سیدحسین مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران
اگرچه قطعنامه جدید شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه ایران حاوی نکاتی در مختصات امروز است، با این وجود به نظر میرسد مروری به پرونده هستهای ایران میتواند برای بهبود این مختصات کشور و برون رفت از وضعیت فعلی، دارای نکاتی باشد.
اولین نکتهای که باید در پرونده هستهای ایران به آن رجوع کنیم مربوط به سال ۹۲ و انتخابات ریاست جمهوری در این ایام است. پس از پیروزی دکتر حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ و تشکیل دولت ایشان، در موقعیت و شرایطی بودیم که علاوه بر چند قطعنامه محکومیت در شورای حکام ،پرونده هستهای ایران نیز به شورای امنیت رفته و ۶ قطعنامه ذیل فصل هفتم توسط این شورا علیه ایران صادر شده بود. علاوه بر این، تحریمهای سنگینی -که البته از تحریمهای پس از خروج آمریکا در دوران ریاست جمهوری ترامپ از برجام علیه ایران اعمال شد و معروف به فشار حداکثری بود- کمتر بود. در آن ایام قادر بودیم به صورت رسمی یک میلیون بشکه نفت بفروشیم و نیازهای غذایی و دارویی کشور را تامین کنیم و نوعی بر اساس رویکرد غیررسمی «نفت در مقابل غذا» حرکت میکردیم.
در این ایام کار بسیار مهمی در دولت اول آقای روحانی رخ داد؛ برای اولین بار در تاریخ تشکیل شورای امنیت سازمان ملل ۵ قدرت صاحب حق وتو به اضافه آلمان به عنوان قدرت اول اقتصادی اروپا با کشوری که دارای چند محکومیت بود و پرونده اش در ذیل فصل هفت باز بود به مذاکره نشستند.
من به عنوان یک ایرانی، یک دوستدار جمهوری اسلامی و فعال سیاسی در این عرصه، وقتی صحنهای را میدیدم که وزیر امور خارجه کشورم، آقای دکتر ظریف با وزرای ۵ کشور دارای حق وتو که یا به قطعنامهها علیه ایران رای مثبت دادند یا همانند کشورهای به ظاهر دوست مثل چین و روسیه در این عرصه بازیهای مبهم داشتند، به گفتوگو مینشیند، قدرت و شوکت و جایگاه ایران در منطقه و عرصه بینالملل را در میافتم. این صحنه به تصویر میکشید که ایران دارای چه امتیازاتی است. تاکید میکنم که این اولین بار در تاریخ شورای امنیت بود که قدرتهای برتر این شورا در یک مذاکره برابر با ایران گفتوگو کردند این گفتوگوها منتج به برنامه جامع مشترک یعنی برجام شد. اما از بعد از برجام یکسری اشتباهات پی در پی را شاهد بودیم و از سمت ما پاسخی که در خور همکاری با ما در مذاکرات داده نشد.
برای درک بهتر این مسئله لازم است به دو نقش رییسجمهور وقت آمریکا یعنی باراک اوباما در جریان توافق هستهای بپردازیم. اوباما در ابتدا در قامت یک مخالف با برنامه هستهای ایران ظاهر و موفق شد اجماع جهانی کاملی را لیه ایجاد کند یعنی حتی روسیه و چین را با خود همراه کند و با اعمال تحریمهای شورای امنیت، اقتصاد ایران و جامعه ایرانی را در فشار قرار داد. این نقش، نقش منفی آقای اوباما بود. نقش دوم اما این بود که وی در ایام مذاکره با ایران بسیار بسیار بیشتر از روسیه و چین و بسیار متفاوت از نقش منفی که فرانسه ایفا میکرد، ظاهر شد. تیم باراک اوباما و جان کری در قامت مصلح ظاهر شدند تا بحث اختلافی ایران در موضوع هسته ای را به نتیجه برسانند و اگر مذاکرات برجام به نتیجه رسید، بخش مهمی از آن به این دلیل بود که نقش آمریکاییها و نقش جان کری بسیار تعیینکننده بود. بعد از تصویب برجام اما ما فقط و فقط به رل اول آقای اوباما تکیه کردیم و حاضر نشدیم به نقش دوم ایشان نگاهی کنیم. از نگاه من شایسته بود که جمهوری اسلامی به هر دو نقش و ماموریت دولت آقای اوباما و شخص ایشان در قبال ایران عمل کند و باید به هر دو کارکرد دولت ایشان توجه میشد و حتما ما باید در پاسخ به نقش دوم آمریکاییها، برخورد متعادلتری در بحثهای اقتصادی با آنها میداشتیم. هیچ دلیلی نداشت که با همه مخالفتهایی که فرانسه با شکلگیری برجام کرده بود در مراودات و مبادلات اقتصادی به فرانسه نگاه پررنگتری داشته باشیم مثل واگذاری پروژه به شرکت توتال و هیچ منطقی نداشت که تصور کنیم به هیچ وجه نباید آمریکاییها وارد بازار ایران شوند. از سمت دیگر به دلیل بافت حاکم بر بانکهای اروپایی و آمریکایی و البته قدرت بخش خصوصی در مقابل ضعف دولتهای غربی در هدایت اقتصاد، نتایج برجام به طور کامل ظاهر نشود. این وضع ادامه داشت تا بروز پدیده ترامپ که نه تنها در برخورد با برجام که در برخورد با همه معاهدات بینالمللی آمریکا ازجمله توافق مهم زیست محیطی وارد بازی خطرناکی شد.
سوال من این است که آیا در بازه زمانی انتخاب ترامپ تا خروج او نباید به صورت مستقیم یا غیرمستقیم وارد یک نوع رایزنی و تعامل میشدیم و جلوی خطر خروج از برجام را میگرفتیم؟ مطابق شعارهای ترامپ در برنامههای تبلیغاتی به خوبی می دانستیم که او ایده خروج از برجام را دارد. این سوال همچنان باقی است و باید کارشناسان مربوطه و مدیران زمان به آن پاسخ دهند که چرا در این ایام کوتاهی شد. اما از زمانی که ترامپ از برجام خارج شد دیگر موضع ایران درست بود که با فردی که چنین فشار سنگینی به ما وارد کرده گفتوگو نکند و پیشنهاد گفتوگو وی را نپذیرد. پس از ان اما باز هم فرصتسوزیهایی صورت گرفته است.
در مقطع سفر آقای روحانی به نیویورک، آقای مکرون و خانم مرکل صرفا به این دلیل به نیویورک آمدند که بتوانند از شدت خصومت بین ایران و آمریکا کم کنند. هر چند تراپ شخصیت و عنصر قابل اعتمادی نبود اما با توجه به فشار اقتصادی شدید بر مردم ریسک گفت و گو با ترامپ ارزرشمند بود و باید این کار انجام میشد. آقای مکرون به این گفت و گو اصرار داشت و آقای روحانی می توانست با ترامپ گفتوگویی هر چند محدود داشته باشد و حتی در صورت بینتیجه بودن چیزی را از دست نمیدادیم اما ممکن بود منجر به نتیجه شود. اما این فرصت نیز سوخت.
اوضاع ادامه پیدا کرد تا این که ترامپ در انتخابات آمریکا شکست خورد و بایدن که در برنامه تبلیغاتی خود رسما اعلام تصمیم برای بازگشت به برجام را بیان کرده بود، پیروز شد. در این مقطع اولین اشتباه را بایدن کرد چرا که باید به همان سرعت که به پیمان آب و هوایی بازگشت، برای بازگشت به برجام نیز شجاعانه اقدام میکرد اما آقای بایدن چنین فرصت تاریخی را از دست داد و باید در قبال تاریخ پاسخگوی این کوتاهی باشد.
بعد از آن که در یکونیم سال پایانی دولت آقای روحانی مذاکرات شروع شد و به نقطه خوبی هم رسید و این سوال باید پاسخ داده شود که چرا وقتی دولت آقای روحانی که انگیزه کافی برای بازسازی برجام داشت تا کشور را در شرایط نرمال تری به دولت بعدی تحویل دهد، فرصت مذاکرات سوزانده و از دولت دریغ شد؟ در شرایطی که ممکن بود حداکثر گفته شود که احیاء برجام در فضای انتخابات ریاست جمهوری اثرگذار باشد، تصمیم گرفته شد تا انتخابات محدودی برگزار شود که حتی علی لاریجانی و اسحاق جهانگیری نیز در آن نقش نداشتند. وقتی چنین تصمیمی برای انتخابات گرفته شده بود چرا از فرصت حضور افراد کارکشتهای همانند ظریف و عراقچی برای احیا برجام استفاده نشد تا دولت آقای رییسی بتواند از روز اول ۲ونیم میلیون بشکه نفت صادر کرده و منابع را در دست خود داشته باشد؟!
دولت آقای رییسی با یک شعار غلط و غیرواقعی مبنی بر این که معیشت مردم را به مذاکرات هستهای گره نمی زنیم حداقل ۴ ماه زمان را از دست داد، با این امید که با صلابت دولت انقلابی امتیازات بیشتری بگیرد. حالا نیز چند ماه است که مذاکرات به نتیجه رسیده و اسناد هم آماده است اما سر موضوعاتی که میتوان بر آن پافشاری کرد یا میتوان گذشت، سند نهایی معطل مانده است.
از نظر من مهمترین مسئله تصمیم به موقع است، همانطور که در برجام با یک سفر آمانو به پارچین پرونده سابق ایران بسته شد در این ایام نیز چنین فرصتی پیش روی ما بود. وقتی که چند ماه پیش سازمان انرژی اتمی ایران و آژانس بینالمللی هستهای به توافق رسیدند باید همان زمان در «سه نقطه حساس برای آژانس» تصمیمگیری قاطع و به موقع میشد که این مسئله میتوانست تاثیر مهمی در احیاء برجام داشته باشد.
بازماندن برخی از پروندهها و طولانی شدن بدون دلیل یا با دلیل مذاکرات، برای یک نقش آفرینی فتنهانگیز دولت شرور اسرائیل فرصت ایجاد کرده است. تاخیر در مذاکرات و تاخیر در برگشت آقای بایدن به برجام، تعلل در امضا نشدن سند احیا، تاخیر در آغاز مذاکرات و تاخیر در حل و فصل مسائل ایران و آژانس، همه و همه فرصتی ایجاد کرده است که دولتی شرور، بازیگری خود را داشته باشد تا روابط ایران و غرب را تیره کند و با استفاده از ایرانهراسی با سفرهای متعدد اسرائیلی ها و سفرهای برخی مقام های عربی منطقه را به تنش بکشد.
بازنده این میدان آمریکا، آژانس و احتمالا ایران و برنده این میدان آشفته رژیمی است به نام اسرائیل. ضمن این که در مقابل اقدام توهینآمیز اخیر آژانس و محکوم کردن صدور قطعنامه برای الزام ایران برای همکاری با آژانس موافق اقدام متناسب و متقابل هستیم و حتما ایران نباید از این تهدیدات بترسد، اما بنده به مقامات جمهوری اسلامی، آژانس و آمریکا و ۴+۱ تروئیکای اروپایی تاکید می کنم که بیشتر از این فرصت برای فتنهانگیزی اسرائیل ایجاد نکنیم. اسرائیل عامل بی ثباتی در منطقه خاورمیانه بوده و در آینده هم عامل بیثباتی است. اسرائیل نباید بیش را از گلیم خود پا دراز نکند. بیش از این به این رژیم شرور زمین فتنهگری ندهیم. ایران حق اقدام متقابل دارد اما سیاست ایران و سیاست میانجیها در این قائله باید متمرکز بر حصول توافق و ایجاد آرامش در خاورمیانه باشد.
منبع: روزنامه سازندگی