یادداشت

راه‌گشا و بن‌بست‌شکن‌ بود

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

سیدمحمود علیزاده طباطبایی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران

مرحوم‌ آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی تحصیلات حوزوی خود را نزد آیات عظام بروجردی، محقق‌داماد، امام خمینی، شریعتمداری، گلپایگانی و منتظری تا سرحد اجتهاد کامل گذرانید. مرحوم آیت‌الله سیدمهدی طباطبایی، هاشمی را  شهید بزرگ انقلاب می‌دانست و می‌گفت:«طبق آنکه من از هاشمی در روزهای آخر عمرشان دیدم، باور نمی‌آید که ایشان با آن شرایط جسمی که داشت، این‌گونه که مطرح شد از دنیا رفته باشد». وی گفت: در رابطه با آیت‌الله هاشمی یک نکته مغفول مانده و آن، اجتهاد ایشان است. به تعبیر آیت‌الله جوادی‌آملی: «آیت‌الله هاشمی استعانت به صبر داشت. زندان، فرماندهی جنگ، بی‌مهرها و هتاکی بعضی را تحمل کرد. او هیچ‌گاه نلغزید. دیدید او را از تخت به تخته کشاندند و هیچ تکان نخورد».
آیت‌الله هاشمی از اوایل دهه ۴۰ پس از تکمیل تحصیلات حوزوی به طور جدی وارد سیاست شد. هاشمی از فقهایی بود که به دنبال دگرگون کردن اجتهاد مصطلح حوزه‌ها بود و بر این باور بود که مسائل پیچیده امروز را بدون تسلط به علوم انسانی روز ازجمله روانشناسی، جامعه‌شناسی، اقتصاد، حقوق و علوم سیاسی نمی‌توان برطرف کرد. هاشمی پیرو امامی بود که می‌گفت: «امروز مجتهد، کسی است که جامعه انسانی منهای معصوم را به او تحویل داده‌اند. با این همه تعهد و رسالت و این همه مساله و مشکل، واقعیت همین‌جاست که اجتهاد مصطلح حوزه‌ها کافی نیست بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‌ها باشد اما نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه مسائل اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم‌گیری باشد این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمی‌تواند زمام جامعه را به دست بگیرد. صحیفه نور جلد ۲۱ صفحه ۴۷.
هاشمی ولایت فقیه را ولایت احکام دین بر امور جامعه می‌دانست و از فقهایی بود که دنبال ایجاد تحول در جامعه بود و می‌خواست این تحول، حول محور اسلام در جامعه ایجاد شود و به همین دلیل به دنبال تشکیل شورای رهبری بود. در یکی از آخرین روزهای حیات پربارش در پاسخ به سوالی که در ارتباط با اختلاف نظرش با رهبری پرسیدم، پاسخ داد: مرحوم آیت‌الله مشکینی، مرحوم آیت‌الله موسوی‌اردبیلی، آیت‌الله خامنه‌ای و من خدمت امام رسیدیم و گفتیم، ما به این نتیجه رسیده‌ایم که بعد از شما نمی‌توانیم اداره کشور را بر عهده مراجع عظام تقلید قرار دهیم. امام پرسیدند به نظر شما کشور را چگونه می‌توان اداره کرد؟ گفتیم شورایی متشکل از سه نفر مجتهد تشکیل شود که بر همه امور نظارت داشته باشد و همه امور اجرایی بر عهده دولت باشد. امام پذیرفتند و فرمودند، قانون اساسی را به همین نحو اصلاح کنید. ولی مجلس در بررسی نهایی ۱۴ نفر از اعضای جامعه مدرسین، آیت‌الله‌العظمی گلپایگانگی را به‌عنوان رهبر معرفی کردند. آقای خامنه‌ای سخنرانی مبسوطی در دفاع از شورایی شدن رهبری بیان کردند. چون در قانون اساسی شورا مطرح بود، گروهی متشکل از آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله موسوی‌اردبیلی و آیت‌الله خامنه‌ای را ما همان شب فوت امام به‌عنوان شورای رهبری انتخاب کردیم ولی متاسفانه با اصرار اعضای جامعه مدرسین که به‌دنبال رهبری آیت‌الله گلپایگانی بودند، رهبری فردی رای آورد. مرحوم آیت‌الله هاشمی ‌گفتند: من خدمت مقام رهبری می‌گویم شما شاهد هستید که در آن خبرگان، تلاش‌های من با موقعیتی که نزد امام داشتم و موقعیت شما که ۷ سال رئیس‌جمهور بودید ما توانستیم رهبر انتخاب کنیم؛ بیایید تا ما هستیم شورای رهبری را جایگزین رهبر کنیم چون بعد از شما کسی را نداریم این همه اختیارات را به او واگذار کنیم.
هاشمی پیرو و رهرو راه امام بود و خمینی را پیشوای خود قرار داده بود و با استناد به کلام امیرالمومنین که می‌فرمایند: «الا و لکل ماموم اماما یفتدی به و یستضی بنور علمه» برای هر پیروی، پیشوایی است که به او اقتدا می‌کند و از نور علمش بهره می‌برد. امامی که در تذکر پدرانه به شورای نگهبان می‌فرمودند:«... تذکر پدرانه به شورای نگهبان می‌دهم که خودشان قبل از این گیرها مصلحت نظام را در نظر بگیرند چراکه یکی از مسائل بسیار مهم در دنیای پرآشوب کنونی، نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیم‌گیری‌هاست... باید تمام سعی خود را بنمایید که خدای‌ناکرده اسلام در پیچ‌وخم‌های اقتصادی، نظامی، اجتماعی و سیاسی متهم به عدم قدرت اداره جهان نشود». صحیفه نور جلد ۲۱ صفحه ۶۱.
هاشمی به پیروی از امام خمینی با به رسمیت شناختن مصلحت عمومی در حوزه حقوق عمومی، اختیاراتی را برای نظام حکومتی قائل است که شارع مقدس آن اختیارات را داشت و بر این باور بود که نظام جمهوری اسلامی می‌تواند برای تامین مصالح عمومی و منافع ملی همانند شارع مقدس، قانون وضع کند و همان‌طور که رسول‌الله(ص) براساس مصالح عمومی، مقررات وضع می‌کردند، در دوران غیبت نیز اجتماع نیاز به احکام دفاعی، امنیتی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارد و فرض این است که اسلام توان اداره جامعه را دارد پس حاکمیت اسلامی در حوزه امور عمومی به جای شارع می‌نشیند و برای تامین مصالح عمومی، قانون وضع می‌کند.
هاشمی در مقدمه خاطرات خود در سال ۱۳۶۱ نوشته است:«در همه نظام‌های جهانی، سازمان‌هایی وجود دارند که در شرایط خاص، تصمیمات مشکل‌گشا و بن‌بست‌شکن می‌گیرند و در حکومت دینی که احکام بسیار ماهیت ثابت و دائمی دارند، در طول زمان و تحول تاریخ و پیش آمدن شرایط ویژه چنین احکامی می‌توانند مشکل‌زا باشند و خود دین اسلام که بناست ابدی و جاودانه باشد چنین شرایطی را پیش‌بینی کرده و قواعدی دارد که اجازه می‌دهد هنگام تعارض مصالح و قرار گرفتن مصلحت عمومی در مقابل احکام شرعی، مصلحت عمومی مبنای تصمیم‌گیری قرار گیرد و احکام ثابت چه شرعی و چه عرفی چشم‌پوشی شود. در اوایل مجلس این‌گونه موارد باعث اختلاف شورای نگهبان و مجلس می‌شد و مجلس به کارشناسی بهای بیشتری می‌داد و شورای نگهبان روی فتاوا تکیه بیشتر داشت. امام با دادن اختیار تشخیص مصالح و ضرورت‌ها به دوسوم نمایندگان مجلس مشکل را حل کردند». خاطرات هاشمی سال ۶۱ صفحه ۳۰.
هاشمی نهاد قدسی روحانیت را به سمت عقل نیت عرفی سوق داد و به این باور که عقلانی شدن استنباط احکام شرعی در امتداد شرعی شدن است و «کل ما حکم به‌‌العقل حکم به‌الشرع» یکی از استوارترین مبانی شریعت را که صحه گذاردن بر عرف عقلا بود به پیروی از امام خود احیا کرد و این باور را که عرف عقلای ایران مبتنی بر شرع است، نهادینه کرد و وقتی در این مبارزه خود با مقاومت فقهای شورای نگهبان مواجه شد، امام صراحتاً در پاسخ هاشمی اعلام کردند:«آنچه در حفظ نظام جمهوری اسلامی دخالت دارد، اصل یا ترک آن موجب اختلال نظام می‌شود و آنچه که ضرورت دارد که ترک آن یا اصل آن مستلزم فساد است و آنچه که اصل یا ترک آن موجب جرح است، تشخیص موضوع به وسیله اکثریت وکلای مجلس شورای اسلامی ... مجازند در تصویب و  اجرای آن». صحیفه نور جلد ۱۵ صفحه ۱۸۸.
هاشمی می‌گوید: در مورد محول کردن حق تصمیم‌گیری به مجلس به امام گفتم:«‌بعضی‌ها معتقدند که این، اعمال ولایت فقیه نبوده. تشخیص موضوع است که در صلاحیت مجلس بوده و اصل حق مجلس بوده و نه حق ولی فقیه یا شورای نگهبان و شما فقط راهنمایی کرده‌اید».
هاشمی نمادی از فرآیند عرفی شدن روحانیت شیعه به‌عنوان نهاد قدسی بود. هاشمی مرد سیاست بود؛ به معنایی که امام می‌گفت. هاشمی نمی‌خواست روشنفکر دینی باشد و نمی‌خواست مرجع تقلید شود. هاشمی در دوران جنگ عمامه را زمین می‌گذارد و اسلحه به دست می‌گیرد و در دوران سازندگی در کنار مهندسان، مملکت را می‌سازد و در دوران اصلاحات بر اعتدال پای می‌فشارد. او اپوزسیون نبود ولی معترضان زیر چتر هاشمی جمع شدند و در درون حاکمیت، موضع انتقادی گرفتند. اگرچه عده‌ای تحمل هیچ‌گونه انتقادی نداشتند  و آنها را فتنه‌گر خواندند.
هاشمی اسطوره نبود، کسی که ۶۰ سال فعالیت سیاسی کرده، نمی‌تواند اسطوره باشد. اگر ۶۰ سال کار علمی کرده بود یا درس اخلاق داده بود، می‌توانست اسطوره باشد ولی ۶۰ سال کار سیاسی قدم در دریا گذاشتن است. هاشمی نمی‌خواست قهرمان شود. هاشمی در طرح نظراتش دقت، تیزهوشی و شجاعت داشت و جزم‌اندیش نبود و از اشتباهش برمی‌گشت، ریاکار نبود و از تملق بدش می‌آمد.
همان‌قدر که در خطابه، سرآمد دوران بود در سکوت هم کسی به پای هاشمی نمی‌رسید. وزنه اعتدال و عقلانیت در جامعه بود. هاشمی نظرات اجتهادی خود را در مسائل سیاسی حتی در مقابل امام مطرح می‌کرد و امام هم از مشورت‌های هاشمی استفاده می‌کرد. آنقدر مورد اعتماد امام بود که امام جانشینی فرمانده کل قوا را به او که رییس مجلس بود، تفویض کرد تا وی بتواند با اختیارات کامل، سایه جنگ را از کشور دور کند. هاشمی راز بقای تفکر دینی را اجتهاد بر پایه عقلانیت و اعتدال می‌دانست و بر این باور بود که با فهم درست دین، می‌توان تمدن جدید را پذیرفت. او تا جایی که می‌توانست جمهوری اسلامی را روزآمد کرد. نگرانی هاشمی این بود که عملکرد حاکمیت به اعتبار دین و دین‌داری مردم لطمه بزند.
وقتی امام خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کردند، هاشمی معترض بود و نگران تقابل با دنیا بود. هاشمی چند بار به مرحوم بازرگان تاکید کرده بود که تصویب قانون اساسی را به خبرگان نسپارید چون مردم در این انتخابات محدود، روحانیت را انتخاب می‌کنند و روحانیت این پیش‌نویس قانون اساسی را دچار تغییرات گسترده می‌کند، همین نیز اتفاق افتاد و پیش‌نویس به کلی در مجلس خبرگان تغییر کرد.
اعتلای ایران هدف هاشمی بود. بدخواهان برای او خیلی جوسازی کردند که نمونه آن اظهارات وزیر اطلاعات احمدی‌نژاد در شورای نگهبان بود که منجر به ردصلاحیت او شد. مخالفان هاشمی به قول امام قدرت اداره یک نانوایی را نداشتند.
هاشمی حلقه وصل ملت و حاکمیت بود. در انتخابات خبرگان به‌رغم تبلیغات گسترده رسانه‌های رسمی علیه او، هاشمی بالاترین تعداد آرا خبرگان را در طول تاریخ انقلاب کسب کرد. اگرچه وسوسه خناسانی که در کنار رهبری بودند، او را خائن، فتنه‌گر معرفی کردند.
در آخرین خطبه‌اش از حاکمیت مردم گفت و مشروعیت حکومت را به حمایت مردم و قبول مردم دانست و از حاکمیت تقدس‌زادیی کرد. راه هاشمی آغاز راهی تازه برای مصالحه گروه‌های مردم است. هنر هاشمی این بود که حتی مخالفان را زیر چتر حمایتی خود قرار می‌داد. مافیای ثروت و قدرت، دروغ بزرگی بود که جریان چپ وابسته به شوروی و روسیه علیه هاشمی مطرح کرد و بعد از رحلت هاشمی و تبدیل منزلش به موزه همه به این دروغ بزرگ واقف شدند.
هاشمی به نسل جوان آموخت که می‌توان دل در گرو نظام داشت ولی زبان و سیره نقادانه اتخاذ کرد بی‌آنکه وامدار کسی باشی! هاشمی می‌گفت: اگر مردم ما را نخواستند باید کنار بکشیم. هر طور مردم منافع خود را تشخیص دادند، عمل کنند. مردم پای صندوق‌های رای نشان می‌دهند که شما را می‌خواهند یا نمی‌خواهند. این اظهارات هاشمی مبتنی به حدیث رسول(ص) است در آخرین خطبه نماز جمعه که فرمود: هیچ‌کس بر کسی ولایت ندارد، مگر به حکم قراردادی که بین مردم و حکومت برقرار می‌شود و آن قانون اساسی است و اگر حاکمیت، قانون اساسی را رعایت نکرد و از قراردادش تخلف کرد، حاکمیت مشروعیت خود را از دست می‌دهد.
میراث هاشمی برای حقوق عمومی، پذیرش شیوه عقلا در قانون‌گذاری بود، چون شیوه عقلا را تامین‌کننده منافع فرد و اجتماع می‌دانست و برای حکومت که به نمایندگی از مردم اداره جامعه را عهده‌دار شده، اختیارات نامحدودی در چارچوب مصلحت عمومی قائل بود.

منبع: روزنامه سازندگی

حزب کارگزاران سازندگی

تماس با ما

آدرس: تهران، خیابان پاسداران، انتهای نگارستان پنجم، پلاک 8

تلفن: 22841608 (021)

ایمیل: info @ kargozaran.net

نقشه

کارگزاران در شبکه های اجتماعی