سیدحسین مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران
انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 به دلیل ویژگیهایی، هم از جهت سیاستهای کلی انتخابات، هم از جهت نقشآفرینی مثبت، منفی و یا خنثی سیاستمداران میانهرو و اصلاحطلب و هم از بعد نقشآفرینی جسورانه همراه با ریسک بالای نیروهای به اصطلاح انقلابی یا اصولگرایانی که در حاکمیت نفوذ بیشتری دارند، حائز اهمیت است. بنابراین در سالگرد برگزاری این دور از انتخابات مرور برخی از مسائل ضروری به نظر میرسد:
1 در انتخاباتهای ریاست جمهوری از سال 1376 تا امروز، علیرغم محدودیتهایی که بعضا اعمال میشد -همانند ردصلاحیت مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، از بنیانگذاران نظام جمهوری اسلامی و استوانه انقلاب اسلامی در سال 1392- سیاست کلی حاکم بر انتخابات «مشارکت حداکثری» بود و نظام موافق و خواهان استفاده از ظرفیتهای انتخابات ریاست جمهوری برای بازسازی روابط دولت-ملت و حتی تاثیرگذاری بر شاخصهای سیاست خارجی ایران بود. از سال 1376 تا امروز، علیرغم تمامی فراز و نشیبها اما انتخابات ریاست جمهوری همیشه دارای مواردی بود؛ با حضور مردم هم خستگی از تن مردم به در میشد و هم روابط دولت-ملت بهبود بخشیده میشد و هم اثرگذاری مثبت در شاخصهای بینالمللی جمهوری اسلامی ایران داشت -به جز در یک یا دو مورد از انتخاباتها که بازتاب بینالمللی خوبی به دلایل خاص خود نداشت-.
انتخابات 1400، به نوعی اولین انتخابات ریاست جمهوری است که نظام به نتیجه مطلوب فکر میکرد یعنی تصمیمگیران نظام مثل شورای نگهبان و سایر نهادهای حاکمیتی و نظارتی بیشتر به نتیجه مطلوب فکر میکردند تا ایجاد یک انتخابات رقابتی و پرشور که بتوان از مزایای آن استفاده کرد. یعنی نظام به این جمع بندی رسیده بود که یک «انتخابات با مشارکت متوسط» در اولویت است و نیاز کشور را رفع و منجر به حاکمیتی یکپارچه میشود. با گذشت یکسال از آن زمان و ثبت انتخاباتی با کمترین میزان مشارکت یعنی 48 درصد، مشخص شد که این سیاست، به هیچ وجه سیاست درستی نبود.
حالا با گذشت یک سال از انتخابات و نه ماه از استقرار دولت آقای رییسی گذشته است معلوم است کفایت مدیریت ضعیف شده و نارضایتی هم به حد بیسابقهای رسیده که حتی شاخصهای امنیت ملی را تهدید میکند. بنابراین این اولین مسئله در انتخابات 1400 با نتایج بسیار غیرقابل قبول بود. درسی که میتوان از این گرفت این است که مسئولان نظام باید به الگوهای قبلی برگردند و انتخاباتی آتی باید به سمتی برود که برای کشور مفیدتر از تجربه 1400 باشد.
2 در بخش سیاسیون اصلاحطلب و میانهرو، آزمون سختی برای سیاسیون اصلاحطلب و میانهروهای کشور رقم خورد. وقتی قبل از شروع رقابتها به انتخابات فکر میکردیم چند تفکر خودنمایی میکرد؛ یک تفکر این بود که جمعی از سیاسیون و شخصیتهای موثر کشور میگفتند که چرا قصد شرکت در انتخابات را دارید!؟ آنها میگفتند که اجازه دهید یک نفر از خودشان رییسجمهور شود تا مسائل کشور را راحتتر حل کنند. این ایده و دیدگاه تاکید داشت که اگر از نیروهای اصولگرا و مورد نظر نهادهای نظارتی فردی رییس جمهور شود، برجام امضا میشود، افایتیاف مورد پذیرش قرار میگیرد، فشار اجتماعی و فرهنگی کم میشود، چرخ اقتصاد به راه میافتد و هر کاری که اجازه انجام ان را به «ما» نمیدهند توسط «خودشان» انجام میشود.
امروز که یک سال از انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 گذشته، کاملا روشن شد که این دوستان اشتباه میکردند و چنین اتفاقی رخ نداد؛ نه برجام احیا شد و افایتیاف مورد قبول واقع شد و نه هیچ کدام از مسائل روابط منطقه و ارتباط با غربیها حل و فصل شد. فشار معیشتی کماکان باقی است و شدت گرفته و محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی نیز رشد داشته و تمامی این شاخصها امروز بیش از هر زمان دیگری در این زمانه «حاکمیت یکدست» بحرانی و در فشار است. بنابراین این تئوری به طور کامل باطل شد.
گروهی دیگر میگفتند چه فایده از این که در انتخابات شرکت کنیم عاید میشود و چه خاصیتی دارد؟! شما اگر رای هم بیاورید نمیگذارند کار کنید. البته بخشی از این دیدگاه ناشی از پالسهایی است که در گذشته خود ما به جامعه داده بودیم. مثلا جمله مشهور «رییسجمهور تدارکاتچی است» از این دست است در حالی که رییس جمهور تدارکاتچی نیست بلکه رییس دولت، رییس شورای عالی امنیت ملی و... است و قدرتهای زیادی دارد که البته این که نخواهد از قدرت خود استفاده کند بحث دیگری خارج از موضوع فعلی ما است. بنابراین خود ما علامت درست نداده بودیم و این تفکر در بخشی از سیاسیون و جامعه حاکم بود که وقتی نیم گذارند کارها را پیش ببرید چرا میخواهید وارد عرصه عمل شوید. حالا با گذشت یک سال به خوبی میتوان فهمید که نقش روسای جمهوری همانند مرحوم هاشمی، آقایان خاتمی و روحانی در تعدیل فضا تا چه اندازه موثر بوده و از تشدید بحرانها جلوگیری میکرده است. در طول یک سال اول بعد از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آقای رییسی به مسائل نگاه کنید تا دریابید چقدر این روسای جمهور علیرغم همه محدودیتها تا چه اندازه در معتدل کردن سیاستها نقش داشتند. این مسئله و ایده بیاثر بودن نیز در آزمون واقعی یک سال گذشته رنگ باخت.
3 گروه سوم برخی از سیاسیون بودند که میگفتند به علت دلسردی مردم و عدم حضور آنها انتخابات –که بر اساس پیشبینیها و نظرسنجیها حداقل طرفداران اصلاحات در انتخابات شرکت نمیکردند- میگفتند ما نیز نباید در انتخابات شرکت کنیم. این هم تفکر درستی نبود؛ این که مردم در انتخابات شرکت نمیکنند یا ما قادر نیستیم مردم را به شرکت در انتخابات تشویق و قانع کنیم، دو روی یک سکه بود. چنین برداشت و نگاهی جایگاه سیاسیون را نزد مردم ضعیف جلوه داد و معلوم شد سیاسیون در لحظات حساس قادر به بسیج مردم نیستند.
4 در انتخابات سال 1400 علیرغم داشتن ذخیره تجربه خوب از نقشآفرینی سیاسیون از تجربه تاریخی استفاده نکردیم. در انتخابات 1392 مرحوم هاشمی رفسنجانی ردصلاحیت شدند و حتما ردصلاحیت آقای هاشمی، فاجعهبارتر و مضرتر از ردصلاحیت آقایان جهانگیری، لاریجانی، هاشمی، پزشکیان و شریعتمداری بود اما در انتخابات سال 1392 تصمیم جمعی گرفتیم و توانستیم با پشتیبانی مردم طراحی شورای نگهبان را بر هم بزنیم اما چرا در 1400 حاضر نشدیم از این ظرفیت و تجربه تاریخی استفاده کنیم؟! فرض را بر این بگذاریم که آقای دکتر همتی به اندازه آقای رییسی به نهادهای حاکمیتی و نظام نزدیک بود و رابطه نظام، سپاه، اطلاعات سپاه مشابه رابطه آنها با آقای رییسی است. حالا بین دو نفری که هر دو مهره نظام هستند؛ رفقای یکی تکنوکراتهای کشور هستند و یاران دیگری نیروهای خاص جبهه پایداری. کدام برای کشور مفید هستند؟! چرا همان کاری که آقای هاشمی در سال 1392کرد و بعد از ردصلاحیت وارد صحنه شد و از آقای روحانی حمایت کرد، در سال 1400 از جانب کاندیداهای ردصلاحیت شده در قبال آقای همتی انجام نشد؟ چرا همان کار را آقایان لاریجانی، جهانگیری، پزشکیان و شریعتمداری انجام ندادند؟ چرا از آموزههای 92 در 1400 استفاده نکردیم؟ امروز که در حال مرور دستاوردهای یک سال گذشته هستیم، میبینیم این دوستان اشتباه کردند و خدا نکند که این اشتباه منشا خودخواهی داشته باشد. وای به حال سیاستمدارانی که در یک صحنه مهم سیاسی کشور، بر اساس تمایلات شخصی و بودن و نبودن خودشان، تصمیمگیری کنند.
5 در جبهه رقیب، نیروها و نهادهای حاکمیتی نظام ریسک بزرگی را انجام دادند. نخست این که بسیار پرحجم در صحنه انتخابات حاضر شدند؛ آقایان رییسی، رضایی، جلیلی، زاکانی و قاضیزاده هاشمی، پرحجم در عرصه حاضر شدند و بدون توجه به مسائلی که کشور از آنها رنج میبرد، تمام مشکلات کشور اعم از تورم سنگین، بیکاری، نابسامانی اقتصادی و رنجهای مردم را در سوءمدیریت دولت خلاصه کردند و چک سفید به نفع مردم امضا کردند که اگر ما بیاییم همه اینها را حل میکنیم. آنها در این ادعاها به محدودیت منابع، ظرفیتهای اقتصادی کشور، واقعیتهای مدیریتی و امکانات نگاه نکردند و حجم وسیعی از وعدهها و شعارهای توخالی و اهداف غیرقابل را وعده دادند. امروز به جز آقای جلیلی همه سر کار است؛ آقای رییسی رییس جمهور است، آقای محسن رضایی معاون رییس جمهور، آقای زاکانی شهردار تهران و آقای قاضیزاده معاون رییس جمهور است. تورم 40 درصدی را تحویل گرفتند و به 60 درصد رساندند. کسری بودجه را مطلقا نتوانستند حل کنند. مجلس انقلابی لایحه دولت را برده و کسری بودجه را در متن قانون 50 درصد افزایش داده است. دولت تصمیم گرفت برای دستمزدها 10 درصد افزایش در نظر بگیرد و وزیر تازه استعفا داده کار علامت افزایش دستمزد 57 درصدی را به مردم داد. این علامت غلط حالا موجب خواستههای اقشار مختلف شده است. کدام دولت منسجم و برنامه اقتصادی و راهکار را در این وضعیت میبینید
این جناح به واقع مسئولیت سنگینی را پذیرفت و اگر تفکر خود را انقلابی میدانند برای همیشه مردم را از این تفکر زده کردند و حتی بدنه اصولگرایی در جامعه حاضر به همراهی با آنها نیستند. حال چه باید کرد؟
من تصور میکنم آقای رییسی هنوز هم میتواند خودش، دولت سیزدهم و جناح انقلابی هوادار خود را نجات دهد. همین امروز اگر آقای رییسی از زدن حرفهای غیر واقعی دست بردارد، میتواند قسمتی از مشکلات را حل کند. آقای رییسی باید با ایستادگی مسائل بینالمللی را حل کند، باید با ایستادگی اقتصاد ایران را عادی کند و نظرات کارشناسی را بدون توجه به فشارهای جناحی مدیریت کند. آقای رییسی باید با ایستادگی تغییر کابینه را تسریع و وزرای ناکارآمد را برکنار کند. چرا آقای رییسی حداقل از ذخیره تجربی و ذخیره جناح اصولگرا استفاده کند. چرا آقای رییسی باید این حجم از کادرهای ضعیف آقای احمدینژاد را بر سر کار بیاورد و در سطوح مختلف کابینه آنها را نگه دارد. چرا باید مدیران لایق و ناشایست سرکار باشند ؟ چه اصراری است که «انقلاب در انقلاب» کنیم؟! این همه «چرا» باید مدنظر آقای رییسی باشد و با سه هدف «خدمت به مردم»، «نجات خود و همفکرانش» و «کمک به رهبری» باید به آنها پاسخ دهد. رهبری سخاوتمندانه پشت سر آقای رییسی و دولت ایستادند آیا دولت نباید به گونهای عمل کند که به رهبری خدمت کند و فشار افکار عمومی را از روی نظام بردارد، یا قرار است تنها رهبری برای آقای رییسی و دولت ایشان هزینه کنند. آقای رییسی فرصتی تاریخی در اختیار دارد؛ اگر از این فرصت استفاده کند همه ما با هم از ایشان قدردانی میکنیم اما اگر از این فرصت استفاده درستی نکند، به نظر میرسد ایشان در حال تبدیل شدن به رییس جمهوری با کمترین میزان محبوبیت در تاریخ جمهوری اسلامی ایران است.
منبع: روزنامه سازندگی