سید مصطفی هاشمیطبا، عضو هیئت موسس حزب کارگزاران سازندگی ایران
از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی همواره یکی از مهمترین مسائلی که به ملت ایران تحمیل شد مسئله تحریمها بود. این تحریمها، در ادوار مختلف در شکلهای مختلفی و شدتهای متنوعی علیه ایران اعمال شد. اما مسالهای که در این بین وجود داشت، موضوع و امکان «فروش نفت» از جانب ایران بود؛ به این معنی که فروش نفت به عنوان وسیلهای که اقتصاد متکی به نفت ما را به چرخش درمیآورد و زندگی و اقتصاد به همپیوسته در جامعه روبهجلو حرکت میکرد میتوانست به میزان زیادی تحریمهای دیگر را نه بیاثر که کمرنگ کند. برخی از این تحریمها ناشی از رویکرد و موضعگیریای بود که نظام بینالملل بهخصوص قدرت غرب علیه ماهیت نظام جمهوری اسلامی ایران داشتند. برخی دیگر – که حجم قابلتوجهی از تحریمها را تشکیل میداد- مربوط به استراتژیها و سیاستهایی بود که در دولتهای مختلف و تحت شرایط مختلف اتخاذ شده بود. مسئله عدمی یک از این موارد FATF تصویب لوایح مربوط به بود که تحریمها و حواشی مخصوص به خود را علیه ایران ثابت نگه داشت. حال در این برهه از زمان شدیدترین تحریمها علیه ایران در حال اعمال است. آمریکا در آستانه انتخابات ریاستجمهوری 2020 قرار دارد، انتخاباتی که نه برای ایران بلکه برای بسیاری از کشورهای دیگر دنیا نیز محل بحث دارد. بحثهایی در این ارتباط که ممکن است رویه رفتاری ایالاتمتحده آمریکا با برخی کشورها با روی کار آمدن ترامپ یا بایدن متفاوت باشد. البته آنچه روشن است اصل مسئله پابرجا بودن کلیت تحریمهای ایران حتی در صورت پیروزی نامزد دموکراتها است. بنابراین هیچ شکی نسبت به این موضوع وجود ندارد که تحریمها برای ما ثابت باقی بماند. ثباتی که از امروز قابل پیشبینی است که شرایط اقتصادی را برای ما به ارمغان میآورد اما آیا متناسب با این شرایط اقتصادی، برنامهریزی صورت گرفته است؟ مشخصاً خیر.
واقعیت است که نه اصولگرا و نه اصلاحطلب در شرایط فعلی برنامهای برای اداره کشور در شرایط تحریم ندارند. در این حالت دو نوا از چپ و راست شنیده میشود: جریان اصولگرا معتقد است که باید در مقابل تحریمها مقاومت کرد. البته مقاومت در ادبیات این جریان بیش از همه به شیوه زندگی مردم با زمیگردد. یعنی آنها از مردم انتظار دارند تا بهخاطر دیدگاه و رویکرد و خطوط قرمز نظام مقاومت کنند. مقاومتی که منجر به توان حاکمیتی برای عدم مذاکره شود. مشخصاً در این بین مردم نیز زمانی که میبینند هزینه این مقاومت تنها بر دوش آنها است و بقیه در رفاه و زندگی لوکس قرار دارند به این نقطه میرسند که چرا باید هزینه این مقاومت را تنها مردم و نه مسئولان بپردازند.
در مقابل، جریان اصلاحطلب قرار دارد که معتقد است باید در برخی رویههای سیاست خارجی تجدیدنظر شود تا میزانی از برش تحریمها کمتر شود یا حداقل درباره فروش نفت بتوان اقدام کرد یا در مسائلی از قبیل کنوانسیون مبارزه با پولشویی باید با این کنوانسیونها همراه شد که تا حد ممکن از تحمل تحریمهای جدیدتر یا تشدید تحریمهای گذشته جلوگیری شود. با این وجود این جریان نیز میداند که اصل مسئله تحریمها در صورت بسیاری از تعاملات نیز کماکان پابرجاست اما این جریان نیز برنامه مدون و متقنی ندارد تا بهوسیله آن آینده اقتصاد با وجود تحریمها را بتوان مدیریت کرد.
هیچکدام از گروههای سیاسی، شرایط فعلی را درک نمیکنند و پیشنهاداتی که برای سیاستگذاری در زمینههای مختلف ارائه میدهند با شرایط موجود تطبیق ندارد. شرایط فعلی ما، نوعی جنگ سخت است. این جنگ، جنگ نظامی نیست بلکه جنگ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بسیار سنگین است. هیچیک از گروهها طرح خاصی برای اداره مملکت در این شرایط ندارند.
در کنار همه این مسائل انتخابات ریاستجمهوری 1400 نیز در پیش است. دولت آقای روحانی تلاش بسیاری در ارتباط با تثبیت برجام کرد و تلاشهای این دولت در این زمینه به ثمر نشست اما روی کار آمدن دولت بیمنطق و خارج از تعادل دونالد ترامپ معادلات را بر هم زد. در این میانه تحریمها تا اندازهای بازگشت و تحریمهای جدیدی نیز که البته بیشتر ریشههای سیاسی دارد تا اقتصادی، هر روزه روز در حال اعمال است.
انتخابات 1400 مانند هر دوره از انتخابات، فضا و تبوتاب خاصی را بر کشور حاکم کرده است و تبوتابی متمرکز بر این مسئله که چه جریانی دولت بعدی را در دست میگیرد و تصمیم دارد برای اقتصاد چه فکری داشته باشد. تحریمهای فعلی و در نگاه کلا نتر ارتباط با عرصه بینالملل و سیاست خارجی در این دوره از انتخابات نیز اهمیت ویژهای پیدا کرده است. اهمیتی در این سطح که به یکی از شعارهای اصلی بدل شده است. در این بین اما کماکان جای برنامه و ارائه آن خالی است؛ یعنی نه چهرهها و گعدههای اصلاحطلب و نه اصولگرا حرفی برای زدن درباره بعد از انتخابات سال آتی ندارند. کار هر روز شده نقد دولت روحانی؛ از چپ و راست هر روز میگویند دولت باید چنین میکرد و چنان کند. همه اهداف نیز بر خرداد 1400 متمرکز است. فضای انتخاباتی تا حدی تند شده که دستاوردهای دولت نیز زیر سوال رفته است. انتقاد به برخی مسائل به اندازهای عجیب است که گویی برخی فراموش کردهاند دولت بدون هماهنگی با دیگر نهادها بسیاری از تصمیمات را اتخاذ نمیکند بنابراین وقتی تصمیمی در سطح کلان گرفته میشود دیگر تصمیم حاکمیت است، نه تصمیم دولت. در این فضای بیبرنامگی و شعارزدگی خطری بسیار مهم نهفته است: خطر قدرت گرفتن . پوپولیستها در 1400 از آنجا که ادبیات کشور درگیر شعار شده و هیچ رنگی از برنامه و برنامهریزی دیده نمیشود بنابراین طرح شعارهای خارج از واقعیت و دروغین به شدت هوادار پیدا میکند. از طرف دیگر به دلیل سرخوردگی طبقه متوسط آراء هیجانی بیشازپیش رشد میکند. در شرایط فعلی نگرانیهای جدی در ارتباط با مسئله مشارکت مردم در انتخابات وجود دارد. با توجه به شرایطی که کشور، جامعه و افکار عمومی دارد خیلی بعید است مشارکت مردم در انتخابات سال آینده بیشتر شود. این شرایط نیز بهترین فرجه برای بروز و ظهور پوپولیستها است چراکه فضای یأس و ناامیدی نیز بهترین بستر برای موجسواری این جریان است. گروهی چهرهای را بر سر زبانها میاندازند و شعارهای غیرمعمول در این برهوت برنامه سر میدهند. مردم د لسرد و د لزده از دولت و چهرههای شناختهشده احزاب قدیمی و گزینههای پیشین، جذب شعارهای آنها میشوند. طبیعی است که همواره در مشارکتهای حداقلی گزینههای اصولگرایان توفیق بیشتری برای راهیابی و پیروزی دارند.
آنچه از چشمانداز امروز برای 8 ماه بعد میتوان دید و البته احساس خطر کرد این است که هیچکدام از کاندیداهای انتخابات سال آینده که تاکنون اسمشان مطرح شده در هیچیک از گروهها و جناحهای سیاسی کشور برنامهای برای آینده ایران ندارند. اما نهایتاً باز هم یک نفر با شعارهای پوپولیستی سرکار میآید. در این بین شعارهای پوپولیستی میتواند بهراحتی آن فرد را روی کار بیاورد چون هیچ طرح و برنامهای وجود ندارد و تنها راه حضور و بروز در فضای سیاسی ارائه همین دست شعارها است. شاید این موضوع باعث رضایت اصولگرایان شود؛ در حالی که در نهایت به نفع آنها نخواهد بود. آنها نباید تجربه سال 84 و اعتمادی که به کاندیدای نوظهور آن زمان کردند را از یاد ببرند. ضرر و خسارت کار و رفتار و تصمیمات یک رئیسجمهور پوپولیست برای همه کشور است؛ اعم از اصولگرا و اصلاحطلب.
پیروزی در انتخابات البته همواره و همیشه در رقابتهای اصولگرا و اصلاحطلبان مطرح است اما در نهایت در هشت سال ریاستجمهوری احمدینژاد اصولگرایان نیز ضربههای جدی خوردند و هزینههای بسیاری برای همراهی با یک پوپولیست پرداخت کردند. این موارد در تاریخ میماند. اذهان عمومی نیز آنها را فراموش نمیکند.
زمان آن است که اگر به راستی نگرانی و دغدغهای برای ایران داریم دست از برخی باورهای جناحی برداریم. اولویت همه باید آبادانی ایران باشد. جز این، هر راهی رو بهسوی ویرانی است.
منبع: روزنامه سازندگی