فراز صادقی مقدم، عضو شورای سمنان کارگزاران سازندگی ایران
هر نظام سیاسی همواره مراحل مختلفی را از آغاز تا پایان پشت سر میگذارد، یکی از چالشهای اساسی در طی این مراحل برای کشورهای در حال توسعه چالشی تحت عنوان تله بنیانگذار است که در صورت عدم کنترل به موقع، مسبب آنتروپی اجتماعی میگردد.
با توجه به ساختار نظام سیاسی ایران در طول چهل سال گذشته ما همواره با مشکلات عدیده اقتصادی، سیاسی و اجتماعی متنوعی روبرو بودهایم که به نظر میرسد حل آن به سادگی در کوتاهمدت و بدون عزم ملی و مشارکت فراگیر تمام طیفهای سیاسی کشور امکانپذیر نیست.
در واقع باید گفت دولت جمهوری اسلامی ایران نوعی از حکومتهای ابدائی یا تاسیسی است که بر اساس یک اقدام مشخص و یک طرح اولیه پدیدار شده است.
لازم به یادآوری است که نظامهای ابدائی یا تاسیسی معمولا حاصل انقلاب، تجزیه، کودتا و نظایر اینها هستند که دو ویژگی سرعت در تصمیمگیری و اقدام و اتخاذ تصمیمات آرمانی و احساسی بدون عقلانیت لازم در آنها بسیار مشهود است.
در زمانی که یک نظام سیاسی در مرحله رشد و توسعه قرار میگیرد معمولا نیروهای کارآمد و خلاق در آن جای میگیرند که این نیروها زمینه رشد و توسعه هر چه بیشتر نظام سیاسی را فراهم میکنند و به آن سرعت میبخشند اما یکی از اتفاقاتی که در این اثنا میافتد این است که نظام سیاسی دارای افکار، ایدئولوژی و چارچوب جدیدی برای خود میشود که اینجا دقیقا نقطه آغاز تناقصها است.
با توجه به این تغییرات است که نظام سیاسی میخواهد به سمت و سویی جدید برود اما مدیرانی که همان بنیانگذاران آن هستند میخواهند نظام سیاسی به راهی برود که در ابتدا برایش تعریف شده بود و همانگونه اداره شود که تاکنون اداره میشده است و این به هیچ عنوان امکانپذیر نیست، اتفاقی که در این رابطه میافتد این است که گرفتار آمدن در این تله باعث میشود تا نیروهای تازهنفس و خلاق نتوانند به مطالبات تازه پاسخ دهند و همواره پاسخ مطالبات جدید در گذشته داده میشود، که این مهم مانع رشد، توسعه و بلوغ نظام سیاسی میشود پس به طور کلی باید گفت تله بنیانگذار عموما در زمان انتقال از مرحله رشد به بلوغ و در صورت عدم انعطافپذیری بنیانگذاران اتفاق میافتد و منظور از بلوغ مرحله ای است که نظام سیاسی و اجتماعی توانایی لازم را در پاسخ به مطالبات تازه مستقل از ذهن بنیانگذاران دارد؛ به طور خلاصه میتوان گفت هیچ بنیانگذاری توانایی ارائه نسخه ای برای همیشه را ندارند لذا بهترین راه حل این است که بنیانگذاران خود را با تحولاتی که اتفاق میافتد بتوانند همراه کنند که در این صورت میتوان به آینده آن نظام سیاسی امیدوار بود و با قطعیت میتوان گفت آن سیستم از پس بزرگترین بحرانها و چالشها برمیآید.
بنیانگذاران اگر باور مطلقی به همه آرا و افکار خود داشته باشند و یا همواره نگران از دست دادن اقتدار مطلق خود باشند و یا نوعی دشمنهراسی در آنها وجود داشته باشد اجازه بروز و ظهور هیچ گونه آراء متضادی را نمیدهند و در این صورت مانع مشارکت دیگر اذهان خواهند شد و مستمرا با پیش پنداشتهای خود جامعه را اداره خواهند کرد.
حال چنانچه این نگرش به گروههای حامی و پیرو بنیانگذار هم سرایت کند نسلهای بعدی هم در همان تله ادامه مسیر خواهند داد و تغییر نسل نیز کمکی به رشد و توسعه یک جامعه و نظام سیاسی آن نمیکند؛ در واقع اقتدارگرایی و انحصارطلبی، دیگری هراسی و دشمن پنداری، ترس از دست دادن داشتهها، دور ماندن از مشارکت جمعی، رواج خشونتگرایی و شدت بخشیدن به تنشهای اجتماعی و در مجموع دور ماندن از قانونگرایی و حاکمیت قدرت به جای قانون از موارد نشاندهنده وجود طولانی مدت تله بنیانگذار در نظام سیاسی و اجتماعی یک کشور است که منجر به آنتروپی افسارگسیخته شده است.
بنابراین باید گفت تله بنیانگذار محدودیتی در رشد و توسعه است و میتواند جلوی رشد سیاسی و اجتماعی را برای توسعه بگیرد.
در زمانی که یک نظام سیاسی در تله بنیانگذار گیر افتاده است همان طور که مشخص است جامعه دو قطبی میشود و این تضادها در صورت تداوم میتواند نهایتا موجب اتفاقات بدی برای آن نظام سیاسی شود چرا که به دلیل تقلای دو قطب مخالف، آنتروپی جامعه شروع به افزایش میکند و اگر این آنتروپی رو به افزایش جامعه به موقع مدیریت نشود حوادث ویرانگری را به دنبال خواهد داشت که نتیجه ای جز فروپاشی سیاسی و اجتماعی نخواهد داشت.
در واقع بینظمیهای ساده را نباید به منزله بالا رفتن آنتروپی جامعه به حساب بیاوریم بلکه آنتروپی بالا شامل بیثباتیها و تنشهای مکرر و غیر قابل کنترل است. در واقع افزایش هرج و مرجها، ناهنجاریها، تصادفات، زندانیها، اعتیاد و... همگی نشانههای افزایش آنتروپی جامعه هستند.
اگر به تاریخ رجوع کنیم متوجه میزان نقش آنتروپی بالا یک جامعه در فروپاشی یک نظام سیاسی مثل اتحاد جماهیر شوروی خواهیم شد؛ به طور قطع همه ما میدانیم سرانجام خوشی برای نظامهای سیاسی بسته وجود ندارد چرا که عملکرد این نظامهای سیاسی بسته نتیجه ای جز بالا رفتن آنتروپی یک جامعه ندارد.
برای خروج از تله بنیانگذار چهار راه حل پیشنهاد میشود: رفتار عقلانی بنیانگذاران و رهبران برای گرفتن تصمیمات جدید؛ رخ دادن یک حادثه تاریخی پیشبینی نشده مثل وقوع جنگ، بازنشستگی، مرگ یا بلایای طبیعی؛ کمک خارجی و تزریق پولهای کلان برای ادامه حیات و در نهایت همه این راه حلها تنها در صورتی کاربرد دارد که نظام سیاسی به طور مستمر و فراگیر با تله بنیانگذار درگیر نبوده باشد و آنتروپی جامعه تحت کنترل مستمر نظام سیاسی بوده باشد.
اکنون که بخش اعظم منابع کشور وارد وضعیت بحرانی شده است و درآمد اندک نفت نمیتواند گرهی از بحرانهای اقتصادی باز کند و درگیر تحریمهای غیرمنطقی و یکجانبه ایالات متحده آمریکا است و از طرفی کشور با بیکاری فزاینده و بیش از 11 میلیون حاشیهنشین رو به رو است و امواجی از مشکلات زیست محیطی، بیماری و ناهنجاریهای فرهنگی و تخریب سرمایههای اجتماعی ما را فرا گرفته است، دیگر وقت آن رسیده که عاقلان تمامی جناحهای سیاسی کشور همت، همفکری و همکاری کنند تا کشور از تله بنیانگذار و به سبب آن آنتروپی اجتماعی خارج شود، شاید هنوز فرصت باشد.
در نهایت باید به این نکته اشاره کرد که در دنیا کشورهای بسیاری در تله بنیانگذار اسیر شده اند و تا زمانی که نتوانستند خود را از آن رها کنند به تبع نتوانستند رشد کنند، در واقع یک کشور تا زمانی میتواند در شرایط تله بنیانگذار به حیات خود ادامه دهد که دنیای بیرون از خودش تحول و تکاملی نداشته باشد و یا اینکه حمایت اقتصادی داشته باشد.
در آخر به این نتیجه میرسیم که اساسا بنیانگذاران که انسانهایی بزرگ و ارزشمند در ایجاد و تاسیس هستند الزاما دارای تواناییهای لازم برای ادامه کار، آن طور که باید نیستند و نمیتوانند نظام سیاسی را قادر به پاسخگویی به مطالبات تازه و پیچیده عموم جامعه نمایند.
لذا میطلبد تا با حفظ رویه انتقادی نسبت به وضع موجود و گذشته همواره در اعتلای آنچه که داریم بکوشیم و فقط در این صورت است که از تلههایی که خود مسئول آنها هستیم در امان خواهیم ماند و به رشد و توسعه نزدیک میشویم.