خراسان رضوی- سایت کارگزاران: دوازدهمین جلسه از سلسله جلسات دیالوگ عصر پنجشنبه با عنوان «بافت؛ تراژدی شهر؟!» به همت کانون جوانان حزب کارگزاران سازندگی استان خراسان رضوی در محل دفتر مرکزی حزب استان در مشهد، برگزار شد. هدف از این نشست گفتوگو پیرامون رویکردهای مختلف نظری مداخله در بافت شهری مشهد بود با حضور دکتر عمران گاراژیان و مهندس امیرهومن مرصعی برگزار شد.
در ابتدای نشست دکتر عمران گاراژیان، باستانشناس و استادیار گروه باستانشناسی دانشگاه نیشابور، گفت: با پارادایمهای مختلفی میشود در رابطه با این موضوع به ارائه تحلیل پرداخت. کتاب «خشونت و نظمهای اجتماعی»، چهارچوب مفهومی برای تفسیر تاریخ ثبت شده است. این کتاب چهارچوب تئوریک یک دید لیبرالیستی و نئولیبرالیستی در مورد شهر و خشونت و ساختار اجتماعی را معرفی کرده است. اگر بخواهید یک ساخت مفهومی برای تفسیر بافت و حاشیه و حرم و اطراف آن معرفی کنید این کتاب یکی از قالبهای تئوریک را معرفی کرده است. کتاب دیگر (Understanding Early Civilizations) برخلاف دیدگاه ما که شهر مشهد را با تمرکز بررسی میکنیم؛ با دیدگاه مارکسیستی نوشته شده است و تاکید کرده که مسائل را در مقیاس شهری چون مشهد نمیبیند و تمدنهای اولیه را میبیند و میخواهد چهارچوبهای جهان را ارائه دهد. پس دیدگاه کتاب اول لیبرالیستی و نئولیبرالیستی است و دومی چپ و نئومارکسیستی است.
مشهد (دشت مشهد) از منظر من تا جایی که میدانم بقایای آغاز شهرنشینی ندارد. توس هم حتی در دوره اسلامی یک شهر بزرگ نیست. مهمترین چیز در مورد مشهد در فرآیند توسعه درحال از بین رفتن است؛ آنچه که مشهد را از منظر سیاسی اجتماعی بسیار دارای اهمیت میکند در دوره قاجار است با ریشههای دوره صفوی.
او ادامه داد: مشهد از دوره قاجاری در بررسیها جزو لاینفکی از حکومت قاجاری نیست. یعنی حکومت قاجاری مرتب مشهد را تسخیر میکند و باز دوباره حاکم مشهد عدم استقلال میکند و نتیجه آنکه بخشهایی از خراسان از دست میرود. در دوره قاجاری هسته شهر مشهد (conflictalbe) است یعنی بر اساس کشاکش در دوره قاجار شکل میگیرد. تا همین امروز هم در مسائل جاری و غیرجاری شما کمابیش این را میبینید. مشهد بعد از آن ظهور و بروز میکند که چهار کرسی خراسان سقوط کردند و آن چهار کرسی سهتای آن بیرون از حوزه سیاسی ایران هستند و آنها عبارتند ازهرات، نیشابور، مرو و بلخ. آنچه که ما در اختیار داریم (Natural State) حکومت طبیعی است. حکومت طبیعی پوزیسیون و اپوزیسیون ندارد. حکومت طبیعی از نظر تاریخی سه قسم میتواند داشته باشد: یا حکومت طبیعی شکسته است یا حکومت طبیعی پایدار است و یا حکومت طبیعی بالغ است. حکومت طبیعی بر یک مبنا (انحصار) اداره میشود. انحصارِ انحصارگرایانی که در ذیل آن کار میکنند. چه زمان حکومت طبیعی شکننده تبدیل به حکومت طبیعی پایدار میشود؟ وقتی که اجزای داخل آن انحصار با همدیگر به توافق برسد. به بافت برگردیم. آنچه در بافت مشهد طی 10 سال گذشته، از نظر تئوریک اتفاق افتاده است این است که توافق بین اجزای مختلف (مردم، بازار، میراث فرهنگی و ...) حاصل شده است. پوزیسیون و اپوزیسیون را مردم تشکیل میدهند ولی اینجا معنا ندارد زیرا همه در ذیل یک ساختار فعالیت میکنند. کاری که میتوانیم بکنیم بازسازی است. دوستان بازسازی کردند اما شما بپرسید از یک رویکرد لیبرالیستی استفاده کردند یا از یک دیدگاه مارکسیستی؟ وقتی که حاشیه خیابانها در طرح به هتلهای بزرگ داده شدهاست که جای زائرسراها (که مردم میساختند) را گرفتند، حاشیه خیابان سر به فلک کشید که جای زائرسراهای دو سه طبقه را گرفت که جای زائرانی بود که به نیت زیارت پاکدلانه میآمدند.
گاراژیان تاکید کرد: ما باستانشناسها اول زیر زمین را در نظر میگیریم. من معتقدم در بافت گرچه قسمتهای قاجاری از بین رفته است؛ اما در هسته اصلی بافت گاهی میبینیم که خاکستری به دست آمده است. بزرگترین میراث فرهنگی مولتی کالچرال ایران، بافت اطراف حرم بوده و هست. به خاطر اینکه از اقسا نقاط مختلف هر کدام برای خودشان زائرسرا داشتند. بافت میراث فرهنگی فرهنگ زیارتی همان 27 میلیونی است که به آنجا میآیند. من تنها فیزیک آن را نمیبینم. در دوره صفوی در موقعیتهایی که حاکمیت به محدودیت منابع مالی برمیخورد؛ آستان قدس شریف را زیر فشار قرار میداد برای اینکه مالیات بدهد. البته آستان قدس در دوره قاجاریه هم این کار را نمیکرده است. از دید کالبد شهری ما یک شهر داریم و یک حرم اما از دید من در قالب حاکمیت طبیعی اگر ببینید ما دو جزء داریم که از دو ساختار و از دو پیکره جدا تغذیه میشوند. نکتهای که به وجود میآید (Conflict) کشاکش در اینجا امر روزمره میشود. از دید آقای تریگل ما دو نوع شهر در ساختار تحول شهرها بیشتر نداریم: شهرها یا (City State) هستند یا (Terri- Torial State. City State) یعنی یک شهری در مرکز یک زیستگاه هستند و تعداد زیادی اقمار دارند. (Terri- Torial State) یعنی حاکمیت هخامنشی. یعنی یک حاکمیت هخامنشی داریم که در بیشتر قسمتهایش در مرزهایش، مراکز اداری دارند. اما در مورد مشهد نه (City State) است نه (Terri- Torial State). چون آن قسمتی که میخواسته (CityState) باشد؛ ما به ازای حاکمیت صفوی، حاکم حاکمیت صفوی را داشته است و آن قسمتیکه میخواسته تری توریال استیت باشد؛ در دوران صفوی مالیات نمیداده است. وقتی مالیات ندادی و سرکشی کردی مگر میتوانی خود را جزو حاکمیت آن سرزمین قلمداد کنی؟ این مسائل تئوریک بزرگ است که فقط در رابطه با مشهد قابل طرح است. مشهد نه شهر در حاکمیت شکننده است و نه شهر در حاکمیت پایدار. نه شهر لیبرالی است و نه شهر مارکسیسستی. یک شهر خاور نزدیکی میتواند باشد که در حال گذار به مدرنیست است. از دید علوم انسانی مشهد بزرگترین جمعیتهای حاشیهای در شرق کشور است. توسعه در ایران الگویی دارد که خانمانسوز است. توسعه از نظر ما یعنی توسعه مهندسی، توسعه فیزیکی میسازند و میسازند، پول اندوخته میکنند و یکباره انقلاب 57 میشود. همه چیز با خاک یکسان میشود چون توسعه یک وجه بسیار بسیار مهمش وجه انسانی اجتماعی است. اگر نبود یک پیکره واحد را در دل یک شهر نبینیم و پژوهش نکنیم؛ همین اتفاقی میافتد که رخ داده است. بنده به عنوان یک محقق دانشگاهی با صدای بلند میگویم که اینجا بافت (Conflictable) است. تاریخ نیز همین را میگوید. بیاییم برای این یک فکری بکنیم و گرنه تمام برجهایی که بالا بردیم با خاک یکسان میشود.
در ادامه جلسه، مهندس امیرهومن مرصعی، کارشناس ارشد معماری و احیاگر بافتهای تاریخی مشهد، گفت: ما الان در برهه حساس تغییر و تحول بافت هستیم. تقریبا آخرین زمینههای یک دوره بالغ بر صد سال یک شهر را تغییر میدهیم و این تغییرات آنچنان به سرعت و ناگهانی رخ میدهد که فرصت پیدا نکردهایم خود را با آن هماهنگ کنیم. دچار یک بیریشگی و عدم ارتباط با نسلها (که منتج از این واقعیت میشود) شدهایم که متاسفانه تبعات غیرقابل جبرانی را میتواند به بدنه فرهنگی یک شهر بزند. آنچه را به مفهوم شهر میتوانیم تاکید کنیم آنچیزی است که به سابقۀ آن برمیگردد. در نتیجه مهم است که این ارتباط و حس هویت و حس مشترک را نگه داریم طوری که بتوانیم بین شهروندان یک شهر، حس تعلق و وابستگی به وجود بیاوریم که شهر را از خود بدانند. اجازه دهید از عنوان بافت فرسوده استفاده نکنم چراکه این عنوان اشتباه بهانهای برای تخریب آن بود است، بافت فرسوده مربوط به حاشیه شهرهاست و چیزی که ما امروز درباره آن گفتوگو میکنیم بافت تاریخی است. شاید معدود شهرهایی باشد که ساختار بافت اقتصادی شهر و بافت تاریخی روی هم انطباق پیدا کردند. وقتی ساختار اقتصادی شهر با بافت تاریخی همگون میشود؛ آن چیزی که صدمه میبیند بافتهای تاریخی شهر است. در مشهد آن پتانسیل اقتصادی و خاستگاه تبادلی (به لحاظ عرضه و تقاضا) که حرم ایجاد میکرد همیشه بافت تاریخی را به عنوان پایگاه اقتصادی شهر هم در نظر گرفت و این همپوشانی عاملی شد که متاسفانه بر خیلی از واقعیتهای هویتی و فرهنگی چشم بپوشیم. تقریبا این پدیده را در تاریخ شهرهای دنیا نداریم که کسی به خودش اجازه دهد در این حجم از تحولات در بافت تاریخی شهر اقدام کند و ما این را (چه اسمش را شجاعت بگذاریم چه حماقت) داشتیم. من در رد یا قبول طرح توسعه که به این تبدیل شود صحبتی ندارم چون اتفاقی است که انجام شده و اصولا آدم پرکتیکالی هستم یعنی تصورم عملکردگرا بودن و به سمت جلو رفتن هست.
وقتی دو برابر جمعیت شهر، زائر را در حرم و مجموعه شهر پذیرا هستیم، قاعدتا آن کوچهها با آن عرض کم نمیتوانست پاسخگو باشد؛ ولی اینکه در چه حد این تحولات میبایست با توجه به موضوع تاریخ و بافتهای یک شهر صورت بگیرد جای بحث بود. ما 23 اثر ثبتی را در مشهد تخریب کردهایم.
امیرهومن مرصعی ادامه داد: ما با یک پدیده متفاوت مواجه هستیم و الزاما اسم آن، مشکل نیست. به نظرم هنوز در فرصت سیر میکنیم. پدیده متفاوتی که دوره گذار خود را طی کرده است و تغییرات عمده اتفاق افتاده است. این پدیده در درجه اول خاستگاه فرهنگی دارد. باید این را در تک بناها دنبال کنیم. اگر بتوانیم بناها را نجات دهیم؛ بافت را پیرو آن نجات دادهایم و مبنای آن بر این است که ما فرصتهایی را ایجاد بکنیم که این تک بناها به حیات مجدد جامعه امروز شهر برگردند و حمایت فرصتهای اقتصادی برای این بناها میتواند خیلی موثر باشد. ما در یزد و کاشان توانستهایم این را تعریف کنیم که این بناهای تاریخی هر چه قدیمیتر شده باارزشتر شده و خودش منبع اقتصادی شده ولی در مشهد هنوز یک ساختمان هم نداریم که تاریخی باشد. اگر بتوانیم نمونههای موفق را در مشهد بسازیم و بحث توریست فرهنگی (نه فقط توریست زیارتی) را در شهر ترویج کنیم میتواند بخش خصوصی را تشویق به مرمت تکبناهایی کند که در واقع اتصال تعدادی از آنها میتواند خاصهایی از بافت را هم ترمیم کند. ما به بافت تاریخی شهر مشهد به عنوان یک محدوده کوچدهنده فکر کردیم یعنی آن را مثل اسرائیل و داعش نگاه کردیم. برخوردی با بافتمان و با هویتمان انجام میدهیم که هیچ شجاعتی در آن نیست گواه آن همین بس که شبانه میآییم تخریب کنیم.
در بافت، یک ساختار کالبدی و یک ساختار فرهنگی است که ما هر دو را از دست دادیم. خیلی جالب است در مطالعاتی که در خانههای پیرامون حرم انجام دادیم؛ با یک گونه خاصی از معماری مواجه شدیم؛ که چگونه این بناها خودشان را پذیرای زائران حضرت رضا میکردند. ساختار اندرونی بیرونی برای این مجموعهها متفاوت از سایر خانههای سنتی سایر نقاط کشور بوده است. در مشهد اساسا خانه در انتهای بنا بوده و جبهه ورودی بنا را به عنوان فضای پذیرایی چه برای مهمان و چه در حوزه زائر استفاده میکردند. متاسفانه یکی از معایب تغییراتی که در محدوده پیرامون ایجاد کردیم؛ این است که بافت سکونتی را به هوای ارائه خدمات بیشتر به زائر، از آن مفهوم بافت سکونتی خارج کردیم. یک فضای اقتصادی صرفا برای روز به وجود آوردیم و شبها تقریبا بافت را خالی از سکنه کردیم؛ مثل ساختارهای اداری. در روزگاری بازار بزرگ شهر مشهد از میانه حرم عبور میکرد. در حقیقت حرم هم بخشی از بافت پیوسته شهری ما بود؛ اینگونه نبود که مرزی وجود داشته باشد. الان ما یک شهر داریم و یک حرم و اینها نتوانستند یک پیوستگی بافت مانندی پیدا کنند که رگ و ریشههای یک پیکرۀ واحد را داشته باشند. این موضوعاتی است که باید تحلیل شود که چطور میتوان این پیوستگی را مجددا به بافت برگرداند. یکی از دلایلی که حرم برای ما غریب شده است، همین است.