نسترن فراهانی: حسن روحانی در یکسال پایانی دولت خود قرار دارد، مجلس یازدهم هنوز شروع به کار نکرده اما از قبل خط و نشانهای زیادی برای دولت کشیده است. برهمین اساس مجلس آینده با توجه به طیف یکدست و تکصدای آن، پر تنازع پیشبینی شده است. اما یدا... طاهرنژاد فعال سیاسی اصلاحطلب نظر دیگری در این باره دارد او در خصوص سطح تنازعات مجلس آینده به «آرمان ملی» گفت: «انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ در پیش است و اصولگرایان که نماد آنها مجلس یازدهم است علاقه ندارند یک چهره خشن و افراطی از خود به نمایش بگذارند بلکه برعکس میخواهند یک چهره عطوف و دلسوز و متعهد از خود نشان دهند تا بتوانند انتخابات آتی را هم مانند انتخابات مجلس با موفقیت پشت سر بگذارند و یکدستی که آرزوی آن را دارند محقق شود». در همین راستا و برای بررسی بیشتر ابعاد این موضوع «آرمان ملی» گفتوگویی با این فعال سیاسی داشته که در ادامه میخوانید.
مجلس يازدهم ساختاري يکدست و تکصدا دارد، با اين حال اين موضوع نميتواند به معناي تنازع کمتر در اين مجلس باشد، فکر ميکنيد سطح تنازعات در مجلس يازدهم چه ميزاني باشد؟
مجلس يازدهم کپي برابر اصل مجلس هفتم با دوز بيشتر اصولگرايي است اما بهرغم اينکه دوز اصولگرايي بيشتري دارد سطح اطلاعات عمومي و دانش اين مجلس بالاتر از مجلس هفتم است و سابقه اجرايي موثرتري هم دارند بنابراين من پيشبيني ميکنم به رغم اينکه اکثريت قاطع مجلس يازدهم اصولگراست اما به دلايل متعددي آنها را در موضع تنشآفريني درگيري و التهاب نميبينم. دليل اول و مهمترين آن اين است که جهان درگير يک بلا است که هيچکس از پايان و ابعاد آن اطلاعي ندارد و تحليلها براساس داشتههاي فعلي و فکري است و يک بحران ناشناخته با ابعاد ناشناخته است، بنابراين چون ابعاد ناشناختهاي دارد اثرات و عوارض ناشناختهاي هم دارد. اين ابهام به هيچکس مجال تندروي خشونتآفريني و تنشزايي نميدهد، چراکه همين بحران براي امروز ما کافي است.
نزديکي به انتخابات 1400 تا چه ميزان بر کاهش اين تنازعات موثر است؟
انتخابات رياست جمهوري 1400 در پيش است و اصولگرايان علاقه ندارند چهره خشن و افراطي از خود به نمايش بگذارند بلکه ميخواهند چهره دلسوز و متعهد از خود نشان دهند تا بتوانند انتخابات آتي را هم مانند انتخابات مجلس با موفقيت پشت سر بگذارند و يکدستي که آرزوي آن را دارند محقق شود، البته اصولگرايان اين را بار ديگر تجربه کردهاند و از آن ديگ هيچبخار جدي بلند نشد اما اصولگرايان در عين حال نميخواهند که افکار عمومي فکر کنند دولت به اين دليل که مجلس با آن همکاري نميکند به اين شرايط درآمده بلکه ذات دولت را ميخواهند با ناکارآمدي به نمايش بگذارند و به جامعه بفهمانند عملکرد دولت هيج ارتباطي با همکاري يا عدم همکاري مجلس ندارد.
برخي مطرح ميکنند تنها راه تعامل دولت و مجلس کنترل آنها توسط ارکان قدرت است، تا چهاندازه اين ديدگاه را درست ميدانيد؟
جريان اصولگرايي ظرفيت شکل پذيري بالايي دارد و اگر گاهي در درون دچار تشتت شود و بخواهد به بيرون بروز پيدا کند، قوه عاقلهاي در راس اين جريان با يک اشاره ميتواند آنها را تنظيم کند و به مسير بياورد و همين قابليت شکلپذيري، آنها را در خطرها حفظ ميکند. درنهايت من فکر ميکنم سال 99 سالي خواهد بود که شاهد درگيري و تنازع در ارکان نظام نيستيم و همه تلاش دارند به نوعي اين سال سخت بدون حاشيه پشت سر گذاشته شود و عارضه جدي هم رخ نخواهد داد. ما درگير بلاي کرونا و تحريم بوديم امروز هم بلاي سقوط قيمت نفت به آن اضافه شده و سه بلا بهطور يکجا بر ما عارض شده است.
اين قوه عاقله در شرايط امروز جريان اصلاحات تا چهاندازه تاثيرگذار است؟
قوه عاقله در تمام ارکان سياسي وجود دارد اما ميزان تاثير آن متفاوت است، قطعا در جبهه اصلاحات هم قوه عاقله وجود دارد اما تاثير آن بسيار کمتر است. رئيس دولت اصلاحات هنوز هم اين نقش را ايفا ميکند.
با اين وجود فکر ميکنيد جريان سومي از تکنوکراتها نياز به ظهور دارند يا اصلاحات ميتواند ترميم شود؟
جريان اصلاحات ريشهدارتر از آن است که فرو بپاشد گرچه آسيب جدي طي بازههاي زماني اخير ديده است، اين آسيبها در سه بخش عمده قابل تحليل هستند، موضعگيري سال 96، موضعگيري سال 98، درموضع رويکرد اصلاحطلبان در مسائل آبانماه و برخورد با انتخابات اسفند 98 که عملکرد آنها را نزد افکار عمومي زير سوال برده است هرچند عملکرد دولت و فراکسيون اميد هم نمکي بود بر زخم جامعهاي که به اصلاحطلبان اعتقاد و اعتماد داشت و پشت سر آنها حرکت ميکرد. همه اين مسائل دست به دست هم داد تا بدنه اجتماعي اصلاحات دچار آسيبي جدي شود اما اينکه قابل بازسازي است، نباشد را قبول ندارم و معتقدم با تجديد ساختار و برنامههاي نوين ميتوان بدنه را بازسازي کرد و اعتماد مردم را بازگرداند حتما هم دوستان ما در فکر اين تغييرات هستند تا در انتخابات 1400 بتوانند بهتر از اسفند 98 ظاهر شوند، اما درنهايت واقعيت اين است که باورهاي بدنه اجتماعي اصلاحطلبان به راس آن آسيب جدي ديده است.
فکر ميکنيد براي بازگشت اصلاحات به ارکان قدرت و ترميم اقبال جامعه به اين جريان تا انتخابات 1400 چه سازوکارهايي نياز است؟
تجربه انتخابات اسفند 98 نشان داده که علاقهاي به بازکردن فضا براي اصلاحطلبان در انتخابات رياست جمهوري ديده نميشود و طبيعتا هيچکانديداي اصلاحطلبي هم ممکن است نتواند به راحتي از فيلترهاي نظارتي عبور کند برهمين اساس امکان اينکه اصلاحطلبان بازهم مجبور باشند به يک چهره ميانه از جنس روحاني يا شفافتر از او اکتفا کنند بسيار بالاست. در کل بايد ارزيابي کنيم که چقدر به اصلاحطلبان ظرفيت حضوري در انتخابات داده ميشود که امروز وجود ندارد. مثلا در انتخابات مجلس حتي علي مطهري هم که از ليست احمدينژاد بالا آمده بود حذف شد و چهرههاي معتدلتر از او هم امکان حضور در انتخابات را پيدا نکردند با اينکه بسياري از آنها ميتوانستند براي کشور مفيد باشند اين روند بهنظرم شروعي است که در آينده تشديد ميشود و اصلاحطلبان بيشتري از دايره خدمت به مردم حذف ميشوند بنابراين من خيلي خوشبين نيستم که در سال 1400 جريان اصلاحطلبي بتواند يک اصلاحطلب تمام عيار را به افکار عمومي معرفي کند مگر اينکه شرايط تغيير کند.
با اين وجود سطح مشارکت مردم حداقلترين آمار طي چهل سال عمر جمهوري اسلامي است، اين موضوع نميتواند عاملي بازدارنده در اعمال برخي سختگيريها باشد؟
از نظر اصولگراها مشارکت مردم در انتخابات بد نبوده است آماري حدود 40درصد در حاشيه ميانگين جهان است و از ديدگاه آنها اين ميزان مشارکت کافي است، اصولگرايان علاقهاي به مشارکت 100درصدي مردم در انتخابات ندارند و اظهار تاسفي هم از ميزان پايين مشارکت ندارند، اگر همين شرايط در انتخابات 1400 هم رقم بخورد بازهم نتيجه به نفع آنهاست و اتفاقا مطلوب نظر هم واقع ميشود بنابراين فکر نميکنم امروز دغدغه مشارکت براي اصولگرايان جدي باشد و بيشتر به موفقيت سياسي ميانديشند.
در انتخابات گذشته صحبت قهر اصلاحات با صندوقهاي راي مطرح شد.
اصلاحطلبان و شوراي عالي سياستگذاري در جريان انتخابات سال گذشته دچار يک اشتباه استراتژيک شد آن هم موضعگيري منفعلانه و خنثي بود، نتيجه اين اشتباه اين بود که همان ميزان اقبالي هم که به جريان اصلاحات وجود داشت براثر ناکارآمدي زايل شود و از بين برود. بخشي از اصلاحطلبان هم که وارد کارزار انتخاباتي شدند نتوانستند به انسجام برسند و بخشي از خلأ را پر کنند با اين ساختار و سازوکار هم جناح چپ راه به جايي نميبرد مگر آنکه هرچه سريعتر سازوکار را اصلاح کند برهمين مبنا هم اداره تشکيلات را به کساني بسپارند که شجاعت تصميمگيري در شرايط سخت را داشته باشند. به هرحال اصلاحطلبان نميتوانند از صندوق راي قهر کنند چون راه ديگري براي فعاليت سياسي وجود ندارد.
در نهايت شوراي عالي را عامل اصلي ناکاميهاي اخير جريان اصلاحات ميدانيد؟
ساختار شوراي عالي نشان داده که کارآمدي لازم را ندارد به همين دليل هم بايد تغيير روش دهد البته که درحال حاضر هم ساختار و هم اعضاي شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان نياز به اصلاح دارند. شوراي عالي چند حرکت خوب يا موفق داشت اما نتوانست نتيجه يا بهره لازم را از فعاليتها و انتخاباتي که انجام شد داشته باشد. فراکسيون اميد مجلس ميتوانست بسيار موفقتر عمل کند اگر نظارت صحيحي روي آن وجود داشت. در شوراي شهر تهران هم همين مثال وجود دارد و يک راي تاريخي از مردم کسب کردند اما متاسفانه شوراي عالي نتوانست سازوکاري فراهم کند که افکار عمومي به راي خود ادامه بدهند و به اين سازوکار همچنان اعتماد کنند اين موضوع به تنهايي نشانه کارآمدي است و هيات رئيسه شوراي عالي هم برنامهاي براي اداره نهادهاي شکل گرفته نداشت. البته مشکلات، موانع، کارشکني و فشارهاي بيروني هم وجود دارد اما کار يک سياستمدار اين است که در شرايط خاص و سخت به جلو حرکت کند. اما در انتخابات اخير شوراي عالي منفعل عمل کرد.
فراکسيون اميد چطور؟ اين فراکسيون هم در حد انتظار عمل نکرد و نقدهاي زيادي به عملکرد اين فراکسيون وارد شده است.
فراکسيون اميد مجلس در حد انتظار ظاهر نشد و تاثيرگذاري آن مطلوب نبود البته که بخشي از آن هم باز به ناکارآمدي شوراي عالي بازميگردد. شوراي عالي بايد برنامهاي مدون ميکرد که بتواند عملکرد اصلاحطلبان را در مجلس ارزيابي کند در وهله بعدي هم بايد از نمايندگان دفاع ميکرد اما متاسفانه پشت آنهارا خالي کرد و ظرفيت عظيمي که از نظر کارشناسي در جبهه اصلاحات وجود داشت مطلقا در اختيار مجلس و شوراي شهر قرار نگرفت و عمدتا وقتي اين عملکرد منجر به عزل و نصبهاي بيحاصل شد دو نهاد ارزشمند مجلس و شوراي شهر نتوانستند کارايي لازم را از خود نشان بدهند و افکار عمومي از آنها قطع اميد کرد.
مهمترين عامل بيروني را در اين ناکاميها چه ميدانيد؟
برخي نهادها فراتر از اختيار قانوني خود در کشور عمل ميکنند و حتي به مجلس جهت ميدهند، دخالتها و موازيکاريها مجلس را به سمت ناکارآمدي سوق داده است، مجلس امروز صرف نظر از اينکه چه شاکلهاي دارد هر روز تنزل جايگاه بيشتري پيدا ميکند.
چه سازوکارهايي نياز است تا مجلس بازهم در راس امور قرار بگيرد؟
هيچ مجلسي زين پس نميتواند جايگاه مجلس را به آن بازگرداند چه اصولگرا و چه اصلاحطلب. در مجموع قرار نيست مجلس در راس امور باشد. من به بازگشت مجلس به جايگاه واقعي خود خوشبين نيستم.
پوپوليسم گزارهاي است که در روزهاي اخير بهدليل فعاليتهاي انتخاباتي نمايندگان مجلس يازدهم بسيار شنيدهايم، از ديدگاه شما اين ديدگاه ميتواند همان بازگشت احمدينژاديها تلقي شود؟
اعتقادي به بازگشت احمدينژاديها به عرصه قدرت ندارم و فکر نميکنم اين جريان احيا شود، از ديدگاه من در حد يک چکش تعادل يا ايجاد موازنه بين جبهههاي اصولگرايي بتواند اعلام حضور کند. احمدينژاد و تفکر آن در کليت نظام قابليت پذيرش مجدد ندارد و افرادي که فکر ميکنند مقدمه حضور دوباره احمدينژاد به سياست فراهم شده، بهنظر ميرسد به نوعي فرافکني دچار شدهاند، احمدينژاد با رفتارهايي که از خود نشان داده نميتواند در يک قالب کلي مورد توجه نظام قرار بگيرد و بهنظر من تجديد حيات براي او منتفي است.
پوپوليسم چطور؟
پوپوليسم هيچگاه تمام نميشود و هرجا فرصت پيدا شود تجلي پيدا ميکند در ايران هم همواره اين بستر فراهم است. اما اينکه تجلي پوپوليسم به معناي حضور دوباره احمدينژاد در ارکان قدرت باشد را نميپذيرم.
با همه اين تفاسير چه سازوکاري ميتواند عرصه سياسي را در ايران با مطالبات مردم هماهنگتر کند؟
تنها راه نجات کشور تقويت تحزب و رسميت بخشيدن به جايگاه احزاب است اما تصور نميکنم افق روشني در پيش روي احزاب و فعاليتهاي حزبي در ايران وجود داشته باشد. بهنظر ميرسد با شکلگيري مجلس يازدهم و پس از آن تشکيل دولتي همراه و هم ذات با مجلس، فعاليت احزاب کمرنگ و کمرنگتر ميشود.
منبع: آرمان ملی