سیدحسین مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران
از زمان دستگیری مرحومه خانم (ژینا)مهسا امینی توسط گشت ارشاد در تهران و بعد تحویل جنازه این «دختر کرد مهمان تهران» به خانوادهاش، سیر حوادث براساس چند گام و مطالبه جلو رفت. در اولین گام بخشهای مختلف نیروهای اجتماعی به دستگیری و بستری شدن این مرحومه در بیمارستان عکسالعمل نشان دادند و افکار عمومی به خوبی به صحنه آمد و حضور بسیار خوبی برای دفاع از این دختر داشت.
از نگاه نگارنده، شاید این یکی از بهترین تجربههایی است که در عرصه نظارت عمومی یا نقشآفرینی افکار عمومی در حوزه سیاسی، اجتماعی و مدیریتی کشور از سر گذراندیم.
به دنبال این عکسالعمل به موقع افکار عمومی، موضوع رسیدگی به ماجرای منجر به فوت مرحومه امینی توسط مقامات قضائی و دولتی جدی گرفته شد و به مردم قول رسیدگی به موضوع را دادند، هر چند که هنوز نتیجه رسمی در ارتباط با این رسیدگی منتشر نشده است.
در ادامه موضوع، بخشی از گروههای سیاسی و نیروهای اجتماعی به خصوص خانمها تمرکزی بر ریشه چنین حوادثی داشتند. آنها ریشه چنین حوادث ناگواری را گشت ارشاد میدانستند و براساس این برداشت نیز سه مطالبه را طرح میکردند:
*مطالبه اولیه این بود که باید ماجرای منجر به فوت این دخترخانم مورد رسیدگی جدی واقع شده و با عامل یا عواملی که در کشته شدن این خانم نقش داشتند، برخورد شود.
*مطالبه دوم که در یک رده بالاتر قرار گرفت این بود که ریشه این بداخلاقیها وجود گشت ارشاد است که «با یا بدون» مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی در حال فعالیت است و باید برچیده شود. طرح این مطالبه در جایگاه دوم به خوبی قابل مشاهده بود.
*در ادامه ماجرا، مطالبه سوم و مهمتری مطرح شد که منشا گشت ارشاد و این دست از برخوردها این است که جمهوری اسامی، حجاب را که کرامت زن مسلمان است، اجباری کرده و این حجاب اجباری از لحاظ اجتماعی و حقوقی، منطقی ندارد و در دنیا کشورهای محدودی هستند که حجاب را اجباری میکنند. در این میان حتی بسیاری از خانمهای محجبه کشور میگویند که حجاب باید اختیاری باشد و حکومت نباید در این حوزه مداخله داشته باشد. این مساله هم به عنوان خواسته سوم مطرح و اجتماعاتی که در گوشه و کنار کشور شکل گرفت که شروع آن از کردستان بود و بعد تا تهران و دیگر شهرها رسید.
بنابراین ابتدا تمامی خواستهها و مطالبات متمرکز بر این سه موضوع بود. پیگیری و بررسی چگونگی حادثه منجر به مرگ خانم امینی و در ادامه احقاق حق از مرحومه، لغو گشت ارشاد و برچیده شدن این گشت از خیابانها و لغو حجاب اجباری.
این خواستهها میتوانست توسط نیروهای سیاسی و اجتماعی پیگیری شود اما در ادامه ناگهان جوانان حاضر در خیابان و در اجتماعات به سرعت از این مطالبات عبور کردند. در این مرحله شاهد بودیم در اجتماعاتی که شامل نیروهای جوان با رده سنی بین 15 تا 30 چه خانمها و چه آقایان بودند، مطالبات سیاسی شد. شعارها به سمت خواسته مخالفان جمهوری اسلامی که خواهان براندازی هستند، رفت و از خواستههای قابل فهم و درک سهگانه مطروح شده، خارج شد و از اساس فرم، شکل و جنس دیگری گرفت به طوری که شعارهای صریحی علیه اصل نظام جمهوری اسلامی طرح شد. نگارنده با مرور این پروسه رخداد در پی طرح چند موضوع است. البته از نهادهای پژوهشی انسانی و اجتماعی و سیاسی درخواست داریم تا چند موضوع را روشن کنند.
در این بین از اساتید علوم سیاسی و اجتماعی، دانشگاهها و نهادهای اجتماعی و پژوهشی اعم از مرکز پژوهشهای مجلس درخواست میکنم روی این موضوعات کار پژوهشی انجام بدهند و نتایج آن را منتشر کنند.
اما اولین سوالی که میتواند در ارتباط با تجربه روزهای اخیر مطرح شود، طرح این پرسش است که چرا در ایران مطالبات اجتماعی با سرعت به مطالبات سیاسی، نه از نوع اصلاحات سیاسی که به نوعی خواستههای انقلابی و تغییر سیاسی، میل پیدا میکند.
چرا ما ایرانیان نمیتوانیم مطالباتمان را در قالب مطالبه پیگیری کنیم و به نتیجه برسانیم و از تغییر مسیر آن به سمت تلاش برای تغییر کلی جلوگیری کنیم.
دوم اینکه آیا ایرانیان ذاتا علاقهمند به انقلابیگری هستند و تصور میکنند هر اصلاحی باید با تغییر ساختار همراه باشد؟ این به نوع تربیت و نوع نگاه ایرانیان بازمیگردد یا در اثر سختگیریهایی است که یک دوره طولانـی رخ داده و محدودیتهای سیاسی شدید و مکرر محدوده حکومت را کوچک و کوچکتر کرده است؟ اینکه در دو انتخابات اخیر، انتخابات سال 1398 و سال 1401 ، حکومت یکپارچه شده در تشدید این تغییر تاثیر دارد؟ آیا این محدودیتها منجر به یک انباشتی از مطالبات سیاسی شده است که در هر مساله اجتماعی برخی از این زمینه و فرصت اجتماعی برای بیان مطالبات انباشته شده سیاسی استفاده میکنند؟ هر کدام از این عوامل چقدر نقش تعیینکننده در کل این عرصه دارند؟ سوم اینکه آیا محل طرح مطالبات در خیابان است؟ آیا حتی مطالبات سیاسی را باید در خیابان پیگیری کرد؟ چه کسانی که معترض هستند و چه کسانی که کشور را اداره میکنند، اعم از مسئولان، مدیران و نهادهای مختلف، آیا نباید به راهکارهای دیگری فکر کنند؟ این روال که هر بار عدهای در خیابان اعتراض کردند، جمهوری اسلامی طرفداران خود را به خیابانها بکشد و راهپیمایی به راه بیندازد، چقدر در درازمدت نتیجهبخش است؟ آیا راه حل در خیابان است؟ آیا در حوادث سه هفته اخیر، برندهای وجود داشت و نتیجهای عاید کسی شده است؟ با حضور در خیابانها در روزهای اخیر چه دستاوردی رخ داده است؟ آیا جبهههای سیاسی تقویت شدند؟ امید بهبودی در کشور افزایش یافته است؟ جمهوری اسلامی با این فشارها از اقدامات امنیتی خود عقب نشسته و به سمت گفتوگو و اصلاحات رفته است؟ اگر از زاویه دید نظام، مساله را بررسی کنیم آیا نظام همین که بتواند بحرانی را اداره کند و پشت سر بگذارد، برنده است؟
الان نیروهای امنیتی فائق غائله اخیر هستند چون توانستند در نهایت در حالت کلی موضوع را کنترل کنند؟
سوال دیگری که باید در این پژوهشها مورد پاسخ واقع شود، این است که اگر پیام جوانانی که به خیابان آمدند توسط و به وسیله عامه مردم پشتیبانی نشد به این معنی است که عامه مردم از اقدامات جمهوری اسلامی راضی هستند و یا نارضایتی را نمیتوان با این مولفهها سنجید و باید در یک پژوهش بیطرفانه مورد بررسی قرار گیرد؟ حجم نارضایتی مردم چقدر است؟ مردم از چه مسائلی نگران هستند؟ به نظر میرسد، به طور حتم نارضایتی بسیار وسیعتر از چیزی است که در خیابان دیده میشود. آیا مسئولان ما باید از اینکه توانستند خیابان را مدیریت کنند، راضی باشند؟ آیا نباید به سمت این برویم که عالمانه اظهارنظر و بیطرفانه پژوهش و بررسی کنیم؟ نباید بفهمیم این نارضایتی چه آرایشی دارد و مردم از چه ناراحت هستند و مطالبات انباشته شده مردم چه چیزی است و بعد درباره مسائل
اظهارنظر کنیم و راهکار ارائه دهیم؟
این سوالات باید به دقت برای جلوگیری از مشکلات بسیار بزرگتر در پژوهشی دقیق مورد بررسی و پاسخگویی قرار بگیرد. براساس شرایط فعلی از نگاه نگارنده چند نکته قابل جمعبندی است.
هیچ برندهای در ماجراهای اخیر نداریم بلکه هزینه و تلفاتی رخ داده است و تقابل نظام سیاسی و جوانان تشدید شده است. آن هم جوانانی که متولدین بعد از جنگ و همه تربیت شده جمهوری اسلامی هستند و حال اینگونه در خیابان، مطالباتشان را در قالب شعارهای
سیاسی بیان میکنند.
باید متوجه شویم که این خسارتها باید منجر به راهکارهای بهتری برای آینده شود. برای آینده نیز توجه به این چند نکته الزامی است.
۱. راهبرد جمهوری اسلامی، نه در شرایط فعلی که درگیر حوادث است که به صورت اصولی و براساس واقعبینی باید از راهبرد رضایت هواداران و قشرهایی که در هر شرایطی به نظام وفادار هستند، فراتر برود و حداقل در ایران باید یک رضایت بالای 75 درصد مردم را هدف قرار دهد.
۲. جمهوری اسلامی نمیتواند برای یک دوره طولانی به افکار عمومی اکثریت مردم بیتوجه باشد. حتما باید مراکز نظرسنجی مورد اعتماد و قبولی وجود داشته باشند که کار بررسی را انجام دهند و نتایج منتشر و در اختیار مردم و مسئولان کشور قرار بگیرد. هدف باید مشارکت حداکثری در سیاست، فرهنگ و اقتصاد باشد و باید رضایت عمومی برای حاکمیت در اولویت باشد. همانگونه که حضرت امیر (ع) در نامه به مالک اشتر تاکید موکد دارند که《 باید رضایت عامه را هدف گرفت و از خشم عمومی ترسید.》جمهوری اسلامی باید حوادث سالهای اخیر را به این جمعبندی برساند که مساله افکار عمومی و کسب رضایت عامه باید استراتژی مهم جمهوری اسلامی باشد.
۳. نکته سوم این است که در عرصه داخلی نمیشود همزمان هم در اقتصاد، مردم در فشار معیشتی، تورم بالای 45 درصد برای سال پنجم و چند سال متوالی تورم سنگین، بیکاری، عدم دخلوخرج خانوادهها، عدم ترمیم دستمزدها به دلیل کمبود منابع در تنگنا باشند و هم در مسائل اجتماعی محدودیتها و سیاستهای سختگیرانه را در عرصههای مختلف ازجمله حجاب پی بگیریم که زنی که چند تار مو بیرون دارد نباید در بانک مورد سرویس و پاسخگویی واقع شود. نمیشود سختگیرانهترین کارها در همین مقطعی که مردم در فشار اقتصادی هستند، اجرا کنیم و در مسائل اجتماعی محدودیتها را افزایش دهیم.
علاوه بر این در این شرایط اقتصادی و اجتماعی، گروههای سیاسی در معرض فشارهایی باشند که نتوانند سازمان را گسترش دهند و فعالیت کنند. آیا یک حکومت باید همه مسائل را با هم و همزمان اعمال کند یا اینکه براساس برنامهای، زمانی که در عرصه فرهنگ و سیاستهای اجتماعی سختگیریهایی را اعمال میکند، حداقل در زمینه اقتصاد گشایشهایی را ایجاد، قدرت خرید مردم را بازیابی و رونق اقتصادی را ایجاد کند و افزایش دستمزدها را برنامهریزی کند.
۴. نکته بعدی درباره تعامالت منطقه و خارجی است. در ایام قدیم در کتابهای درسی نکتهای تاریخی را به ما میآموختند بر این مبنا که شاهعباس آدم عاقلی بود که همزمان با ازبکستان در شرق، با عثمانیها در غرب و با پرتغالیها در جنوب میجنگید. وقتی میخواست به
سراغ ازبکها برود به عثمانیها آتشبس داد و کاری به پرتغالیها در جنوب نداشت. او ابتدا ازبکها را سرکوب کرد و بعد در فرصت مناسب دیگری با عثمانیها کار را جلو برد و مرزها را امن کرد و بعد به سراغ پرتغالیها رفت. چرا باید جمهوری اسلامی همزمان
هم با رژیم صیهونیستی، هم کشورهای عربی، هم با اروپا و هم آمریکا درگیر شود؟ این چه تدبیری است که سیاست خارجی را اولویتبندی نمیکنیم و بعد در چنین مسائلی که این روزها در کشور شاهد آن هستیم، همه رسانههای خارجی به صحنه میآیند و میخواهند روی این آتش بنزین بریزند. ما باید دامنه دشمنیهای خارجیمان را مدیریت کنیم. این مساله باید مورد توجه باشد. نباید نقش مخالفان جمهوری اسلامی و کشورهایی که مواضع جمهوری اسلامی را در منطقه و خاورمیانه نمیپسندند، در تبدیل مطالبات اجتماعی به سیاسی نادیده گرفت.
۵. نکته آخر این است که اگر در چند انتخابات گذشته فضای سیاسی کشور رقابتی بود همه این جوانانی که این چند شب اعتراضات سیاسی داشتند، همه جذب سازمانهای سیاسی و کمپینهای انتخاباتی میشدند و انرژیشان را در انتخابات تخلیه میکردند. وقتی
انتخابات حداقلی برگزار میشود و رقابتی در انتخابات وجود ندارد، جوانانی که خواهان تاثیرگذاری در عرصه سیاسی کشور هستند با مطالبات انباشته شده در این برههها به کف خیابان میآیند و در حوادث اجتماعی اینچنینی بسیار سریع مطالبات سیاسی را به مطالبات اجتماعی تبدیل میکنند. در چنین شرایط سیاسی و اجتماعی ما به یکسری از نهادهای واسط نیازمند هستیم. نهادهای واسط، نهادهایی هستند که بین مردم و معترضان نقش رفت و برگشتی را ایفا میکنند. تصور میشود جمهوری اسلامی باید به یک یا یکسری از نهادهای واسط، چه در اصولگرایان و چه اصلاحطلبان، نقش و فرصت بدهد تا این نهادها بتوانند بین نظام رسمی و مطالبات در خیابان، نقش واسط ایفا کرده و خواستهها را معقول کنند تا به جای اینکه این حوادث به رویارویی و ضربوجرح و مرگ منجر شود، منجر به وحدت و نزدیکی بیشتر باشد.
«فاعتبروا یا اولی االبصار»
منبع: روزنامه سازندگی