یادداشت

جلال زمانه‌ات را بشناس

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

محمد قوچانی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران

درست در روزهایی که اصول‌گرایان در سوز پنجاهمین سالمرگ جلال آل‌احمد می‌گدازند! و یاد او را به عنوان نظریه‌پرداز «غرب‌ستیزی» گرامی می‌دارند و بر سر اصلاح‌طلبان می‌کوبند یک به یک جلال‌های خود را از دست می‌دهند!

اصول‌گرایی به عنوان یک جریان سیاسی در دهه‌ی 80 به تدریج جایگزین محافظه‌کاری شد که جاذبه‌ای برای روشنفکران نداشت و حتی «روشنفکری محافظه‌کار» تعبیری پارادوکسیکال تلقی می‌شد. اما «روشنفکری اصول‌گرا» دور از ذهن نبود؛ روشنفکرانی که آرمان‌خواه بودند و می‌کوشیدند فراسوی راست و چپ مفاهیم و ارزش‌هایی مانند عدالت اجتماعی را از چنگ روشنفکران اصلاح‌طلب (که از سوسیالیسم به لیبرالیسم تغییر جهت داده بودند) بیرون آورند و برخلاف پدران محافظه‌کار خود پرچمدار ارزش‌های اجتماعی جدید شوند.

نیای تاریخی روشنفکران اصول‌گرا جلال‌ آل‌احمد بود و در دوران جدید سیدمرتضی آوینی – با وجود نقد فردیدی – هایدگری بر واژه‌ی روشنفکری – مظهر ایشان بود و سپس شاعران و نویسندگان و هنرمندانی مانند علی معلم، یوسفعلی میرشکاک، علیرضا قزوه، سیدمهدی شجاعی، مجید مجیدی، ابراهیم حاتمی‌کیا و جدیدتر عماد افروغ، سعید زیباکلام و محمدرضا زائری و رضا امیرخانی هم به ایشان پیوستند.

دوران محمود احمدی‌نژاد اما همه‌ی این سرمایه را بر باد داد. روشنفکران اصول‌گرا یا بهتر بگوییم روشنفکران حزب‌اللهی و متعهد در دورانی که به نام آنان خوانده می‌شد اعتبار فرهنگی خود را در خطر می‌دیدند. همه عوارض سیاسی حکمرانی نو‌اصول‌گرایی به پای آنان نوشته می‌شد و آنان باید پاسخگوی دگردیسی‌های احمدی‌نژادی‌ها می‌شدند. با بازگشت میرحسین موسوی گروهی از این روشنفکران فکر کردند بنا به سابقه‌ی همکاری و همفکری با نخست‌وزیر دوران جنگ (در روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، ضمیمه‌ی ادبی صحیفه، جُنگ سوره، و...) می‌توانند نسخه‌ی اصیل‌تر انقلابی‌گری نسبت به نسخه بدلی آن (محمود احمدی‌نژاد) را احیا کنند که نه مانند سیدمحمد خاتمی لیبرال‌مآب بود و نه مانند محافظه‌کاران قدیمی ارتجاعی به نظر می‌رسید. افرادی مانند سیدمهدی شجاعی خیلی زود از آرایش سیاسی جدید در دهه‌ی 80 سرخورده شدند و ترجیح دادند سکوت کنند اما رضا امیرخانی پویاتر از هم‌نسلان خود در صحنه ماند. به شیوه‌ی جلال آل‌احمد (اما فقط در فرم و نه محتوا) فراتر از قصه‌نویسی به مقاله‌نویسی به عنوان یک ژانر ادبی روی آورد و نقد اجتماعی پیشه کرد. امیرخانی برخلاف جلال آل‌احمد چاره را نه در اعراض از غرب و بازگشت به سنت که در شناخت سنت و تجدد و غرب دانست و اقتصاد دولتی و تفسیر اقتدارگرایانه از دولت را ریشه بحران معرفی کرد. توجه او به نقش منفی نفت در اقتصاد و زندگی ایرانی نقطه درخشان این روشنفکر متعهد و متدین است که دیگر از اصول‌گرایی هم عبور کرده و به آمیزه‌ای از اندیشه آرمان‌خواهی و واقع‌گرایی رسیده است و در نقد اجتماعی هم محمدباقر قالیباف را نقد می‌کند و هم محمدعلی نجفی را، که شهری به دور از هویت پرداخته‌اند. جلال آل‌احمد در زمانه‌ی خود روشنفکری خلاف عادت بود و رضا امیرخانی نیز نویسنده‌ای این‌چنین است. تکرار جلال خلاف مشی جلال است. قرار نیست روشنفکری متدین ایران پس از 50 سال در جلال درجا بزند و فهم ناصواب او از سیداحمد فردید و مارتین هایدگر را ادامه دهد. روشنفکر – اگر هنوز معنای روشنی داشته باشد – باید مرد و زن زمانه‌ی خود باشد و درد زمانه‌ی خود را روایت کند. جلال آل‌احمد با همه‌ی ایرادات اساسی فکری و روشنفکری خویش تنها و تنها به یک علت گل کرد و آن «خلاف عادت بودنش» بود. جلال علیه روشنفکری مارکسیستی به عنوان صورت غالب اپوزیسیون وقت و روشنفکری پهلوینیستی به عنوان صورت غالب حاکمیت وقت قیام کرد و راست و ناراست، قصه و گزارش و نقد و بررسی نوشت. بی‌شک اگر جلال امروز پس از 50 سال همچنان زنده بود یا زنده می‌شد مردی دیگر بود. اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی هر دو روش‌هایی سیاسی برای اداره‌ی دولت‌اند و وام‌دار روشنفکران و متفکران و نویسندگان‌اند که باید فراتر از جناح‌های سیاسی قرار گیرند. آرمان‌خواهی مناسب‌ترین تعریف روشنفکری است همچنان که واقع‌گرایی بهترین تعریف سیاستمداری است. هر جامعه‌ای هم روشنفکر می‌خواهد و هم سیاستمدار و حتی روشنفکر سیاسی که پلی است میان دو منزلت اجتماعی. اگر امروز از عبور روشنفکران دینی (مانند عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، محمد مجتهدشبستری، محسن کدیور، محسن مخملباف و...) از مرزهای اصلاح‌طلبی سیاسی گله‌مند هستیم و آنان را به تجدیدنظرطلبی متصف می‌کنیم با عبور روشنفکران حزب‌اللهی از جریان اصول‌گرایی چه می‌کنیم؟ چرا آموزه‌های سیدمرتضی آوینی را در امتناع مفاهیم ایدئولوژیک مانند سینمای اسلامی فراموش کرده‌ایم؟ چرا سیدمهدی شجاعی به کنج خلوت رفته است؟ چرا علیرضا قزوه دیگر شعری به بلندی «موکا ویلا نداشت» نمی‌سراید؟ چرا محمدرضا زائری در آستانه‌ی ممنوعیت از منبر قرار می‌گیرد؟ چرا رضا امیرخانی دیگر خودی خوانده نمی‌شود؟ چرا هم اصلاح‌طلبی و هم اصول‌گرایی از آرمان‌خواهی و تلاش برای بهبود وضعیت انسانی ما فاصله گرفته‌اند و آرمان‌خواهی را در تندروی چپ و راست خلاصه کرده‌اند. سیدحسن حسینی خوب این روزها را دیده بود: «شاعری وام گرفت/ شعرش آرام گرفت»...

شرایط اجتماعی ایران نه از بعد صرفا سیاسی که در ابعاد عمیق اجتماعی خویش دچار یک بحران عمیق فکری و فرهنگی است که آثارش را در سیاست، اقتصاد و فرهنگ ایران برجا خواهد گذاشت. هرج و مرج رسانه‌ای، اخبار کذب، بدگمانی خبری، فردگرایی منفی، فرو ریختن ارزش‌هایی مانند میهن‌دوستی و اخلاق‌گرایی و تضعیف نهادهایی مانند خانواده، دولت و دیانت و شیوع شبهات ذهنی و فسادهای عینی مانند ارتشاء، خیانت، اختلاس و... همه نیازمند یک نهضت روشنگری و روشنفکری است که تنها از عهده نویسندگان و اصطلاحا روشنفکران جدید بر می‌آید. ما جلال می‌خواهیم اما نه جلال آل‌احمد! ما جلال زمانه‌ی خود را می‌خواهیم؛ عمیق‌تر و شجاع‌تر چه در برابر قدرت و چه در برابر اپوزیسیون و حتی در برابر جامعه‌ای که در خلسه‌ای تلخ در حال غرق شدن است. جلال‌هایی که «ارزیابی‌های شتابزده» ننویسند و غرب‌ستیزی را به جای غرب‌زدگی جا نزنند. جلال امروز شاید در اعراض از جلال دیروز شکل بگیرد: روزگاری بود که آرمان‌خواهی خود را در قالب ایدئولوژی‌های متقلب چپ‌زده یا سنت‌زده خود را نشان می‌داد که از مارکس، مارکسیسم و از سنت، بنیادگرایی می‌ساخت. نقد روشنفکری از دهه هفتاد تا دهه نود بنیان این جریان روشنفکری ایدئولوژیک را برانداخت. اکنون بر ویرانه‌های این عمارت فرو ریخته باید ساختمان تازه‌ای ساخت با همان آجرها و سنگ‌ها، باید نقشه‌ی تازه‌ای را بنا کرد و با برهم زدن خاک‌ها و غبارها باید گوهرهای مانده در خاک را دوباره یافت و از ذیل تاریخ به صدر آن آورد. چهل سال قبل یک نسل جدید، پیرمردهای حکومت قدیم را برکنار کرد و در عنفوان جوانی فرصت آزمون و خطا یافت. اکنون همان جوانان به پیرمردانی بدل شده‌اند که راه را بر نسل جدید بسته‌اند. ای کاش مجلس همان‌گونه که قانون منع استخدام بازنشستگان برای مصادر کلیدی دولت را تصویب کرد این امکان وجود داشت که در عرصه فرهنگ نیز بازنشستگان به اتاق فکر بروند و دفترچه خاطرات بنویسند. حتی فرهنگ نیز خون تازه می‌خواهد!

منبع: روزنامه سازندگی

حزب کارگزاران سازندگی

تماس با ما

آدرس: تهران، خیابان پاسداران، انتهای نگارستان پنجم، پلاک 8

تلفن: 22841608 (021)

ایمیل: info @ kargozaran.net

نقشه

کارگزاران در شبکه های اجتماعی