احمد نقیب زاده، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
ریشه اتفاقات و بازیهای کنونی در کشور ونزوئا به دوران هوگو چاوز بر میگردد. چاوز رئیسجمهوری بود که توانست حمایت تودههای مردم را که خواهان وضعیت بهتری بودند، کسب کند. البته دستگاه سرمایهداری جهانی هم از همان زمان علیه او بهکار افتاد. ساح برندۀ امپریالیسم در دوران جدید، تحریم است که گرچه کُند است ولی نتایج ملموسی به بار میآورد بهخصوص اگر با سوء مدیریت کشور قربانی هم روبهرو باشد، میتواند همه تقصیرها را به گردن سوء مدیریت بیندازد. چاوز در هنگام مرگ هنوز آنقدر قدرت و محبوبیت داشت که بتواند معاون خود را به عنوان جانشین خود تعیین کند. جانشین او، نیکلاس مادورو اما نه از کاریزمای چاوز بهرهای برده بود و نه از درایت او. تحریمها هم کمکم امان مردم را میبرید. بر تعداد کم درآمدها افزوده میشد و شمار آنها در تظاهرات ضددولتی به گونهای چشمگیر بر طرفداران دولت پیشی میگرفت. امروز کشور ونزوئلا به عینه به دو قسمت تقسیم شده است. واحدهای زیادی از ارتشیان هنوز از مادورو حمایت میکنند. در عوض بر توده ناراضیان افزوده شده است. علاوه بر آن آمریکا دخالت مستقیم و غیرقانونی خود را در این کشور اعمال میکند. با همراهی آمریکا، برخی از کشورهای خارجی خواهان جلوانداختن انتخابات ریاستجمهوری در ونزوئلا شدهاند. تحلیل و برداشت آمریکاییها از آنچه در ونزوئلا در حال رخ دادن است، این است که رأیدهندگان زیادی علیه مادورو رای خواهند داد. آمریکا حتی در اقدامی مداخلهجویانه تهدید کرده است که چنانچه را » کوایدو « انتخابات زودرس انجام نشود، رسما که رهبر مخالفان و رئیس مجلس است، به عنوان رئیسجمهور قانونی ونزوئلا به رسمیت خواهدشناخت. اتحادیه اروپا هم در کنار آمریکا قرار گرفته و در اقدام بیسابقهای همین موضع را اتخاذ کرده و خواهان انتخابات زودرس یا پذیرفتن رقیب مادورو به عنوان رئیسجمهور است.در علم سیاست هیچ وضعیتی بدتر از دوپارگی نیست. حالتی شترمرغی که نه این است و نه آن. اگر همۀ مردم از رژیم رویگردان بودند، تکلیف روشن بود و اگر اکثریت طرفدار رژیم بودند، بازهم تکلیف روشن بود ولی در حالت نصفانصف، خصوصا وقتی دخالت خارجی نیز وجود دارد، کشور به سمت درگیریهای طولانی و حتی جنگ داخلی میرود و نهایتا به آن نقطه میرسد.آمریکا الآن به دنبال آن است که مادورو را به عنوان مهره سوخته معرفی کند. با این حال مادورو در کشور طرفداران قابلتوجهی دارد که چشمشان به او دوخته شده است. البته این را نیز باید گفت که مخالفان، صددرصد مخالف نیستند. هیچ بعید نیست آنها که امروز قاطعانه مخالف هستند، فردا پشیمان شوند، زیرا مشکلات ونزوئلا مانند بسیاری از کشورهای دیگر آمریکای لاتین، مشکلات ریشهای و فراآمده از خارج است. زندگی در جوار یک قدرت امپریالیستی با توان بالای نظامی و اطلاعاتی، مالیات سنگینی دارد. مگر اینکه دور از شتر بخوابی و خواب آشفته نبینی. مشکلات ونزوئلا بیشتر از آن است که با رفتن یک رئیسجمهور از بین برود. خوشخیالی برای کسانی است که به فکر نفوذ در کشورهای آمریکای لاتین هستند. قدر تهای بزرگ همیشه به دنبال حیاطخلوتهایی هستند که نزدیکشدن به آنها خطرناک است. کسانی که قدرت دوراندیشی ندارند، امروز چگونه پاسخ مردم خود را برای میلیاردها دلار پولی که در ونزوئلا سرمایهگذاری کردهاند، خواهند داد؟ روزهای آینده روزهای دشواری برای ونزوئلا خواهد بود. ممکن است مداخات غیرقانونی آمریکا به نتیجه برسد. نشانههایی نیز وجود دارد که امپریالیسم و معترضین میخواهند پایان کار مادورو را اعلان کنند ولی آنها توجه ندارند که در همان حال زنگ خطر هم برای مردم این کشور به صدا د رمیآید. ممکن است سربازان مسلح در حمایت از مادورو در برابر تظاهرکنندگان قرار بگیرند و فرمان آتش صادر شود. اگر در هر صورت خونی ریخته شود، نهتنها حال، بلکه آینده ونزوئلا از دست خواهد رفت. اما مادورو اگر در مقابل تظاهرکنندگان دست روی دست بگذارد، تظاهرکنندگان دستگاههای دولتی را بیشتر فلج کرده و بر نارضایت یها میافزایند. او چه باید بکند؟ اگر سیاستمداری درست بیندیشد باید قبل از رسیدن به چنین بنبستی تکلیف خود را روشن کرده باشد. ونزوئلا یک برنامه و یک هدف برای آمریکاست. اگر نقشهها و تاکتیکها در مورد ونزوئلا با موفقیت روبهرو باشد، فورا در کشورهای مشابه به کار گرفته میشود. باید دانست که راهکارهای جنگ سرد در مورد دوره پساجنگ سرد پاسخ نمیدهد. سرنوشت کشورهایی نظیر ویتنام و کوبا نشان میدهد که همان دوره جنگ سرد هم اینگونه مبارزات فقط در موارد خاصی نتیجهبخش بوده است. در میان همه این کشورها فقط چین با سرنوشت امیدوارکنندهای روبهرو شد. آن هم به دلیل اینکه چینیها چشمهای خود را بر راهکارهای دیگر از جمله راهکارهای سرمایهداری نمیبستند. بقیه رژیمهای چپ فقر را بین خود تقسیم کردند و در هیچ زمینهای صاحب فناوری نشدند. بیچاره نسلهایی که قربانی کجاندیشی کسانی شدند که جز به قدرت به چیز دیگری باور نداشتند. با این حال ما با پایان راه مادورو روبهرو نیستیم. او اگر شانسی داشته باشد، برگزاری انتخابات است. به قول سعدی، جامهها رها کند و جان به سلامت بدر برد، زیرا در این صورت مانند ساندنیستها از این اقبال برخوردار خواهد شد که یکبار دیگر قدرت را از طریق انتخابات در دست بگیرد. در غیر این صورت سرنوشتی شبیه صدام یا قذافی پیدا خواهد کرد. را هحلهای سیاسی امروز از لوله تفنگ بیرون نمیآید بلکه از صندوقهای رأی بیرون میآید ولو اینکه با تقلب باشد یا رأی واقعی و آگاهانه نباشد.__
منبع: روزنامه سازندگی