محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
در تاریخ شخصیتهایی ظهور و طلوع میکنند که معمولاً فهم و معرفتشان از مسائل پیرامونی و زندگی و زمانهشان از متوسط فهم نخبگان و طبقات عمومی مردم بیشتر، فهیمتر و برجستهتراند. به هر میزانی که بلندنظری بیشتری داشته باشند، موقعیت معتبرتری هم پیدا میکنند و به هر حال، ماموریتهای مهمی بر دوش آنها قرار میگیرد. چنین چهرههایی نوعاً در زمان خودشان کمتر شناخته میشوند. اگرچه مورد توجه هستند ولی آنطوری که شایسته و بایسته است در حد و استعدادی که باید مورد توجه قرار بگیرند، قرار نمیگیرند و زمانهای باید بگذرد که جامعه، استعداد پذیرش آنها و فهم دیدگاههایشان را پیدا کند.
ما در طول تاریخ به کرات این واقعیت و این موقعیت را برای برخی افراد دیدهایم که در زمانهای دور و بعد از خودشان مورد توجه بیشتری قرار گرفتند و آحاد جامعه به آنها اهتمام ورزیدند. اندیشمندان، فقیهان نامدار تاریخ، فیلسوفان، حکیمان و ازجمله سیاسیون یا علمای جامعهشناس ما از این دست هستند که میتوان روی هر کدام از آنها توجه و گفتوگو کرد. این سخن از آدمیان که به آنها اشاره شد معمولاً از استعدادهای خداداد برخوردارند، بسیار سختکوش هستند، شجاعت بیان دارند، متفاوت از دیگران فکر میکنند و به حوزههای ناشناخته قهرمانانه وارد میشوند.
این قبیل انسانها معمولاً دارای مطالعات کافی هستند، اندیشههای عالمانه دارند، مسائل را در ساحت بلندتری از مسائل متعارف زمان خودشان میبینند و تحلیل میکنند. آنها وجدان خودآگاه و درک عمیقی دارند. بنابراین ماموریتهای بسیار مهمی را نیز زمانه و وجدانشان بر دوش آنها میگذارد و هم جامعه از آنها مطالبه میکند و هم خودشان را در برابر نسلها مسئول میدانند. در واقع ماموریت ملی، ماموریت جهانی، ماموریت بشری و ماموریتهای نسلی روی دوش چنین افرادی قرار میگیرد که دهها و صدها انسان برجستهای که دارای چنین ماموریتهای کلیدی هستند را میتوان به شما معرفی کرد.
اما اگر مروری به اعماق تاریخ چند صد ساله ایران داشته باشیم به شخصیتهای ناموری دست پیدا میکنیم که میتوان آنها را نشانه گرفت و در تبیین شخصیت آنها و تفاوتشان با همعصرانشان سخنها گفت و در واقع مقالات بسیار نوشت. چنین انسانهایی اساساً به دنبال تبلیغات نیستند. اینها به حقیقت کار، به بود زندگی بیشتر از نمود آن فکر میکنند. به آنچه که کمتر دیده میشود و بیشتر موثر در تاریخ زمانه خودشان است. اینها نیازی ندارند که خودشان را مطرح کنند بلکه میدانند که آینده و جهان پیرامون به راحتی اینها را در زمان دیگری خواهند شناخت.
در تاریخ ایران ازجمله چنین شخصیتهایی، سلمان فارسی است. سلمان فارسی تافته جدابافتهای در سلک اصحاب رسول خدا بود و در رکاب حضرت امیر که واجد ویژگیهایی بود که در بزنگاههای بسیار مهمی نقشآفرین بود و با باطن عمیقی که داشت، بسیاری از مفاهیم را پیشاپیش میفهمید؛ نقش او در نبرد خندق، نقش او در ماجرای امامت علی، نقش او در عصر خلیفه دوم، نقش او در تاثیر اسلام و نفوذ او در ایران بسیار مورد اهتمام و توجه زمانه بعدی بود که میتوانیم روی آن تاکید کنیم.
شخصیت نامآور دیگری مثل خواجه نصیرالدین طوسی است که با بصیرت، فهم و شعور بالایی توانست بر سلسله تیموریان که اخلاف و فرزندان تاتار و مغول بودند را آدم کند و در صحنه تُرکتازیشان در ایران، آنها را تبدیل به فرمانروایانی کند که در کنار آنها، مردم از زندگی آرامی برخوردار بشوند و تحت فشار آنها قرار نگیرند. او با اخلاق ناصری خود، سیاستنامه نوشت و حاکمان تبار مغول را با هوشمندی هرچه بیشتر به آموزههای خود وابسته کرد. او در دیار خلافت امیران تیموری از ایران صیانت کرد و چه بسیار در وجه او گفته شده که هنوز بعد از ۷۰۰ سال همچنان نامش جزو برجستگان تاریخ ملت ایران است.
ازجمله شخصیتهای معاصر دیگر مرد بزرگی همچون امیرکبیر است؛ محمدتقیخان امیرکبیر که دست بر قضا آقای هاشمیرفسنجانی نیز از وجود و آموزههای او متاثر بوده است. او آغازگر مسئولیتپذیرسازی سلاطین عصر قاجاری خویش است و آنها را نسبت به تکالیفی که در برابر مردم داشتند مطلع، واقف و آگاه میکرد. امیرکبیر شخصیتی کاملاً برجسته و روشنی است که شهروندان ایران، او را خوب میشناسند.
شخصیت تاثیرگذار دیگر مرحوم محمدعلی فروغی است. شخصیتی دیوانی، سیاستمدار و فرهنگی که با نگاه ملی و آموزههای تربیتی خود و با نقشآفرینی ویژه در بحرانهایی نجاتبخش بود و بسیار هم خوش درخشیده است؛ اگرچه علیه او بسیار سخن گفتند اما امروز متوجه میشویم که محمدعلی فروغی چقدر انسان جلوتر از زمان خود بوده است.
شخصیت دیگری در همین سنخ و روالی که اشاره کردم، قوامالسلطنه است که ایشان چندین بار به مقام نخستوزیری رسید، کمااینکه محمدعلی فروغی هم چنین موقعیتهایی را پیدا کرد. او با تمام همنسلان خودش تفاوت داشت و به همین دلیل فهم درست او و شخصیت جسور و هوشمند و مقاومی که داشت او را متفاوتتر میکرد. او مورد دشمنی بسیاری از همردیفان خودش قرار گرفت و بهرغم همه تلخکامیهایی که در حق او شد، امروز ما او را ستایش میکنیم و نقش او را در تاریخ معاصر برجسته میبینیم، کمااینکه حداقل تجربه هوشمندانه سیاسی او در قضیه آذربایجان زبانزد است و همه نسبت به آن توجه میکنند و اگر او نبود، چه بسا که ما همچنان خطههای شمال ایران را از دست داده بودیم و در کام دولت استالین مضمحل شده و از بین رفته بود.
چهره دیگر عصر ما، مرحوم محمد مصدق است، اگرچه از خاندان و قبیله قاجار بود اما او کسی بود که ناز و نعمت دارالحکومه قاجاری را رها کرد؛ اما دردمندی او و توجه به خواست ملت، او را وارد عرصه سخت سیاست کرد. نهضت ملی از برکات وجودی اوست و تاثیر او در خاورمیانه و نقشی که در آن مقطع رئیسجمهور مصر مرحوم ناصر و دوستان از او گرفتند، همچنان مایه مباهات ملت ایران است. او چهره برجستهای بود؛ به حدی که امروز همچنان مراد و مقتدای بسیاری از ملیون ایران هست و ما از این جهت او را همچنان فراتر از تاریخ خودش ماندگار دیدیم و خواهد بود.
شخصیت دیگری که متفاوت اما همچنان نامور است، مرحوم فقیه بزرگوار مجتهد عصر پیشین، آیتاللهالعظمی بروجردی است. این مرد از درون حوزه علمیه دین، شخصیتی بود از جنس مرزبانان نهضت و فهم دینی. هوش سرشار او و فهم دقیق او امروز در درون حوزهها همچنان راهگشاست. نکاتی را که در حوزه فقاهت و پیوند فقاهت و سیاست و عدم ورود روحانیون در این عرصه و برخی از سیاستهای بازدارندهای که او داشته، امروز نیاز زمانه ماست و امروز به آن توجه میشود.
از ایشان که عبور کنیم، میرسیم به شخصیتی نامور به نام آیتالله فقید هاشمیرفسنجانی. واقعیت این است او با درسی که از تاریخ گرفته بود، با تکیه بر هوش سرشاری که داشت، با فهم دقیقی که پیدا کرده بود و مطالعاتی که در حوزه فقاهت و سیاست داشت، با شجاعتی که او را در همه میدان آبدیده کرده بود مثل میدان نبرد، میدان مبارزه، میدان سیاستورزی و همکاری و همدلی و هماهنگی؛ فهم درست و دقیقی که از نحوه کشورداری و حکمرانی داشت و بسیاری از صفات پسندیدهای که در ایشان احصا و جستوجو کرده بودیم، واقعیتش این است که او در زمره مردان نادر و کمیاب تاریخ است که سلسله نسلهای پیش از او را بنده در همین اشارات بیان کردم. این شخصیتهای بزرگ و ازجمله مرحوم آقای هاشمیرفسنجانی طبعاً به همان میزانی که بزرگ و بزرگتر هستند، عرصه اثربخشی آنها بیشتر است و به همین نسبت دشمنان فراوانی هم دارند و مخالفانشان هم بهخصوص در برابر آنها مقاوت میکنند و حتی اجازه نمیدهند واقعیتشان برای نسلهای بعدی معرفی شود.
آقای هاشمی رفسنجانی از هیچ میدانی نمیهراسید. نقش موسس داشت و بانی تاسیس نظام جمهوری اسلامی ایران در کنار امام راحل داشت. امام با تکیه بر شخصیتهای مهمی مثل آقای هاشمیرفسنجانی کار نظام و انقلاب را پیش برد و در بین حواریون و اصحاب، امام نسبت به آقای هاشمی توجه ویژهای داشت و نقش مشورتی ایشان را هوشمندانه به کار میبست و توجه داشت. این شخصیت در بزنگاههای تاریخی انقلاب اسلامی هم نقشهای مهمی را ایفا کرد.
نقش آقای هاشمیرفسنجانی در مسائلی که در ابتدای پیروزی ملت در مساله نفت پیش آمد، بسیار مهم است. به امام پیام داده شد که اگرچه کارگران و مدیران، شیر نفت را بستند برای اینکه رژیم سلطنت پهلوی زودتر سقوط کند اما چون آسیب آن را ملت میدید، امام در رأس هیاتی که آقای هاشمیرفسنجانی را مامور کرد، برود و مساله را به نفع مردم حل کند، در عین حالی که هیچ آسیبی هم به سیاست تحریمی آنها در برابر سیاستهای غلط پهلوی ایجاد نکند. نقش آقای هاشمیرفسنجانی در مبارزات تمامعیارش در دوران نهضت روحانیت زبانزد تاریخ است. روی مقاومت این شخصیت مقاوم تاکنون بسیار مانور داده شده و ما اطلاعات آن را داریم.
نقش آقای هاشمیرفسنجانی در جریان استقرار نظام، نقش بسیار مهمی است و نقش او را در کنترل غائلهها، گرفتاریها و درگیریهای ابتدای انقلاب بسیار خوب میبینیم. نقش آقای هاشمی را در تاسیس نهاد قانونگذاری نظام جدید - مجلس- بسیار پررنگ میبینیم. مجلس شورای اسلامی اساساً به نام هاشمیرفسنجانی شناخته شده است. او نقش بسیار تعیینکنندهای در راهبری مجلس داشت و تجربههای او و فرآیند و الگوریتم رفتاری او در مدیریت مجلس در واقع ملاک و شاخصی شد برای نقشی که دیگر مدیران مجلس در آینده پیدا کردند و همان روالی را دنبال کردند که هاشمیرفسنجانی بنیانگذار آن بود.
آقای هاشمیرفسجانی فرماندهی جنگ را بر عهده گرفت و مهمتر از جنگ که خود ایشان هم روی آن تاکید داشت، بحث مدیریت صلح بود که به صورت بسیار کلیدی عرصه این مشکل تاریخی ۸ ساله را به خوبی مدیریت کرد. نامههایی که بین ایشان و صدام تبادل شد، روشنگر بسیاری از مسائل است. با تعبیر و هوشمندی او بود که توانست بین حوزه نبرد و حوزه سیاست و بینالملل رابطه بسیار منطقی و همگرایانهای به وجود بیاورد و کشور را از آن بحران تاریخی به همت خود و با حمایتی که از ناحیه امام داشت، مساله را به فرجام نیکی برساند.
نقش آقای هاشمیرفسنجانی بعد از جنگ در بازسازی کشور بسیار مهم بود، همچنان که خود ایشان مسئولیت اداره کشور را عهدهدار شد و توانست بر بسیاری از مشکلات فائق آید. ما در جریان جنگ تحمیلی بالغبر ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت دیدیم. ۳۰۰ میلیارد دلار مستقیم و ۷۰۰ میلیارد دلار به صورت غیرمستقیم. دوره بازسازی و نوسازی کشور به همت آقای هاشمیرفسنجانی از دورههای بسیار برجسته است. آقای هاشمیرفسنجانی این نقش تاریخی را در یک مدیریت ۸ ساله تحت عنوان عصر سازندگی آغاز کرد که به مواقف بسیار مطلوب رساند، به طوری که دولت جناب آقای خاتمی که عصر توسعه سیاسی متوازن بود بر همان ریلی سوار شد که آقای هاشمیرفسنجانی و مدیران او ازجمله خود آقای خاتمی که از قبل تعبیه کرده بودند. اصلاحات بر بستر دولت سازندگی هموار شد و اگر این پیشینه درخشان عصر مدیریتی هاشمیرفسنجانی نبود، چه بسا که ما نمیتوانستیم پیامد ایشان، دولت اصلاحات را داشته باشیم. به هر حال، جریان توسعه اجتماعی و سیاسی همچنین رفتارهای اعتدالی و رفتار و نگاههای ملی ازجمله دستاوردهایی بود که آقای هاشمیرفسنجانی برای او زحمت کشید و تلاش بسیار کرد و خوندلهای بسیاری خورد و با بسیاری از دوستان پیشین خود دچار مشکل شد به خاطر اینکه حقیقتی را درک میکرد و از منظر ملی برای مردم میخواست کار کند.
نقش آقای هاشمیرفسنجانی در حلوفصل مشکلات بینالمللی ایران خیلی مهم بود. ما در دوران جنگ با هیچ کشوری در دنیا رابطه منطقی نداشتیم و جز یکی دو کشور با بقیه کشورها مشکل داشتیم. در پایان دوره آقای هاشمی، ما با تمامی کشورهای دنیا مگر چند کشور ازجمله آمریکا و اسرائیل، با همه کشورها رابطه بسیار مناسب و دوستانهای داشتیم، به طوری که تمامی این ظرفیت مثبت به دولت آقای خاتمی منتقل شد و آقای خاتمی هم این مسیر را ادامه داد.
نقش آقای هاشمیرفسنجانی در تقویت زیرساختهای کشور و توسعه و پیشرفت کشور زبانزد است و امروز در برخی از حوزههای مدیریتی تدریس میشود.
و بالاخره نقش آقای هاشمیرفسنجانی را در نوآوریهای دینی و سازگاری هرچه بیشتر و قرائت روزآمد دین برای راهبری کشور مطابق با ملاکهای نوین کشورداری در جهان مدنظر بگیریم. اینها تجاربی است که آقای هاشمیرفسنجانی آغازگر آن بوده و به همت او و دوستانش این راه را طی کرده است. در واقع او همواره در یک منظومه فراگیر و همهجانبه خوش درخشیده است.
معمولاً انسانها روند زندگی متعارفی دارند (مثل بخش بزرگی از هر جامعه) و اندکی هم هستند که در حوزه نخبگان، در مقطعی اوج می گیرند اما بلافاصله بعد از آن اوج و ارتقایی که از سر میگذرانند، باقی ایام زندگی در روندی کاملاً طبیعی و عادی به سر میبرند. ما کمتر چهره ناموری را سراغ داریم که از آغاز انقلاب تا فرجام حیات خودش که نزدیک به ۳۸ سال طول کشید، همواره در اوج بوده باشد. هم مورد نفرت دشمنان شود، هم مورد ستایش بسیاری از دوستانش قرار گیرد. هرچند در این میدان هم طبیعتاً در حق او حسادتها و کارشکنیها و تهمتهای بسیاری زده شده و قدرناسپاسیهای بسیاری شده؛ اما واقعیت این است که او ملی میاندیشید، ملی عمل میکرد و خودش را اسیر بازیهای کودکانه سیاست نکرد.
زمانی که آقای هاشمیرفسنجانی از عرصه قدرت خارج شد، دشمنان فکری و مخالفانش کوشیدند تا دستاوردهای ایشان را مخدوش کنند. البته که نتوانستند و پیامد او آقای خاتمی به قدرت رسید ولی باختند.
با آمدن آقای احمدینژاد بسیاری از دستاوردها دچار آسیب شد، البته بهرغم همه فرازوفرودها همچنان بر بدنه جامعه ایرانی روح و روان هاشمیرفسنجانی زنده است و جامعه مشتاقانه آن دوران را طلب میکند.
تمام کسانی که تا دیروز مخالف آقای هاشمی رفسنجانی بودند و امروز به قدرت رسیدهاند و نهاد دولت را در اختیار گرفتهاند، بین خود و وجدان خود و خدای خودشان که خلوت میکنند، میفهمند که ای کاش بتوانند همین روند سلف صالح را دنبال کنند و خجالت نکشند که بگویند ادامهدهنده راه هاشمیرفسنجانی هستیم (اگر که بخواهند به این کشور خدمت کنند).
امروز که میبینیم اینها به دلیل بیتدبیری و ناتوانی کشور را دچار بحران کردند، میفهمیم هاشمیرفسنجانی و دیدگاهها و نحوه مدیریت او بیش از هر دورهای نیاز زمانه ماست و امیدواریم که انشاالله این حقیقت را بزرگان در کشور بفهمند و بدانند که اگر یک زمانی مخالفتهایی با دیدگاههای آقای هاشمی میشد، امروز که او نیست بحثص قدرتخواهی فردی هم نیست، می فهمند که اگر برای این کشور صلاح و مصلحتی را برای مردم مطالبه میکنند، راهی ندارند، مگر اینکه از آن دستاوردها که در عصری کارکرد داشته و این کشور را ارتقا داده، به کار بگیرند و در مسیر منفعت و مصلحت مردم ببندند که مردم از این فلاکتهای پیدرپی خارج شوند.
منبع: روزنامه سازندگی