علی جمالی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
خرداد ١٣٩٢ براي اصلاحطلبان سياست ايران پايان يك دوره فترت بود. فطرتي كه محصول فضاي امنيتي ايجاد شده در سالهاي پس از ٨٨ بود. انتخابات خرداد ٩٢ منجر به شكلگيري جبهه قدرتمندي از نيروهاي معتدل و اصلاحطلب شد كه هدفشان علاوه بر بازگرداندن قطار مديريت كشور به ريل عقلانيت، آرام و عادي نمودن فضاي سياسي كشور بود. اين سياست جبههاي اين روزها تا حدودي رها شده است. سياستي كه توسل به آن علاوه بر كسب پيروزيهاي درخشان در چند انتخابات پياپي باعث تزريق اميد به جامعه و ميان فعالان مدني و سياسي گرديد. تعداد زيادي از احزاب سياسي در همين فضا فعاليت خود را از سر گرفتند و نمادهاي همبستگي ملي بروز بيشتري يافتند. جديترين نماد اين همگرايي ميان جريان اصلاحات و اعتداليون حضور اسحاق جهانگيري به عنوان فرد نزديك به رئيس دولت اصلاحات و رئيس شوراي مركزي حزب كارگزاران سازندگي ايران در جايگاه معاونت اولي دولت بود. از همان روزهاي اول جهانگيري نقطه وصل اصلاحطلبان و دولت بود و به هر زمان كه نقشش در دولت برجسته و ويژه شده است اصلاحطلبان احساس همدلي و همگرايي بيشتري با دولت نمودهاند.
پس امضاء برجام، پيروزي در انتخابات مجلس و انتخابات خرداد ٩٦ انتظارات عمومي از دولت رشد فزايندهاي يافت. در اين گسترش انتظارات رد پاي جريانات مخالفان داخلي و خارجي جبهه اصلاح و اعتدال به وضوح پيداست. هر دو گروه مخالفان داخلي خارجي يك هدف مشترك را سرلوحه اهداف خود قرار دادهاند و آن زدودن اميد از ميان جامعه، مردم و فعالان سياسي است. اميد به اينكه عقلانيت و اصلاحات تنها راه است و هر دو سوي ديگر اين راه ميانه (تن دادن به سكون و سركوب يا شورش و آشوب و براندازي) ايران را به ورطه نابودي ميكشاند. اشتراك مواضع ميان اكستريم جريانهاي افراطي داخلي و خارجي بارها و بارها در اين سالها ديده شده است. هر دو سوي داستان مخالف گفتوگو و مصالحه ايران با جهان و عادي شدن مناسبات حاكم بر فضاي سياسي داخلي بودهاند. اين تلاشها البته گاهي هم موفقیتآميز بوده. جديترين بروز آن اعتراضات دي ماه ٩٦ بود. آتشي كه جريان داخلي مخالف دولت جرقهاش را زد و امثال منافقين و آمدنيوزيها در آن دميدند و باعث شدند خسارتي به كشور و ملت وارد شود.
در اين ميانه ضعف عملكرد دولت در برخي از حوزههاي اقتصادي باعث شده كه طبقه متوسط شهري به عنوان جديترين حامي دولت كه حتي در ديماه پرآشوب گذشته هم انتخاب هوشمندانه خود را رها نكرده بود نسبت به اين روند دچار ترديدهايي شود. برخي از نظرسنجيها نشان ميدهند كه از تعداد همراهان دولت و شخص رئيس جمهور كاسته شده است. براي اين رويداد دلايل زيادي را ميتوان برشمرد كه از حوصله اين مقال خارج است. ولي تنها بايد به اين نكته اشاره كرد كه احساس ناكارآمدي دولت بسيار بيشتر از خود ناكارآمدي به مردم منتقل ميشود. متاسفانه برخي خود را بستهاند كه دولت به پايان نرسد و به خوبي ميدانند كه اگر دولت حاميان خود را از دست بدهد زمين زدنش كار سختي نيست.
نكته مهمي كه نبايد مغفول بماند نسبت اصلاحطلبان با دولت است. جبههاي كه در آغاز به آن اشاره شد اين روزها سست و بيرمق شده است. پارهاي از اصلاحطلبان در دام تبليغات جريانهاي برانداز افتاده و نوعي پوپوليسم بيسرانجام را وعده ميدهند. عدهاي از آنان تنزهطلبي پيشه كردهاند و سكوت را برگزيدهاند. در اينكه عملكرد دولت واجد ضعفها و نقصهايي است ترديدي نيست ولي كيست كه نداند كه نبايد دولت را تنها گذاشت؟! كيست كه نداند مسئوليت اين دولت و عملكردش بر دوش اصلاحطلبان نيز هست؟! دولت در اين سالها نشان داده كه با همه ابزارهاي ارتباطي و تبليغاتياش از برقراري يك ارتباط تميز و موثر با بدنه جامعه ناتوان است. در همان انتخابات ٩٦ هم اين اصلاحطلبان بودند كه به كمك حسن روحاني آمدند و توانستند جامعه مدني را به كارزار انتخابات بكشانند. آن دلايل هنوز هم پابرجاست. هنوز هم خطر پوپوليسم و فاشيسم داخلي و خارجي احساس میشود. رسالت تاريخي اصلاحطلبان ايراني هنوز تمام نشده است.
"اميد" مهمترين دارايي ماست. جامعهاي كه سالهاي سخت پس از ٨٨ را گذرانده و باز هم به سياستورزي و مبارزه مسالمتآميز بازگشته است مهمترين سلاحش اميد است و نابودي اميد جامعه مهمترين هدف مخالفان اصلاحات. اگر اميد مردم از ميان برود و پشت دولت خالي شود و زمين بخورد مسئوليت نهايي اين امر دامن اصلاحطلبان را هم خواهد گرفت. اصلاحطلبان نبايد و نميتوانند از زير بار اين مسئوليت شانه خالي كنند. معاون اول رئيس جمهور مهمترين كانال ارتباطي دولت و اصلاحطلبان است و بايد نقش و مسئوليت ويژهاي را بر عهده بگيرد. اميد است كه اين رشته نگسلد.