محسن هاشمی، رئیس شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
در همان هفته اول پس از پیروزی انقلاب، ضرورت وجود حزب نیرومند برای اداره كشور توسط نزدیكان امام خمینی(ره) محسوس شد، امام اجازه تأسیس حزب را علیرغم درخواستهای مكرر بعضی از نزدیكان نداده بودند. در یك ملاقات تاریخی آیتالله هاشمیرفسنجانی، موفق شدند موافقت امام را با تأسیس حزب جلب كنند و بلافاصله با همكاری آیات خامنهای، بهشتی، موسوی اردبیلی و باهنر به عنوان مؤسسین حزب، كار آغاز شد و چون در گذشته، مقدمات كار آماده شده بود و فقط منتظر چراغ سبز بنیانگذار انقلاب اسلامی بودند، توانستند یك هفته پس از پیروزی انقلاب در تاریخ ۱۳۵۸/۱۱/۲۸ تأسیس حزب جمهوری اسلامی را اعلان كنند.
با توجه به تحركات احزاب پرتعداد موجود، اشتیاق برای تشكیلاتی سیاسی – مذهبی و مورد اعتماد از متن انقلاب وجود داشت. لذا مردم به گرمی استقبال كردند. در سراسر كشور، نامنویسی و تأسیس دفاتر و... آغاز شد. این ابتكار، موجی در سطح داخلی و خارجی به وجود آورد و بازتاب مثبتی داشت. اگر میشد این حركت مناسب اداره شود و رشد افراطی و بادكنكی - یكی از عوامل ناكامیها – نبود، میتوانست یكی از معضلات فعلی سازماندهی اصولی كشور را با وجود احزاب قدرتمند حل نماید.
به صورتی که همه سلیقههای نزدیك به امام در حزب حضور داشتند و به همین دلیل در شورای مركزی و مدیریت واحدها از سلیقههای راست، چپ، تندرو، محافظهكار، معتدل، اصناف و اقشار و بخشهای مختلف جامعه استفاده شد. احتمالا این هم یكی دیگر از عوامل درگیریها و ناسازگاریهای بعدی شد. چرا كه معمولا احزاب دنیا، چنین جامعیتی را نمیخواهند و نمیتوانند و شاید با اهداف تحزب هم ناسازگار باشد.
دیری نپائید كه در سال 63 تحت تأثیر انتخابات مجلس دوم، ناسازگاریها آثار خود را نشان داد و تلاطمی نفسگیر و مخرب در مراكز تصمیمگیری – منجمله در شورای مركزی حزب به وجود آمد. سه گروه چپ و راست و میانه، درگیر حركات افراطی و مشاجرات بیپایان خود شدند و جلسات بررسی و رسیدگی نتیجهبخش نبود و بخشی از این اختلافات به سمع امام هم میرسید و ایشان را هم نگران میكرد. اسناد قابل توجهی از آن بحثها وجود دارد كه در خاطرات آیتالله هاشمی نیز به آنها اشاراتی شده و میبایست برای غنای تاریخ و انتقال تجربه منتشر شود. نامههایی از جریان رادیكال به آیتالله خامنهای – كه آن روز دبیر كل حزب بودند – و آیتالله هاشمی داده شده كه بخشی از واقعیتها را نشان میدهد.
در انتخابات مجلس دوم، سوءتفاهمات و رخنههای دیگری هم در حزب به وجود آمد كه آثار تخریبی آن، شاید بیش از اولی باشد. معلوم است كه احزاب در مورد لیست نامزدهای انتخاباتی نمیتوانند به همه توقعات، جواب مساعد دهند و بسیاری از افراد لایق یا مدعی لیاقت، پشت در میمانند، لذا در حزب جمهوری اسلامی نیز گزینشها، رنگ و لعاب جناحی و باندی به خود میگرفت و نارضایتیهای در سطح كشور به وجود میآورد. نبود آموزش، تربیت، انضباط، تجربه، تعهد حزبی و كار تشكیلاتی هم كار را سختتر میكرد و حتی كنگره حزب در معرض خطر قرار گرفت و بعضی اعلان عدم حضور در كنگره كردند.
سرانجام ضربه كاری را نگرانی امام از اختلاف، انحصار و انحراف به حزب وارد كردند و ایشان پس از بیاثر دیدن نصایح مشفقانه، شروع به تراشیدن حزب كردند. ابتدا ائمه جمعه را از عضویت در حزب ممنوع كردند؛ البته آیات هاشمی و خامنهای را مستثنی نمودند. شاید به خاطر نگرانی از نفوذ این عوامل و فرقهبازی در تریبونهای نماز جمعه – كه باید فراجناحی باشند – و حزب هم قرار بود فراجناحی عمل كند كه نكرد. در مرحله دوم، اعضای بسیج را از عضویت در حزب منع فرمودند كه عملاَ بدنه حزب را لاغر میكرد و جدایی این دو بخش كیفی و ارزشی، كارایی و اعتبار حزب را كاهش میداد و در نهایت چون اخطارها و اقدامات عملی را هم در رفع اختلافات و چالش – كه در مجلس و دولت هم دیده میشد – مشكلگشا ندیدند، به فكر انحلال حزب افتادند.
بالاخره با ارزیابی موقعیت حزب در جامعه و صحبت مجدد آیات خامنهای و هاشمی با امام، هیأت مؤسس و شورای مركزی به این نتیجه رسیدند كه به جای انحلال، فتیله حزب را پایین بیاورند و موجودیت حزب محفوظ باشد كه شاید در آینده در شرایطی دیگر به كار آید. متأسفانه به دلیل ادامه اختلافات، امیدی به عاقبت به خیری این نهاد ارزشمند كه در چند سال اول تأسیس، نقش بیبدیلی در سازماندهی و تثبیت و سرنوشت انقلاب ایفا كرد، باقی نماند.
از آن تاریخ به بعد شاهد جدا شدن راهها و ایجاد گروهها و احزاب مختلف سیاسی از جمله دوپاره شدن روحانیت به روحانیون و تشكیل احزاب مختلف و چپ و راست یا اصلاحطلب و اصولگرا و میانهرو و متأسفانه تعداد احزاب ثبت شده از حد صد هم گذشت ولی نه حاكمیت و نه احزاب نتوانستند به تعامل مناسبی برای ایجاد چند حزب قوی و كارا برای حضور در مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی شهر و روستا و ارگانهای انتخاباتی كشور برسند و مجالس و شوراها دچار بیبرنامگی بعد از هر انتخابات شدند. به نظر با توجه به تجربه موفق كشورهای توسعهیافته در مدیریت كشورشان به وسیله احزاب مورد اعتماد مردم و مسئولیتپذیری احزاب، لازم است گروههای چپ و راست و میانه به فكر تجمیع احزاب نزدیك به هم در تشكیلاتی قوی و با برنامه و نیروهای مجرب باشند تا دموكراسی واقعی همراه با مسئولیتپذیری را برای كشور ایجاد نمایند.
منبع: روزنامه سازندگی