جهانبخش خانجانی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
انسان از دیرباز بر اساس یک الگوی عملی سعی در تعریف اخلاق در زندگی اجتماعی داشته است: «در مقابل نیكیها بایستی با نیكی پاسخ گفت و در مقابل محبّت، محبّت متقابل سزاوار است، كسی كه در انجام این امر اخلاقی كوتاهی كند، به ناسپاسی متهم میشود». بیان مفهوم این اتهام و تاکید بر آن نشان میدهد كه جامعه نسبت به بیسپاسیها حساس است. و این رفتار خود یك نوع ضمانت اجرای اجتماعی است كه افراد را از فراموش كردن تكالیفی كه نسبت به یكدیگر دارند باز میدارد.
سپاسگزاری و پاسخدهی به محبت، پاداش اجتماعی كسی است كه كمك كرده، لذا در جامعهای كه همدلی و منفعترسانی گسترش یابد پاداشهای اجتماعی محقق میشود.
از این نظر میتوان گفت که منشأ بیشتر رنجها و شادیهای انسان در کنشهای او با دیگران است و پاداشی که افراد از یک همنشینی اجتماعی بهدست میآورند مستلزم بازیهای متقابل آنان است. همنشینیای لذتبخش است که همه از آن بهرهمند شوند. اما همه به یک اندازه نفع نمیبرند و یا بهایی که برای آن میپردازند به یک اندازه سهیم نیستند و این منشأ اولیه بحران در روابط متقابل و ایجاد کنشهای متقابل منفی میشود.
هنگامی که رضایتمندی از فرهنگ و عمل به آن موجب کنش متقابل مثبت در جامعه شود، چگالی شادمانی و نشاط اجتماعی نیز افزون میشود، ولی وقتی انتفاع ی کسویه صورت پذیرد تمامی مطالبات و مؤلفهها به صورت منفرد یا جمعی بر شادمانی و نشاط جامعه تأثیر میگذارد و نوعی بدگمانی و ناسپاسی طرفینی در جامعه را به دنبال دارد. ممکن است در جوامع افرادی پیدا شوند که روح ایثارگری و حتی تن دادن به فرهنگها و خواستهها به صورت یکسویه درآنها رشد کند و هر رخدادی برای آنها عسل و انگبین باشد. لیکن آنها قدسیان هستند و قدسیان هم نادر و کمیاب هستند. بهطور آشکار در زندگی اجتماعی، دیگرگرایی متداول است و مردم میخواهند برای هم مفید باشند و به آن پاسخ متقابل بدهند. اما در پس این از خودگذشتگی ظاهری یک «خودگرایی» نهفته است، چون بیشتر اوقات گرایش کمک به دیگران متأثر از این انتظار است، که انجام آن، پاداشهای اجتماعی را در پی خواهد داشت. پاداشی که بسیاری از مردم در همنشینیها و همدلیها جستوجو میکنند.
اما وقتی فرجام این همدلیها، پاداش موردنظر فرد و گروه را تأمین نکند بدیهی است که در گرو کنش متقابل، آن کنشی جایگزین میگردد که مسیر رشد به حرمان و تعالی به افول و همگرایی به ستیز منجر میشود. و جامعه بهجای اینکه مسیر صعودی داشته باشد، مسیر نزولی را طی میکند و نشاط اجتماعی به حرمان اجتماعی و افسردگی بدل میشود.
با این حال میتوان به این جمعبندی رسید که هر آنچه در جامعه رخ میدهد حاصل تأثیر متقابل فرهنگ، شیوه عمل به آن، درک مردم از آن و پاسخ جامعه به این فرآیند است.
قانون شاید یکی از بهترین انواع سازوکارهای کنترل اجتماعی باشد لیکن نه همه آن و نه مهمترین آن. دورکیم، جامعهشناس و نظریهپرداز معتقد است که درونی کردن خواستهای اجتماعی مهمترین عنصر در کنترل اجتماعی است، که وجدان نمونه عالی این درونی شدن است. اگرچه وجود اقتدار ناظر بر همگان ضروری است لیکن رفتار همراه با تمایل افراد است که توازن را در جامعه ایجاد میکند و تأثیر پویا و پایداری از خود برجای میگذارد همانگونه که رفتارهای تقلیدگرایانه و یا بر اساس اجبار صرفا در منظر دید حاکمان وجود دارد و در پس آن ذائل میگردد.
جامعهای كه چنین باشد، جامعهای با نشاط است، جامعهای با انسانهای عاشق است. انسان جز عشق ورزیدن چارهای ندارد، زیرا او كه عشق نمیورزد باید به تنهایی، نومیدی و تباهی تن در دهد. در عین حال، عشق نیازمند آزادی است و برای رشد و روئیدن به آزادی نیاز دارد. جامعهای توسعهیافته است كه آزادی انسان را سلب نمیكند، و هموست كه آزادی را پاس میدارد، جامعه با نشاط، جامعه توسعهیافته را میسازد و جامعه توسعهیافته با حفظ حرمت انسانها، آزادی انتخابشان را ارج مینهد و مردم از این موضوع دلشاد میشوند.
روی پایتر باران به بلندی محبت برویم
در به روی بَشَر و نور و گیاه و حَشَره باز كنیم
(سهراب سپهری)
منبع: روزنامه سازندگی