سیدحسین مرعشی، سخنگو و رئیس کمیته سیاسی حزب کارگزاران سازندگی ایران طی نشستی با اعضای فعال و جوان این حزب به پرسشهای آنها درباره مواضع حزب پیرامون مسائل مختلف کشور پاسخ داد.
این نشست خصوصی که هفته پیش در دفتر مرکزی حزب برگزار شد، شامل بخشهای مختلفی در حوزههای اقتصاد، سیاست خارجی، شرایط درونی اصلاحطلبان و مسائل تشکیلاتی حزب بود. آنچه در ادامه میآید، بخشهایی از سخنان مرعشی در این نشست است که از سوی روابط عمومی حزب کارگزاران سازندگی ایران در اختیار روزنامه سازندگی قرار گرفته است.
تهدید به خروج از برجام استراتژی غلطی بود
همانطور که در روزنامه سازندگی هم توضیح دادم، به نظر من نوسانات بازار ارز و سکه را خود ما در به وجود آوردنش نقش داشتیم. اگر دولتمردان ما در مقابل خروج آمریکا از برجام برخورد بیتفاوتی داشتند و اعلام میکردند که برجام را با همان 4+1 ادامه میدهیم، بازار ملتهب نمیشد. اینکه بر سر خروج آمریکا و آغاز تحریمها آن واکنشهای تند مطرح شد، افتادن در دامی بود که آقای ترامپ آن را پهن کرده بود. به نظرم اینکه ما تهدید به خروج از برجام کردیم، استراتژی غلطی بود که از سوی مجموعه نظام مطرح شد. مواضع تند آقای روحانی و به دنبال آن، مواضع فرمانده سپاه و فرمانده سپاه قدس آثاری در فضای بینالملل داشت اما اینطور نیست که اثری در داخل نداشته باشد.
اشتباه دوم راهبردی این بود که وقتی که دولت نرخ ارز ثابت را اعلام کرد -که از اساس سیاست درستی بود- نرخ بازار آزاد را به رسمیت نشناخت و آن بازار را قاچاق اعلام کرد. در حالی که این کار اثرات اقتصادی و سیاسی و روانی خودش را میگذارد. مداخله دولت در بازار ارز همیشه رقم سنگینی بود. دولت در زمان آقای احمدینژاد 25 میلیارد دلار در بازار مداخله کرده و این رقم در دوره اخیر هم 15 میلیارد دلار است. متوقف کردن یک باره این امر باعث گران شدن این شاخص شد. این بالا رفتن نرخ ارز آزاد باعث افزایش شکاف بین رقم دلار آزاد و دولتی شد و همین موجب شد که تقاضا برای دلار 4400 تومان افزایش پیدا کند و به جایی برسد که دیگر نمیتوان آن را تأمین کرد. من اخیرا گزارشی از دوستان میگرفتم که ثبت سفارش ذرت و سویا در روز، 20 برابر معمول شده است. یعنی مرغدار با عجله دارد سفارش میدهد تا بتواند بیشتر نیازهایش را ذخیره کند چون فکر میکند بحران مهمی در پیش است و میخواهد حداکثر استفاده را از شکاف 8000تومانی ارز دولتی و ارز آزاد بکند.
مجموعا ما نتوانستیم در دوره جدید متناسب با شرایط جدید چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ تبلیغاتی شرایط را مدیریت کنیم. تمام تلاشهایی که انجام دادیم که اروپا را پای میز مذاکره بیاوریم، فریادهایی بود که بر سر خودمان کشیدیم؛ مصداق این شعر مولانا که «از قضا سرکنگبین صفرا فزود».
به نظر میتوان این مشکل را حل کرد. همین امروز هم اگر دولت تصمیم بگیرد این بحران حلشدنی است. باید دلار را بریزند در بازار تا ارز بیاید پایین. هیچ راهی عجالتا وجود ندارد. باید یک شوک اساسی به دلار وارد کنیم و بعد هم باید کشور را آرام کنیم؛ من پنج هفته است که به دوستان پیشنهاد کردهام که دعوت کنید از خانم موگرینی و نمایندگان 4+1 در کاخ سعدآباد و اعلام کنید که برجام را با همین کشورها ادامه میدهیم. آمریکاییها دائم دارند میگویند ما مهمیم، ما هم تأیید میکنیم که آمریکا مهم است و حالا که رفتهاند چه چیزی به عنوان جایگزین به ما میدهید؟ این چه حرفی است؟ چرا خودمان موضوع را تشدید میکنیم و بنزین روی آتش میریزیم؟ آنقدر این بنزین ریختن جدی است که بعضی وقتها آدم مشکوک میشود که انگار عدهای میخواهند زودتر ایران دستهایش را ببرد بالا. یعنی عدهای در داخل دارند مسئله را تشدید میکنند تا زودهنگام ایران را تسلیم کنند. مسائل کشور داری که انقدر پیچیده نیست؟ دخالت بانک مرکزی به درد امروز میخورد. اینها اتفاقاتی است که به دلیل سوءتدبیر از طرف ما و رندی ترامپ و باندش از سوی دیگر میافتد. این دو مورد همافزایی کردهاند تا وضعیت به این حالت دربیاید.
هر کس به سهم خود به اعتماد مردم لگد زد
یکی از مسائل حاد امروز کشور ما که در 40 سال اخیر هم بیسابقه است، شکاف بین دولت در معنای اعم آن با مردم است. برای این شرایط هم همه در آن سهم داشتهاند. نهادهای حاکمیتی سعی کردهاند رأی مردم را در انتخابات به سخره بگیرند و جناح پیروز هم با سستی در کارها فضا را تشدید کرد. خیلی هنر میخواست که از 29 اردیبهشت 96 یعنی آن نشاط سیاسی که کل لیست شورای شهر اصلاحطلبان در تهران، مشهد، اصفهان و... رأی میآورند و آقای رئیس جمهور با 24 میلیون رای مجددا انتخاب میشوند، در 6-7 ماه به نقطهای برسانیم که دیگر هیچکس حاضر نباشد از دولت و شورای و شهردار دفاع بکند. هر کس به سهم خود، تا توانست به اعتماد مردم لگد زد. الان هم دیگر با اقدامات کوچک و خرد قابل حل نیست. اقدامات اساسیتری میطلبد که من چارچوبی را برای آن آماده کردهام تا برای مقام معظم رهبری بفرستم. فکر میکنم فقط اگر ایشان وارد میدان شوند و اصلاحاتی را بپذیرند، مسئله قابل حل شدن باشد و میتوان فضا را تغییر داد.
یکی از مسائل، فساد است. واقعا در هر سطحی فساد وجود داشته باشد باید با آن برخورد کرد تا ریشهکن شود. خیلی خبرهای بدی از این مسئله به گوش میرسد. هیچ پروندهای خاتمه پیدا نمیکند، هیچ پروندهای به رأی نمیرسد. در کنار فساد، نظام تصمیمگیری، باز کردن فضای اجتماعی و سیاسی، ایجاد فضا برای گفتوگو، تغییر در سیاستهای صداوسیما و... مجموعهای است که باید تغییر کند. فقط هم رهبری میتوانند این مسئله را حل کنند. در حد رئیس جمهور و دولت هم نیست. ولی حتما باید به آن بپردازیم. حیف است اگر اجازه بدهیم این نارضایتیهای عمومی به بحرانهای بزرگی در آینده تبدیل شود و گروههایی مثل منافقین سوار این عفونتها بشوند. ما باید خودمان این فضا را تغییر بدهیم.
اولویت جبهه بر حزب
در مورد اصلاحطلبان، مهمترین مشکل فرهنگی که وجود دارد، این است که ما پیروزیمان جبههای است اما پس از انتخابات، نگاهمان فردی و حزبی میشود. یک زمانی وزیر بهداشت آقای روحانی میخواست رئیس دانشگاه علوم پزشکی کرمان را انتخاب کند، یک هیئتی از بچههای کرمان پیشنهاداتشان را دادند، من هم نظراتم را مطرح کردم. اما ایشان همه کاندیداها را کنار گذاشت و یک فرد اصولگرا را به عنوان رئیس دانشگاه انتخاب کرد. من از آقای هاشمی پرسیدم که این فرد را از کجا پیدا کردی؟ گفت: من ایشان را شخصا از دوران دانشجویی میشناختم. گفتم که آقای هاشمی! شما هیچ توجه کردهاید که یک جبههای انتخابات را سامان دادهاند و بردهاند تا آقای روحانی بشود رئیس جمهور و تو بشوی وزیر! قرار نیست که شما بر اساس تشخیص فردی رئیس دانشگاه بگذاری. این آقا در انتخابات طرفدار نامزد دیگری بوده، بچههایی که در همان دانشگاه کار کردهاند برای آقای روحانی چه میشود؟ عین همین برخورد را آقای دکتر نجفی هم وقتی شهردار تهران بود کرد. ممکن است با آقای افشانی هم همین مشکل را پیدا کنیم. تو شهردار خودت که نیستی! تو شهردار شورایی و آن شورا هم شورای یک جبهه است. این رفتارها معنی ندارد. یعنی هر کس را یک پست به او دادیم، باور کند که آن پست مال خودش است؟ پس جبهه سیاسی چه میشود؟
در تصمیمات حزبی هم مثل همین تصمیمات فردی مشکل داریم. هر حزبی میگوید که همش مال من است. من از این جهت مورد انتقاد شما اعضای حزب بودهام که فلانی در شورای عالی از ما حمایت نمیکند. من از افراد دفاع نمیکنم. من از جبهه دفاع میکنم. من وقتی میرسیم به یک انتخاب، نگاه میکنم که در کل جبهه برای این یک کار چه کسی مناسبتر است. مگر میشود که عضو شورای عالی اصلاحطلبان باشم و در زمان انتخاب، نگاه کارگزارانی داشته باشم؟ اگر این نگاه را دارم نباید بروم آنجا، بمانم کار حزبی بکنم. اگر آنجا رفتم به بچههای حزب اتحاد، حزب کار، حزب کارگزاران و... باید با یک چشم نگاه کنم. ما با این مشکل مواجهیم.
اشتباه برخی احزاب در ارتباط با خاتمی
مسئله دیگر، مشکلی است که آن را به شما به عنوان یک درس میگویم. بعد از آنکه کارگزاران به عنوان یک حزب نزدیک به آقای هاشمی شکل گرفت، خود ما هم با آن مواجه بودهایم. در رسانهها به آقای هاشمی پدرخوانده یا هدایتکننده کارگزاران میگفتند در حالی که ایشان هیچوقت در مسائل حزب دخالت نمیکرد. آقای هاشمی در این زمینه مشرب باز و سینه فراخی داشت. فقط یک مورد بود که بعد از آن که آقای کرباسچی به زندان رفتند، ما در حزب تصمیم گرفتیم که اجتماعی را در دفاع از ایشان برگزار کنیم و این خبر را روی خروجی ویژه ایرنا گذاشتیم. آقای هاشمی بعد از اطلاع به من زنگ زدند و گفتند که این کار را متوقف کنید و بعد بیایید با هم صحبت کنیم. خدمت ایشان که رفتیم، گفتند که شما میتوانید دعوتکننده باشید اما نمیتوانید ادارهکننده باشید. در حاشیه این مراسم ممکن است اتفاقاتی بیفتد که تا پایان عمر باید آن را بر دوش بکشید. این تنها مورد دخالت آقای هاشمی در امور حزب بود که درست هم بود! در مورد رابطه آقای هاشمی و حزب، ما سعی کردیم خیلی هوشمندانه با قضیه برخورد کنیم. ما میتوانستیم ایشان را منحصر کنیم به حزب کارگزاران. با فرض اینکه ایشان قبول میکردند -که نمیکردند- در آن صورت اتفاقی که میافتاد این بود که آقای هاشمی در چارچوب حزب کوچک میشد و ما هم به همان نسبت کوچک میشدیم. پس جمعبندی ما این شد که بگوییم آقای هاشمی متعلق به کل جناح اصلاحات و از آن فراتر کل نظام است. هرچه جایگاه آقای هاشمی را بالاتر میبردیم، به تبع آن جایگاه خودمان هم بالاتر میرفت. الان دوستان ما در برخی احزاب متحد ما که دوستان بسیار خوبی هستند، اهل هزینه هستند، جسورند، شجاعاند، تشکیلاتیاند، ولی در مورد آقای خاتمی دارند اشتباه میکنند؛ اصرار دارند که آقای خاتمی را منحصر به خودشان کنند و این آقای خاتمی را کوچک میکند و کوچک شدن آقای خاتمی همه ما را و اصلاحات را کوچک میکند. این یک اشتباه تاریخی است. امروز اگر کنگره کارگزاران برگزار شود، آقای خاتمی از آقای کرباسچی، آقای محسن هاشمی، خانم فائزه هاشمی و هر فرد دیگری که مجبوبیت درون حزب دارد، محبوبتر است. کنگره حزب اسلامی کار هم باشد، آقای خاتمی از بنیانگذاران آن حزب هم محبوبتر است. در تحکیم یا مجمع نیروهای خط امام هم آقای خاتمی از همه نیروها محبوبتر است. آقای خاتمی در همه نیروها و همه احراب اصلاحطلب محبوب است. چه اصراری است که یک عده بگویند آقای خاتمی مال ماست؟ این کارها کوچک کردن آقای خاتمی است. آقای خاتمی مال همه است و هر کس بخواهد ایشان را در حد یک حزب بیاورد، به اصلاحات خیانت کرده است.
طرف مردم میایستیم!
مخاطب اصلی حزب مردم هستند. من اخیرا این را خیلی روشن گفتهام و این موضع حزب هم هست که ما بین هر کس و مردم، مردم را انتخاب میکنیم. در همان مصاحبه با روزنامه اعتماد هم که درباره براندازان، صحبت شد، درباره خواست مردم و اینکه مردم رنجیدهاند و نگرانند و باید مسائل همه اقشار را حل کنیم، با صراحت و شفافیت گفتهام. درباره تیتر آن مصاحبه که «براندازان عددی نیستند» در انتخاب جمله من باید دقیقتر میگفتم و در انتخاب تیتر بچههای اعتماد شاید شیطنت و یا اشتباه کردهاند. منظور من از براندازان در همان مصاحبه روشن است: رضا پهلوی و منافقین. جریانات دیگر خارج از کشور هم کاملا با این دو جریان و همکاری که با ترامپ و بن سلمان و نتانیاهو دارند، مرزبندی کردهاند. از روندی که به متلاشی شدن ایران میاندیشد، هیچ ایرانی باشرفی حمایت نمیکند. منظور من این نبود که مردم ناراضی عددی نیستند. مردم ناراضی خیلی هم زیادند.
مردم از جنگی شدن فضا حمایت نمیکنند
در شرایطی که نظام به نقطه نظری میرسد سیاست حزب این نیست که با آن مخالفت کند. منظور از تصمیم نظام، تصمیمی است که در شورای عالی امنیت ملی تصویب شده و به تایید رهبری رسیده باشد. حالا تصمیم در رأس نظام، این است که این پیام به خارج ارسال شود که اگر ما را در گوشه رینگ گیر بیندازید، ما عکسالعمل تندی خواهیم داشت. این پیام که اگر نفت ما قرار است تحریم شود، نفتی در منطقه فروخته نخواهد شد را آمریکا و عربستان و اروپا و حتی چین و هند باید دریافت کنند. البته که انتقادهایی به اثرات این تصمیم وارد است اما ما نمیتوانیم در برابر اتحاد دیگر کشورها علیه ایران بیتفاوت باشیم و باید با دولت همراهی کنیم تا اگر قرار است اثر مثبتی داشته باشد، ما جلوی آن را نگرفته باشیم. وگرنه همه میدانند که ما و نه فرد دیگری در ایران به دنبال جنگ نیست.
من خاطرهای از جلسه شورای عالی امنیت ملی در زمان آقای هاشمی در روزنامه سازندگی نوشتم که در آن حاج احمدآقا انتقاد داشتند از اینکه آقای هاشمی در تریبون نماز جمعه گفتهاند که اگر امارات میخواهد جزایر سهگانه را بگیرد باید از دریای خون بگذرد. آقای هاشمی گفتند که اگر بنا به صلح است که شما نمیگذارید ما با دنیا صلح کنیم و مرتب در تریبونها حرفهایی میزنید که روابط را به هم میزند. اما اگر بنا بر جنگ باشد، واقعا آنها باید از دریای خون بگذرند چون من همانقدر که مرد جنگم مرد صلح هم هستم. مسئله این است که 90 درصد مردم ایران در آن زمان از این صحبت آقای هاشمی حمایت میکردند، اما امروز که آقای روحانی میگوید با دم شیر بازی نکنید، کسی در بین مردم از این حرف حمایت نمیکند. به دلیل همان بیاعتمادی عمومی که عرض کردم. به خاطر اینکه ما در این سالها هر کسی را به دلیلی رنجاندهایم.
در نهایت در این موارد، اگر نظام به تصمیمی رسیده باشد، ما به عنوان یک حزب سیاسی ولو اینکه آن را قبول نداشته باشیم، اگر تأیید هم نکنیم، مخالفت نمیکنیم. اگر هنوز نظام به تصمیم نرسیده باشد، معتقد به گفتوگو هستیم و نظراتمان را مطرح میکنیم. من خودم پیش از آنکه آقای کرباسچی آن نامه حمایت از مذاکره را امضا کنند، درباره اینکه ترامپ آدم جنگ نیست و به مذاکره نیاز دارد و ما باید برای این نیاز برنامهریزی کنیم، یادداشت نوشتم. اما آن زمان هنوز نظام به این تصمیم که باید مقاومت کنیم، نرسیده بود. اگر نظام سیاسی تصمیمی را گرفت، باید همراهی یا دست کم سکوت کنیم. عجالتا نظر نظام هم این است که فضا را جنگی کند و قیمت نفت را بالا ببرد و اجازه ندهد فروش دو میلیون بشکه نفت ایران کاهش پیدا کند و این هدف درستی است.
ایران بدون نفت افغانستان میشود
دخالت در بازار بر اساس اصول اقتصاد آزاد کار درستی نیست اما در لیبرالترین اقتصادها هم دولت بالاخره در یک شرایطی دولتها در اقتصاد دخالت میکنند. آخرین مورد آن، به 10 سال پیش برمیگردد که هفت قدرت صنعتی برای از بین بردن رکود در کشورشان مقادیر زیادی پول به اقتصادشان تزریق کردند. پس اقتصاد لیبرال به معنای این نیست که دولت در هر بحرانی دخالت نکند.
سیاست نرخ ارز در ایران هم رسما سیاست «شناور مدیریت شده» اعلام شده است. یعنی قیمت ارز در بازهای میتواند متغیر باشد. البته این به معنای آن نیست که کل ذخایر ارزی را بریزیم در بازار. به خصوص که اصل مسئله بازار ارز هم سیاسی است و فضای سیاسی را باید آرام کرد تا بازار هم آرام بگیرد.
اقتصاد بدون نفت از نظر من از آن شعارهای روشنفکرانه است. واقعبینانه نیست. ایران بدون نفت، سوئیس نمیشود، افغانستان میشود. نفت امکان فوقالعادهای برای کشورهای خاورمیانه و از جمله ایران است. ولی باید آن را درست هزینه کنیم.
ترامپ زبان رادیکالها را دراز کرد
نظر من درباره رابطه با آمریکا نظر آقای هاشمی است. ایشان قبل از رحلت امام به ایشان نامه نوشتند و خواستند ایشان تا زنده هستند، دو مسئله را حل کنند: پایان جنگ و رابطه با آمریکا. ما نباید برای یک دوره طولانی، ایران در لبه پرتگاه قرار میداشتیم. باید ایران را به یک حاشیه امن منتقل میکردیم. در دوره آقای اوباما این تابو شکسته شد و ما با آمریکا مذاکره کردیم و به توافق رسیدیم. مشکلی که به وجود آمد این بود که کشوری که به ظاهر مهد تمدن است، کشور قدرتمندی است و باید از گفتوگوهای بینالمللی حمایت کند و مدافع صلح جهانی باشد، این کشور دچار تندروی شده و این بار آمریکا سند توافق را پاره کرده است. ایران که رسما اعلام کرده بود اگر از مواهب برجام برخوردار شود، برای سایر موارد هم آماده گفتوگو است. ولی وقتی گفتوگو کردهایم، به توافق رسیدهایم، سند آن را هم به تصویب شورای امنیت رساندهایم، آمریکا آن را در شرایطی که دنیا مخالف بودند، به هم زده و میگوید حالا بنشینیم با هم گفتوگو کنیم. یعنی چه مذاکره کنیم؟ نتیجه این عمل آن بود که ماهایی که طرفدار مذاکره با آمریکا بودیم، کم آوردیم و زبان رادیکالها دراز شد که ما گفتیم که آمریکا غیرقابل اعتماد است.
ما هیچ مسئله پنهانی نداشتهایم که الان آمریکاییها بخواهند بگویند ما از آن ناراضی هستیم. یعنی حضور ما در عراق، سوریه و یمن، سیاستهای منطقهای ما، اختلافات ما با عربستان و اسرائیل، انتقادات به حقوق بشر در ایران و... قبل از آغاز مذاکرات برجام هم وجود داشته است. با همه این انتقادات، غرب پذیرفته است که با ایران وارد گفتوگو بشود و به توافق برسد. هیچ اتفاق خاصی در بعد از برجام هم نیفتاده است. اتفاقا در بیشتر جاهایی هم که حضور داریم، منافع ما با آمریکا همجهت است. اگر میخواستند ایران بیشتر با آنها کار کند هم باید درست با ایران تا میکردند تا تشویق بشود به ادامه گفتوگوها.
مشکل ترامپ ایران نیست. او به دنبال تغییر رویکردهای کلان آمریکاست. به این نقطه رسیده که آمریکا نمیخواهد با جامعه جهانی همراهی کند و تصمیم مشترک بگیرد. میگوید که ما به عنوان آمریکا تصمیم میگیریم و دنیا باید به دنبال ما حرکت کند. یعنی روابط بینالملل را دارد 40 سال میبرد به عقب! همه آن رفتارهای تعاملی آمریکا که پای میز مذاکره مینشست، در مجامع جهانی همکاری میکرد و از موضع ابرقدرتیاش کوتاه آمده بود و با تعامل با جمعی از کشورها مسائل را جلو میبرد، همه کنار گذاشته شده است. پس مسئله برجام نیست که بخواهیم نیروهای داخلی را مقصر بدانیم. این سیاست، زبان ما و زبان همه کسانی را که به گفتوگو و تعامل و مصالحه علاقمند بودند، زیر ساطور خود، خرد کرد و به رادیکالها کمک کرد و شما خواهید دید که پس از عبور از این بحران، رادیکالها چقدر طلبکار ملت خواهند شد!