محمد قوچانی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
۱. ورود اصلاحطلبان به خصوص اصلاحطلبان جوان به مباحثه بر سر اصول اصلاحطلبی را خیر مقدم میگویم و این اساسا گام اول اصلاح اصلاحات است. به شرط آنکه معطوف به عمل و متعهد به تفاهم باشد و تنها به جدل سیاسی منتهی نشود.
۲. اگر هدف ما فقط جدل سیاسی نباشد آنگاه فراموش نمیکنیم که کارگزاران سازندگی ایران تنها حزب اصلاحطلب است که رسما درکنگره سوم خود در سال ۱۳۹۷ سخن از «اصلاح قانون اساسی» گفت و نویسنده بارها از لزوم تبدیل اصلاحطلبی سیاسی به اصلاحطلبی حقوقی گفته است. البته این اصلاحات حقوقی «در حکومت» و در چارچوب نظام جمهوری اسلامی است و ما در بیانیه چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی هم تاکید کردیم که میتوان بر اساس اصول انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی تازهای بیافرینیم. بازآفرینی جمهوری اسلامی از نظر ما با قلب ماهیت آن در اصول جمهوریخواهی و اسلامخواهی (نه اسلامگرایی) و میهندوستی (نه نژادپرستی) ممکن نیست. مهمترین رکن این بازآفرینی تاسیس «مجلس دوم» (مجلس نخبگان) است که میان مردمسالاری و دینسالاری یک سازش ساختاری ایجاد میکند و البته ۱۰ بند اصلاحی دیگر دارد که در یادداشت «جمهوری سوم» آمده است. تقویت دموکراسی حزبی محور مشترک این بازنگری بود که در ارگان حزب هم منتشر شد. اکنون این تشکل و تفکر را چه میتوان خواند؟ کدام جریان اصلاحطلب به صورت علنی و نه در خفا فراتر از این پیشنهاد را ارائه کرده است؟ البته دفاع از سکولاریسم سیاسی فارغ از تناقضهای نظری آن از لحاظ عملی عبور از مفهوم نظری جمهوری اسلامی است که اصلاحطلبی را به تجدیدنظرطلبی بلکه انحلالطلبی بدل میکند. در واقع بهبودخواهی جزء اصلی اصلاحطلبی است اما انحلالطلبی عبور از اصلاحطلبی است. میتوان انحلالطلب مسالمتجو بود اما تجدیدنظر طلبی، اصلاحطلبی نیست.
۳. همین مسئله نظری در عرصه عملی هم قابل تطبیق است: جمع میان بهبودخواهی و جنبشگرایی ناممکن است. البته جنبشهای اجتماعی (زنان، جوانان، کارگران، دانشجویان و...) تا زمانی که سیاسی (به معنای تلاش برای تغییر حکومت نه کنش سیاسی سازنده) نشوند برکات زیادی دارند. اما جامعه جنبشی بدیل جامعه مدنی و شکل تازهای از جامعه تودهای است که در نهایت به دموکراسی نمیرسد، در جامعه جنبشی، خیابان است که تعیین تکلیف میکند. گاهی البته جنبش برای اصلاح امور ناگزیر است چنانکه انقلاب اسلامی (به علت استبداد و انحراف و افساد نظام سلطنتی) ناگزیر و البته مشروع و حتی ضروری بود اما در همان انقلاب به محض تشکیل دولت مشروع، مرحوم بازرگان از انقلابیون حرفهای دعوت کرد به خانه بازگردند و اهداف انقلاب را از طریق دولت منصوب امام پیگیری کنند. تلاش اصلاحطلبان برای بهره بردن از جنبشها در تفسیر شما میتواند یک برخورد ابزاری با جنبشهای اجتماعی باشد که آنها را نهتنها از اهدافشان دور میکند بلکه جنبشهای اجتماعی را در معرض بدگمانی حاکمیتها قرار میدهد و آنها را به گروههای فشار تبدیل میکند که به کار چانهزنی سیاسی میآیند و از تبدیل شدن نهضتهای مدنی به نهادهای مدنی (اتحادیهها و NGOها ) جلوگیری میکند. در واقع این نوع برخورد نهتنها اصلاحات را از هدف نهایی خود که بهبودخواهی است دور میکند بلکه اصلاحطلبی را به بهانه اقتدارطلبی بدل میکند.
۳. تبارشناسی اصلاحطلبی مانع از آن میشود که برخی دوستان چپ در جبهه اصلاحات نقطه خلقت اصلاحات را از دوم خرداد ۱۳۷۶ببینند و زحمات بنیانگذاران اصلاحات دینی (مانند مرحوم مهندس بازرگان) و اصلاحات سیاسی (کارگزاران و مجاهدین انقلاب) را نادیده بگیرند. اتفاقا اسلاف جناح چپ اسلامی مانند سازمان مجاهدین خلق و نیز دیگر چریکها از فداییان خلق تا هیئتهای موتلفه اسلامی، نهضت آزادی ایران را رفرمیست و بهبودخواه میخواندند که به جدایی سلطنت از حکومت راضی بودند. مرحوم بازرگان اما در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ حتی مسئولیت اداره آب تهران را قبول کرد چون بهبودخواهی (اصلاح دسترسی مردم به آب سالم ) را اصلاحطلبی میدانست. اگر به تبار خود آگاه باشیم به یاد میآوریم که در اوج پیروزی انقلاب اسلامی نهضت آزادی اطلاعیهای داد و از ضرورت انتخابات پارلمانی برای اصلاح سنگر به سنگر نظام سیاسی (گذار از سلطنت به جمهوریت و از سکولاریسم پهلوی به حکومتی مبتنی بر ارزشها و آرمانهای دینی) سخن گفت. آن زمان البته حتی در درون نهضت آزادی کسانی مهندس بازرگان و دکتر یزدی را لیبرال (به معنای غیرانقلابی) و محافظهکار خواندند و از این تشکیلات انشعاب کردند اما در نهایت فهمیدند اشتباه کردهاند چون اصلاحطلبی را درک نکرده بودند. بدین معنا بازسازی تشکیلاتی بدون تبارشناسی تاریخی ما را به انحراف میکشاند و به چرخ پنجم تشکیلات سیاسیای بدل میکند که خود را «جریان اصلی» اصلاحات میخوانند؛ اصطلاحی که یادآور ایده سازمان سیاسی پیشرو و نوک پیکان تکامل تاریخی! (مجاهدین خلق) است. آن زمان خط اصیل اصلاحطلبی راه خود را از تجدیدنظرطلبی جدا ساخت و اکنون نیز نباید گذاشت «نهضت»ها به ابزار محافل سیاسی چند نفره بدل شوند. «نهضت»ها باید نهاد (مستقل و موثر) شوند نه ابزار فشار از پایین برای چانهزنی در بالا. تجربه انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۴ و جبهه حقوق بشر و دموکراسیخواهی را از یاد نبریم. نیای اصلاحطلبی در ایران (قبل از خاتمی و هاشمی و بازرگان) میرزا تقی خان امیرکبیر است. آنکه مقدم بر تغییر ساختار به فکر بهبودخواهی بود. ما باید رنج مردم را کم کنیم و کیفیت زندگیشان را بهبود بخشیم نه اینکه مردم را وارد جنگ بیپایان قدرت کنیم...
حرف بسیار است و باب گفتوگو باز.