احمد آدینهوند، عضو حزب کارگزاران سازندگی ایران
در شرایطی که تحریمهای بینالمللی به رهبری ایالات متحده امریکا تبعات سنگینی را بر اقتصاد ایران تحمیل نموده و عرصه را بر آن تنگ کرده بود مقامات عالیه نظام تصمیم به گشودن باب مذاکره برای رهایی از این وضعیت گرفتند. این تصمیم درست در آخرین ماههای دولت دهم اتخاذ شد همان دولتی که با کماهمیت جلوه دادن فشارهای جهانی نقش عمده را در شکلگیری اجماع بینالمللی ضد کشور داشت.
در پی استواری سیاست رسمی کشور بر مذاکره و همزمان با روی کارآمدن دولت روحانی، مذاکرات معطوف به نتیجه شکل جدیتری به خود گرفت و تیم مذاکراتی ایران به سرپرستی ظریف در راس وزارت امور خارجه مذاکرات فشردهای را برای نیل به تفاهم با طرف مقابل یعنی کشورهای گروه 1+5 ولی در اصل ایالات متحده آغاز کرد که نتیجه آن برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) بود و بر اساس آن مقرر شد در ازاء رفع تحریمهای بینالمللی، ایران نیز نسبت به رفع نگرانیهای طرف مقابل در خصوص برنامه هستهای خود اقدام نماید.
از همان ابتدا طرف غربی با تفسیرهای حقوقی متفاوت با برداشت طرف ایرانی اخلال در روند اجرای برجام را آغاز کرد. تا اینکه سرانجام دونالد ترامپ رییس جمهور امریکا در ادامه سیاستهای خصمانه خود در قبال ایران خروج کشورش از این معاهده را اعلام و عملا آن را از اهداف اولیه خود تهی کرد.
زیادهطلبی ترامپ در کنار سیاست بیاعتمادی به سازوکارهای چندجانبه و بینالمللی از سوی رییس جمهور امریکا و همچنین اشتیاق وی برای تخریب میراث اوباما از یک سو و عدم اراده جدی سایر طرفین برجام خصوصا اروپاییها در حفظ آن از مهمترین دلایل تضعیف این توافق بینالمللی قلمداد میشود. این امر بیش از هر چیز مبین آموزه رئالیستی نقص نهادها و سازوکارهای بینالمللی مبتنی بر اعتماد و حسن نیت در قبال سیاست قدرت و خودیاری واحدهای نظام بینالملل تلقی میشود زیرا برغم تعهدات غربیها در جریان مذاکرات هیچ سازوکار قابل اتکایی برای باز داشتن امریکا از نقض تعهدات خود وجود نداشت و این کشور با کمترین هزینه دستاورد سالها مذاکره را نادیده گرفته و از آن شانه خالی کرد. همچنین در روابط دو سوی آتلانتیک تبعات اتکاء اروپاییها در سیاستهای سخت و امنیتمحور به آمریکا بار دیگر به وضوح آشکار گردید زیرا با وجود تمایل قدرتهای اروپایی برای حفظ برجام آنان از اقدامی شایان توجه و چشمگیر برای حفظ آن درمانده به نظر میرسند.
از سوی دیگر تجربه برجام این واقعیت را بار دیگر برجسته نمود که مسئله سیاست خارجی ایران در قبال محور غربی، زنجیرهای از حلقههای به هم پیوسته است که چشمانداز حل همهجانبه آنها جز در قالب توافقی بزرگ میسر نمیشود به عبارت دیگر، پرونده هستهای ایران در ارتباط با سیاستهای منطقهای و نیز برنامه موشکی آن تعریف شده است که در کنار تفسیر و خوانش اختلافبرانگیز دو طرف از برخی مسائل تاثیرگذار فیمابین که ناشی از نظامات ارزشی و نگاه متفاوت آنها میباشد، چالش بغرنجی را بر سر راه روابط ایرانی-غربی به وجود آورده است. به طوری که مذاکره صرفا بر سر پرونده هستهای ایران به کام غربیها خوش نمینشیند. این در حالی است که هدف ایران از تن در دادن به برجام صرفا حل مشکل هستهای به قصد رفع تحریمهای غربیها همزمان با حفظ مواضع منطقهای و دفاعی خود بود. در عمل نیز ایران نهتنها تمایلی برای مذاکره بر سر کلیت موضوعات مورد نظر طرف غربی نداشت بلکه ظرفیتهای اقتصادی به دست آمده از برجام را نیز در خدمت اهداف منطقهای خود قرار داد که برای طرف غربی بس ناخوشایند و غیر قابل هضم بود.
در راستای درسآموزی از برجام، نیل به توافق جامع در آینده، با بازی با حاصل جمع جبری مثبت یا چنانچه در ادبیات دیپلماتهای ایرانی مصطلح است؛ سیاست برد-برد، در صورتی امکانپذیر است که شاهد شناخت دقیق مناسبات بینالمللی و خروج از فضای ذهنی جنگ سرد که همچنان بر بخشی از سیاستگذاران و کارگزاران سیاست خارجی ایران حاکم است، باشیم. به نظر نمیرسد با سیاستهای جایگزینسازی قدرتهای نوظهور نظیر چین به جای قدرتهای سنتی نظام بینالملل یعنی امریکا و اروپا بتوان مفری برای رهایی از مشکلات سیاست خارجی ایران پیدا نمود زیرا چین نیز مزید بر مناسبات گسترده با قدرتهای غربی نگاهی تام به مواضع و ملاحظات رقبای منطقهای ایران نظیر اسراییل و عربستان سعودی دارد و تخممرغهای خود را در سبد ایران به تنهایی قرار نخواهد داد.
منبع: روزنامه سازندگی