احمد نقیبزاده
عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
روزنامهنگاری از من پرسید با آنچه در عربستان جریان دارد که گام آخرش هم تصفیه ارتش بود، آیا ما شاهد تولد رضاشاه دیگری در منطقه خواهیم بود؟ این سؤال به ما امکان میدهد تفسیری از ماهیت تحولات یا اصلاحات اقتدارگرایانه از بالا در عربستان به دست دهیم. به یاد بیاوریم که رضاشاه زمانی به قدرت رسید که هیچ نهاد قدرتمندی در کشور وجود نداشت و دولتها هم از هیچ پایگاه اجتماعی برخوردار نبودند. در نتیجه رضاشاه توانست هم نهادهای مورد نیاز را بهوجود آورد و هم پایگاه اجتماعی جدیدی مبتنی بر طبقات متوسط شهری برای دولت خود تدارک ببیند. اما آنچه در عربستان جریان یافته است بیشتر به انقلاب سفید شاه شباهت دارد. یعنی رژیم، گروههای اجتماعی سنتی را که پایگاه اجتماعی خودش هم بودند به عنوان رقبای مزاحم از صحنه خارج کرد تا تفرقه قدرت را به سوی تمرکز سوق دهد. ولی این تحول صورت نگرفت و برعکس لشکری از حاشیهنشینها را برای انقلاب 1357 فراهم آورد. آنچه شاه عربستان انجام داد از یک جهت از نوع کودتاهای درون قصری بود تا امکان هرگونه کودتایی علیه ولیعهد خود را از بین ببرد و از جهت دیگر درست مانند آنچه شاه ایران انجام داد، پایگاههای سنتی رژیم سیاسی عربستان نابود میشوند بدون آنکه تضمینی وجود داشته باشد که اقشار جدیدی به صف حامیان رژیم درآیند. از اینرو هیچ بعید نیست که همان سرنوشت هم در انتظار شاهان عربستان باشد. انگیزههای این قلع و قمع که دامنۀ آن به ارتش هم رسید هم داخلی بود و هم خارجی. انتقادات شدیدی متوجه رژیم عربستان بود و این زمزمه کمکم به گوش میرسید که این نظام به عنوان یکی از عقبماندهترین نظامهای بجامانده از قرون پیش دیگر مناسب قرن بیست و یکم نیست. از سوی دیگر محافظهکاری چنان برآن سایه افکنده بود که امکان هیچ اصلاحاتی وجود نداشت. ولیعهد میبایست از سوی شورایی مرکب از پسران و نوههای شاه مورد تایید قرار گیرد و همین شورا هم انتقال قدرت را در زمان مرگ شاه تضمین کند. طبعا این شاهزادگان هم توقعات زیادی داشتند و هم در امور مداخله میکردند. سلمان تصمیم گرفت سیستم خاص خود را بهوجود آورد. نخست بهجای انتقال قدرت از برادر به برادر، قدرت را از پدر به پسر منتقل کند. دیگر آنکه به این سیستم دستهجمعی که شاه آینده را نیازمند تایید شاهزادگان میکند پایان دهد. چنین بود که در 21 ژوئن 2017 محمد بنسلمان را به ولیعهدی برگزید. لازمه اقتدار شاه تنهای آینده، همانا برداشتن مزاحمان از سر راه اوست. همه اینها لازمۀ تقویت نظام و به اجرا گذاشتن اصلاحاتی است که بدون آن این رژیم نمیتوانست ننگ عقبماندگی را از دامان بزداید. رژیم سیاسی بهای گزافی بابت سنتهای قرون وسطایی میپرداخت که حافظان قدرتمندی مانند شیوخ قبایل و مفتیهای مفتخور هم داشت. صدور اجازه رانندگی به زنها و ورود آنها به استودیومهای ورزشی، نمایشی بود خوشایند محافل غربگرای داخل و خارج که سمپاتی آنها را برمیانگیخت و ظاهری مدرن به تحولات پیشرو میبخشید. افزون براین، این نمایش برای تسکین ادعاهایی که در سالهای اخیر مطرح میشد و بیشتر جنبۀ سیاسی داشت تا اقتصادی ضروری بود. زیرا پایگاه اجتماعی رژیم هم باید از اقشار سنتی و قبیلهای به طبقات متوسط شهری که این ادعاها را مطرح میکردند تغییر جهت دهد. چیزی که سرپوش مناسبی برای این تحولات فراهم میکرد درگیری عربستان در منطقه بود. حریف قدری مانند ایران که تجربه هشت سال جنگ را پشت سر داشت، خواب عربستان را آشفته میکرد. عربستان سنگرهای خود را یکی پس از دیگری از دست میداد و مزدوران تحت حمایت آن هم کاری از پیش نمیبردند. ولیعهد جدید که رقبا را از کاخ سلطنتی بیرون کرده بود، نیازمند یک پیروزی در عرصههای نبرد واقعی بود. چنین بود که با عزمی جزم و زیر حمایت قاطع آمریکا و در رأس ائتلافی از نیروهای ضدایرانی به مداخله در یمن پرداخت. اما شکست مفتضحانه عربستان در یمن که به قیمت جان صدها هزار کودک و زن و مرد غیرنظامی تمام شد، همه نقشههای عربستان را نقشبرآب کرد. در میانۀ چنین استیصال بیسابقهای بود که هفته گذشته عربستان آخرین تیر ترکش خود یعنی اصلاح ارتش را از کمان رها ساخت و دهها افسر بلندپایه را از کار بیکار و چهرههای جوانتر و ناشناختهتری را بهجای آنها گماشت. در حقیقت ناکارآمدی ارتش در یمن که تنها نتیجهاش نفرت مردم این کشور فقیر از همسایه ثروتمند خود بود، زنگهای خطر را بهصدا درآورد. اما تردیدی نداریم که این تیر هم به گل خواهد نشست. زیرا رژیم عربستان پوسیدهتر از آن است که مشکلش با چند جابهجایی و اصلاحات ظاهری برطرف شود. خانه از پایبست ویران است. سند چشماندازی که برای سال 2030 تدارک دیدهاند باید عربستان را به کشوری مدرن و متکی بهخود تبدیل کند. آیا این ده دوازده سال برای 200 سال عقبافتادگی کفایت میکند؟ یکی از اهداف این سند جلب نظر مخالفان تحت عنوان صلح اجتماعی است. فعلا اینها که از دایره قدرت کنار گذاشته میشوند بیشبهه جزو مخالفین خواهند بود، ولی اینکه مخالفان سیاسی به موافقان تبدیل شوند تضمینی وجود ندارد، خصوصا که درآمد نفت رو به کاهش نهاده و هم اکنون کسری بودجه قابل توجهی برابر حاکمان قرار دارد. دولت رانتیر که توانسته بود تا این زمان حوزه اقتصاد سیاسی را از حوزه سیاسی-اجتماعی جدا کند، از این پس با توسل به نوعی سزاریسم نولیبرال اصلاحاتی را که سالها در دالانهای نظام جمعی-افقی خاک خورده بود با توسل به شیوه عمودی به اجرا میگذارد. رکود اقتصادی و شکست نظامی، محمد بن سلمان را به اصلاحات سیاسی، نهادی و اقتصادیای واداشت که برای بعضی به منزله خودکشی سیاسی است. به نظر میرسد آنچه تحت عنوان مبارزه با مفاسد اقتصادی به اجرا گذاشته شد، در حقیقت تدبیری بود برای کاهش قدرت کسانی که ممکن بود دست به مقاومت برابر این اصلاحات بزنند. سران وهابی هم از اقتصاد لیبرال میهراسند و هم از شخصی شدن قدرت که در شرف تکوین است.
منبع: روزنامه سازندگی