میثم سعادت:
در این انتخابات، اصلاحطلبان راهبردهای مختلفی داشتند. برخی حتی به ستادهای رئیسی رفته بودند و برخی از ماهها پیش گفته بودند برنامهای برای حضور در انتخابات ندارند.
غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران از احزاب حامی عبدالناصر همتی در گفتوگو با صدا از آینده این جریان سیاسی سخن میگوید:
ارزیابی شما از مشارکت کمتر از 50 درصدی در انتخابات ریاست جمهوری و آرای پایین آقای همتی به عنوان نامزد بخشی از اصلاحطلبان چیست؟
تحلیلها درباره انتخاباتی که گذشت، متفاوت است و سلیقههای سیاسی هم با هم فرق دارد اما مشخص است که این سیستم رأی مردم و منتخب مردم بودن در یک دموکراسی، یک سیستم دائمی و همیشگی نیست. افراد با رأی مردم در رأس میآیند. در این مدت موفقیت و نارسایی دارند. در یک نگاه نرمال باید هم برندهها و هم بازندهها بپذیرند که تناوب و دستبهدست شدن قدرت یکی از لوازم و طبیعی مراجعه به مردم است. در ابعاد ریاستجمهوری، نیازها بسیار زیاد است. بعضی از این نیازها برآورده میشود، برخی میماند. برخی ضعف را میبینند و روی ناتوانی نیروهایی که انتخاب شده بودند، قضاوت میکنند. هر جناحی میآید و میرود. اگر سیستم آزاد باشد، این فرآیند طبیعی است. مردم فاصله دورتر را فراموش میکنند. بههرحال 4 یا 8 سال سیستمی باشد و خدمات هم بکند، در موقع تحویل به دولت و مجلس بعدی، مردم بر اساس نارساییها گزینش میکنند. جمع جبری موفقیتها و شکست را حساب نمیکنند که موفقیت را ببینند. معمولاً نیازهای روزمره و گرفتاری تازه در تصمیم عموم مردم غلبه دارد و این مختص به ایران نیست و همه دنیا همین است که یک حادثه انبوه، رأی برای یک جناح را تغییر میدهد و کسی نمیتواند گلایه کند. یک فرد در قامت ریاستجمهوری حتی اگر فاشیست هم باشد نمیخواهد یک رنگی نپوست با خشونت توسط پلیس کشته شود اما وقتی این اتفاق میافتد، همین باعث میشود جامعه رنگینپوستان یک موج علیه رئیسجمهور مستقر ایجاد کنند. حتی با منافعی که ممکن است همین افراد بهخاطر محدودیتهای مهاجرت دولت ترامپ داشته باشند اما بهیکباره، رأیش برمیگردد. در انگلیس و فرانسه هم همینطور است. مثل در انگلیس یک دولتی میآید و شعار خروج از اتحادیه اروپا میدهد اما وقتی برگزیت به مشکل میخورد، این دولت نمیتواند اعتماد عمومی را حفظ کند و به بنبست میرسد و حزب کلاً حذف میشود. جاهای دیگر هم همین است. تغییر و تحولات دنیا، باعث موج رأی منفی و مثبت میشود و نمیشود مردم را قضاوت کرد و گلایه کرد. نگوییم احزاب اشکال دارد یا مردم رشد نکردهاند. این طبیعت هر جامعهای است که نزدیکترین نیازهای برآورده نشده غلبه دارد. کسانی که از عدم موفقیت رقیب استفاده میکنند و به قدرت میرسند و قدرت هر 8 سال دستبهدست میشود، یک اتفاق عجیبوغریب نیست. در مردمسالاریهای دنیا، این اتفاق بسیار رخ داده است.
حالا که نتیجه انتخابات مشخص شده، فکر میکنید بهترین راهبرد ممکن برای انتخابات چه بود؟ (رای سفید، حمایت از همتی، تحریم و...)
عملکردها، تابعی از هیجانات است. فکر میکنم این دوره اصولگراها تحت تأثیر شکست 92 تا 96 قرار داشتند، که بالاخره آنچه در آن انتخابات رقم خورده بود، به شکلی بود که موفقیت کمی داشتند و خلاف توقعشان بود که اصلاحطلبان در مجلس فراکسیون قدرتمند قابلتوجهی مقابلشان عَلَم کنند. آنها در این چند سال از امکانات مختلف بهره بردند و وقت گذاشتند، نیروها را منسجم کردند و با وجود اختلافات، با استفاده از بعضی شخصیتهای کاریزماتیک که حرف آخر را میزنند، منسجم عمل کردند و توانستند بخشی از آرایی که همیشه برای آنها وجود داشت را جمع کنند. به نظرم کسی که با این مقدمات و مؤخرات برنده میشود نباید احساس کند اتفاق خاصی افتاده و مردم انقلابی شدهاند. درصد رأی آنها همیشه 20 تا 30 درصد بوده و همیشه هم همین کف رأی را داشتهاند. اتفاق این است که در اکثریت جامعه افتاده است، افرادی که این شعارها را قبول ندارند، به صحنه نیامدند. اصولگرایان در دروازه خالی میتوانند شوت بزنند و به نظر میرسد این بهترین تعبیر انتخابات 1400 است که به دروازه خالی گل زدند. این گل زدن به دروازه خالی هم دو بخش داشته. یکی کارت قرمزی است که شورای نگهبان به بازیکنان اصلی داده است و دیگری قهر مردم و نبود تماشاگرانی که باید تیم را تشویق میکردند. شورای نگهبان و مردم صحنه خالی را بهوجود آوردند و اصولگرایان با 25 درصد توانستند برنده انتخابات شوند. این انتخاب معلول سنجش مردم بوده است و این سنجش اثرگذار بود. روحیه مردم نظیر روحیاتی بود که پایان دولت خاتمی بهوجود آمده بود. دولت خاتمی کارنامه خوبی داشت اما سال آخر ایشان همه احساس میکردند این دولت دچار یک سکته در توسعه و سازندگی شده است. لوایح د وقلو به ب نبست رسید و خاتمی تدارکاتچی نامیده شد و بحث عبور از خاتمی مطرح شد و نظایر اینها؛ تبلیغاتی که بخشی توسط اصلاحطلبها دامن زده میشود که تفرقه و حضور چهار پنج مهره اصلی با عدم انسجام باعث شکست شد، تحلیل کاملی نیست اما برخی معتقدند اتفاقی که رقم خورد طراحی رقیب بود تا ما شکست بخوریم. البته شاید رقیب هم طراحی داشت اما اشتباه است که تنها عامل را طراحی رقیب بدانیم. این خیلی پایه علمی ندارد.
جوی در جامعه ایجاد میشود و باعث میشود آدمهای سیاسی هم تحت تأثیر جو قرار بگیرند. الآن آقای تاجزاده همین را میگوید که مردم فلان رفتار را کردند و من با آنها همراه شدم؛ یعنی سیاسیون بهجای اینکه موتور فکری باشند، خود تأثیرپذیر از روحیات سیاسی جامعه هستند و طبیعتاً وقتی اشکالات بهوجود میآید، تصمیم این فعالان سیاسی متزلزل میشود. هر کس نامزد میشود میگویند این مردم رأی نمیدهند. اگر فردی 30 روز قبل از انتخابات مطرح شود نمیشود یک چهره کاریزما از او در عرض یک ماه ساخت. شما فرآیند انتخابات را ببینید. شریعتمداری و پزشکیان و تاجزاده مطرح میشوند اما جمعبندی جامع بین دوستان وجود ندارد و هر کس بر اساس در هیجان قرار گرفتن مطلبی را مطرح میکند و همین مبدأ اختلاف میشود که در جمع سی چهل نفره نمیتوانند جمعبندی کنند. ببینید ما نمیتوانیم همزمان، هم در انتخابات شرکت کنیم و هم بگوییم قانون اساسی را میخواهیم زیرورو کنیم. گاهی کسی قبول ندارد اما کسی که در انتخابات ایران میآید میخواهد در ساختار فعلی کار کند. بحث تغییر قانون اساسی را باید از موضع دیگری مطرح کنید و باید ببینید زمینه تغییر قانون اساسی در جامعه هست یا نه. حکایت این دوستان حکایت فردی است که برنو در دست گرفته بود و میخواست شمسالعماره را فتح کند. اصلاً ممکن است شعاری که مطرح میشود، درست هم باشد اما جایگاه اینها در قامت ریاستجمهوری نیست و باید در محافل عمومی مطرح شود که حزب توانمند کشوری بتواند یک روحیه عمومی را ایجاد کند و تحت تأثیر قرار دهد. ریاستجمهوری که فقط مسائل اجرایی کشور را در دست بگیرد، نمیتواند حامل یک چنین شعارهایی باشد که باعث تشنج در تصمیم شود. برخی اصلاً برای همین وارد انتخابات شدند و برخی گمان کردند همین پلن جواب است. در نتیجه همین رفتارها است که زمینه عدم وفاق و عدم تحرک صحیح بهوجود میآید. آدمهای بزرگ در تردید هستند و در همین انتخابات دیدید که در جریان اصلاحطلب، بزرگان تا آخرین لحظه در تردید هستند درحالیکه شخص سیاسی باید تصمیم بگیرد و جریان شکل بدهد، نه اینکه تحت تأثیر قرار بگیرد؛ وگرنه کاری به شما ندارند. من که قابل نیستم اما دوستان و رهبران سیاسی چه نقشی دارند؟ این مجموعه رفتارها باعث شد تا آخرین لحظه این خط و بط مشخص نشود و تحلیلهای هر گروه برای خودشان قابلتأمل بود. گروهی معتقد بودند صحنهآرایی است و به قول آقای همتی باید زیر میز بزنیم و گروهی تردید داشتند که آیا اصلاً میگذارند که کاری انجام شود؟ آیا رئیسجمهور میتواند کاری کند و بهتر نیست سنگینی مسئولیت را به دوش طرف مقابل بیندازیم؟ در جناحی که دهها شخصیت دارد، نیاز به کار طولانی هست. البته قبلاً هم گفته بودم که کوتاهی از ما بوده است. باید از قبل با هم پایه را درست میکردیم. مشخص کنیم شاکلههای اصلی چیست و خط قرمزها کجاست. وقتی از قبل جواب این سوالات مشخص نیست، مجموعه مسائلی که شاهد بودید پیش میآید. دفعات قبل هم البته این اختلافات بود. اینبار هم شدیدتر بود و باعث تردید و نامشخص بودن تصمیم نهایی شد.
بعد از انتخابات، نقدهایی به نهاد اجماعساز و رهبران آن (مثل بهزاد نبوی) شد. تا چه اندازه این نقدها را وارد میدانید؟
مسائل را نباید شخصی کرد. یک رهبر مگر چقدر توان رهبری دارد؟ هم از نظر فیزیکی و هم فکری چقدر ظرفیت دارد؟ هر رهبری، بهمرور زمان اثرگذاریاش را از دست میدهد. خاتمی فرهیخته نجیب ارزنده برای کشور است و خدمات بزرگی در کشور کرده و در یک جریان سیاسی به ترید نجیبانه رسیده است. ما به عمل ایشان نقد داریم اما تردید نجیبانه، از محاسن یک رهبر سیاسی است که حساب میکند تصمیم او چه اندازه در زندگی مردم اثرگذار است. برخی تا یک مسئولیت سیاسی میگیرند، غرور آنها را فرامیگیرد اما خاتمی این ویژگی را ندارد و در اولین قدم به این فکر میکند که آیا من حق دارم بهخاطر احترامی که بین مردم دارم، نظراتی که با مشورت به آنها رسید هام را به جامعه تحمیل کنم؟ این اتفاق برای یک گروه سیاسی یک ویژگی منفی است اما برای خاتمی فضیلت است.
بهزاد نبوی هم اسطوره سیاسی 60 سال اخیر ایران است و هرجا هم به تشخیصی رسیده، از هیچچیز باکی نداشته است. خاتمی هم از قبل انقلاب و حضور در عملیات مسلحانه گرفته تا بعد از انقلاب و انواع پستهای اداری و سیاسی و اتفاقات 88 و اینها، هیچوقت نقطهضعف نداشته است. این فضیلت او است که با وجود مخالفتها میگوید در انتخابات شرکت کنیم. اینکه فضیلت شخصی برای دیگران قابلدرک باشد و چقدر میتواند دیگران را قانع کند، امر دیگری است. من میگویم اینها تحت تأثیر جو اجتماعی هستند و در تشنج فکری سیاسی خود، زمان زیادی میخواهد که نیروهای سیاسی بحث کنند و جوانب مخالف را بسنجند. در این شرایط متأسفانه کرونا همه فعالیتها را مجازی کرده است و تفاهم در فضای مجازی دشوارتر است چون ماهیت مباحثه را برای رسیدن به نقطه اپتیمم سختتر میکند. تغییر افراد هم ممکن است برای جریان اصلاحات مؤثر باشد اما ما نباید بحث را شخصی کنیم. اصلاً چه کسی بهجز بهزاد نبوی یا خاتمی؟ دیگران هم در ارائه نظرات خود باگ داشتهاند. تا جزاده چه راهکاری دارد؟ هر شب دارد صحبت میکند. چه راهکاری دارد؟ آن را بگوید. خب مردم نیامدند. پلن B شما چیست؟ فقط حرف بزند؟ توقع مردم، اکت سیاسی است. شاید یک فعال سیاسی شهامت داشته باشد ولی جوانان اصلاحطلب به این اکت سیاسی قانع نیستند و میخواهند زندگیشان به سمتی باشد که بعد از فعالیت سیاسی یک سامان داشته باشند، نه اینکه نگران معیشت خود باشند. همه که نمیتوانند فقط بحث و گفتوگو کنند. جوانی که کارمند شود و نگران باشد اتوبوس بیاید و او را ببرد. نیروی ما که استقرار پیدا کرده اگر تثبیت نشود نگران است. نمیشود که همیشه در حال جدال با حاکمیت مستقر باشد، به دنبال تغییر مسائلی باشد که در ساختار فعلی غیرقابل تغییر است. آنها هم پلنی برای تغییر این مسائل ندارند. هم باید استراتژی عوض شود؛ این الزاماً معطوف به اشخاص نیست.
راهبرد حزب شما و مجموعه اصلاحطلبان پس از انتخابات 1400 چیست و چه تحولاتی را میتوان در میان اصلاحطلبان انتظار داشت؟
مسائل انتخابات را باید جدا بررسی کرد. جهانگیری یا پزشکیان یا شریعتمداری اگر مستقل وارد انتخابات میشدند بعید میدانم رد صلاحیت میشدند اما وقتی تاجزاده در کنار این افراد میآید، صحنه تغییر میکند. من در مقام نقد به تاجزاده نیستم، اما وقتی جبههای برای انتخابات تشکیل میشود، باید با ساختار قانونی ایران و شورای نگهبان آشنا باشد. در شورای نگهبان عدهای هستند که باورشان این است که گمان میکنند از دروازه باید نگهبانی کنند و بهدلیل عدم التزام، نیروها را رد صلاحیت میکنند. ما این را از قبل میدانیم. خوب یا بد کسی که قانون اساسی را قبول ندارد رد صلاحیت میشود. وقتی در جبهه اصلاحات جمع 50نفره با این تجربه مینشیند، معقول این است که نامزد خود را بعد تشخیص صلاحیت انتخاب کنید چون هرکس را مشخص کنید، شورای نگهبان او را رد میکند. این پیشنهاد مطرح شد اما رأی نیاورد. طبیعی است که در این کشور در انتخابات گزینههای شما باید التزام به قانون اساسی داشته باشند. آدم شریفی مثل تاجزاده به این نتیجه که قانون اساسی و صداوسیما و رهبری را قبول ندارد. بعد همه جبهه اصلاحطلبان به این آقا یکپارچه رأی میدهند. طبیعی است که شورای نگهبان همه را میبیند که همه اصول تاجزاده را قبول دارند. خب طبیعی است صد نفر هم باشند رد میکنند.
سیاستورزی باید به شکلی باشد که واقعیتهای موجود را در نظر بگیرد. کارگزاران خواست کار، هماهنگ پیش برود اما متأسفانه این نظر موردتوجه واقع نشد. ما با نامزدی تاجزاده مخالف بودیم، درباره زمان اعلام نامزد و... فکر میکنیم باید تا تائید صلاحیتها صبر میکردیم. با وحدت نظر روش معقول در پیش میگرفتیم. کارگزاران مشی عاقلانه و اعتدالی به سبک و سیاق مرحوم هاشمی را در پیش گرفته بود. ایشان تندترین نقدها را به شورای نگهبان داشت مثل زمانی که حسن خمینی رد صلاحیت شد اما هرگز به سمت تحریم نرفت. زمانی که صلاحیت خود ایشان رد شد، بیشترین نقش را در معرفی نامزد داشت و اولین نفری که رأی داد ایشان بود. نمیشود در سیاست چراغ چشم کزن بود. ببینید میخواهید با این شورای نگهبان کار کنید. نمیشود اگر رفیق شما تائید شد در انتخابات حاضر باشید و اگر رد شد شرکت نکنید. کارگزاران این روش را نمیپسندد و پلن کارگزاران این است که همیشه تحلیل خود را داشته باشد و حرفهایش را بزند و اگر در انتخابات توانست، اینطور به انتخابات بپردازد. کسانی که بهدنبال عدم حضور در انتخابات بودند، فکر میکنم ناامید میشوند و این کار به خمودگی فعالیت سیاسی منجر میشود و فعالیتهای سیاسی معطل ما نمیماند. جوانان منتظر تصمیم هیئترئیسه نمیمانند. آنها به دنبال گروههای سیاسی میروند که کار خود را انجام دهند. بسیاری انشعابها به خاطر همین است که نسل دوم اصلاحات یا هر عنوان دیگری، این خطمشیها را قبول ندارد و گروههای جدید تشکیلات جدید برای هماهنگی ایجاد خواهند کرد.
منبع: هفتهنامه صدا