سیدحسین مرعشی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
اظهارات اخیر آقای محسن رضایی درباره برخی موارد از مرحوم هاشمی رفسنجانی و سالهای جنگ و دوران سازندگی بسیار پراکنده و نامفهوم بود و نیت فحوای کلام ایشان که در سخنانی پراکنده به بیان اظهاراتی متناقض از رویه رفتاری خود در سالهای دهه 60 پرداختند جای تعجب داشت. اظهارات بیان شده موارد ساخته و پرداخته ذهن ایشان است و مواردی همانند «مدیریت انقلابی» و «مدیریت محفلی» که ایشان مطرح کردند، روش و برداشت علمی شناختهشدهای نیست که بتوان درباره آن اظهارنظر کرد. این تعابیر برآمده از ذهن آقای رضایی است و نیاز جدی دیده میشود که آقای رضایی اندیشه خود را تدوین کنند تا با تعریف این موارد در جایگاه خود، قابل بحث باشند.
شاید آقای رضایی هنوز تصور میکنند برای اخذ جایگاهی در نظام سیاسی کشور باید به آقای هاشمی حمله کند به نظر میرسد این اصل اظهارات اخیر ایشان بوده است. البته این رفتار دور از اخلاق است چرا که به هر جهت آقای هاشمی دیگر در قید حیات نیستند تا به بسیاری از مسائل پاسخ دهند. علاوه بر اینکه برای کسب جایگاه رویه حمله به مرحوم هاشمی نخنما شده است و این راهها بیفایده است. خوب است دوستان مسیرها و ابزار دیگری را برای نیل به اهداف خود در پیش بگیرند. اینکه درباره کسی که در قیدحیات نیست اینگونه سخن گفته شود و متعرض به وی شوند، رسم اخلاق نیست. ما مردانگیهایی در طی سالهای گذشته در ایشان دیده بودیم و حیف بود که شاهد نیست و نابود شدن این مردانگیها باشیم.
پیرامون اظهارات آقای رضایی درباره آقای هاشمی و دهه 60 موارد زیر لازم به یادآوری است: در دهه 60 که در اظهارات آقای رضایی به آن استناد شده است محور مدیریت کشور آقای هاشمی بودند. آن کسی که در کنار حضرت امام(ره) ایستاد و ایران را از بحرانهای دهه 60 عبور داد، آقای هاشمی بود. در ایامی که آقای خامنهای مورد ترور قرار گرفته و در بیمارستان بودند و آقایان رجایی و باهنر و بهشتی شهید شده بودند و آقای رضایی هم جزء جوانان بودند و وارد عرصه سیاسی نشده بودند، چه کسی در کنار امام(ره) کشور را از دهه 60 عبور داد. در تمامی دهه 60 سخنگو و تحلیلگر کشور آقای هاشمی بود.
در دوران دفاع مقدس آقای هاشمی سخنگوی خط امام(ره) تلقی میشد و در خطبههای نماز جمعه و سخنرانیهای خود بر موضوعاتی از قبیل دفاع از انقاب و دفاع از جنگ و دفاع از بسیج مردم برای حضور در صحنههای دفاع مقدس سخنرانی میکردند و سخنرانیهای آقای هاشمی در این زمینه تعیینکننده بود. جهتگیری کشور در نطقهای آقای هاشمی در مجلس هویدا میشد. در اوج اختلافات دهه 60 آقای هاشمی بود که مسائل و اختلاف نظرهای مربوط به رای اعتماد به وزرا را حل وفصل میکرد. اگر دهه 60 را دهه حاکمیت انقلابی بدانیم، محور اصلی بعد از امام(ره)، آقای هاشمی بود و تردیدی در این باره نبود. علاوه بر اینکه آقای رضایی در آن زمان متحد آقای هاشمی تلقی میشد. البته بعدها اسنادی بیرون آمد که نشان از اختلافنظرهایی درباره نحوه برخورد با فرماندهان سپاه وجود داشته و آقای هاشمی نیز در این حوزه در خاطرات خود اشاراتی داشتهاند. به هر حال در همان زمان نیز کسانی بودند که معتقد به برخورد قهری با فرماندهان سپاه بودند بهرغم اینکه آقای هاشمی با این رویه مخالف بودند.
درباره دوران بعد از جنگ نیز به صورت اجماعی تصمیم گرفته شد تا سیاستهای سازندگی در پیش گرفته شود و این تصمیم شخص مرحوم هاشمی نبود. در آن زمان شورایی به نام «شورایعالی بازسازی» با حضور رئیسجمهور وقت آیتالله خامنهای و رئیس مجلس وقت آقای هاشمی و مهندس موسوی به عنوان نخستوزیر و موسوی اردبیلی به عنوان رئیس دیوان عالی کشور و حاج احمدآقا نیز از طرف حضرت امام )ره( تشکیل شد. این شورا پیشنهادات مجلس و دولت را دریافت کرد و سندی به عنوان نخستین سند بالادستی درباره بازسازی ایران از این شورا بیرون آمد و به تایید حضرت امام نیز رسید. در آن سند و چهارچوب بازسازی ایران شروع شد و بازهم محور آقای هاشمی بود که دوران سازندگی آغاز شد.
آقای رضایی همچنین مطالبی را درباره اظهارات آقای هاشمی در نماز جمعه بیان کردند و به صورت بسیار سطحی بحث مانور تجمل را مطرح کردهاند.
این اظهارات آقای هاشمی در نماز جمعه مذکور ضبط شده و موجود و قابل بازبینی است و مسئله پنهانی نیست. کمااینکه «زهدهای ریابی» که منشا آن در دوران بنیعباس بودند همیشه از جانب آقای هاشمی مورد نکوهش بود و ایشان نمیخواستند مردم در فقر باشند. آقای هاشمی همواره میگفتند باید شهرها را تمیز کنیم. آقای عبدالله نوری روایت میکند که زمانی که قرار بود آقای کرباسچی را به عنوان شهردار به آقای هاشمی پیشنهاد و معرفی کنند، آقای هاشمی تنها یک سوال پرسیدند که نظر آقای کرباسچی در مورد گل چیست؟! ایشان به دنبال کسی بود که موافق و پیگیر گلکاری در شهر باشد. ایشان به دنبال چهرههایی بودند که خاک جنگ را از زندگی مردم بردارند و زندگی خوبی داشته باشند. اینها مانور تجمل است یا دعوت به دین راستین؟!
آقای هاشمی بهطور حتم بر اساس آنچه در دوران جنگ و بعد از آن دیده بود، به دنبال سیاست تنشزدایی با غرب و ترک مخاصمه با امریکا بود. این حتی مربوط به زمان بعد از جنگ نیز نیست. در نامه تاریخی که آقای هاشمی به امام (ره) نوشتهاند خواستار حل و فصل موضوعاتی در دوران حیات امام شدند: نخست مسئله جنگ و دیگری موضوع تنش و مخاصمه با آمریکا. به طور حتم آقای هاشمی ادامه مخاصمه با امریکا را به نفع انقلاب اسلامی و ملت ایران و جمهوری اسلامی نمیدانستند. معنی و مفهوم ترک مخاصمه با امریکا نیز این نیست که ایران تابع سیاستهای امریکا شود. مگر چینیها که در سال 1978 – یک سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی- دکترین جدید امنیتی خود را مطرح کردند و به سمت نزدیک شدن به غرب و وارد کردن تکنولوژی از غرب رفتند، استقلال خود را از دست دادند؟ چین امروز دومین قدرت اقتصادی دنیا است و این جایگاه را در سایه همین ترک مخاصمه با غرب به دست آورده است.
آقای هاشمی چنین آرزوهایی داشت و انقلابیگری را در این نمیدید که خود را با قدرتهای بزرگ صنعتی دنیا درگیر کنیم. این حرف که ادامه نگاه آقای هاشمی منجر به تدوین سندی به نام برجام شده است، حرف درستی است و واقعبینی در سیاست خارجی و منطقهای است.
هم در زمان دولت آقای هاشمی و هم در بعد از آن در دولت آقای خاتمی اختلالاتی در این سیاست ایجاد شد.
سیاست تنشزدایی با غرب و قدرتهای بزرگ در دوران آقای هاشمی و دولتهای بعد از آن منجر به چند نتیجه مشخص شد: منابع زیادی وارد اقتصاد ایران شد، پروژههای صنعتی فولاد و پتروشیمی راه افتاد، در دوره آقای خاتمی توسعه گاز رخ داد. در مقابل در دورانی که نتوانستیم تنشزدایی با غرب را مدیریت کنیم و خصومتها تشدید شد، رفتارها و رویهها و فشارهایی که بر اقتصاد ایران نیز وارد شد روشن است.
اصل مسئله آقای رضایی باید از زاویه دیگری نیز دیده شود. آقای رضایی باید پاسخ دهد که با کدام هاشمی طرف است. هاشمی که در قدرت است و امام در نامهای که به شورای سرپرستی صد ا وسیما درباره برکناری محمد هاشمی نوشت که ایشان در جایگاه باقی بماند، از مرحوم هاشمی اینگونه یاد میکنند: «آقای هاشمی – محمدهاشمی- که اخوی ایشان-یعنی مرحوم اکبر هاشمی- در همه مسائل کشور باید نظر بدهند، در صدا و سیما بمانند». در صداوسیما بمانند این دوره آقای رضایی همراه آقای هاشمی است.
نکته قابل توجه دیگر مربوط به پایان دور اول ریاستجمهوری آقای هاشمی است یعنی بعد از همین نماز جمعه که امروز مورد نقد آقای رضایی قرار گرفته است. در آن زمان من استاندار کرمان بودم و آقای رضایی به همه استانهای کشور به صورت شخصی سفر میکردند و برای آقای هاشمی تبلیغ میکردند و در این راه بچههای بسیجی را نیز گرد هم آوردند. احتمالا آقای رضایی در آن زمان هنوز آقای هاشمی را در قدرت میبیند و مشکلی با هاشمی که در قدرت است، ندارد اما از روزی که احساس کرد که در وصل شدن به آقای هاشمی قدرت آینده نیست، چرخش مواضع داشت.
موضوع به زمان انتخابات مجلس پنجم بین مرحله اول و دوم با زمیگردد، زمانی که برای نخستینبار آقای رضایی در آن مقطع سپاه را وارد مسائل سیاسی داخلی و جلسهای با بچههای لشکر محمد رسولالله برگزار کرد و علیه جریان کارگزاران و آقای هاشمی صحبت کرد. زمانی که بنده به عنوان رئیس دفتر آقای هاشمی مشغول بودم گزارش این جلسه را به ایشان دادم. تنها موردی بود که آقای هاشمی بعد از مطالعه گزارش و اظهارات آقای رضایی، چند دقیقهای سکوت کرد. بعد از سکوت ده دقیقهای ایشان گفتند قابل پیشبینی بود. آقای هاشمی پیشبینی کرده بودند که آقای رضایی چرخشی در مواضع خود داشته باشند کما اینکه این پیشبینی نیز محقق شد. بعد از آن برای همه مشخص شد که آقای رضایی منتقد هاشمی است که در قدرت نیست و حتی در زمانی که وی در حیات نیست به او حمله میکند تا شاید موقعیتی برای او فراهم شود.
من به برادر عزیز آقای رضایی یادآوری میکنم که از همان روزی که در لشکر محمد رسولالله وارد سیاست شدید و نخستین اشتباه را کردید، هیچ وجه این رویه برایتان دستاوردی هر اندازه کوچک نداشت.
کمتر از یکسال بعد از آن زمان فرماندهی سپاه را از دست دادید و چندین بار در انتخابات ریاستجمهوری حضور پیدا کردید و نتوانستید با شعارهایتان نه جناحهای کشور را به سمت خود متمایل کنید و نه نظر مردم را جلب کنید.
تا امروز دیگر آقای رضایی به آن جایگاه مورد نظر هرگز نرسیدند و امروز نیز تصور نمیکنم این نوع ادبیات بتواند آقای رضایی را از حاشیه سیاست به متن سیاست منتقل کند.
انتظار بود اگر آقای رضایی میخواهند در عرصه سیاسی نقش محوری پیدا کنند، سیاست راهبردی روشنی اتخاذ کنند نه اینکه تقسیمبندی غیرقابل فهمی را بیان کنند. آقای رضایی و من و همه باید از تجربیات خود درس بگیریم. جوانمردی و اخلاق نیست که هاشمی تا در قدرت است مدح او بگوییم و همراهی کنیم و اگر روزی قدرت هاشمی را در حال افول دید، نامه به رهبری بنویسد و برای آقای هاشمی دایه دلسوزتر از مادر شود و امروز نیز تصور کند با نقد به هاشمی به فرصتی دست پیدا میکند.
فرصت را خداوند در اختیار بندگان میگذارد و خداوند نیز در مقابل اخلاص و داشتن برنامه مدون وسیلهساز فرصتها میشود.
منبع: روزنامه سازندگی