چرا «همشهری» دیگر نه روزنامه شهروندان تهرانی است، نه کارکنان شهرداری
مصطفی پهلوانی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
۱) ابتدای دهه ۷۰ است. خاکستر جنگ به تدریج از رخ شهرها پاک میشود و رنگها دارند جان میگیرند. این تحول بیش از هر جا در پایتخت احساس میشود. تهران به سرعت در حال تغییر است و بخش مهمی از آن مرهون برآمدن دوباره نهادی قدیمی با صورتی مدرن است؛ شهرداری تهران. غلامحسین کرباسچی از استانداری اصفهان به شهرداری تهران آمده و این بروکراسی کهنه را تا جایگاه هیئت دولت بالا میکشد. شهرداری تهران با تجدید ساختار و ایجاد بخشهای جدید نهتنها سطح خدمات به شهروندان را ارتقا بخشیده بلکه به مسیری میافتد تا از سازمانی خدماتی به نهادی اجتماعی مبدل شود. نهادهای جدید، مشاغل جدید و کارکنانی از اقشار جدید، تصویر جدیدی از شهرداری ساختهاند. زنان و جوانان تحصیلکرده از رشتههایی که دیگر به مهندسی محدود نمیشد، ظرفیتهای نوین شهرداری را به نمایش میگذارند. شاید از همین رو بود که وقتی در بهار ۱۳۷۰ ایده راهاندازی یک روزنامه از طرف شهرداری تهران مطرح شد، کسی با آن مخالفت نمیکند. روزنامهای با رویکردی حرفهای که متناسب با احوال عصر جدید برای نخستینبار در ایران به صورت تمامرنگی چاپ شود. «همشهری» در پاییز ۱۳۷۱ شماره نخست خود را منتشر میکند و چه در ظاهر و لوگوی متفاوت آن و چه در سوژهها و محتوا، طلیعه روزنامهنگاری مدرن و غیرایدئولوژیک را میدهد.
۲) «همشهری» به سرعت مخاطب خود را در سراسر کشور پیدا میکند و روزنامهنگاران توانمندی را در خود جای میدهد. زمانی که بهار مطبوعات به سر میآید، باز هم این «همشهری» است که در کنار یکی دو نشریه دیگر تلاش میکند چراغ روزنامهنویسی حرفهای را روشن نگه دارد و الحق هم در این مسیر موفق است؛ تا جایی که مجلس هفتم تصمیم میگیرد قانونی وضع کنند تا روزنامه شهرداری در خارج تهران امکان توزیع پیدا نکند. این آغاز خیز اصولگرایان برای تصرف شهرداری است که به تغییرات مهم این رسانه در دهه ۸۰ میانجامد. ظرفیتهای بیبدیلِ ساختهشده توسط شهردار دهه ۷۰ و نیروی انسانی تحصیلکرده آن به دست احمدینژاد و قالیباف میافتد و آنها نیز در هزینه آن در مسیر سودای خود برای ریاست جمهوری تردید نمیکنند. با این همه، سنت «همشهری» آنچنان قدرتمند هست که جایگاه این روزنامه را همچنان در رسانههای داخلی حفظ کند. وقتی قالیباف کلید بهشت را پس از ۱۲ سال تحویل داد، شهرداری؛ این میراث تکنوکراتهای کاربلد دهه ۷۰ آنچنان فقیر و بیرمق است که برخی را به فکر تعطیلی یا واگذاری رسانه آن میاندازد. «همشهری» در این دوره کوچک میشود اما خاموش نمیشود و به تدریج مسیر بازگشت به اصل خود را پیدا میکند؛ روزنامه مردم تهران با رویکردی اجتماعی.
۳) این روزها حال «همشهری» خوب نیست. این را لازم نیست از کارکنان ناراضی موسسه یا روزنامهنگاران مستعفی بشنویم. جلد روزنامه به خوبی نشان میدهد که با چه نوع رسانهای طرفیم. تیترهای سیاستزده، پرطمطراق و توخالی، «همشهری» را به بوق تبلیغاتی تندروترین لایههای جامعه تبدیل کرده و کانالهای تلگرامی اصولگرا کوچکترین مطلب خواندنی را برنمیتابند.
سردبیران نشریهای که برند قدرتمند یک رسانه اجتماعی را به ارث بردهاند، در ماههای پرتلاطم گذشته به جای مرهم گذاشتن بر زخمهای جامعه، به دنبال شکافهای اجتماعی میدوند و در تعمیق آن از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند و اصرار دارند مدال شاذترین تیترها را از «وطن امروز» و «کیهان» بربایند.
این در حالی است که جز اجبار به خرید روزانه روزنامه، هیچ ارتباط ارگانیکی بین بخشهای مختلف شهرداری با «همشهری» وجود ندارد و اگر کسی این روزنامه را ورق بزند، نمیتواند تصویری از آنچه در بدنه این نهاد میگذرد را پیدا کند.
۴) وقتی مدیرعامل موسسه «همشهری» در روزهای پایانی خردادماه در صحن علنی شورای شهر قول تربیت «چریک-روزنامهنگار» در این رسانه را میداد، به خوبی نشان داد که این رسانه به دست چه کسانی افتاده است. واقعیت این است که علیرضا زاکانی تیم رسانهای خود را از یک جریان نزدیک به خود به شهرداری برده است. جریانی که هرچند در رسانههای مهمی کار کردهاند اما در ساخت یک برند رسانهای حرفهای همیشه ناکام بودهاند؛ کاری که ازقضا بنیانگذاران «همشهری» خوب بلدند و بارها این تجربه را تکرار کردهاند. خبرگزاری فارس و روزنامه جوان -هر دو نزدیک به سپاه- حتما در ایران امروز رسانههای مهمی هستند اما کمتر کسی آنها را به عنوان رسانههای مستقل و حرفهای میشناسد.
«همشهری» آزمونی بود برای سنجش توان و اعتبار شغلی مدیران کنونی آن و البته رسانههایی که ایشان تجربه کاری خود را در آنجا اندوختهاند. به نظر میرسد هر دو در این آزمون نمره مردودی گرفتهاند؛ چه از شهروندان تهران و چه از سوی کارکنان شهرداری تهران.