محمد قوچانی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
اصلاحات ساختاري همواره دشمنان ساختاري دارد و اين همان بحراني است که امروز (در سال 1397) امانوئل مکرون رئيس ليبرال جمهوري فرانسه با آن مواجه است و ديروز (در سال 1396) حسن روحاني، رئيسجمهوري ايران با آن مواجه بود. سعيد ليلاز اقتصاددان آزاديخواه چندي پيش در کنگره کارگزاران سازندگي ايران سخني گفت که در هياهوي نقدهاي او به دولت پوشيده ماند: او علت غايي شورش ديماه 96 را بازگشت دولت روحاني از اصلاحات ساختاري در بودجه 97 دانست. شورشي که به هدف اصلي خود رسيد و در نهايت دولت را يک گام به عقب برد و اصلاحاتي که حتي رئيس سازمان برنامه و بودجه دولت روحاني هم ديگر از آن حرف نزد و اکثريت ظاهرا اصلاحطلب و اعتدالگراي مجلس شوراي اسلامي خود در حذف آن به سود راي مردم عقبنشيني کرد؛ همان اتفاقي که در سالهاي ابتدايي دههي 70 خورشيدي بر سر برنامهي تعديل اقتصادي دولت اکبر هاشميرفسنجاني آمد و با شورشهاي حاشيه شهري و عدم حمايت نهادهاي سياسي بهخصوص مجلس وقت (که در دست محافظهکاران بود) و حملهي روشنفکران و روزنامهنگاران جناح چپ بايگاني شد و تعديل، تعديل شد. جناح راست در مجلس پنجم پرچمدار عدالت اجتماعي شد و جناح چپ شعار حذف سياست تعديل را سر داد تا همچنان به نام عدالت، عدالت را قرباني کنند. آن زمان نيز چون زمان ما گروهي از اقتصاددانان آزاديخواه مانند مسعود نيلي و محمد طبيبيان و مسعود روغنيزنجاني از سازمان برنامه و بودجه استعفا کردند تا نهادگرايان و از آنان بدتر بوروکراتهاي بدون برنامه فقط براي اداره دولت به عنوان يک نهاد بوروکراتيک (نه دموکراتيک و نه تکنوکراتيک، نه براي آزادي و نه براي توسعه که فقط براي اداره جامعه) پابرجا بمانند. پيروزي پوپوليسم بر ليبراليسم البته ايران و فرانسه ندارد. جمهوري فرانسه خود را يک جمهوري اجتماعي ميداند که کمتر از جمهوري شوروي، سوسياليستي نيست. اولين حکومت کمونيستي جهان در پاريس شکل گرفت. هنوز دولتيترين اقتصاد جهان غرب در فرانسه حاکم است. هنوز اصليترين دوقطبي در فرانسه ميان سوسياليستها و محافظهکاران است و اين فقط امانوئل مکرون است که از راه سوم؛ ليبراليسم حرف ميزند. همان تنها سياستمدار جهان که فيلسوفي مانند يورگن هابرماس نومارکسيست گفته است که تنها ميتوان به او در برابر نومحافظهکاري اقتدارگرايانهي دونالد ترامپ اميدوار بود. مکرون هجدهم تيرماه امسال در کارخ ورساي پاريس در برابر نمايندگان مجلسين فرانسه از ليبراليسم دفاعي جانانه کرد و از اصلاحات ساختاري اقتصادي در دولت فرانسه سخن گفت. او از خشکاندن ريشه نابرابري در فرانسه حرف زد و اصلاحات مالياتي و بازار کار را مهمترين محورهاي اين اصلاحات ناميد تا موانع تجارت آزاد برداشته شود، بخش خصوصي تقويت شود و کيفيت زندگي افزايش يابد. مکرون به صراحت به انتقاد از کساني پرداخت که معتقد بودند «افزايش رفاه سبب تشديد نابرابري ميشود.» و از نوعي نابرابري گفت که در اثر سوسياليسم در اين کشور در سي سال گذشته رشد کرده است. او راهحل را «آزادسازي همه مردم از جبر اجتماعي» دانست و بازگشت به حقوق و مالکيت فردي. مکرون از ضرورت احياي طبقه متوسط فرانسه حرف زد و اينک شورش جليقهزردها انتقامگيري از نطق تاريخي اوست. روشن است که روشنفکران ايران هم مانند بسياري از روشنفکران جهان به اقتضاي روشنفکران پاريس اين روزها در ستايش سوسياليسم و در نکوهش ليبراليسم و نئوليبراليسم سخن ميگويند و ناشيانه دولت مکرون را که تنها سنگر مقاومت در برابر نومحافظهکاري دونالد ترامپ است نقد خواهند کرد. اما تاريخ قضاوت خواهد کرد که تنها اصلاحطلبي واقعي اصلاحطلبي ساختاري در اجتماع و اقتصاد و رهايي انسان از انقياد دولت است. عدالت در رهايي از دولت است نه در بردگي و بندگي دولت. شايد امروز پوپوليسم در برابر ليبراليسم پيروز شده باشد اما اين صداي پاي فاشيسم است که به جاي صداي شکستن استخوانهاي آزاديخواهي به گوش ميرسد. مکرون در نطق تاريخي خود (سازندگي آدينه، 12 مرداد 97) جمهوريخواهي واقعي را در برابر دموکراسيخواهي دروغين قرار داده بود. در جمهوري اين انسان است که برجامعه يا اتحاديه يا دولت تقدم دارد. اما در دموکراسي به قول جان استوارت ميل فرديت انسانها چون هويت گوسفندان در رمه گم ميشود. گاه بايد جمهوري را از دست دموکراسي نجات داد. همان کاري که امروز اصلاحطلبان و جمهوريخواهان واقعي بايد انجام دهند...
منبع: روزنامه سازندگی