نماینده مجلس پنجم بود اما پایانِ دوران نمایندگی به معنای پایان فعالیتش در زمین سیاست نبود؛ هرچند همواره تحت عنوان دختر آیتالله هاشمی رفسنجانی مورد خطاب قرار گرفته است اما تا حد زیادی توانست خود را از زیر سایه نام پدر خارج کند و با شخصیتی مستقل در اذهان شناخته شود و برای همین است که با شنیدن نام فائزه هاشمی رفسنجانی اظهارات و اقداماتش در عرصه سیاست و زنان در ذهن تداعی میشود.
بهانه برای آن که به سراغ فائزه هاشمی رفسنجانی برویم و گپ و گفتی با او داشته باشیم کم نبود. از شائبهها و شایعهها حول حزب کارگزاران گرفته تا اختلافات زیر پوست جریان اصلاحات و ریاست جمهوری زنان در انتخابات ۱۴۰۰ همه و همه ما را رو به روی فائزه هاشمی رفسنجانی نشاند تا از او سوالهایمان یا شاید سوالهایتان را بپرسیم.
در ادامه میتوانید مشروح گفتگوی خبرگزاری خبرآنلاین با فائزه هاشمی، عضو حزب کارگزاران را بخوانید؛
خانم هاشمی! گفتگو را با موضوع حزب کارگزاران شروع کنیم؛ در افکار عمومی این تفکر جا افتاده است که این حزب، حزبی خانوادگی است، برخی هم معتقدند که کارگزاران به دنبال ایفای نقش پدرسالاری در جریان اصلاحات است، پاسخ شما به این اظهارات چیست؟
کارگزارانی که چندین سال است تقریبا در جریان اصلاحات تصمیمگیر مؤثر نیستند چگونه میخواهند نقش پدرسالاری را ایفا کنند. با این نظر موافق نیستم. درست است که وزرا یا معاونان بابا این حزب را تاسیس کردند و شعارها و اهداف حزب کارگزاران از تفکرات توسعهای بابا بود، ولی به خاطر ندارم که بابا به آنها گفته باشد این کار را کنید یا نکنید، مگر اینکه خودشان مشورت میکردند و بابا هم نظر خودش را میگفت، اینطور نبود که این حزب توسط بابا هدایت شود.
اینکه کارگزاران نقش پدرسالارانه را در جریان اصلاحات بازی میکنند درست نیست. جریانی که پدرسالار است حزب اتحاد ملت است که نزدیکترین به آقای خاتمی است، جریان اصلاحات را آقای خاتمی رهبری میکند و ایشان هم بیشتر تحت تاثیر نظرات و افکار این حزب است. مواردی بوده که کارگزاران با آقای خاتمی در یک موضوعی بحث کرده اند، پیشنهاد دیگری داده اند اما ایشان بدون منطقی آن را قبول نکرده یا منطق ضعیفی داشته که قابل قبول نبوده است.بنظرم اینگونه که میگوئید نیست.
منبع مالی حزب کجاست؟ آیا آن هم وابستگی به خانواده آیتالله دارد؟
خیر، معمولا دبیرکل تامین مالی میکند، اعضای حزب حق عضویت پرداخت میکنند و اگر دستشان برسد کمک هم میکنند.
جایگاه کارگزاران در جریان اصلاحات کجاست؟ شما خودتان کارگزاران را راست مدرن یا معتدل یا کاملا اصلاحطلب میدانید؟
دوره به دوره فرق میکند. کارگزاران یک حزب اصلاحطلب است، از زمان تاسیس به دنبال توسعه بوده، یک گروه تکنوکرات هستند که از نظر من به همین دلیل بهترین است، چون اعضای آن مدیرانی هستند که معمولا واقعبینانه و بدور از شعار و احساسات و سیاستزدگی فکر و عمل میکنند. البته این را نیز بگویم که چند سالی است که مثل اکثر احزاب اصلاحطلب شاخصهای اصلاحطلبی کمتر در آنها دیده میشود.
یعنی به اصولگرایان گرایش پیدا کردهاند؟
بیشتر در کنار حاکمیت قرار گرفتهاند.
خانم هاشمی! این روزها صحبت از انتخابات ۱۴۰۰ زیاد میشود اما موضوعی که میتوان آن را یک معضل جدی در انتخابات خرداد ۱۴۰۰ دانست بحران مشارکت است، یعنی همان چیزی که در سال ۹۸ دیدیم و احتمال تکرار آن در ۱۴۰۰ است. به نظر شما احزاب، گروهها و جریانهای سیاسی قرار است مردم را چگونه متقاعد کنند که دوباره پای صندوق بیایند؟
من از کسانی بودم که سال ۹۸ در انتخابات مجلس شرکت نکردم و در چند مصاحبه هم گفتم که نهتنها منطقی برای مشارکت در این انتخابات نیست، برعکس دلایل قوی برای عدم مشارکت وجود دارد. از آن موقع تاکنون هم نکته مثبتی که انگیزه برای رأی دادن در انتخابات ۱۴۰۰ به وجود آورده باشد اتفاق نیفتاده، متقاعد کردن مردم به اعمال افراد، احزاب و مقامات بستگی دارد. اینکه گفتم کارگزاران و بسیاری دیگر از احزاب اصلاحطلب مدتی است از اصلاحات فاصله گرفتهاند یکی از دلایلی است که مردم از صندوقهای رأی فاصله گرفتهاند، میگویند که اگر قرار است ما به اصلاحطلبان رأی دهیم وآنها بخواهند بر کارهای حاکمیت سرپوش گذارند و یا خودشان همان خطاها و سیاستهای غلط را دنبال و تکرار کنند، چرا رأی دهیم؟
اصولگرایان را که نمیخواهیم و تکلیفشان معلوم است، اصلاحطلبان هم بعد از پیروزیها در سه انتخابات قبل از ۱۳۹۸ عملکرد قابل دفاعی نداشتند، پس از اینها هم راضی نیستیم. بدین ترتیب رای ما یک نمایش و ابزار شده است برای بهره برداری در مسیر نادرست.
لذا مهمترین راهی که وجود دارد عملکرد است و نه شعار و حرف، یعنی اگر قرار است اصلاحطلبان مردم را راضی کنند تا رای دهند باید عملکرد شان طوری باشد که مردم باور کنند که خودشان روند دموکراتیک و توسعه یافته و شاخصهای اصلاحطلبی را دارند. نشان دهند که حاضرند بخاطر شاخصهای اصلاحطلبی هزینه بدهند. منظور من جدل و براندازی نیست، ولی اگر اصول و آرمانی داریم باید پای آن بایستیم و نمیتوانیم از آن عبور کنیم.
اگر در عمل نشان داده شود که بعید میدانم در این فرصت کوتاه چنین شرایطی محقق شود شاید عدهای رأی دهند. من معتقدم که رای ندادن در ۱۳۹۸ نتیجه خشم از اصولگرایان نبود، قبلا رأی میدادند تا شاید اصلاحطلبان کاری کنند و از اصولگرایان خلاص شوند، متأسفانه اصلاحطلبان هم جامعه را ناامید کردند. پس چرا به اصلاحطلبان رأی دهیم. اگر قرار است در نهایت همه مثل هم باشند. به نظر من در شرایط فعلی دلیلی برای رای دادن وجود ندارد، البته به خاطر نتیجه انتخابات امریکا ممکن است اتفاقاتی در کشور بیفتد و انگیزههایی برای رأی دادن ایجاد شود.
یعنی فکر میکنید روی کار آمدن بایدن میتواند نقطه امیدی برای انتخابات و حضور اصلاحطلبان باشد؟
نه، به روشهای این طرف برمیگردد، چگونه میخواهیم از روی کار آمدن بایدن برای منافع ایران و حل مشکلات کشور استفاده کنیم. آن روشها است که ممکن است عدهای را متقاعد کند تا رای دهند. من اگر آمریکایی بودم و یا به عنوان یک شهروند جهانی اگر حق رأی داشتم به آقای ترامپ رای نمیدادم، ولی برای ایران ایشان را ترجیح میدادم. دموکراتها قبلا هم روی کار بودند، اگر ما از این رفتارهای غیرمعقول دست بر نداریم فرق آنچنانی در درازمدت ندارد، بعد از یک تأثیر روانی کوتاهمدت باز همان آش و همان کاسه است.
در دی ماه ۹۶ و اعتراضات ۹۶، یک شعاری از دل این اعتراضات بیرون آمد و آن «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» بود که به یک معنا عبور از اصلاحطلبی و اصولگرایی بود. به نظر شما الان در این مقطع ما به پایان اصولگرایی و اصلاحطلبی رسیدهایم؟
نه، آن شعار بخاطر ناامیدی مردم به ویژه معترضین از اصلاحطلبان بود چون آن موقع اکثر این احزاب و افراد اصلاحطلب بیانیههایی دادند و یا چیزهایی گفتند و عملا در کنار حاکمیت و آن سرکوبها ایستادند و یک جوری حرفها و اعمال آنها را تایید کردند. اصلاحطلبان بهتر از هرکسی میدانند که معمولا عدهای را بین معترضین میفرستند تا اخلال کنند و بعد به این بهانه جمعیت را سرکوب کنند. اصلاحطلبان میدانند که این اخلالی نیست که معترضین شروع کرده باشند، به همین دلیل هم آن بیانیهها و اظهار نظرها قابل قبول نبود. جریان اصلاحطلبی ما راه را اشتباه رفته ولی اصلاحطلبی تمام شدنی نیست، مگر راهی جز اصلاحات وجود دارد؟
با توجه به اینکه اقبال مردم کم شده است آیا ما میتوانیم بگوییم نیاز به یک جریان سومی است؟
من هم چنین اعتقادی دارم، چون عملکرد اصولگرایان معلوم سالها است که معلوم است و اصلاحطلبان هم در این چند سال اخیر در مجلس و شهرداریها و شورای شهر و ریاست جمهوری عملکرد خودشان را نشان دادند. به نظر میرسد هدف اصلی برای مدیران بیشتر بقا است تا توجه به شاخصهای توسعه و پیشرفت و کشورداری خوب. اعتقاد دارم که اگر کشور میخواهد در مسیر درستی قرار گیرد باید از دست این دو جریان سیاسی خارج شود و یکسری مدیر واقعی غیرایدئولوژیک که یا حذف شدهاند، یا خود کنار رفتهاند و یا از کشور رفتهاند بر سر کار بیایند. دچار سوء مدیریت هستیم و با این شاخصهای مدیریتی موجود حتی در دولت آقای روحانی هم کمتر مدیر شایستهای انتخاب شد و حتی در شهرداریها هم، انتهای مدیریت ما همین است، من اعتقاد ندارم که آقای روحانی فقط دچار فشارها و موانعی بوده که اصولگراها برای او ایجاد کردند، بخشی از آن هم به سوءمدیریتی برمیگشت که در دولت وجود داشت.
شما به عملکرد اصلاحطلبان در شورای شهر هم انتقاد وارد کردید. یعنی به آقا محسن هم انتقاد دارید؟
بله. تصمیمات در شورای شهر بر اساس رأی اکثریت است، محسن یک نفر بین ۲۱ نفر است، محسن مدیریت رأس را به تنهایی ندارد محسن قبلا در مترو و دانشگاه آزاد بوده و مدیریت موفق خود را نشان داده، اینجا خودش تصمیمگیر نهایی نیست و مجموعه باید تصمیمگیری کند. عملکرد شورای شهر و شهرداریها هم عملکرد مناسبی نبوده. مهمترین عملکرد شورای شهر انتخاب شهردار بود، عملکرد سه شهردار تهران در این دوره و اکثر شهرهای دیگر قابل دفاع نیست.
انتقادات زیادی را متوجه اصلاحطلبان میدانید این انتقادات چقدر به لیدری آقای خاتمی وجود دارد؟
متأسفانه خود اصلاحطلبان هم دموکرات نیستند و در درون خودشان اعتقاد واقعی به دموکراسی ندارند، این موضوع به لیدری آقای خاتمی هم برمی گردد، در شورای عالی اصلاحطلبان افراد بیشتر بر اساس سلیقه آقای خاتمی حضور دارند، سیستمی وجود ندارد که چند درصد زنان، چند درصد جوانان و کلا چه ترکیبی آنجا باشند، بخشی از نا امیدی اصلاحطلبان از جمله خودم همین جا است، همچنین این روند دموکراتیک در احزاب هم کمتر وجود دارد، خود اصلاحطلبان در درون خودشان نیاز به اصلاحات جدی دارند.
اگر قرار باشد اصلاحطلبان برای لیدری یک جایگزین انتخاب کنند...
نشنیدهام کسی دنبال جایگزین باشد، چنین صحبتی نیست. اگر کسی نقد میکند به این معنی نیست که دنبال جایگزین است، نقد میکنند تا اصلاح شود، اصلاحات را باید از خودمان شروع کنیم.
اصلا میشود جایگزینی برای لیدری گذاشت؟
هر چیزی شدنی است، ولی الان چنین تفکری وجود ندارد، حداقل من چیزی نشنیدهام.
الان نقش مجمع روحانیون کجاست؟ آنها چقدر میتوانند این لیدری را به عهده گیرند؟
اینها حزبی هستند مثل سایر احزاب اصلاحطلب، برجستگی ویژهای ندارند که بخواهند لیدر باشند یا دیگران آنها را به عنوان لیدر بپذیرند.
به نظر شما در بحث انتخابات ۱۴۰۰ مجمع روحانیون چقدرمی توانند آن وحدت را ایجاد کنند؟
نظر خاصی در این باره ندارم.
این سوال را بر اساس جلساتی که اخیرا مجمع روحانیون مبارز برگزار کرده است، میپرسم.
اگر جلسات درون حزبی است، تصمیمی که یک حزب درون خودش میگیرد نمیتواند آن را به سایر احزاب تعمیم دهد مگر اینکه جلساتی بگذارند و از همه احزاب دعوت کنند همانطور که گفتم اطلاعی در این زمینه ندارم.
این احتمال وجود دارد که شورای عالی سیاستگذاری کلا کنار گذاشته شود و ساز و کار مشابه دیگری شکل گیرد؟
تا جایی که میدانم صحبتها برای اصلاح این شورا بود. مثلا پیشنهاد شد که به جای شورای عالی، پارلمان اصلاحات تشکیل شود که اعضای آن تعریف شده باشند، کسی سلیقهای عمل نکند و برآیندی واقعی از همه اصلاحطلبان فعال باشد، یعنی رهبر اصلاحات امتیازات خاص نداشته باشد، احزاب بر اساس عملکردشان، و نه به صورت برابر در این پارلمان نماینده داشته باشند، جایگاه زنان و جوانان مشخص باشد، اولین پیشنهاددهنده پارلمان اصلاحات هم به نظرم کارگزاران بود، بعد از آن احزاب دیگر هم یکسری پیشنهاداتی دادند. یعنی شورای عالی سیاستگذاری تکامل پیدا کند و با شاخصهای واقعی اصلاحطلبی تطابق بیشتری داشته باشد.
در بحث مشارکت اصلاحطلبان در انتخابات آینده دو نگاه وجود دارد. عدهای میگویند باید منتظر شویم و ببینیم شورای نگهبان چه اقدامی میکند (گزینهها را تایید یا رد میکند)، عدهای هم میگویند به هر نحوی باید در انتخابات شرکت کنیم. نظر شما چیست؟
با شرایط فعلی من مخالف شرکت کردن هستم و دلایل آن را توضیح دادم.
یعنی به خاطر انتقاداتی که به خود اصلاحطلبها وارد میدانید؟
تا حدودی بله. چون ما به چه کسی رای دهیم؟ به اصلاحطلبی که وقتی وارد حاکمیت میشود همان شود؟ به کسی که عملکرد اصلاحطلبی نداشته باشد؟ چرا رأیمان را به صندوقی بیاندازیم که باعث تقویت سیاستهای اشتباه شود و فایدهای برای کشور و جامعه و مردم هم نداشته باشد.
با نگاهی که الان به تحرکات جریانها و گروههای اصلاحطلب دارید چه پیش بینی برای انتخابات ۱۴۰۰ دارید؟ آیا قرار است اصلاحطلبان به مدل ۸۴ برسند که با چند کاندیدا آمدند یا به مدل ۹۲ برسند که حتی کاندیدای اصلاحطلب را بیرون کشیدند و با یک اصولگرا اجماع کردند؟
واقعیت این است که در سال ۹۲ آقای عارف در مجموعه اصلاحطلبان رأی نیاورد. کسانی که به آقای روحانی رسیدند هم بخاطر حمایت بابا بود (که متاسفانه بعد از فوت بابا ایشان یک مدل دیگر شد و نمیدانیم آن قدرت و قوت کجا رفت و چگونه ناپدید شد و در مسیر غلطی قرار گرفت) به هرحال منطقی این است که اگر بخواهند شرکت کنند با یک کاندیدا بیایند.
این احتمال وجود دارد که حول یک اصولگرا جمع شوند؟
بعید میدانم، برخی اندک، آقای علی لاریجانی را مطرح میکردند که به نظر نمیرسد ایشان بخواهند کاندیدا بشود. بنابراین احتمال اینکه بخواهند از کاندیدای اصولگرای دیگری حمایت کنند حداقل تا الان نشنیدهام. استدلال بعضی این است که اگر یک اصولگرای معتدل با تفکری که به اصلاحطلبان نزدیکتر است رئیس جمهور شود بهتر از یک اصلاحطلب ضعیف عمل میکند چون برخی از اصلاحطلبان در قدرت که قرار گرفته اند از اصولگرایان اصولگراتر شده و از اصلاحات فاصله گرفتهاند، یعنی شهامت انجام کوچکترین کاری در جهت شاخصهای اصلاحطلبی را نداشتند و بیشتر دنبال بقا و حفظ موقعیت خود بودهاند، ولی یک اصولگرا چون با خودشان است اگر معتدل و قوی باشد میتواند موفقتر عمل کند.
دو روز پیش آقای محسن یک لیستی را معرفی و بعد تکذیب کردند.
تکذیب نکرد؛ سوء برداشتی که از اظهاراتش شده بود را توضیح داد. او گفته بود که این لیست شامل افرادی است که ظرفیت رئیس جمهور شدن را دارند.
نکته جالب آن این بود که دو کاندیدای زن هم در آن لیست معرفی شده بودند، شما به عنوان یک زن فعال سیاسی در حزب کارگزاران و در جریان اصلاحات چقدر دنبال این هستید که یک زن را به عنوان یک کاندیدا معرفی کنید؟
در شرایط فعلی به دنبال معرفی کاندیدای زن نیستم چون قصد شرکت در جریان انتخابات را ندارم، ولی یک کمپین خوبی راه افتاده که احیای حق زنان برای رئیس جمهور شدن است،یعنی شورای نگهبان کلمه رجل سیاسی را تفسیر رسمی و قانونی کند و این حقی که سالها از زنان گرفته اند را به آنها برگرداند، هرچند بعید میدانم یک زن به عنوان رئیس جمهور رأی بیاورد. وقتی در مجلس، نمایندگان زن ما آنقدر کم هستند، نشان میدهد که جامعه زنان را کمتر در موقعیتهای سیاسی کلان قبول دارد. بنابراین الان مهم نیست که ما رئیس جمهور زن داشته باشیم بلکه بحث این است که این حق ضایع شده زنان احیا شود و کلمه رجل سیاسی فقط شامل مردان نباشد.
نزدیک همه انتخاباتها شورای نگهبان اعلام میکند که زنها میتوانند ثبت نام کنند اما درباره تایید صلاحیتشان میگوید که فقها باید نظر دهند. این حرفهای شورای نگهبان چقدر میتواند شوی انتخاباتی باشد؟
ایندفعه قدری متفاوت بود؛در ابتدا آقای کدخدایی گفتند برای رئیس جمهور شدن زنان منع قانونی وجود ندارد، یعنی دربررسی صلاحیتها به خاطر زن بودنشان رد نمیشوند مگر اینکه شرایط مدیر بودن را نداشته باشند،همان موقع هم این تصور به وجود آمد که آقای کدخدایی برای ایجاد انگیزه برای کشاندن مردم پای صندوقهای رأی این حرف را میزند. در نهایت آقای کدخدایی جا زد و چیز دیگری گفت، ایشان این دفعه گفتند زنان برای ثبت نام مشکلی ندارند، مگر برای ثبت نام نیاز به گفتن شما بود؟ معلوم بود که مشکل ندارند. این حرف جدید این تصور که دنبال رأی مردم هستند را تقویت کرد. چون بعد از صحبت اول ایشان این بحث مطرح شد که ما رئیس جمهور زن نمیخواهیم بلکه فقط ما دنبال احیای این حق هستیم. فکر میکنم اینها فکر کردند که اگر قرار باشد زنان را تایید کنیم ولی اثری در افزایش آرا نداشته باشد، چرا از موضع خودمان عقبنشینی کنیم و بشود آش نخورده و دهان سوخته. لذا آقای کدخدایی جا زد و حرفش را عوض کرد. تحلیل این است که انگیزه اصلی همان شوی تبلیغاتی بود.
یعنی فکر میکنید که عزم آنها تایید صلاحیت نیست؟
به نظر این طور میآید. آقای احمد خاتمی که عضو فقهای شورای نگهبان هستند گفتند رجل یعنی مرد و هیچ زنی نمیتواند رئیس جمهور شود. آقای خاتمی شما که مثلا فقیه هستید و قرآن را بلدید، تعدادی آیه داریم که رجل را به معنای انسان به کار برده است و شما این را نمیدانید؟ آقای بهشتی با این هدف کلمه رجل را گذاشت که اگر زمانی شرایط جامعه برای ریاست جمهوری زنان مناسب بود زنان هم بتوانند کاندیدا شوند وگرنه میتوانست بنویسد مرد! چرا مرد نگذاشت؟ چون آن موقع مخالفت میکردند، پس رجل را نوشت، که شاید در زمانی تفسیر درست از آن بشود. کمتر کسی است که نداند رجل سیاسی یعنی شخصیت برجسته سیاسی اعم از زن و مرد. بابا هم در حول و حوش انتخابات ۱۳۹۲ و یا ۱۳۹۶ مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی را بیان کرد و همین توضیحات را داد.
الان نزدیک ۶ ماه است که از تشکیل مجلس یازدهم میگذرد، نگاه و نظرتان درباره عملکرد زنان مجلس یازدهم چیست؟ اگر بخواهید آن را با مجلس دهم مقایسه کنید چگونه است؟
اختلاف بینش زیادی وجود دارد. زنان مجلس دهم عمدتا اصلاحطلب و به دنبال حقوق زنان و رفع تبعیضها بودند، زنان مجلس یازدهم عمدتا اصولگرا هستند و اعتقادی به آن چیزی که اصلاحطلبان به عنوان حقوق زنان میگویند، ندارند. مخالف این هستند که مثلا کودکهمسری منع شود، یا مخالف این هستند که تبعیضها در خانواده بین زن و مرد حذف شود. بنابراین در حوزه زنان با توجه به زنانی که در مجلس یازدهم هستند خیلی امیدی به اصلاح قوانین در جهت رفع تبعیضها وجود ندارد، اعتقادی به مدیریت زنان ندارند.
خودشان مدیر، وزیر یا نماینده مجلس شدهاند اما اینکه خانمها بتوانند این شرایط را به طور عمومی داشته باشند خیلی موافق نیستند و زن را بیشتر در خانواده تعریف میکنند، برای همین به مجلس یازدهم در مورد موضوعات زنان امیدی وجود ندارد. البته یکی از خانمهای نماینده از ریاست جمهوری زنان دفاع کرده بود و تعدادی از آقایان اصولگرا هم از این حق زنان دفاع کردند. خارج از حوزه زنان به نظر نمیرسد تا الان مجلس یازدهم عملکردی داشته باشد، چیزی که من میبینم بیشتر شعارهای افراطی و انتخاباتی و عدم دانش است.
مثلا نقدهایی که به آقای روحانی وارد میکنند به آقای روحانی ربطی ندارد، خطاب آنها سیاستهای کلان و تصمیم گیریهای بالاتر است که مملکت را به اینجا رسانده است، وقتی ما رابطهای با امریکا نداریم آقای روحانی چه نقشی میتواند داشته باشد؟ وقتی ما FATF را امضا نکردهایم و روابطمان را با دنیا بخصوص با کشورهای همسایه به هم ریختیم آقای روحانی چه کار میتواند بکند؟ آقای روحانی در مورد بخشهایی زیر سؤال است ولی حرفهایی که اینها میزنند خودشان میدانند که مخاطبش آقای روحانی نیست. تعجب میکنم که چرا اینها را به آقای روحانی میگویند. تاکنون عملکرد آنچنانی از مجلس یازدهم ندیده ام. باید به اینها گفت که نگران انتخابات ۱۴۰۰ نباشید، آنهایی که میخواهند به شما رای دهند پای صندوق میآیند و آنهایی که نمیخواهند به شما رای دهند پای صندوقها نمیآیند، یعنی شما رأی میآورید، بنابراین نیاز به این همه جنجال و هیاهو و بیتقوایی نیست.
منبع: خبرآنلاین