محمد قوچانی یكی از نویسندگان و روزنامهنگارانی است كه علاوهبر مدیریت چند رسانه اصلاحطلب با یادداشتهای خود در میان مطبوعاتیها و اهالی رسانه به شهرت رسید. به طور معمول كسانی كه موافق یا مخالف افكار و نگاه سیاسی او هستند نوشتهها و یاداشتهایش را میخوانند و بعضا هم واكنشهایی نسبت به آثار قلمی او دارند. بنا به ضرورت كار خبری، متناسب با برخی سوژهها و موضوعات سیاسی با او هم تماس گرفتم تا نظرش را درباره برخی رویدادها بدانم، اما خودش كمتر رغبتی به مصاحبههای تلفنی دارد تا اینكه شرایط برای گفتوگوی مشروح فراهم شد. قوچانی در این دیدار عمده سوالات مصاحبه را متناسب با جایگاه حزبی خود در حزب كارگزاران سازندگی پاسخ داد و از این رو این گفتوگو بیش از آنكه پاسخ یك روزنامهنگار به سؤالات مصاحبه باشد شامل طرح دیدگاههای او از موضع حزبی درباره تحولات جاری سیاسی است.
شما و همحزبیهایتان بارها این نکته را بیان کردید که باید به سمتی برویم كه مردم در انتخابات به صورت حزبی رای بدهند، اما در انتخابات ریاستجمهوری دو دوره گذشته ظاهرا خودتان عامل به این گفته نبودید و حزبی رای ندادید و انتخاب شما آقای روحانی بود كه مربوط به خاستگاه فكری و سیاسی غیر از جریان اصلاحات است.
به لحاظ حزبی هنوز در وضعیت انسجام دقیق قرار نداریم. به عبارت دیگر كشور ما در وضعیت جبههای و جناحی قرار دارد. در وضعیت جبههای و جناحی هویت حزبی چندان مشخص نیست، بنابراین دو موضوع را میتوان از هم تفكیك كرد؛ یكی بحث گفتمان و دیگری تشكیلات است. به لحاظ تشكیلات سؤال و توضیح شما میتواند صحیح باشد به این معنا كه در آن دوره میتوانستیم آقای عارف را به لحاظ صفت تشكیلاتی به عنوان نامزد منتخب خود اعلام كنیم. البته آقای عارف عضو هیچ حزبی نبوده و تنها یك دوره عضویت در هیات موسس حزب مشاركت را جزو سابقه تشكیلاتی خود دارند. همچنین ایشان موسس بنیاد امید ایرانیان است كه جزو تشكیلات حزبی و سیاسی به شمار نمیآید. نكته دیگر بحث گفتمانی است. از منظر گفتمانی، آقای روحانی را اصلاحطلب و حتی از لحاظ فكری هم ایشان را از خیلی اصلاحطلبان، اصلاحطلبتر میدانم.
آقای روحانی اصلاحطلب بوده یا تغییر گفتمان داده و بعدا اصلاحطلب شده است؟
آقای روحانی هیچگاه اصولگرا نبود. آقای روحانی از اول انقلاب با وجود گرایش به جریان راست آن زمان، نسبت به راست سنتی مرزبندی شفاف و مشخصی داشت. صرفا عضویت در جامعه روحانیت مبارز هم معنای اصولگرایی یا راستگرایی نمیدهد. آقای روحانی همیشه در كنار آقای هاشمی رفسنجانی تعریف میشد. به عبارت دیگر جریان میانهای در دل جامعه روحانیت مبارز وجود داشت كه نه راست سنتی و نه چپ اسلامی بود. افكار و عقاید آقای روحانی در جریان حضورش در مركز بررسیهای استراتژیك مجمع تشخیص مصلحت هم هیچ نسبتی با جریان راست سنتی نداشت و از مدرنیزه شدن كشور حمایت میكرد. این رویكرد در جریان انتخابات 92 و 96 هم روشن شد. نكته دیگر هم اینكه اگر قرار شد به صورت حزبی رای دهیم معنایش این نیست كه توجهی به ائتلاف و اتحاد و تشكیل جبهه نداشته باشیم. در شرایطی ممكن است جبهه گسترش پیدا كند و در شرایط انتخابات ریاستجمهوری هم با تشكیل جبههای از اصلاحطلبان روی آقای روحانی توافق شد كه منافاتی با كار حزبی ندارد.
این نوع انتخاب طبعا این آسیب را نیز خواهد داشت كه نامزدی كه از خاستگاه حزبی برنیامده باشد در زمان روی كارآمدن، خودش را ملزم به پاسخگویی نسبت به مطالبات گروههایی كه به او رای دادند، نمیداند. نمونه روشن آن مطلبی است كه رئیس دفتر رئیسجمهور با این مضمون مطرح كرد كه دولت وامدار هیچ یك از جریانهای سیاسی نیست كه البته واكنشهایی را نیز در پی داشت.
به نظرم درباره مطلب آقای واعظی باید اطلاعرسانی درستی میشد و ضعف اطلاع رسانی باعث شد این ماجرا درست منتقل نشود. جمله آقای واعظی در واقع پاسخی به آقای سعید حجاریان بود. حرف آقای حجاریان این بود كه آقای روحانی از خودش عبور كرده و از اینرو ایشان بحث عبور از روحانی را مطرح میكند. همچنین آقای علویتبار در گفتوگویی با مجله اندیشه پویا، اتهامات سنگینی را علیه آقای روحانی مطرح كرده است. بنابراین حرفی كه درباره سهمخواهی بخشی از اصلاحطلبان زده شده با این واكنش مواجه شد كه واقعا نه در سال 92 و نه در سال 96 آقای روحانی وارد یك ائتلاف رسمی با اصلاحات نشد. عین این وضعیت درباره آقای خاتمی نیز اتفاق افتاد. ایشان در سال 75 با اینكه عضو مجمع روحانیون مبارز بود و به توصیه مجمع، نامزد انتخابات شد اما به شكل مستقل اعلام نامزدی و در پی آن عنوان كرد احزاب مختلف اگر دوست دارند از من حمایت كنند. در حقیقت آقایان خاتمی و روحانی مستقل وارد انتخابات شدند به دلیل اینكه ساختار نظام سیاسی ما حزبی نیست. بنابراین این فرآیند حزبی نبوده و آقای روحانی به صفت شخصی خودش نامزد شده است. همچنین من مدعی هستم اگر ایشان در مناظرات انتخاباتی و گفتوگوی ویژه سیما از خود چهرهای جسور و مقتدر نشان نمیداد هرگز مورد حمایت جبهه اصلاحات قرار نمیگرفت. در حقیقت اول ایشان درخشید و بعد حمایت شد. تا پیش از آن، جریان اصلاحات به طور كلی از وضعیت انتخابات دلزده بود. حوادث سال 88، بدنه اجتماعی را بهشدت منفعل كرده بود. در ایام نزدیك به انتخابات و قبل از اعلام نامزدها بحثهایی بین جریان اصلاحات مطرح بود كه یا از آقای جهانگیری یا از آقای عارف حمایت كنند كه البته اقبال به آقای جهانگیری بیشتر بود. البته این گمانهزنیها برای حمایت آنگونه نبود كه باعث ایجاد شور و هیجان شود. با اعلام نامزدی آقای هاشمی، شور و هیجانی برای حمایت از ایشان به وجود آمد و با رد صلاحیت ایشان، آقایان روحانی و عارف تنها بازماندههایی بودند كه میشد روی آنها برای حمایت بحث كرد، اما همچنان سردی و رخوت انتخاباتی ادامه داشت. در مناظرهها وقتی آقای روحانی خطاب به آقای قالیباف گفت كه به عنوان یك حقوقدان صحبت میكند و نه به عنوان یك سرهنگ و از سویی دیگر در گفتوگوهای ویژه تلویزیونی خوش درخشید اینجا بود كه به نظرسنجی شورای اصلاحطلبان مراجعه و معلوم شد در تمام نظرسنجیها وضعیت آقای روحانی از آقای عارف بهتر است. بنابراین اینگونه نبود كه دوستان ما از قبل از آقای روحانی بخواهند كه نامزد ریاستجمهوری شود. بنابراین حرف آقای واعظی درست است و سندی میان آقای روحانی و اصلاحطلبان برای حمایت امضا نشده. در عین حال آقای واعظی به این مطلب هم اشاره كرد كه ما با اصلاحطلبان میانهرو و معتدل رابطه خوبی داریم. همچنین سخن آقای روحانی در دیدار با اصلاحطلبان هم كاملا روشن است و ایشان میگوید اصلاحطلبان نه تنها متحد دولت بلكه شریك آن هستند. در مجموع باید بگویم كه هیچكدام از نامزدهای انتخاباتی مثل آقایان خاتمی، هاشمی رفسنجانی، موسوی و روحانی به عنوان نامزد یك حزب اعلام حضور در انتخابات نكردند.
با توجه به عملكرد دولتهای یازدهم و دوازدهم، صداهای مختلفی در بین جریان اصلاحطلب از حمایت كامل گرفته تا اعلام جدایی از آقای روحانی شنیده میشود. با توجه به تنوع نظرات آیا میتوان به طور كلی اصلاحطلبان را جزو حامیان فعلی دولت دانست؟
معتقدم در نهایت استراتژی واحد اصلاحطلبان اتحاد و انتقاد از دولت است. برآیند جبهه اصلاحطلبان را اگر آقای خاتمی به حساب آوریم میتوان چنین نتیجه گرفت كه براساس برآورد كلی اصلاحطلبان حمایت خود از آقای روحانی در سال 92 و 96 را درست و همچنان او را مناسبترین فرد برای اداره شرایط حساس كنونی میدانند. اما وجود ایراداتی در دولت به لحاظ تكنیكی و تاكتیكی هم مورد تایید اصلاحطلبان است. اصلاحطلبها حتی در دوره خاتمی هم دولتهای مورد حمایت خود را نقد میكردند.
برخی از اصلاحطلبان بر این باور هستند كه ریشه حزب كارگزاران سازندگی به تكنوكراتهای جریان راست مدرن برمیگردد و بر همین اساس آنها را نباید جزو جریان اصلاحات دانست. به نظر شما چرا بخشی از جریان اصلاحطلب چنین تفكری دارد و پاسخ شما به این ادعا چیست؟
دو دسته چنین ادعایی را مطرح میكنند. یك دسته كسانی هستند كه فكر میكنند اصلاحطلبی همان چپگرایی است و این نوع نگاه، اصلاحطلبی ادامه همان دیدگاه محدود چپگرایی است كه در دهه 60 در باب مسائل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی وجود داشت. در دهه 60 دو دیدگاه چپ خط امامی و راست سنتی در كنار هم فعالیت میكردند. نگاه چپ خط امامی در آن دوره به اقتصاد، دولتی و تعاونی بود. همچنین در بخش سیاست خارجی، آمریكاستیزی را پی میگرفت. در حوزه داخلی هم به دموكراسی محدود اعتقاد داشت. از درون این جریان با تاثیر گرفتن از آقای هاشمی گروهی شكل گرفت كه دغدغهاش علاوه بر عدالت اجتماعی، توسعه كشور بود و اعتقاد داشت برای رسیدن به توسعه باید پیشرفت و ترقی در ایران صورت گیرد و طبعا بحث تنشزدایی مطرح شد. متناسب با این ایده، در حوزههای اقتصادی و فرهنگی هم تغییراتی در دیدگاه آنها به وجود آمد. نماد این جریان آقای خاتمی بود كه در مقایسهای بین ایشان و آقای موسویخوئینیها كه متعلق به جریان چپ خط امامی بود، آقای خاتمی نزدیكی بیشتری با كارگزاران داشت. به عبارت دیگر، تولد اصلاحطلبی در قالب آمیزهای از تبار چپ و میانه مدرن صورت گرفت و از نگاه دیگر اصلاحطلبی حاصل جمع تفكر كارگزاران و مشاركت است. به همین خاطر هر كدام از این دو بخش اگر بخواهند طرف مقابل را نفی كنند، به منزله نابودی مفهوم اصلاحطلبی است.
حزب كارگزاران سازندگی چندی قبل پیشنهادهای خود را درباره پارلمان اصلاحات به شورای هماهنگی جبهه اصلاحات ارائه كرد. برخی تحلیلگران، پیشنهادهای حزب كارگزاران را به عنوان راهكاری برای مقابله با فردگرایی در جبهه اصلاحات تعبیر كردهاند. با چنین تحلیلی موافقید؟
به اعتقاد من آقایان هاشمی، خاتمی و روحانی فراتر از یك حزب هستند و نباید آنها را به عناصر حزبی تقلیل داد. آنچه به عنوان ایده پارلمان اصلاحات مطرح شد، تبدیل كردن یك فرد به یك طرز تفكر است و باید به نسلهای بعدی نیز انتقال پیدا كند.
نقاط ضعف و قوت دولت كدام است و شما به عنوان حامی آقای روحانی به چه مواردی اشاره میكنید؟
در مجموع فكر میكنم دولت آقای روحانی برای تغییر ریل كشور از یك دیپلماسی تنشزا به یك دیپلماسی تنشزدا حركت كرد كه اقدام بسیار مهمی بود. ما از ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد خارج شدیم و این را به عنوان بزرگترین كار آقای روحانی باید تلقی كرد. كشور در دو سال آخر ریاستجمهوری آقای احمدینژاد در یك بن بست شدید دیپلماسی قرار داشت، اما در دوره آقای روحانی با انعقاد قرارداد برجام و مساله خروج از ذیل فصل هفتم این مساله فیصله پیدا كرد و الان هم میتواند این روند ادامه پیدا كند و به عنوان یك راهبرد ملی مدنظر قرار گیرد. پیرو همین اقدام ما شاهد تاثیرات آن در عرصه سیاست و اقتصاد بودیم و زمینه برای ایجاد وحدت ملی فراهم شد. با این وصف وجود پارهای مشكلات باعث شد این روند ادامه پیدا نكند. طبعا بخشی از مشكلات به دولت آقای روحانی مربوط نمیشود، اما بخش دیگر آن به دولت برمیگردد و دولت میتوانست با رایزنیها و ارتباطات گسترده جلوی بروز مشكلات را بگیرد و پیشبینیهای دقیقتری را صورت دهد. به عنوان نمونه ما از انتخاب ترامپ آسیب جدی خوردیم و اگر از قبل این پیشبینی را میكردند كه ممكن است با چنین پدیدهای مواجه شویم حتما آمادگیهای بیشتری كسب میكردیم. در بخشهای اقتصادی و اجتماعی هم ضعف مدیران ما در راهاندازی چرخ اقتصاد مشهود است.
منظور از جمهوری سوم در بیانیه کارگزاران چیست؟
مهمترین بحران اقتصادی ما نه تحریم آمریكا و نه مسائل مدیریتی است، بلكه نظام تصمیمگیری ما در كشور دچار بحران جدی است. برخلاف كسانی كه فكر میكنند ما نیازمند آزادی و دموكراسی بیشتر هستیم، تصور میكنم ما نیازمند تصمیمگیری قدرتمندتری در عرصه مدیریتی هستیم. قدرت در قانون اساسی ما به شیوه بسیار بدی متلاشی شده است. یعنی نهادها و قوای كشور مثل رئیسجمهور، شورای نگهبان و مجلس مسئولیت كامل ندارند. این مساله درباره رهبری هم وجود دارد و برخی تصور میكنند همه قدرت در رهبری متمركز است، اما اگر از رهبری در مورد عملكرد نهادها و دولت سؤال شود طبعا پاسخ ایشان این خواهد بود كه موارد را به دولتها متذكر شدند، اما دولتها ممكن است به همه حرفها گوش نكنند و رهبری هم در امور جزئی دولتها دخالت نمیكنند. بنابراین به نظر میرسد كه باید اصلاحات جدی در این زمینه صورت گیرد. البته مساله عجیبی نیست، اولین قانون اساسی ما در سال 58 تصویب شد و در سال 68 به تشخیص بزرگان كشور تغییر پیدا كرد و در سال 90 هم آقای احمدینژاد به دلیل تنشهایی كه در مجلس به وجود آورد، باعث شد بحثهایی درباره اصلاح قانون اساسی مطرح شود. بحث از اصلاح قانون اساسی به معنای تغییر نظام نیست. نهادهایی مثل مجمع تشخیص مصلحت، هیات حل اختلاف و شورای عالی سه قوه در شرایطی ایجاد شدند كه گرچه ابتدا در ساختار قانونی تعبیه نشده بود، اما در شرایط كنونی بسیاری از مشكلات را حل میكند. به نظر من میتوان با در نظر گرفتن ساختارهای حقوقی مناسب در بازنگری مجدد قانون اساسی بسیاری از معضلات و مشكلات را رفع كرد. بنابراین ما با طرح این موضوعات میخواهیم ایدهآلهای سیاسی خود را به عنوان یك حزب در چهلسالگی انقلاب بیان كنیم. ما فكر میكنیم این كشور در كنار مجلس شورای اسلامی به یك مجلس نخبگان نیاز دارد كه به موضوعات از دید و زوایه محلی نگاه نكند. حتی میشود برای نظارت بر قوه قضاییه فكر كرد؛ چیزی كه در قانون اساسی ما وجود ندارد. بنابراین میتوان بسیاری از راهكارها را در قالب سازوكارهای قانونی ذیل اسلامیت و جمهورمیت در نظر گرفت تا به ساختار حقوقی مناسب برسیم.
منبع: روزنامه جام جم