بعد از مواضع مثبت سیدابراهیم رئیسی و سلمان بن عبدالعزیز در هفتادوششمین نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل امیدها برای احیای روابط تهران-ریاض دوچندان شده است. به خصوص در سخنان شاه سعودی دیگر مواضع ضد ایرانی سالهای گذشته وجود نداشت و اتفاقا وی خواستار مذاکره با تهران بود. با این وجود بسیاری معتقدند هنوز چالشهایی مانند تداوم جنگ یمن، عدم احیای برجام، نگرانی بابت توان موشکی، پرونده فعالیتهای هستهای و نفوذ منطقهای ایران مانع جدی بر سر احیای روابط ایران و عربستان سعودی خواهد بود. ولی روابط تهران و ریاض در بستر این مشکلات تا چه اندازه قابل تحقق است؟ آیا دو طرف خواهد توانست روابط خود را بهرغم چالشهای متعدد احیا کنند؟ آیا واشنگتن با تعامل ریاض و تهران موافق است؟ دیپلماسی ایرانی برای بررسی دقیقتر این مسئله، گفتوگویی را با احمد نقیب زاده، استاد دانشگاه و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران انجام داده که در ادامه میخوانید.
با توجه به چالشها و موانع موجــود و همچنین شدت اختلافات ایران و عربستان اعتقادی به احیای روابط جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی دارید؟
مسئله اعتقاد من یا دیگر کارشناسان نیست، اینجا مسئله ضرورت احیای روابط، هم برای ایران و هم برای عربستان سعودی است. یعنی دو طرف و به طریق اولی تهران به احیای روابط خود با ریاض نیازمند است. پس چارهای وجود ندارد جز اینکه ایران از هر فرصتی برای کاهش اختلافات از مسیر گفتوگو، مذاکره و دیپلماسی با عربستان استفاده کند. اتفاقاً مواضع مثبت رئیسی و پادشاه سعودی در خصوص ضرورت برقراری روابط با همسایگان به خصوص عربستان و همچنین شرکت هیئتهای دیپلماتیک دو کشور در نشستهای مشترک و تداوم نشست بغداد با موضوع کاهش تنش در روابط ایران و عربستان گامهای مثبتی است که میتواند احیای روابط دو کشور را با وجود موانع و چالشهای متعدد محقق کند. در مجموع هر دو کشور ناچار به احیای روابط هستند، چراکه هم تهران و هم ریاض طی سالهای اخیر قربانی سیاستهای مخرب شدهاند که به افزایش هزینههای مالی، نظامی، تسلیحاتی و حتی انسانی انجامیده است.
در لابهلای نکات به سیاستهای مخرب دو طرف اشاره داشتید. حال به واقع سهم عربستان در این کارشکنی بیشتر است یا ایران؟
بعد از انتشار فایل صوتی جنجالی محمدجواد ظریف متوجه شدم که عربستان هم به نوبه خود در تشدید اختلافات و بحرانآفرینی بین دو طرف مقصر بوده است و در مقابل در برهههای مختلف ایران حُسن نیت خود را برای کاهش اختلافات و احیای روابط با سعودی نشان داده است. حتی از سخنان ظریف مشخص شد که شهید سلیمانی هم برای احیای روابط با عربستان هم اقداماتی را انجام داده بود، ولی در مقابل این عربستان بوده که تلاشهای آشتیجویانه و میانجیگرایانه ایران را پس میزد.
آیا تغییر دولت در ایران و روی کار آمدن سید ابراهیم رئیسی باعث شده است که این تغییر فاز در عربستان شکل گیرد؟
خیر مسئله به روی کار آمدن دولت رئیسی ارتباطی ندارد. این امر به واقع ناشی از چراغ سبز ایالات متحده آمریکا به عربستان برای برقراری روابط با ایران است.
چرا ایالات متحده که تا پیش از این مخالف جدی کاهش تنش بین تهران و ریاض بود اکنون برای احیای روابط چراغ سبز نشان داده است؛ آیا این تغییر فاز مد نظر شما از سوی کاخ سفید ناشی از تغییر دولت در آمریکا و روی کار آمدن جو بایدن است؟
بیشک مسئله کلانتر از تغییر دولتها در آمریکا و روی کار آمدن شخص جو بایدن است. به اعتقاد من استراتژی ایالات متحده برای تقابل با چین سبب شده است که بیشترین تمرکز، توجه و هسته و مرکز ثقل سیاست خارجی و امور دفاعی و امنیتی ایالات متحده صرف تقابل با چین شود. بنابراین آمریکاییها برای این که خاطرشان از امنیت اسرائیل و همپیمانانشان مانند عربستان در منطقه خاورمیانه آسوده شود به دنبال آن هستند که با توصیه به ریاض به فکر کاهش تنش و احیای روابط با ایران باشند که ذیل این کاهش تنش و تضمین امنیت، با آسودگی خیال و فراغ بال بیشتر توجه هر چه جدیتری روی تقابل با چین داشته باشند.
هنوز مشکلات، اختلافات و بحران در روابط ایران و آمریکا به قوت خود باقی است و ما شاهدیم که سه کلان تنش یعنی پرونده فعالیتهای هستهای ایران و عدم احیای برجام، توان دفاعی و نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی کماکان روی میز قرار دارد، مضافا جنگ یمن را هم نمیتوان نادیده گرفت. پس چرا ایالات متحده با وجود این اختلافات حاضر به کاهش تنش و احیای روابط ایران و عربستان سعودی شده است؟
این چراغ سبزی که به آن اشاره کردم به این معنا نیست که حتما آمریکا باید ابتدا به ساکن پروندهها و اختلافات خود را با ایران حل و فصل کند بعد اجازه کاهش تنش تهران-ریاض را صادر کند. اتفاقا این چراغ سبز به معنای آن است که واشنگتن سعی دارد با کاهش تنش میان ایران و عربستان و احیای روابط دو کشور، هم هزینه های خود را در منطقه خاورمیانه کاهش دهد و از طرف دیگر به اطمینان خاطری در خصوص امنیت اسرائیل و همپیمانان خود در خاورمیانه برسد. کافی است شما نگاهی به وضعیت امنیتی و میدانی دورتادور ایران داشته باشید آن زمان خواهید دید که کشور در وضعیت چندان مطلوبی قرار ندارد، به خصوص با روی کارآمدن حکومت طالبان در افغانستان اکنون محوریت تقابل میتواند وارد فاز تشدید تنش مذهبی بین شیعه و سنی شود، چون تمام جریان های رادیکال افراطی که به نام اسلام در منطقه ظهور پیدا کردند با نقشآفرینی مستقیم ایالات متحده ایجاد شدند و زیر نظر کاخ سفید هم عمل می کنند. پس با یک اشاره آمریکا همه این جریان ها می توانند ناامنی های گستردهای را برای ایران ایجاد کنند. اما اگر ایران بعد از احیای روابط با عربستان دست به یک رفرم و اصلاح در سیاست خارجی خود بزند و با احیای برجام، سر و سامان دادن به پرونده فعالیت های هستهای و اطمینان خاطر بابت توان موشکی و نفوذ منطقهای و اینکه تضمین بدهد تهدیدی از جانب ایران متوجه عربستان و دیگر شرکای منطقهای آمریکا نیست آن زمان دیگر کاخ سفید هم دلیلی برای سخت گیری و امتیاز دادن به تهران ندارد. پس همه اینها بستگی به نوع، سطح و شدت روابط ما با عربستان دارد. ایران اکنون همزمان سه هندوانه بزرگ (توان موشکی و پهپادی، نفوذ منطقهای و توان هستهای) را برداشته است و مهمتر از اینها معلوم نیست که چه زمانی میخواهد از این امتیازات و برگهای برنده خود استفاده کند؟
پیرو همان تاکیدتان بر تبحر سیاسی، توان چانهزنی بالا و ظرافت دیپلماتیک خاص، ایران اول باید کاهش تنش و پایان جنگ در یمن را عملیاتی کند یا به تضمینی در قبال عربستان برسد؟
به نظر من ابتدا به ساکن باید عربستان این تضمین را به ایران بدهد که سیاستهای مخرب و کارشکنانه اش در مقابل ایران پایان پیدا کرده است، در این صورت تهران هم باید در صحنه عمل به پایان جنگ در یمن و کاهش برخی نگرانیهای ریاض در لبنان، عراق، سوریه و دیگر کشورهای منطقه کمک کند. اینها در حقیقت ظرایف مهندسی رقابت در سیاست خارجی ایران است که باید با هوشمندی و دقت عمل در دستور کار قرار گیرد.
آیا احیای روابط ایران و عربستان سعودی توازنبخشی نفوذ منطقهای ایران در خاورمیانه را به هم نمیزند؟
اتفاقاً احیای مناسبات ایران و عربستان میتواند به توازن بخشی و نفوذ هر چه بیشتر و بهتر ایران در منطقه خاورمیانه کمک کند.
چگونه؟
اینگونه که با برقراری روابط و مناسبات ایران و عربستان میتوانیم اهرم فشار جدی برای توازن بخشی در روابطمان با برخی از کشورهای دیگر مانند ترکیه داشته باشیم.
اما برخی بر خلاف این گزاره شما معتقدند اتفاقا در تروئیکای قدرت خاورمیانه (ایران، عربستان و ترکیه)، تهران با استفاده و اتکا به مناسبات با آنکارا میتواند توازن بخشی روابطش در قبال ریاض را پی بگیرد؟
اتفاقاً نکته اشتباه اینجاست که ایران بخواهد توازن بخشی یک سویه را در دستور کار قرار دهد. یعنی سعی شود با استفاده از مسیر ارتقای مناسبات با ترکیه به فکر توازن بخشی در روابطمان با عربستان سعودی باشیم. در صورتی که بهترین راه حل آن است که ایران یک توازن بخشی دو سویه را پی بگیرد. یعنی به واسطه تعمیق روابط با عربستان توازنی در مناسبات با ترکیه ایجاد کند و به عکس با تداوم مناسبات با ترکیه، عربستان را در مسیر خود قرار دهد. در صورتی که اگر ایران تنها به فکر بهبود و ارتقاء روابط با ترکیه باشد و از این منظر بخواهد عربستان را مهار کند قطعاً، نه تنها این سیاست محقق نخواهد شد، بلکه با وابستگی بیشتر سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی ایران به ترکیه سبب سوءاستفاده بیشتر آنکارا و شخص اردوغان خواهیم شد. ضمنا نکته بسیار مهمتری که نباید از ذهن دور کرد این است که به اعتقاد من خطر بازیگران و کشورهای پیرامون ایران که داعیه دوستی، رفاقت و نزدیکی با ایران را دارند به مراتب بیشتر از دشمنان جمهوری اسلامی است، بهخصوص کشورهایی که به پشتوانه و پشتگرمی ارتباط با آمریکا دست بازی را برای تحرکات، اقدامات، سیاستهای مخرب خود در منطقه علیه امنیت و منافع تهران دارند. نمونه بارز آن ترکیه و شخص اردوغان است که شک نداشته باشید رقیب سرسخت و تهدیدی به مراتب جدیتری از امارات، بحرین و عربستان سعودی برای ایران است.
آیا ترکیه به دنبال تحریک طالبان علیه ایران نیست؟ پس چه تضمینی وجود دارد که همین ترکیه مشابه این اقدامات مذکور در سوریه را در قرهباغ، آذربایجان و افغانستان علیه ایران دوباره تکرار نکند؟!
از همه اینها مهمتر تقابل نظامی اخیر ایران با برخی گروههای معارض مسلح کُرد در اقلیم کردستان نگاه کنید. مطمئن باشید که بخش عمدهای از این اقدامات ایران در تقابل با کردها حاصل تحریکات و تحرکات امنیتی، سیاسی و دیپلماتیک خود ترکیه است. همین ترکیه گروههای تروریستی در سوریه و عراق را علیه کردها و ایران ایجاد میکند، آنها را مسلح و تحریک میکند و به دنبالش شاهد آوارگی، ترور، قتل، جنایت و خونریزی در عراق و سوریه هستیم که موجب افزایش موج مهاجران به ترکیه میشود، بعد همین اردوغان سیاست ضد مهاجری را علیه مهاجران عراقی و سوریه عَلَم میکند که به حمله به جان، مال و ناموس مهاجران سوری در خاک ترکیه توسط ترکهای ناسیونالیست افراطی میانجامد که طی هفتههای اخیر اخبار آن پی در پی منتشر میشود. بعد اردوغان شیاد همین مهاجران را وجه المصالحه و اهرم فشار برای باجخواهی از اروپا قرار میدهد که با روانه کردن آنها به مرز یونان پی گرفته میشود، بعد اردوغان با پول اروپا سیاست دیوارسازی در مرز ایران و سوریه را کلید میزند و با همین سیاست دیوارسازی به نام مقابله با تروریسم کُرد سبب میشود که ایران هم تحریک شود و اقداماتی علیه گروههای معارض کرد واقع در اقلیم کردستان عراق انجام دهد. یعنی ایران با تحریک ترکیه برای خود هزینه امنیتی ایجاد میکند که فقط و فقط منافع و امنیت ترکیه را به دنبال دارد. لذا من معتقدم که این فشار و سختگیری اخیر نیروهای نظامی و امنیتی ایران باید از روی مناطق کردنشین غرب کشور و اقلیم کردستان برداشته شود، برای اینکه خطر و تهدید نظامی و امنیتی جدی در کردستان متوجه ایران نیست.
چرا؟
دلیلش واضح است. چون یـک درصد جمعیت فعال سیاسی کرد هم تجزیهطلب نیستند. در صورتی که سودای تجزیهطلبی جدی در مناطق آذربایجان و قره باغ بعد از جنگ سال گذشته و همچنین مرزهای شرقی کشور در سیستان و بلوچستان به خصوص بعد از بازگشت طالبان به قدرت به شکل جدی فراهم شده است. در این جا باز شدن پای اسرائیل به خصوص با تحریک ترکیه و جمهوری آذربایجان در قرهباغ و پشت مرزهای شمالی و شمال غربی ایران هم نباید از نظر دور نگاه داشته شود.
به خطر ترکیه برای منافع ایران اشاره داشتید که به مراتب جدیتر از عربستان است، اما نکته بسیار ظریفی که باید کالبدشکافی شود نقش و بازی مکمل کشورهایی مانند قطر است که به نظر می رسد، هم پشتیبانی مالی از سیاستهای اردوغان را در قرهباغ، جمهوری آذربایجان، افغانستان، سوریه، لیبی و... را داشته و دارد و هم خود قطر هم سعی دارد مشابه سیاستهایش در سالهای ابتدایی جنگ داخلی سوریه را در افغانستان تکرار کند.
مطمئن باشید اگر خطر قطر بیشتر از اردوغان نباشد کمتر از آن نیست. چون اردوغان همیشه شیاد و قطر همیشه شیادتر است. باز شدن پای پاکستان در منطقه قره باغ و شرکت در رزمایش مشترک نظامی با ترکیه و آذربایجان را دست کم نگیرید. این یک پیام واضح، روشن و آشکار برای امنیت ایران است که پولش را قطریها میدهند. متاسفانه در این یک ساله اخیر سیاستهای ترکیه و شخص اردوغان از نظر ایران مغفول مانده است و در این مدت آنکارا از هیچ سیاستی که ابعاد مخربی برای امنیت ایران داشته باشد دریغ نکرده است، سیاستهایی که دوباره تکرار میکنم پولش را قطر داده، نیروی انسانی و اجتماعی را از آذربایجان تهیه کرده و مدیریت آن برعهده ترکیه بوده است. با این تفاسیر من به واقع قدرتگیری مجدد طالبان در افغانستان را یک توطئه حسابشده علیه منافع و امنیت ایران میدانم. چون طالبان در کوتاهمدت بستر و فضای لازم برای قدرتگیری دیگر گروههای رادیکال در افغانستان را فراهم میکند و به تبع آن امنیت ایران بهگونهای درگیر خواهد کرد. بنابراین جا دارد ایران در اینجا نگاه جدی به تحریکات و تحرکات برخی از کشورهایی که داعیه دوستی با ایران را دارند به خصوص ترکیه و قطر داشته باشد. قطعاً حکومت طالبانی در افغانستان با پول قطر و حمایت سیاسی، امنیتی و دیپلماتیک ترکیه عاقبت خوشی برای ما ندارد. افزون بر آن در روابط بینالملل ما با دو دسته کشور روبه رو هستیم؛ کشورهایی ریشهدار با عقبه و قدمت تاریخی و سیاسی طولانی و کشورهای بیریشه و بیهویت. متاسفانه در اطراف جمهوری اسلامی ایران عمدتاً کشورهایی قرار دارند که در زمره دسته دوم هستند. یعنی بازیگرانی جعلی با تاریخی نهچندان طولانی که پایه، بنیان و ریشه ثابت سیاست و دیپلماتیکی در ارتباطات با دیگر کشورها ندارند. در کنارش پول نفت هم در اختیار این کشورها قرار دارد و نهایتا به ابزاری برای تحقق منافع بازیگران فرامنطقهای بدل شدهاند. چون بیشتر این کشورها در قرن بیستم و مشخصا نیمه دوم قرن بیستم پا به عرصه وجود گذاشتند. لذا هیچ وقت نمیتوانیم از قطر انتظار یک سیاست با ریشه و مدون را داشته باشیم. متاسفانه ایران به جای آنکه توجه خود را صرف کشورهایی کند که برای ایران آسیب و ضرری نداشتهاند عملا درگیر بازیگران بیهویتی شده است که گاهی مستقیم و آشکارا به فکر تقابل با ایراناند و گاهی هم در لباس دوستی و پنهانی علیه تهران توطئه میکنند. در صورتی که جا داشت به جای قطر ما روابطمان را با اردن هاشمی، مصر، مراکش و دیگر کشورهای این چنینی ارتقا میدادیم. به هر حال این کشورها تا حدی جا افتاده هستند و هیچ خطری برای امنیت و منافع ما ندارند، اما در عوض ایران روی قطری حساب باز کرده است که بیشک جزو کشورهای بیهویت و ناپایدار در حوزه سیاسی و دیپلماتیک است و هر روز با ساز آمریکا و اروپا میرقصد. ضمنا اگر یک جریان اسلامگرا در منطقه شکل بگیرد که زیر نظر ایران نباشد قطعاً در آینده میتواند بزرگترین تهدید را برای همین ایران ایجاد کند. متاسفانه اکنون ایران این تصور را دارد قطر کنونی با قطر گذشته فرق کرده است یا دیگر جریانهای اسلامی ضد آمریکایی در منطقه مانند طالبان میتوانند همراه و متحد استراتژیک ایران باشند. این دقیقاً عکس واقعیت است. قطری که تا همین چند سال گذشته مادر داعش و النصره بود و شبکه الجزیره محور و کانون حملات رسانهای علیه ایران را بر عهده داشت و طی دو سه سال اخیر به دوست ما بدل شده است قطعاً میتواند در آینده دوباره تغییر نقش بدهد. اساساً جریانهای اخوان المسلمینی در منطقه و حتی در خود ایران که داعیه همراهی و همسویی با ایران را دارند خطرشان به مراتب بیشتر از جریانهای وهابی و سلفی عربستان است.
منبع: دیپلماسی ایرانی