محسن هاشمی رفسنجانی؛ رئیس شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
بعد از پیروزی انقلاب و شروع فعالیت هیجانی احزاب مختلف در کشور و تأسیس حزب جمهوری اسلامی که چند سال بعد به پیشنهاد امام خمینی منحل شد، مدیریت کشور از طریق احزاب قدرتمند دچار یأس و ناامیدی شد و شلختگی و بیبرنامگی بر احزاب حاکم شد، ولی باعث نشد که از تعداد احزاب کاسته شود و به نظر هماکنون نزدیک به ۲۰۰ حزب کوچک و عمدتاً غیراستاندارد در کشور فعالیت کماثر دارند لذا با وضعیت موجود، سالبهسال از تاثیر آنها در زمینههای مختلف از جمله فرآیند تصمیمگیری و تصمیمسازی در نهادهای اجرایی و سیاستگذاری و تقنینی کاسته میشود.
از طرف دیگر، نقشآفرینی احزاب و گروههایی سیاسی به صورت غیر رسمی و از طریق بعضی از افراد ذینفوذ مرتبط و مسئول در احزاب انجام میشود. اصولاً در درون حزب و در میان اعضای طرفداران به نام حزب مطرح میشود ولی نزد مردم و مدیران ارشد چنین حسی وجود ندارد. در یک نگاه کلان به نظر میرسد در نظام سیاسی فعلی، تاثیرگذاری واقعی و جدی حزبی آنچنان امکانپذیر نیست که بخواهد یک سویه باشد یا متقابل، چرا که به احزاب اجازه نشو و نمو داده نشده است که بتوانند توالی و تاثیر حرکتها و حتی پیشبینی حرکتهای سیاسی را در حاکمیت و نزد رقبا ببینند و عمل کنند.به صورتی میشود گفت، نمیتوانند در زمین بزرگ کشور ایران خوب بازی کنند و با طراحی دقیق حرکت سیاسی منضبط تا رسیدن به نتیجه عمل کنند. ولی به نظر مجموعه احزاب از طریق جبهههایی که تشکیل شده و با استفاده از رهبرانی که اثرگذاری خاص مردمی و حاکمیتی داشتهاند امکان اثرگذاری را فراهم کردهاند و هماکنون با نامهای مختلف از جمله جبهه اصولگرایی یا جبهه اصلاحطلبی یا جریان سوم تعریف و معرفی میشوند.
روشن است که دولتها بعد از انقلاب به علت اینکه با کارکرد و روش حزبی مدیریت نشدهاند، کمکم دچار ضعف شدهاند، چرا که دولتمردان جایی را که بتوانند به آن از همه نظر تکیه کنند در احزاب موجود ندارند. تشکیلاتی که در همه مسائل مهم کشور، نظر و برنامه داشته باشند و از قبل به آن فکر کرده باشند و نیروی لازم را نیز تربیت و در اختیار حزب و دولت در قدرت قرار دهند. لذا؛ احزاب در ایران به برنامه مشخص و قابل اجرا و دقیق و با آموزش به نیروها نرسیدهاند. متأسفانه تبدیل به احزاب موسمی شدهاند. نمیتوانند اثرگذاری طولانیمدت داشته باشند، چرا که چند صد سال و شاید هزاران سال کشور از طریق پادشاهی یا خاندان یا فرد مدیریت شده و عقل جمعی و حزبی کمتر مورد استفاده قرار گرفته است.
با مرور این آسیبشناسی میتوانیم تاکید کنیم که تردید نیست که حزب موفق آن است که سیاستمدار و رجل سیاسی موفق تربیت کند و با استفاده از آنها وارد صحبت با مردم و بعد انتخابات شود و برای رأی مردم برنامه جدی، دقیق و قابل اجرا داشته و نظر مردم را جذب کند ولی متاسفانه به دلیل خلا حزب این چنینی دولتها بدون برنامه کارآمد سر کار میآیند تا اهداف مورد نظر نظام سیاسی یا برخی افراد را دنبال کنند و اگر نکند دچار مانع میشوند و با آزمون و خطا و غیرموفق پیش میروند و در نهایت همه تقصیرها سر آنها شکسته میشود و احزاب بدین صورت برای کشور به جای فایده هزینه درست میکنند. سیاستمداران و رجال سیاسی موفق باید در احزاب تربیت شوند، ولی در ایران مدیران با سعی و خطا رشد میکنند و اثرگذاری های محدود خود را دارند. جالب اینکه بعد از خروج از مسئولیت خود بعضاً میگویند که اگر امروز چنین مسئولیتی داشتیم دیگر آن اقدام قبلی را انجام نمیدادند، چون حزب نیست تجربیات مدیران ارشد به مدیران و... منتقل نمیشود. لذا بهجای احزاب مرکز دیگری مدیران سیاسی و اجرایی را تربیت میکنند. برای مثال در دانشگاه امام صادق(ع) و دانشگاههای مهم کشور از قبیل دانشگاه تهران، اثر بخشی خود را در تربیت مدیران و حکمران موفق از دست دادهاند. در نتیجه، لازم است نظام به فکر ایجاد چند حزب مهم و قوی در حد انگشتان دست باشد که آینده کشور را تضمین کند و در تمام این احزاب قوی، سلسله مراتب و قوانین و آیین نامههای حزبی رعایت شده و از طریق حاکمیت حمایت شود و نظم و نحوه مدیریت کشور را یاد بگیرند و کشور از این جهت بیمه شود.
منبع: روزنامه سازندگی