کامبیز مشتاق گوهری، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
گرچه شگفتیهای این روزها کم نیست و هر روز خبری از مسئولی پرمدعا میرسد که درصدد بوده تا خود گردی زمین را کشف کند یا با ادعاهای گزاف آنچه همه متخصصین فن برآن اجماع دارند را بیاعتبار کرده و هنگامی که به قدر سالی خسارتها به اموال عمومی میزند آنان که او را برکشیدهاند مجبور به عزلش شوند. اما برخی اخبار و اقدامات این روزها حتی در رده چنین گزافگوییهایی قرار نمیگیرند بلکه تنها حاصل بلاهت مدیران و پرتی عواملشان دارد. اینکه مجسمهای که از ۱۳۳۸ در میدانی در مرکز شهر تهران نصب شده است و بارها مرمت شده و شستوشو شده، ناگهان اینچنین توسط پیمانکاران با قدرت رسیدن شهردار ارزشی شهر تهران شسته شود و به گونهای خسارت ببیند، جزو عجایب و شگفتیها است. هر دانشجوی سال نخست مرمت هم میداند که بسته به جنس و مصالح اثر عمل شستوشو و حفاظت تعیین میشود و هرچه اثر نفیستر باشد گروهی منتخب برای شستوشو و حفاظت اثر براساس سابقه و تجارب پیشینشان انتخاب میشوند.
اما مدیران شهرداری تهران که ظاهرا ایرادی نمیبینند تا گروههایی نوظهور به شیوه آزمون و خطا بر آثار نفیس و مجسمههای شهری تجربهآموزی کنند. آسیبی که مجسمه فردوسی در مرکز شهر تهران دیده است وجهی ملموس از آن سطح از ناکارآمدیها و نابلدیهایی است که در زیر پوست شهر تهران به هدایت شهردار جدید در جریان است و طبیعتا باید همچنان منتظر بروز فجایعی متعدد از این دست در آینده بود.
شاید لازم باشد کمی به گذشتهی این مجسمه ارزشمند و تاریخچه آن بپردازیم و ببینیم این تندیس که این روزها دورنگ شده است، چه روزگاری را گذرانده است.
ابوالحسنخان صدیقی نخستین مجسمهساز ایرانی است که بعد از تحصیل در دارالفنون و شاگردی کمالالملک به اروپا میرود و با تحصیل و کار در کشورهای فرانسه و ایتالیا در مجسمهسازی به استادی مسلم میرسد. او به سفارش انجمن آثار ملی مجسمه چندین چهره نامی ایران در فرهنگ، هنر، علم و حکمرانی را میسازد، آثاری نظیر مجسمه حکیم فردوسی، حکیم عمرخیام، ملکالمتکلمین و امیرکبیر در تهران، شیخ اجل سعدی در شیراز و امامقلیخان در قشم، یعقوب لیثصفاری در زابل و مجسمه نادرشاه افشار در مشهد. آثاری که بیتردید تا امروز همچنان از آثار بدیع و ممتاز هنر ایران مدرن محسوب میشوند. مجسمههای او یا از سنگ مرمر کارارا که نوعی سنگ مرمر بدون رگه و یکپارچه سفید است، ساخته شده یا از برنزی که در کارگاه برونی در ایتالیا ریختهگری شده است. در اهمیت این آثار همین بس که انتخاب شخصیتهای ملی از اکناف ایران میان رجال فرهنگ و هنر و علم و حکمرانی تلاشی بود در جهت تقویت حس وطندوستی و یکپارچگی میهن در روزگار تاسیس دولت-ملتهای مدرن.
مجسمههای ساخته شده توسط او در فراز و نشیبهای سیاسی و اجتماع کشور بیآسیب نبودهاند همانطور که مجسمه خیام نصب شده در پارک لاله در اوان انقلاب بهدلیل برخورد سنگ بخشی از بینی و انگشتهایش را از دست داده بود و در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ هم گروهی سر مجسمه فردوسی را از بدنش جدا کردند و تنها پس از اعتراض عمومی مجسمه مرمت و به حالت اولیه خود بازگشت. یکبار هم انگشت این مجسمه هم بهدلیل آویزان کردن پوستر شکسته شد و آن را با چسب و بدون رعایت تکنیکهای فنی و علمی مرمت کردند. پوشاندن سطح مجسمه با یک لایه کنیتکس از دیگر خساراتی بود که نادانی و بیتوجهی مدیران شهری به شیوه نگهداری آثاری نفیس از این دست را گواهی میکرد. اما آنچه این روزها در مورد این مجسمه رخ داده قابل فهم نیست.
در حالی که شهرداری تهران از دهه ۷۰ سازمان زیباسازی شهر تهران را برای رسیدگی به مونومانها، مجسمهها و نقشبرجستههای شهری راهاندازی کرده است و از دهه ۸۰ تا همین روی کار آمدن شهردار جدید تهران سمپوزیوم مجسمههای شهری تهران به طور منظم برقرار بوده است معلوم نیست چگونه شستوشوی مجسمهای تا بدین پایه با اهمیت چنین با سهلانگاری انجام میشود که مجسمه به گونهای تاسفآور دورنگ میشود. متاسفانه سازمان میراث فرهنگی هم در انجام وظیفه خود نسبت به ثبت این مجسمه و سایر آثار استاد ابوالحسنخان صدیقی در فهرست آثار ملی کوتاهی کرده است اما به هر روی این مجسمه از سال ۱۳۳۸ در این میدان حضور دارد و بخشی از خاطره شهری تهران است و به رغم شستوشوهای سالانه مرتب تاکنون چنین رخدادی سابقه نداشته است. بهویژه آنکه مجسمههایی که از سنگهای مرمر ساخته میشوند بهدلیل بافت متخلخل خود هنگامی که در محیط باز نصب میشوند در اثر ترکیب با آلودگیهای محیطی تغییر رنگ میدهند و این تغییر رنگ بهگونهای است که معمولا پس از شستوشوهای اصولی هم رنگ مجسمه تغییر محسوسی پیدا نمیکند. حال پیدا نیست که شستوشو و احتمالا لایهبرداری از این مجسمه با چه تکنیک و موادی انجام شده که چنین رنگ مجسمه را تغییر داده است.
ظاهرا شهرداری تهران رسیدگی به آثاری نفیس از این دست را هم میان پیمانکاران خود به مناقصه میگذارد، اینکه پیمانکار مربوطه تا چه اندازه به اصول کار مرمتی و حفاظتی در مورد مجسمهها آشنایی داشته خود اکنون سوال مهمی است که شهرداری تهران باید به افکار عمومی پاسخ بدهد. وضعیت پیکر مجسمه نشان میدهد که پیمانکار مربوطه احتمالا نه با آب و فرچههای مخصوص بلکه با نوعی مواد شیمیایی اقدام به شستوشوی مجسمه کرده است و در اثر این اقدام غیراصولی بخشهایی از سطح مجسمه توسط آن ماده شیمیایی که احتمالا اسیدی بوده است خورده شده که سنگ مجسمه چنین به رنگ سفید درآمده است. همانطور که میدانید سنگهای مرمر از جنس کربنات کلسیم هستند و در رده سنگهای کلسیتی قرار میگیرند که نسبت به محلولهای اسیدی بسیارآسیبپذیرند. آنچه که وضعیت کنونی مجسمه فردوسی را نشان میدهد این شائبه را ایجاد میکند که پیمانکار مربوطه که احتمالا هیچ تخصص و آشنایی با جنس و وضعیت این مجسمه نداشته است برای تسریع در تمیز شدن و احتمالا سفید کردن مجسمه از نوعی محلول اسیدی استفاده کرده باشد.
شاید سفید شدن سطح مجسمه ابتدا او را در انتخاب مایع شوینده خوشحال کرده اما با ملاحظه خوردگیهای فزاینده سطح مجسمه از بیم خرابکاری بیشتر کار شستوشو با محلول شستوشوی اختراعی خود را متوقف کرده و از این رو مجسمه دچار این دوگانگی در رنگ شده است، بهنظر میرسد بهتر باشد انجمن مجسمهسازان ایران با بررسی وضعیت مجسمه گزارشی از روند شستوشو و خرابیهای به بار آمده در این اثر ملی به جامعه علاقهمند به میراث بدهد و اگر این خرابیها قابل جبران باشند شهرداری تهران با تقبل هر میزان از هزینه نسبت به جبران این تخریب اقدام نماید. وگرنه حضور مجسمه دورنگ شده فردوسی در بالای آن پایه ۱۲ متریاش نمادی دیگر از خساراتی است که با به کار گماردن مدیران نابلد ناآگاه در ارکان کشور در این سالیان پدید آمده است. که با به کار گماردن مدیران نابلد ناآگاه در ارکان کشور در این سالیان پدید آمده است.
منبع: روزنامه سازندگی