتصابی بر سر ر اه این بخش انتخابی قرار میگیرد مطلعیم، برخی از این موانع در چارچوب رقابتهای حزبی و جناحی و باندی قابل قبول است ولی بعضی، که کم هم نیستند، سوءاستفاده از جایگاه قانونی برای غیرمفید کردن این کرسیهای انتخابی و پشیمان کردن مردم از رای به اصلاحطلبان است.
به طور مثال رئیسجمهور را مردم انتخاب میکنند اما از طرفی در یک روند فراقانونی شورایی از روسای سه قوه تشکیل میشود که اختیارات رئیس قوه مجریه را محدود میکند، و یا به اتفاق اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام که به طرز بیسابقهای از اصولگرایان منصوب میشوند.
در ارزیابی عملکرد این اصلاحطلبان پیروز نیز، در بخشهایی که به عملکرد این افراد به صورت مستقیم بر میگردد نیز عمدتا دچار سوءمدیریت و ناکارآمدی هستیم. اکثر خطاهای سابق تکرار شده. روی صحبت در این بخش دولت و شورای شهر و شهرداری تهران است، عمده نمایندگان مجلس لیست امید تا حدود قابل توجهی عملکرد قابل دفاعی داشتهاند که البته اینها نیز با سد شورای نگهبان در مصوبات خود روبهرو هستند که در قسمت موانع ایجاد شده توسط اصولگرایان مورد تحلیل قرار میگیرد. در این نهادهای در اختیار اصلاحطلبان نیز تقریبا منافع قومی و قبیلهای و باندی و حزبی و جناحی و خانوادگی به منافع ملی و حقوق مردم میچربد یعنی همان خودی و غیرخودی.
انگار تعریف اصلاحطلبی این شده که اگر منِ اصلاحطلب در قدرت باشم کافی است و معیارهای اصلاحطلبی و اصول یک حکمرانی خوب ضعیف و یا فراموش شده است.
در این صورت چرا فکر میکنیم که از انتخاباتهای 92 تاکنون اعتقاد و میلی برای رای دادن مانده باشد. رای دادن یا ندادن هر دو میتواند یک استراتژی باشد. گاهی رای دادن جامعه را به آرمانهایش میرساند و گاهی رای ندادن. اینکه فکر کنیم که من حزب هستم و برای زنده ماندن چه فعالیت جدی دیگری به جز انتخابات دارم اشتباه است. مهمترین اولویت احزاب منافع ملی، توسعه کشور و حقوق مردم است، اگر برای این اهداف لازم باشد، استراتژی دوم را میشود انتخاب کرد.
و اما محور دوم، در شرایطی قرار داریم که سیاست خارجی ما در امور داخلی کشور نیز به صورت مهمی تاثیرگذار شده است. از نقاط عطف مهم در این زمینه در شرایط امروزی برجام، پیوستن به کنوانسیونهای FATF، سیاست ما در ارتباط با یمن و سوریه، رابطه با آمریکا، اصلاح و بهبود روابط با بسیاری از کشورها از جمله کشورهای عربی و برخی از همسایگان میباشد.
یکی از اهداف انقلاب و اصول اصلی سیاست خارجی «استقلال» است. یعنی سیاست خارجی ایران چطور باید تعریف شود تا ضمن حفظ استقلال بتواند منافع ملی و پیشرفت کشور را هم مدنظر قرار دهد. اگر قرار باشد نتیجه استقلال به منافع ملی و توسعه نرسد و مفهوم جدایی را یدک بکشد، استقلال بیثمری خواهد بود. از استقلال دچار بدفهمی شدهایم. اینکه استقلال را عمدتا در بنیه قوی نظامی ببینیم کافی نیست. شوروی سابق و کره شمالی مصداق این سیاست است که سرنوشت شوروی، فروپاشی بود و تقدیر کره شمالی فقر و انزوا است. استقلالی که نتیجهاش متحدان کمتر از انگشتان دست در سطح بینالمللی است به نحوی که دوستان قدیم ما نیز به دلیل منافع بیشتر خودشان به ما پشت کردهاند، صدور انقلاب، آیا میتواند منافع ملی ما را تامین کند؟ در دنیای امروز تاثیرگذار بودن، قوی بودن و تامین منافع ملی بدون استفاده از ابزارهای جهانی شامل حقوق بینالملل، قرار گرفتن در سازمانهای جهانی و پیوستن به کنوانسیونهای بینالملل و منطقهای، (حداقل در موضوعات تخصصی و فنی مثل اقتصاد و علم و تکنولوژی و...) تعامل دو جانبه و چندجانبه و بینالمللی با کشورها، به ویژه ابرقدرتها و... تقریبا محال است و در حد یک شعار باقی میماند که مانده است. یادی کنم از آقای هاشمی که اعتقاد داشت اگر کشوری آباد و آزاد و توسعهیافته باشیم، خودبهخود به الگوی کشورها و ملتهای جهان تبدیل میشویم و این نهایت چیزی است که از استقلال میشود به آن رسید.
و خلاصه این که سیاستهای جاری داخلی و خارجی، اصلاحطلبان و اصولگرایان فعلی، هر دو (به ویژه پس از سال 1384 تاکنون) نشان دادهاند که مرد این میدان نیستند و نیاز به یک تحول عمیق چه در مورد سیاستها و چه در مورد افراد و یک پوستاندازی جدی برای سال آینده برای حل مشکلات فعلی و پاسخگویی به مطالبات به حق مردم داریم.
منبع: روزنامه سازندگی