برخی معتقدند رگههایی از نارضایتی میان اصلاحطلبان و بدنه اجتماعی جامعه از عملکرد حسن روحانی پس از انتخابات اردیبهشت ۹۶ به چشم میخورد که همین مساله موجب شده تا او را به روحانی قبل از انتخابات و روحانی پس از انتخابات تقسیم کنند. جهانبخش خانجانی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران و سخنگوی وزارت کشور دولت اصلاحات معتقد است اگر اصلاحطلبان مجال داشتند و شرایطی بود که میتوانستند کاندیدایی را انتخاب کنند که بیشترین همپوشانی و انطباق 100درصدی را با مواضع آنها داشته باشد طبیعتا امروز این مباحث مطرح نبود. بههر دلیلی با توجه به شرایط کشور، آستانه تحمل و عدم تایید صلاحیتها، همه اینها ما را مجبور کرد که در پروسه انتخابمان خیلی مبسوط الید نباشیم. از این رو به دنبال شخصی بودیم که بیشترین انطباق را با دیدگاههای سیاسی ما و در عین حال بیشترین انفکاک و افتراق را با رقیب داشته باشد. در چنین شرایطی آقای روحانی بهترین گزینه بود.
به گزارش سایت کارگزاران، گفت وگوی پیش رو اظهارات جهانبخش خانجانی درباره دولت روحانی و انتخابات سال 1400 است که در زیر میخوانید:
به نظر شما با توجه به شرایط پس از انتخابات اگر اصلاحطلبان به قبل از اردیبهشت 96 باز میگشتند، بازهم از آقای روحانی حمایت میکردند یا استراتژی دیگری برمیگزیدند؟
اگر اصلاحطلبان مجال داشتند و شرایطی بود که میتوانستند کاندیدایی را انتخاب کنند که بیشترین همپوشانی و انطباق 100درصدی را با مواضع آنها داشته باشد طبیعتا امروز این مباحث مطرح نبود. بههر دلیلی با توجه به شرایط کشور، آستانه تحمل و عدم تایید صلاحیتها، همه اینها ما را مجبور کرد که در پروسه انتخابمان خیلی مبسوط الید نباشیم. از این رو به دنبال شخصی بودیم که بیشترین انطباق را با دیدگاههای سیاسی ما و در عین حال بیشترین انفکاک و افتراق را با رقیب داشته باشد. در چنین شرایطی آقای روحانی بهترین گزینه بود که به عنوان کسی که میتوانسته در جهت دیدگاهها و برنامههای اصلاحطلبان تسهیلگر باشد، انتخاب شد. به همین خاطر اصلاحطلبان نمیتوانند از آقای روحانی انتظارات حداکثری د اشته باشند. ضمن اینکه روحانی نگفته من اصلاحطلبم و یا دیدگاههای اصلاحطلبان را اجرا میکنم، اما عهدی نانوشته میان اصلاحطلبان و آقای روحانی بود که اگر اصلاحطلبان نبودند آقای روحانی به هیچوجه رأی نمیآورد. اگر هر کسی تحت هر شرایطی ادعا کند که مردم آقای روحانی را قبول داشتند و میشناختند یا آقای روحانی خود واجد چنین ویژگیهایی بوده دانش کافی در حوزه سیاست را ندارد. بر این اساس با توجه به حمایتی که اصلاحطلبان و اصولگرایان معقول از آقای روحانی داشتند او توانست پیروز انتخابات شود. آرای خاموش و خاکستری نیز بهواسطه اصلاحطلبان و جریانات متکی بهاین دیدگاه به صحنه آمدند وگرنه جریان اصولگرا رأی ثابت خود را دارد و آرای گریزان یا بیشکل به حدی نیست که بتواند رقیب سختی برای اصلاحطلبان باشد. در این راستا باید منطقا بپذیریم که اگرچه آقای روحانی اصلاحطلب نبوده، اما کاندیدای اصلاحطلبان بوده و پیروزی خود را مدیون اصلاحطلبان است. از سوی دیگر اصلاحطلبان سهم خواهی نمیکنند اما معتقدند که آقای روحانی عهدی بسته و اکنون پیروز شده پس به عهد خود پایبند باشد و عمل کند و اگر مانع و مشکلی در مسیر پایبندی رئیسجمهوری به عهدش به وجود آمده شفاف با مردم در میان بگذارد و بگوید من نتوانستم، عهدی که با شما بستم را در اینجا محقق کنم.
بسیاری معتقدند که عملکرد رئیسجمهور پس از انتخابات ناشی از نوع نگاه او به مسائل است.
عدهای اعتقاد دارند که آقای روحانی به آرای مردم نیاز ندارد، پس در نتیجه باید به سمت جریانی حرکت کند که بیشترین کمک را بگیرد. ممکن است آقای روحانی فکر کند برای تحقق برنامههایش موانعی وجود دارد و افرادی که این موانع را ایجاد میکنند طبیعتا در جهت مخالف اصلاحطلبان هستند. گرچه اصلاحطلبان ایجاد مانع نمیکنند البته ممکن است که نقد داشته باشند، اما همراهی میکنند. از این رو چون آقای روحانی از این همراهی اطمینان دارد در نتیجه به فکر رقبا و مخالفان خود است. البته به نظر میرسد که این نظر تا حدی درست است و به دید خوشبینانه آقای روحانی برای حل مشکلات کشور و گرفتاریهای موجود ناگزیر است مخالفت رقبا را کم کند به همین دلیل در تلاش است با آنها ارتباط بیشتری داشته باشد. از سوی دیگر آقای روحانی به فرا این زمانی فکر میکند، کما اینکه این موضوع شاید این روزها برای آقای احمدینژاد نیز مطرح باشد که اینها فکر میکنند در چند سال آینده، کشور دچار تحولاتی خواهد شد و از این رو خود را در آن تحولات میبینند. از این رو این تحلیل نیز وجود دارد که برای بهدست آوردن این جایگاهها و یا همراهی با آن شاید نیاز باشد که با برخی نهادها همگرا باشند. آقای روحانی فکر میکند اینها بیشترین حضور را در جریان رقیب اصلاحطلبان دارند چون اساسا اصلاحطلبان جزو سرمایه اجتماعی و مردم هیچیک از این جایگاهها را ندارند، پس بهتر است او مردم را با طرحها و وعدههای داده شده با ادبیات خودم آرام کند و با جریانات موثر ارتباط برقرار کند. گرچه این دیدگاهها وجود دارد، اما من نمیخواهم بگویم که صددرصد درست است. چیزی که مهم است آقای روحانی نباید نسبت به دیدگاه مردم نسبت به خود غافل شود و از وعدهها و عهدهایی که بسته غافل شود، چون اگر مردم حتی در فضای ذهنی خود احساس کنند که آقای روحانی به آنها پشت کرده و دیدگاه آنها را به گوشهای انداخته و اکنون ایدههای فرا این زمانی دارد، ممکن است که جامعه این زمینه را برای او فراهم نکند. کما اینکه در تاریخ انقلاب نیز سراغ داریم که افرادی سالها و ماهها برای یک پست یا تصاحب یک قوه تلاش کردند، اما افکار عمومی در کوتاهترین مدت واکنش نشان داده است. از این رو اصلاحطلبان و آقای روحانی باید تلاش کنند که این تلقیها در جامعه رواج پیدا نکند. رئیسجمهور به آنچه گفته عمل کند و مردم از حمایت از او دست نکشند. وزرا نیز باید برنامههای محوله آقای روحانی را اجرا کنند و اینطور نباشد که فکر کنند هشت سال به واسطه احمدینژاد از قدرت دور بودند و اکنون که پست گرفتهاند این مجال را فرصتی برای تمنیات شخصی خود قلمداد کنند. تاریخ بیرحم است و قضاوتهای درستی راجع به افراد میکند. چون مردم سریع میفهمند که چه کسی خدمت کرده و چه کسی برای تصاحب پست و مقام آمده است.
برخی اصلاحطلبان مطرح میکنند که پیش از انتخابات به ٱقای روحانی چک سفید امضا نداده بودیم و از سوی دیگر نیز برخی حامیان دولت مثل آقای واعظی نیز رأی آوری آقای روحانی بهعلت حمایت اصلاحطلبان را قبول ندارند، نظر شما چیست؟
البته شاید این مسائل وجود داشته باشد، اما احتمالا منظور آقای واعظی این بوده که اگر آقای روحانی نمیآمد شما چهرهای نداشتید که از او حمایت کرده و رأی بهدست آورید. البته واقعیت این است که به هر حال جریانات اصلاحطلب عامل پیروزی آقای روحانی بودند و این توقع بیجایی نیست، گرچه ما به هیچکس چک سفید امضا نمیدهیم. از سوی دیگر حزب اعتدال و توسعه حزب خوب و جوانی است، اما هنوز در چالشهای کلان و بحرانهای سیاسی قرار نگرفته که ببینیم تا چه حد توان مقابله با این قضایا را دارد. از این رو طبیعتا اعتدال و توسعه نیز در ساختار اصلاحطلبان قرار میگیرد. اگر به نیروهای این حزب نگاه کنید مشاهده میکنید که بدنه آنها اصلاحطلبی است و مسئولان آنها نیز قرابت نزدیک و دوستی صمیمانهای با اصلاحطلبان دارند که نمیتوان در فضای سیاسی آنها راست تلقی کرد. افرادی مثل آقای نوبخت، ترکان، بانک، و اعظی و علی جنتی را نمیتوان راست تلقی کرد و برآیند آنها اصلاحطللبی است. البته اینها نه اصلاحطلب دوآتشه بلکه معتدل هستند و اگر خیلی بدبینانه بگوییم اصولگرای معتدل هستند. در نتیجه بدون تردید اگر اصلاحطلبان نبودند قطع به یقین آقای روحانی پیروز انتخابات نبود. این مساله را حاضرم با ادله ثابت کنم. ستاد انتخاباتی آقای روحانی را تماما اصلاحطلبان میچرخانند و اصولگرایان گوشهای از این ستاد را به صورت سمبلیک در دست داشتند.
با این تفاسیر میتوان گفت که دکتر روحانی مدیون اصلاحطلبان است؟
من نمیخواهم واژه دین و مدیون را به کار ببرم چون همه ما مدیون مردم هستیم. احزاب اصلاحطلب و آقای روحانی مدیون مردم هستند و باید به عهدی که با مردم بستند عمل کنند. ممکن است آقای روحانی تاکتیکی را انتخابی کند که ما آن را غلط بدانیم. ما اختلاف راهبردی با آقای روحانی نداریم، اما خود رئیسجمهور نیز میداند که اگر فاصله خود را با مردم و اصلاحطلبان و زیاد کند، تردیدی نیست که شرایط و نتایج حاصل از عملکردها مطابق انتظار نخواهد بود. آقای روحانی نیز میداند که بدنه اجتماعی چه میخواهد، اما خوشبینانه این است که او سعی میکند برای حل برخی از معضلات مخالفت زیاندیدگان از انتخابات را کم کند و ضدیت آنها را کاهش دهد. البته اگر این امر در جهت حل معضلات و مشکلات مردم باشد کاری پسندیده است، اما اگر برای در قدرت ماندن باشد کار خطایی است، چون رقبا نیز چنین کاری را صادقانه نمیدانند و به نظر میرسد که چنین اعتباری را به آقای روحانی نبخشند .
اخیرا برخی مطرح کردند که باید کمکم اعتدالگرایی جایگزین اصلاحطلبی شود. با تعریف شما از اعتدال تمامی افرادی که عقبه اصولگرایی دارند و بنا به شرایط زمانه و اقبال مردم به سمت دیدگاههای اصلاحطلبانه روی آوردهاند باید اعتدالگرا باشند نه اصلاحطلب. ارزیابی شما چیست؟
اعتدالگرایی جریان نیست بلکه شیوه و مشی است، اما جریان اصولگرا و اصلاحطلب دو جریان فکری و اندیشهای هستند. اصلاحات جریانی توسعهگرا و اصولگرایی جریانی محافظهکار است. تفاوت اصلاحطلبی با اصولگرایی در تغییر مشی نیست. ممکن است آقای لاریجانی و... در مشی سیاسی خود روش اعتدالی و عقلانی را انتخاب کرده باشند، اما به لحاظ مانیفیست فکری و استراتژی کلان سیاسی هنوز نمیتوان تلقی کرد اینها به لحاظ بینشی دیدگاه اصلاحطلبانه یا اعتدالگرایانه دارند. البته اساسا اصلاحطلبان نیز اعتدالگرا هستند چون آنها بودند که از مواضع تند و افراطی خود دست کشیدند و به آیتا... هاشمی نزدیک شدند. اگر آیتا... هاشمی را شاخص برای اعتداگرایی و اصلاحگرایی معقول بدانیم این دوستان اصلاحطلب بودند که به آیتالله نزدیک شدند و آیتالله مواضع روشنگرانه و روشنفکرانهای را اتخاذ کرد. اینها با هم به نوعی در فرایند زمان نزدیک شدند و جریان فکری مناسبی را بهوجود آوردند. البته اصولگرایان معقول نیز در تاکتیکها و عمل به ما نزدیک شدهاند، اما هنوز به لحاظ فکری با آنها دچار مشکل هستیم. نگاهی که اصلاحطلبان به توسعهگرایی، پیشرفت و دیدگاههای مختلف در جامعه دارند، ممکن است با دیدگاههای فرهنگی آقای مطهری و لاریجانی متفاوت باشد. از اینرو ما هنوز یک مشی شفاف سیاسی در ارتباط با اقتصاد و فرهنگ از جریانات دیگر ندیدیم. هنوز مواضع حزب اعتدال و توسعه بهطور صریح و آشکار مشخص نشده یا کنگرهای برگزار نکردند یا آقای لاریجانی و دوستانش هنوز میخواهند تشکیل حزب دهند. پس نمیتوان آنها را هموزن جریان اصلاحات قرار داد. احزاب اصلاحطلبی مثل حزب کارگزاران سازندگی که مشی اقتصادی و سیاسی شفافی ارائه داده یا اتحاد ملت و سایر احزاب در ارتباط با حوزههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مختلف مواضع شفافی دارند، اما اصولگرایان و اعتدالگرایان هنوز چیزی به عنوان سند مواضع بیرون ندادند که به دموکراسی، آزادیهای اجتماعی، هنر، ادبیات و آزادیهای مدنی چگونه مینگرند. اساسا نگاهشان به حوزه عمومی چیست و اصولگرایانی مثل آقای مطهری یا لاریجانی به حوزه عمومی و طبقه متوسط جدید با چه دیدگاهی مینگرند. طبقات اجتماعی را چگونه تقسیم میکنند؟ آیا امروز به توسعه متوازن اعتقاد دارند؟ ممکن است بگوییم شخص آقای لاریجانی انسانی متین و معقول، اما جریانی که با او همراهی میکند اگر بخواهد در معضلی فرهنگی اظهار نظر کند آیا میتواند شفاف اظهار نظر کند یا خیر، آن چیزی که آقای لاریجانی میگوید با دیگران متفاوت خواهد بود؟ به همین خاطر تا مواضع سیاسی و سند دیدگاهی آنها مشخص نشود نمیتوان اظهار نظر کرد، اما به لحاظ مشی و تاکتیک اینها اعتدال را انتخاب کردند و برای خود فاصلهای بین آنچه قبلا بوده و آنچه اکنون عمل میکنند، در نظر گرفتهاند.
برخی معتقدند ظهور و بروز اصلاحطلبان در دولت اول آقای روحانی بهطور محسوسی بیشتر بود، اما در دولت دوم او بیشتر افراد اعتدالی مثل آقای واعظی نقش ایفا میکنند و افراد موثری مثل آقای جهانگیری وضعیت دیگری پیدا کردهاند. با این حال ارتباط دولت و اصلاحطلبان را چگونه میبینید؟
ممکن است آقای روحانی تاکتیکهایی را لحاظ کرده باشد، البته شان و منزلت افراد برابر نیست آقای جهانگیری یک شان و منزلت دارد و آقای واعظی شأن و منزلتی دیگر و اساسا جایگاه این افراد متفاوت است. یکی سیاستگذار کلان است و دیگری مجری ادارهکننده کلان در ستاد وزارتخانه، اما به هر صورت ما انتقاداتی نسبت به آقای روحانی نیز داریم و او را بری از خطا و اشتباه نمیدانیم، البته این انتقاد راهبردی نیست. مثلا در بحث استانداران اگر به جای آقای رحمانی فضلی، آقای شریعتمداری در وزارت کشور بود، اطمینان چندانی هم نبود که او طور دیگری عمل میکرد یا نتیجه خیلی تفاوت میداشت. به نظر من این افراد تغییر ماهیتی ندارند، اما اگر به جای وزیر کشور فعلی یکی از چهرههای شناخته شده اصلاحطلبان قرار میگرفت (افرادی مانند آقایان موسوی لاری، تاجزاده، رمضانزاده یا خود من) در آن صورت طبیعی بود که تفاوتهای مشخصی وجود میداشت. بنا به شرایطی که وجود دارد، آقای رحمانی فضلی تلاش کرده هم چهره اصولگرایی خود را حفظ کند، هم به دستورات آقای روحانی عمل کند و هم افرادی را به کار بگمارد که مورد قبول بدنه اجتماعی باشند. بدنه اجتماعی و مردم با اصلاحطلبان و اعتدالگرایان هستند. مردم نمیپذیرند که شما یک اصولگرای تندرو را به عنوان استاندار انتخاب کنید. در بسیاری از استانها افرادی معتدلی به استانداری رسیدند اما مشی سیاسی آنها چندان اصلاحطلبانه نیست در عین حالی که ضدیت هم ندارند. مثلا آقای مقیمی در استان تهران اصلاحطلب آرام و متینی است که میتوان او را در قالب اعتدالیون قرار داد اما ذات و عقبه او اصلاحطلب است. این طبیعی که مثلا اگر به جای آقای مقیمی آقای علی اوسط هاشمی قرار میگرفت طبیعتا انتخابهایش نیز متفاوت بود. ما به وزیر کشور انتقاد داریم که چرا در مسائل کلان سیاسی قویتر عمل نمیکند. چرا در بحران زلزله برنامه مدونی وجود نداشت یا در انتخاب استانداران و فرمانداران از موضع پایین عمل شد. چرا به این اندازه نمایندگان در امور اجرایی دخالت میکنند. من اخیرا شنیدهام نمایندهای در تمام شئون اداری دخالت میکند. رئیس اداره به مدیرکل میگوید که این رئیس اداره را بگذارید. برای این حرفم سند دارم. این رئیس اداره به مدیرکل یک استان میگوید این فرد را بگذارید. حال فرد مورد نظر در ستاد رقیب آقای روحانی بوده است. وزارت کشور باید از فرمانداران خود دفاع کند و بگوید اجازه ندهید که نماینده اینگونه دخالت کند. واقعا جای توجیهی ندارد که نمایندهای که در اردوگاه رقیب و مخالف دولت بوده و برعلیه آقای روحانی سخن گفته رئیس اداره شهرستان را از جریان رقیب بگذارد. این عمل ضعف وزارت کشور است. این نقصان وجود دارد که در ارتباط با وظایف و ماموریتهای خود قوی عمل نمیکند. البته از زحمات آقای رحمانی فضلی در وزارت کشور نباید گذشت، در استان بوشهر بخشی از نمایندگان درپی این بودند که فردی ضد دولت را به استانداری برسانند و گفته بودند که اگر آقای رحمانی فضلی فلان فرد را قرار دهد ما فلان کار را میکنیم، اما وزیر کشور محکم ایستاد و استاندار جوانی را با اقتدار قرار داد. اینجا باید از آقای رحمانی فضلی تشکرکنیم. در نتیجه نمیتوان نسبت به برخی استاندارها مواضع یکسانی اتخاذ نمود. به نظر من آقای روحانی باید از مشاورانی استفاده کند که بتواند برنامههایی را که تعهد کرده و بر اساس آن رأی گرفته، از وزرا بخواهد.
پاسخگویی در دولت دوازدهم را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظر من ساختار اطلاعرسانی دولت معیوب است که من این مساله را با واسطه به آقای روحانی، آقای واعظی و وزرای مختلف نیز گفتم که ساختار اطلاعرسانی و پاسخگویی دولت معیوب است. افراد خوبی نیز در این موقعیت هستند، اما استراتژی اطلاعرسانی و مخاطبشناسی را نمیدانند و خود را بری از پاسخگویی به مردم میدانند. آقای روحانی مشاوری دارد که هر از چند گاهی فرمایشی را منعکس کرده و خیال میکند که مردم نیاز به سخنان او دارند. اگر این سخنان استراتژیهای رئیسجمهور باشد بسیار هم پسندیده است، اما میبینیم که در پس این مطالب چیزی نیست و تراوشات و طراحیهای آن مشاور محترم است که ضمن احترام باید استراتژی داشته باشند. در همین زلزله اخیر نوعی سر در گمی در نظام اطلاعرسانی دولت دیده میشد و اگر جریان اصلاحات و بدنه اجتماعی مردم به کمک دولت نمیآمدند دولت در همینجا مقهور میشد. اینجا نظام اطلاعرسانی دولت، وزارت کشور یا ستاد بحران کجا بوده است. فقط یک استاندار باید هم کار بحران انجام دهد، هم به اقلام و لوازم نظارت کند و هم اطلاعرسانی کند. در چنین فضایی شخصی را سخنگو قرار میدهند که تمام اطلاعات درست و غلط را منعکس کند. همین سردرگمی سبب شد برخی حرفهای متضاد گفته شود و جامعه نیز فکر کند که میان دولت و نهادهای دیگر اختلاف وجود دارد. در حالی که واقعیت این نیست؛ اشکال در اطلاعرسانی موجب این سوء تفاهمات گردیده است. علت اینکه این معضل در دولت اصلاحات وجود نداشت این بود که ما شورای اطلاعرسانی را تعبیه کرده بودیم که آقای رمضانزاده رئیس و سخنگوی دولت بود و در تمام وزارتخانهها نیز چنین شورایی وجود داشت. در وزارت کشور نیز روال همین گونه بود که بنده سخنگوی وزارت کشور بودم و دبیر اطلاعرسانی وزارت کشور و تمامی استانداریها و فرمانداریها را موظف کرده بودم تا شورای هماهنگی اطلاعرسانی و تبلیغات ایجاد کنند. این ساختار در زمان ما شکل گرفت. اکنون ببینید رابطه سخنگوی وزارت کشور با استانداریها چگونه است. میبینیم که این رویه معیوب است و افراد بر اساس دانش خود در جایگاه قرار نگرفتهاند. من به عنوان رئیس ستاد خبری و کمیته اطلاعرسانی آقای روحانی بودم و همه این کارها در زمان انتخابات انجام شد. ما بیشترین ارتباط را با رسانهها و فضای مجازی ایجاد کردیم و بیش از 300 کانال در فضای مجازی و خبرنگار را ساماندهی کردیم. البته منظور من این نیست که دولت باید شبیه انتخابات کار کند، اما باید گروه رصدی داشته باشد که مردم را اقناع کند. وظیفه دولت رضایتمندی و اقناع است. این همه مردم کمک کردند و هلال احمر زحمت میکشد و استاندار و فرماندار در کرمانشاه کار میکنند اما هنوز نتوانستهایم رضایتمندی در مردم ایجاد کنیم.
منبع: روزنامه آرمان