مهرداد امیرکلالی: این روزها اصلاحطلبان درگیر سازوکار نهاد اجماعساز خود هستند و گفتوگوها برای رسیدن به یک راهکار وحدتبخش ادامه دارد. به نظر میرسد پس از ماهها بحث و بررسی، اصلاحطلبان بر شیوه و چگونگی شرکت در انتخابات ۱۴۰۰ به وحدت نظر رسیدهاند و در جلسه شورای هماهنگی جبهه اصلاحات تصمیم گرفته شد که نهادی اجماعساز با حضور ۳۰ حزب دارای مجوز وزارت کشور، تشکیل شود و برای تقویت و فراگیر بودن آن ۱۰ نفر از شخصیتهای ملی دارای مقبولیت و غیرحزبی جریان اصلاحات به عنوان عضو مشاور به آن دعوت شوند. به محض مطرح شدن نام این نهاد، اما و اگرها درباره سازوکار و روند اجرایی آن اعم از کارکردها و نحوه ورود و تعداد اعضای حقیقی به این نهاد مطرح شد. از سوی دیگر برخی معتقدند که این سازوکار با نگاه به انتخابات ریاست جمهوری و بر اساس جغرافیای سیاسی پایتخت تنظیم شده و ممکن است در شهرستانها مشکلساز شود. از این رو، به سراغ امیر اقتناعی، عضو شورای مرکزی و معاون استانهای دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران رفتیم تا نظر او را در خصوص نهاد اجماعساز اصلاحطلبان و کارکرد آن به ویژه در استانها جویا شویم.
*شما موجودیت نهاد اجماعساز را که گویا اخیرا جایگزین شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان شده است را چطور ارزیابی میکنید؟
بعد از استعفای آقایان موسوی لاری و عارف، شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان منحل شد و در آخرین جلسهای که اصلاحطلبان برگزار کردند به یک مجموعه جدیدی رسیدند که از نظر من این مجموعه به لحاظ ماهیت با شورای عالی سیاستگذاری فرق چندانی ندارد و فقط نامش را تغییر دادند. البته هنوز اطلاعات دقیقی از نهاد اجماعساز بیرون نیامده، اما بر اساس اطلاعاتی که بنده دارم، تمام احزاب اصلاحطلب در این نهاد اجماعساز یک حق رای دارند.
*یعنی برخی احزاب خارج شورای هماهنگی هم در نهاد اجماعساز حضور دارند؟
ظاهراً به این شکل است و این یکی از وجه تشابههای این نهاد با شورای عالی سیاستگذاری است. وجه تشابه دیگر این است که تعدادی از اشخاص حقیقی در این نهاد اجماعساز حضور دارند که در شورای عالی سیاستگذاری هم همین موضوع وجود داشت، حالا تعدادش کمی فرق میکند. به طور مثال آنجا ۲۰ نفر بودند و این جا ۱۰ نفر هستند. من فکر میکنم که تغییر خاصی ایجاد نشده به جز یک عنوان. فقط امیدوارم که در نهایت این تغییر عنوان با شمایل "اصلاح اصلاحات" به جامعه عرضه نگردد.
*چه بخشی از نظر شما باید تغییر کند؟
اصلاحطلبان برای برونرفت از این وضعیت فعلی حداقل به لحاظ حزبی و به لحاظ خاستگاهی دو راه پیش رو دارند؛ یک راه که من در واقع فکر میکنم هدف عالیتری است و حالت بهتری هم هست حزب فراگیر اصلاحطلب است. یعنی ما به جای اینکه به ازای آدمهای زیادی که علاقهمند هستند دبیرکل باشند، حزب داشته باشیم، بیاییم و تمام این افراد را تحت یک حزب بزرگ و فراگیر دور هم جمع کنیم، البته اگر واقعاً یکی هستند و اهدافشان یکی است. اما اگر این امکانپذیر نیست، حالت دیگر در جریان اصلاحطلبی مدلی بوده که قبلاً هم حزب کارگزاران سازندگی پیشنهاد داده و اجرا نشده و آن هم وزنی بودن حق رای احزاب است که کارگزاران تحت ایده پارلمان اصلاحات آن را مطرح کرده و معتقد بوده که احزاب باید با یکی از اقسام سرمایه، وزنشان سنجیده شود. بالاخره سرمایه معنوی یا فکری، سرمایه مالی و سرمایه انسانی و هر چیز دیگری که میشود سنجید و احزاب باید بر اساس آن دارای وزن باشند و جایگاهشان مشخص باشد، که خوب این هم پذیرفته نشد. من فکر میکنم این شکل که اصلاحطلبان هر چند وقت یک بار شورایی بدین شکل درست میکنند، یک بار تحت عنوان شورای عالی سیاستگذاری، یک بار تحت عنوان نهاد اجماعساز و یکبار تحت هر عنوان دیگری کارگشا نیست. بخش زیادی از دوستان اصلاحطلب هم به این موضوع معترف هستند که ایده وزنی کردن ایده درست و عادلانهای است، اما هر دفعه معتقدند در شرایط فعلی نمیشود و باشد برای انتخابات آینده و هر بار به زمان دیگری موکول میکنند. من فکر میکنم که این یک رودربایستی بزرگی است که اصلاحطلبان با خودشان دارند و درواقع درگیر تعارفهای داخلی شدهاند. نقدی که من دارم این است که اگر ما در جریان خودمان با یکدیگر رودربایستی داریم و در یک سری از تعارفهای این شکلی گیر میکنیم و نمیتوانیم یک بار برای همیشه این وضعیت را مشخص کنیم و حتی خودمان به شعارهایی که در حوزه تحزب و توسعه سیاسیای که دو دهه قبل برای اولین بار در جامعه به صورت جدی مطرح کردیم و میخواستیم پیگیری کنیم، پایبند نباشیم، قطعاً در سطح جامعه و سطح کلان کشور هم در حوزه تحزب و توسعه سیاسی و به تبع آن توسعه کشور و برون رفت از وضعیت فعلی آن، راهی به پیش نخواهیم برد.
*اخیراً افرادی مانند آقای موسوی خوئینیها بیانیه صادر میکند و مجمع روحانیون کمی فعالتر دارد بازی میکند، چقدر احتمال میدهید که در این دوره مجمع روحانیون یا همان طیف سنتی جریان اصلاحطلب، بخواهد این نقش خودش را پررنگتر کند و بازیساز باشد؟
من معتقدم مهمترین قسم سرمایهای که یک جریانی مانند مجمع روحانیون مبارز دارد، در واقع جایگاه معنوی و هویتی است. بر اساس مدلهای تحزب قطعاً مجمع روحانیون هم اینبار نمیتواند کاری را پیش ببرد، چرا که پایه و اساس نهاد اجماعساز، حزبگرایانه نیست و بیشتر شبیه لویی جرگهای است که بر اساس تعارفهای سیاسی قدیمی تشکیل شده است. ولی اگر بخواهیم از سر ریشسفیدی و تعارف و رفاقتهای پیشین کاری را پیش ببریم، شاید مجمع روحانیون بتواند در تصمیمگیریها نقشهایی را ایفا کند. ولی تصمیمگیری مهم نیست، بلکه اعمال آن تصمیم در جامعه و عملیاتی شدن آن و اثربخش بودن آن مهم است و تاکید صحبت من بر روی آن بخش هست. وگرنه مجمع روحانیون و هر جای دیگری هم ممکن است بتواند بر اساس سرمایههایی که دارد کارهایی انجام دهد و در تصمیمگیریها نقشهایی هم ایفا کند، ولی بعد از تصمیمگیری چه؟ چه تضمینی برای عملیاتی شدن آن وجود دارد؟ چگونه میخواهد اثربخش باشد؟ به نظر من باید به این قسمت توجه کنیم.
*یعنی پارادایم نگاه اصلاحطلبان به کار حزبی باید فرق کند...
بله. به عنوان مثال در بحث شخصیتهای حقیقی نهاد اجماعساز، این افراد فعال سیاسی هستند، ولی حاضر نیستند عضو هیچ حزبی شوند! یعنی مسئولیتپذیر نیستند و فقط قصد حضور در تصمیمگیریها را دارند اما هیچ هزینهای چه در بازه انتخابات و چه غیر انتخابات پرداخت نمیکنند. تجربه ثابت کرده که همین شخصیتهای حقیقی و حتی احزاب فصلی و بدون پشتوانه و برنامه، موقع پیروزی حضور جدی دارند، اما اگر شکستی پدید آید، حاضر به قبول مسئولیت و پذیرش هزینهها و عوارض آن نیستند. بدنه و خاستگاه مشخصی هم ندارند که نیاز به پاسخگویی داشته باشند.
*شاید در حال تمرین کار حزبی هستیم.
این تمرین نیست، تمرینی این گونه، سراسر خطاست. ما دو دهه هست که داریم تمرین میکنیم و انگار از تحزب و کار حزبی فقط این را یاد گرفتهایم که برویم از وزارت کشور و با توجه به شاخصهایی که در آییننامه آمده یک سری مجوز حزب بگیریم. من معتقدم که تمرکز باید بر روی تشکیل یک حزب فراگیر اصلاحطلب باشد. یک حزب حرفهای بزرگ که در بینشان اگر راهبردهای چندگانهای هم وجود دارد ذیل همان حزب و تحت عنوان فراکسیونهای آن حزب مطرح شود. چرا که من به صورت کلی معتقدم در جریان اصلاحات ما دو راهبرد اصلی برای اداره کشور داریم؛ یک راهبرد تکنوکراتیک است که کارگزاران سازندگی نمایندگیاش میکنند و دیگری هم راهبرد دموکراتیک است که حزب اتحاد ملت آن را نمایندگی میکند و در گذشته هم جبهه مشارکت نمایندگی آن را بر عهده داشت. دوستان حزب اعتماد ملی هم معتقدند که یک راهبرد سومی دارند که متفاوت است، این را هم میتوان به عنوان راهبرد سوم به حساب آورد، ولی فراتر از اینها من حزبی را در جریان اصلاحطلب نمیبینم که برای اداره کشور برنامهای داشته باشد و یا مدلی را قبلا اجرا کرده باشد و یا تفاوتی با این احزاب دیگر داشته باشد. بالاخره با این وضعیتی که عرض کردم و تعارفاتی که وجود دارد، کار را به جایی رساندهاند که هر فردی، از هر جایی، با کمترین سابقه سیاسی و بدون طی دورهها و مدارج حزبی میتواند بهراحتی نمایندگی یک حزب -ولو بسیار کوچک اما با رای برابر با دیگران- را در هر استان یا شهرستان اخذ نماید! در حدی که امروزه کسب نمایندگی فروش چیپس یا ماکارونی در استانها و شهرستانها، بهشدت کار دشوارتری است نسبت به دریافت نمایندگی یک حزب!!! اینها را قبلاً هم گفته بودم و الان هم با نهاد اجماعساز این بحث را دارم. در جلسات شورای مرکزی حزب هم اینها را مطرح کردهام، هرچند در نهایت تابع تصمیم نهایی تشکیلات خواهم بود؛ تشکیل ائتلافهای گستردهای چون نهاد اجماعساز یا شورای سیاستگذاری و امثالهم شاید بتواند برای انتخابات ریاستجمهوری یک اجماع کلی را ایجاد کند که مفید باشد، اما قطعاً برای تصمیمگیری و رسیدن به لیست در انتخاباتهایی نظیر مجلس و شوراها، در حق احزاب بزرگتر اجحاف خواهد شد. خصوصاً در استانها و شهرستانها و آن هم بدون در نظر گرفتن سطح کیفیت و حتی کمیت اعضاء آنها.
*اتفاقاً در مورد ریاستجمهوری هم امکان اختلاف بالاست. چون کارگزاران و اتحاد دو راهبرد جدا از هم دارند.
نه، چون دایره انتخاب ما در این دوره هم مانند خیلی از زمانهای دیگر محدود است و حضور آقای خاتمی در کنار این نهاد اجماعساز در نهایت میتواند برای انتخابات ریاستجمهوری به معرفی نامزد واحد بیانجامد. البته؛ اگر درسهای انتخابات سال ۸۴ را را از یاد نبرده باشیم.
*شما امیدوارید؟
میتواند این کار را بکند، ولی درباره انتخابات شوراها چون که کثرت کرسی و کثرت کاندیداها به نسبت انتخابات ریاست جمهوری بیشتر است در واقع حق احزاب بزرگتر ضایع میشود که من بارها مستقیماً اشاره کردم؛ کارگزاران، اتحاد ملت و اعتماد ملی ضرر خواهند کرد و در درازمدت سرخوردگی بدنه این احزاب را نیز به دنبال خواهد داشت. خصوصاً برای انتخابات شوراها در استانها و شهرستانها. چرا که برابری رای در واقع در یک بزنگاههایی عادلانه نیست و من مخالف این قضیه هستم و باید یک فکر جدی شود و من نمیدانم که بزرگان در جریان اصلاحات میخواهند این بازی ناعادلانه را تا کجا ادامه دهند و در نهایت چگونه حل و فصل کنند.