محمد قوچانی، عضو.شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
اول مردادماه 97 در سرمقالهی همین روزنامهی سازندگی در اوج انتقادات از سخنرانی رئیسجمهور دربارهی تهدیدات نفتی آمریکا و طرح بحران آبراهها از «لیبرالیسم علیه امپریالیسم» نوشتیم و از چپ و راست مورد انتقاد قرار گرفتیم.
اینک در مهرماه 97 پس از سخنرانی اثرگذار روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد موج تحسین از راست و چپ برخاسته است؛ اما سخن هنوز همان است که بود: «لیبرالیسم علیه امپریالیسم». روحانی همان روحانی است و ترامپ همان ترامپ:
دونالد ترامپ در مجمع عمومی و شورای امنیت سازمان ملل متحد در قامت نماد «ناسیونالیسم وحشی» ظاهر شد. ناسیونالیسم وحشی یا افراطی قرائتی از ملیگرایی است که آن را به نژادپرستی و راسیسم و فاشیسم نزدیک میکند. مبنای این ایدئولوژی سیاسی برتری قومی و نژادی است که روحانی به درستی آن را در تداوم نازیسم هیتلری ارزیابی کرد. آمیزش این ناسیونالیسم با مرکانتیلیسم (سوداگرایی) ترکیب وحشتناکی را میسازد که نظم و نظام بینالمللی را تهدید میکند. رشد تفکرات سوسیالیستی و انترناسیونالیستی و جهانیسازی اجباری به عنوان تداوم چپروی در جهان امروز سبب شده است تفکرات فاشیستی و راسیستی و ملیگرایی منفی به عنوان بازتاب چپروی و واکنشی راستگرایانه بروز کند و ترامپ نماد این طرز تفکر است. نابودی هویتهای قومی و ملی و تاکید بر استانداردهای جهانشمولانه حقوقبشری و دولتسالاری جدید سوسیالیستی و شکلگیری اتحادیههای فراملیتی در تضاد با هویت و منزلت ملتها قرار گرفته است که رشد احزاب فاشیستی در اروپا و ظهور ترامپیسم در آمریکا برونداد این چپروی است.
در مقابل روحانی از یک نظم و نظام بینالملل سخن گفت که ریشه در حقوق بینالملل دارد. حقوق بینالملل برای ایران هم یک استراتژی است و هم یک تاکتیک:
تاکتیک است چون در کوتاهمدت در برابر دخالتهای امپریالیستی ایالات متحده آمریکا به کار جمهوری اسلامی ایران میآید و همانطور که در این اجلاس ترامپ را چه در مجمع عمومی و چه در شورای امنیت ناکام گذاشت، میتواند در میانمدت هم برجام را در قالب یک مدل متکامل نجات دهد. بدیهی است که روحانی الزاما از یک شکل توافق حمایت نمیکند و به صراحت خواستار تعمیق و تکامل برجام شد. نطق روحانی هم شکاف دموکرات –جمهوریخواه در داخل آمریکا را شفاف ساخت و هم بر عمق گسل اروپا- آمریکا افزود و هم آمریکا را در برابر جهان قرار داد. هشدار اصلی روحانی یادآور تجربهی جامعه ملل بود که به عنوان سلف سازمان ملل در اثر یکجانبهگراییهای آلمان نازی و عدم توازن قوا در ساختار جامعه ملل میان قدرتهای کوچک و بزرگ فرو پاشید و نتوانست از جنگ جهانی دوم جلوگیری کند.
نطق روحانی در عین حال استراتژیک هم بود: ناسیونالیسم دونالد ترامپ تنها خطری نیست که جهان را تهدید میکند. این ناسیونالیسم در نهایت به نوعی فاشیسم آمریکایی میانجامد که جهان باید در برابر آن متحد و هوشیار باشد. اما انترناسیونالیسم روشنفکران چپگرای اروپایی و آمریکایی خطر دیگری است که سویهی دیگر امپریالیسم را ممکن میکند: نادیده گرفتن تفاوتهای فرهنگی و تاریخی ملتها و انحصارگرایی عقیدتی به نام «نوع بشر» که با تبدیل اصل مهم حقوق بشر به یک ایدئولوژی سیاسی جدید برای خود مشروعیت دست و پا میکند و نوعی توتالیتاریسم جدید را شکل میدهد. رسانهها و روشنفکران دیجیتالی (افراد کمفضیلتی که بدون آثار قابل توجه فکری در مقام روشنفکر – کاربر برای انسانها نسخه میپیچند) پیامبران این ایدئولوژی و تاریکاندیشی جدیدند. تمرکز آنها بر حقوق اقلیتهای قومی، مذهبی، فرقهای، جنسیتی و جنسی و القاء هنجارهای روشنفکرانهی جدید بر زندگی بشر به عنوان یک «نوع» و نه انسانها سبب میشود در نهایت گونهای امپریالیسم سوسیالیستی شکل بگیرد.
رویکرد روحانی به نظام بینالملل از منظر حقوق بینالملل شاید در بدو امر رمانتیک به نظر آید و به قول برخی روشنفکران فاقد مابهازای عینی باشد اما یک رویکرد استراتژیک است: اساس حقوق بینالملل بر حقوق دولت – ملتهاست و نه کاربران متلاشی در یک جمهوری جهانی. واحد انسان در این نظم فلسفی و حقوقی «شهروندانی» است که ملتها را میسازند و ملتهایی است که دولتها را تشکیل میدهند و دولت- ملتهایی است که سازمانهای بینالمللی را میسازند و براساس حقوق ملتها آن را استوار میسازند. در واقع دو رویکرد به نهادهای بینالمللی ممکن است: اول- رویکرد ادغامگرایانه با حذف هویتهای فردی، اجتماعی، سیاسی و در یک کلام ملی و دوم رویکرد انسجامگرایانه با حفظ هویتهای فردی، اجتماعی، سیاسی و به معنای دقیق کلمه ملی...
پیش از این گفته بودیم که مفاهیمی مانند لیبرالیسم، سوسیالیسم و فاشیسم مفاهیمی تاریخی و نسبیاند که قابل انطباق از یک تاریخ و یک جغرافیا بر تاریخ و جغرافیای دیگری نیستند. با وجود این بهکارگیری این مفاهیم برای انتقال معانی و تقریب ذهن گریزی نیست و میتوان با تساهل و تسامح از آنها برای درک اندیشههای سیاسی و اجتماعی استفاده کرد:
جریان سیاسی و فکری دکتر حسن روحانی در ایران که بر نظریهی اعتدال (از عهد ارسطو تا مونتسکیو) بنا شده است، یک جریان آزادیخواهانه و میانهروانه است که در ادب سیاسی جدید اصطلاحا لیبرالیسم محافظهکار یا راست مدرن شناخته میشود. در غرب متفکرانی مانند شارل مونتسکیو، الکسی دو توکویل، ریمون آرون و سیاستمدارانی مانند شارل دوگل در این رسته ردهبندی میشوند که با جریانهای سوسیالیستی و فاشیستی مرزبندی دارند. ترجمه لیبرالیسم به آزادیخواهی رهزن محتوای کلام است: لیبرالها قبل از آزادی به اعتدالگرایی و واقعگرایی بها میدهند و در سیاست داخلی از حکومت قانون مقدم بر حکومت مردم دفاع میکنند. در سیاست خارجی نیز لیبرالیسم بر ناسیونالیسم مثبت و سازنده بنا شده است که برای فهم آن میتوان تفاوت هیتلر و دوگل را در نظر آورد.
بر مبنای این تحلیل دفاع از ملیت به عنوان اساس دولت مدرن هیچ تضادی با صلحطلبی در نظام بینالملل ندارد. در گفتار قبلی روحانی به آن اندازه که به تعبیر «مادر جنگها» توجه شد به مفهوم «مادر صلحها» توجه نشد. روحانی گفته بود که صلح با ایران مادر همه صلحها و جنگ با ایران مادر همه جنگهاست و این عین لیبرالیسم است. لیبرالیسم نه صلح مطلق است و نه جنگ مطلق. اگر کمونیستها (به دروغ) خود را صلح کل میخوانند و اگر فاشیستها (به راستی) جنگ را شفابخش حکومتها میشمارند، جنگ نزد لیبرالها یک ابزار برای اقامه صلح است و نه بیشتر و کمتر از آن...
در مجمع عمومی سازمان ملل متحد؛ اجلاسیه 1397/2018 جای ایران و آمریکا عوض شده بود: به جای دوگانهی «محمود احمدینژاد – باراک اوباما» دوگانهی «دونالد ترامپ – حسن روحانی» بهوجود آمده بود که در واقع جابهجایی کارگزاران و گویندگان دو طرز تفکر از ایران و آمریکا بودند. اگر در جهان تجارت معیار پیشبرد امور خرج کردن از جیب باشد، در جهان سیاست ملاک امور چیزی جز سخن گفتن نیست و اصولا سیاستمردی بر خلاف نظامیگری فن سخن و خطابه است. در این جنگ کلمات، دونالد ترامپ از ماهها قبل با هدایت افکار عمومی از طریق رسانههای رسمی و مجازی سعی کرده بود خود را قهرمان مذاکره با ایران نشان دهد. ترامپ احتمالا قصد مذاکره جدی ندارد، مذاکره با او مشابه مذاکره محمود احمدینژاد با غربیان بود که در آن خطابهای ایدئولوژیک به عنوان مانیفست دولت وقت ارائه میشد. اما مشاوران ترامپ بهخصوص مجاهدین خلق با فرض امتناع گفتوگو در ایران سعی کردند جمهوری اسلامی را در تله بیندازند. شبکههایی مانند BBC، VOA، ایران اینترنشنال و منوتو به عنوان ابزارهای رسانهای این استراتژی غربی، روزشمار مذاکره در نیویورک را راهاندازی کرده بودند و بهای دلار را به آن عکس دونفره پیوند میزدند. روحانی اما کار سختی در پیش داشت: از یکسو به توفیق این مذاکره فوری و بیبرنامه امیدی نداشت، از سوی دیگر مخالفان مذاکره را در نظر داشت و در دیگر سو مخالفان پیچیدهتر مذاکره را که لباس عاشقان مذاکره را پوشیده بودند میدید. در مواجهه با این مثلث مشکوک بهترین زبان برای روحانی زبان قانون بود: خلع سلاح مذاکره و قدسیتزدایی از آن جلوی چشم همه جهان. انفعال دولت آمریکا در نازنین خواندن روحانی از یکسو و تهدید اروپا از سوی پمپئو و بولتون و حتی طرح یک خبر برای تغییر طرف گفتوگو از ریاستجمهوری به رهبری همه بخشهایی از سناریوی تهدید و ترغیب روحانی به مذاکره بود.
روحانی اما با یک نطق حسابشده توپ را به زمین ترامپ انداخت و نه مذاکره کرد و نه مذاکره را نفی کرد. او مدعی مذاکره شد و ماهیت ترامپ در ترک مذاکره را روشن ساخت.
بازی البته تمام نشده است: همان شب رسانههای هماهنگ با ایالات متحده آمریکا دلار را تا 20 هزار تومان بالا بردند و روشنفکران شتابزده سفر روحانی را بیحاصل خواندند.
فهم رابطهی لیبرالیسم و امپریالیسم از طریق مطالعهی موردی همین مساله ممکن است: لیبرالیسم شیفتگی و شیدایی نسبت به غرب، اروپا یا آمریکا نیست. لیبرالیسم هیجانزدگی و غربزدگی و میهنفروشی نیست. لیبرالیسم سیاسی محاسبه صحیح نسبت دولت – ملت خویش با دولت – ملتهای دیگر است. لیبرالیسم از سویی بر رئالیسم سیاسی و از سوی دیگر بر ناسیونالیسم سازنده استوار است. نیروهای نظامی کشور در لیبرالیسم به همان اندازه اهمیت دارند که نیروهای مدنی. توازن میان سلاح و سخن اساس صلح و آزادی است.
اکنون روشن است که برخلاف آموزههای روشنفکران چپگرا و اصولگرا، دونالد ترامپ دیگر مظهر لیبرالیسم یا نئولیبرالیسم نیست. میتوان از لیبرالیسم (حکومت قانون، حقوق فرد، اقتصاد آزاد و جامعه باز) سلاحی علیه امپریالیسم ساخت؛ همچنان که روحانی ساخت: از نقض حقوق بینالملل شکایت کرد، نفی تجارت آزاد را ناقض حق توسعه خواند و نسبت به دوگانه تحریم و تکفیر هشدار داد و ایالات متحده آمریکا را به سبب تحریمهایش یار پنهانی حکومتها و جنبشهای تکفیری در خاورمیانه مانند داعش و طالبان و حتی سعودی نامید. به جای انکار هولوکاست شباهت فاشیستها و صهیونیستها را در قالب قانون دولت – ملت یهود نشان داد و با آزادیخواهانهترین زبان از ارزشهای ملی و دینی ایران دفاع کرد و این همان لیبرالیسمی است که میتواند امپریالیسم را به زانو درآورد...
منبع: روزنامه سازندگی