محمدعطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
پیش از این در یادداشتی به سه چالش اصلی جریان اصلاحات و لزوم حل وفصل آنها برای ورود به انتخابات پرداختم. در آن یادداشت اشاره کردم که پیش از هر اقدامی، ابتدا باید میان اصلاحطلبان روی این سه چالش پیش رو یعنی اعتمادسازی با رهبری، اجماعسازی با نیروهای همسو و همراهسازی بدنه جامعه اصلاحطلب توافق جامعالاطرافی صورت بگیرد. همچنین اشاره کردم در شرایط فعلی ظرفیت مهم و اصلی اعتمادسازی اصلاحطلبان با نظام سیاسی بر عهده آقای سیدمحمدخاتمی است و نیروهای موثر حقیقی جریان اصلاحطلب باید با ایشان در این اهتمام کلیدی همراهی کنند و پیمان ببندند تا برای عبور از هر سه چالش تعیینکننده گامهای عملیاتی بردارند.
پس از انتشار این یادداشت سوالاتی مطرح شد، از جمله اینکه شیوه عملیاتی غلبه بر این سه چالش چیست؟ و در شرایطی که اصلاحطلبان با شرکت در انتخابات و یا در موقعیتهای دیگر حسننیت خود را به رهبری و نظام سیاسی نشان دادهاند چه اقدام دیگری برای اعتمادسازی باید انجام دهند؟ به بیان دیگر الزامات این اعتمادسازی از سوی اصلاحطلبان چیست؟ همچنین همراهسازی بدنه رای برای اصلاحطلبان چگونه و با چه کیفیتی مقدور خواهد شد؟ برای روشنتر شدن این بحث و پاسخ به سوالات، نکاتی را در ادامه مطرح میکنم.
1 فکر میکنم ما دچار یک نوع خلط مبحث شدهایم. جریان رقیب بهخصوص اصولگرایان تندرو و افراطی نوعا سعی میکنند برای حذف کامل رقیب سرسخت خود که همواره پیروزمندانه در عرصه رقابتها بهخصوص انتخابات ریاستجمهوری دست برتر را داشته، به انواع حیل و ترفندها متوسل شوند. از جمله سیاستهای مخرب افراطیون این است که خود را پشت سر رهبری مخفی و سعی میکنند منویات شخصی را در قالب انتساب به برخی فرمایشات رهبری و با استفاده خلاف و غیرواقعبینانه از مواضع رهبری بر سر حریف بشکنند. بنابراین اصلاحطلبان ابتدا باید این امتزاج و سو ءبرداشت رقیب را از نیات و نظریات رهبری جدا کنند. به اعتقاد من رهبری در رابطه با بقای جریان اصلاحطلبی باور سیاسی، تاریخی و اعتقادی دارند؛ چراکه اگر غیر از این بود امروز هیچ جریان سیاسی با هر عنوان و با هر سطح از فعالیت امکان دوام و بقا نداشت.
نهتنها این تحلیل را داریم بلکه به اعتبار برخی اخبار که به صورت صحیح وجود دارد، رهبری رقابت دوگانه میان دو اندیشه مهم سیاسی ایران را نهتنها به رسمیت میشناسند بلکه بر این عقیده هستند که اگر این رقابت نباشد اداره کشور دچار مشکل میشود. حتی بنا به اقوالی، ایشان در مقاطعی به صورت سربسته اشاره داشتهاند اگر چنانچه جریان اصلاحطلب نخواهد بار مسئولیت خود را به دوش کشیده و ایفای نقش کند، یک جریان چپ سیاسی جدید به عرصه رقابت میآید. با استنباطی که از رویکرد نظام فکری رهبری داریم فکر میکنم مواضع رهبری مستقل از روایتی است که اصولگرایان تندرو به نام رهبری انجام میدهند و ما باید این مرز را به خوبی بشناسیم.
2اما اینکه اشاره میشود اصلاحطلبان گامهایی برای اعتمادسازی برداشته اما پاسخ مثبتی دریافت نکردهاند را قبول ندارم. فکر نمیکنم گام عملی برای اعتمادسازی این باشد که صرفا در نوعی از بیانات رسانهای خود بگوییم ما چنین و چنان کرده و میکنیم. از آنجا که طرف مقابل، قدرت حاکم است و ما در موضع عقبراندگی نسبت به آن قرار گرفتهایم گام برداشتن برای اعتمادسازی مستلزم توجه به این نکته است که این دو عرصه یکسان و هموزن نیستند که به صرف یک اشاره بلافاصله از سوی مقابل پاسخ مثبت دریافت کنیم. در سال 88 و قبل از آن این بحث در میان چهرههای حزبی اصلاحات مطرح بود که باید با رهبری گفتوگو کرد.
برخی دوستان میگفتند ما این گفتوگو را انجام دادهایم. اما ظریفی گفت شما با رهبری گفتوگو نمیکنید بلکه بگومگو میکنید!. بگومگو نوعی چالش و ابراز وجود و خودنمایی و اثبات یکطرفه خود و عملا مخالفت است و نوعی از تحمیل عقیده، در آن نهفته است. فکر میکنم اصلاحطلبان ابتدا باید تصمیم بگیرند که بهجای بگومگو با نظام سیاسی و به طور مشخص با رهبری مبدا حرکت خود را گفتوگو قرار دهند. در گفتوگو توافقها و الزامات اخلاقی وجود دارد که در گام نخست باید آنها را مراعات کنیم. در مقام اعتمادسازی، بخش بزرگی از اقدامات ما به صورت نهفته و بدون تبلیغات و بدون سروصدا انجام میشود. بنا نیست که ما پیامی از بلندگوی خبررسانی منتقل کنیم؛ بلکه بخش بزرگی از تلاشها به صورت لابی صورت میگیرد. امروز در سازمان ملل با این تنوع منافعی که برای هر کشوری وجود دارد 200 کشور در کنار هم جمع میشوند و در کمترین زمانی به اجماع میرسند و تصمیم مشترک میگیرند. شما میدانید این همدلی کشورها زیر چتر سازمان ملل فقط در میدان نشست عمومی صورت نمیگیرد، بلکه قبل از اینکه آن موضوع به صحنه بیاید و جنبه تبلیغی و ترویجی به خود بگیرد دهها و صدها رابطه دوجانبه و چندجانبه و لابیهای متعدد شکل میگیرد تا یک قاعده، جنبه بینالمللی پیدا کند.
اصلاحطلبان نسبت به اصولگرایان 25 سال است از این روند اعتماد متقابل با رهبری و نظام سیاسی دچار فاصله شدهاند و دره عمیقی در این بین ایجاد شده. باید بسیار زحمت بکشیم تا مجددا اعتماد را جلب کنیم. جلب اعتماد بهصرف اینکه ادعایی بکنیم کفایت نمیکند. در این رابطه همه باید فعال بشوند. با وجود اینکه گفته میشود آقای خاتمی در مقاطعی گامهایی برداشته و پاسخ مثبتی دریافت نکردهاند کفایت نمیکند. همچنان باید تلاش کنیم؛ برای بازگشت از مسیر سنگلاخی که ۲۵ سال است رفتهایم نیازمندیم دو سه سال یا حتی بیشتر زحمت اساسی بکشیم و همواره در این قضیه تاخیر داشتهایم.
3 با این تفاسیر حال موضع برخی اصلاحطلبان این است که ما گامهایی برای اعتمادسازی برداشتهایم، اما پاسخی نگرفتهایم؛ در این صورت باید چه کنیم؟ آیا منظور از این حرف این است که دیگر نباید تلاش و اقدامی کرد؟! اگر اقدام نکنیم یعنی اعتمادسازی ایجاد نشده است و وقتی اعتمادسازی رخ ندهد پس یکی از سه چالش مهم اصلاحطلبان به قوت خود باقی است. هرچند در دو چالش دیگر هم موفق شویم، اجماعسازی حزبی و همراهسازی بدنه همفکر را هم انجام داده باشیم اما به مقصود نخواهیم رسید.
آیا به صرف حل این دو چالش میتوان در عرصه رقابت انتخاباتی موفق شد؟ قطعا خیر. تلاش برای حل این سه چالش عمده را باید اینطور تعبیر کنیم که قصد سیاسی برای وصولبهمقصد و مطلوب نیازمند جادهای است که اولا به زیرساخت و سپس یکسری روبناهایی نیاز دارد تا جماعتی برسند. اعتمادسازی b به نقطه a از آن عبور کنند و از نقطه با نظام سیاسی و رهبری به اعتقاد من جزو زیرساختهای قطعی این جاده است و این باید اتفاق بیفتد تا بتوان باقی مسیر را با اتکا به آن طی کرد.
4برخی اعتمادسازی با نظام سیاسی را در تعارض با اعتمادسازی آنها با بدنه رأی مردمی خود میدانند.
اما من این تعارض را قبول ندارم. اگر این اعتمادسازی اتفاق بیفتد در این صورت اصلاحطلبان میتوانند مت یک بر این اعتماد، نیروهای اصیل و مورد اعتماد جامعه مخاطب و بدنه رأی خود را انتخاب کرده و در انتخابات به صحنه بیاورند. نفس اعتمادسازی پیشین میتواند مخاطب و بدنه رأی ما را هم به صحنه بیاورد. اگر اعتمادسازی بهمثابه این زیرساخت مهم را نداشته باشیم مجبور میشویم تن به کاندیداهای نیابتی بدهیم. نمونه بارز آن آقای روحانی است.
چرا امروز اصلاحطلبان تا این اندازه مورد ضرب و شتم روانی و سیاسی قرار دارند؟ به این دلیل که شخصیتی را برگزیدند که اگرچه در دولت اول خود موفق بود اما در دولت دوم آنطور که مورد انتظار اصلاحطلبان بود، پاسخگو نبود. به علاوه اینکه اصلاحطلبان در این وضع نمیتوانند به اصطلاح یقه رئیسجمهور را بگیرند و از او مطالبه کنند چون او از ابتدا برگزیده اصلاحطلبان نبود و در اضطرار ناگزیر به حمایت از او شدیم. اما وقتی نیروی معتمد خودمان را انتخاب و روی کار بیاوریم در مدیریت او مشارکت و پشتیبانی میکنیم و حزب و جبهه سیاسی است که او را هدایت میکند. بنابراین اگر چنانچه همواره خود را در این موقعیت قرار دهیم که چون مخاطبان با ما همراه نیستند پس نمیتوانیم کاری انجام دهیم در واقع خودمان را گول میزنیم و اسیر همان سوال تاریخی خواهیم بود که اول، مرغ بود یا تخممرغ؟! بالاخره باید یکی از گزارهها را مفروض بگیریم و برای رفع مشکل بعد اقدام کنیم.
5سوال دیگری که درباره طرح پیشنهادی سه مرحلهای اصلاحطلبان تا انتخابات مطرح میشود این است که آیا طی این مراحل سهگانه تا انتخابات 1400 به نتیجه خواهد رسید؟ پاسخ این است که ممکن است این تمهیدات برای این انتخابات به سرانجام نرسند؛ اما نمیتوان گفت چون نتیجه اقدامات به این انتخابات نمیرسد پس دست از کار بکشیم. باید از امروز شروع کنیم. ولو اینکه به انتخابات 1400 نرسیم. اگر امروز شروع کنیم قطعا به انتخابات 1404 وچه بسا به انتخابات مجلس 1402 خواهیم رسید. این روحیه انفعال و«مشارکت بهشرط پیروزی قطعی» باید از جناح اصلاحطلب رخت بربندد. یکی از گرفتاریهای همیشگی ما در عرصه انتخابات این بوده که فکر میکردیم مشارکت فعال در انتخابات الزاما باید بهشرط پیروزی باشد و بهاصطلاح فقط روی اسب برنده شرط میبندیم و مشارکت میکنیم. این غلط است. در رقابتهای سیاسی در کشورهایی که احزاب توسعهیافته دارند اینگونه نیست. مثلا در امریکا حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاستجمهوری 2016 پیروز شد. منطق تاریخی رقابتهای سیاسی حزبی امریکا به ما نشان میدهد معمولا در مرحله دوم هم رئیسجمهور مستقر پیروز میشود. با توجه به این احتمال عقلایی که تاریخ هم آن را ثابت کرده آیا دموکراتها دست از فعالیت برمیدارند؟ به هیچ عنوان. چون نفس این رقابت و مشارکت مهم است. فعالیت و ماراتن سیاسی بایدن را ببینید با چنگ و دندان به دنبال زدن ترامپاند.
دموکراتها دست از فعالیت برنمیدارند و چه بسا هم که پیروز شوند. از عوارض رفتار سیاسی ما اصلاحطلبان اینکه وقتی از خود شوق و رغبت در رقابتها نشان میدهیم که پیروزی را قطعی بدانیم. منطق سیاست و کسب قدرت الزاما مقید به این شرط نیست. ما باید این روحیه را در اصلاحات بهوجود بیاوریم که موضوع حضور در انتخابات تا زمانی که مردمسالاری و دموکراسی موضوع مدیریت اداره حکومت است نمیتواند از دستور کار خارج شود ولو اینکه به احتمال بالا خود را شکستخورده انتخابات بدانیم.
این تصور که چون پیروز نمیشویم پس باید پیچ سازههای فعالیت سیاسی را شل کنیم تصور غلطی است.
6برخی اصلاحطلبان با طرح این سوال که اگر قرار است با نسبت 55 به 45 شکست بخوریم یا با نسبت 90 به 10 ، موضع انتخاباتی خود را به تناسب آن تعیین میکنند.
کسانی که حس میکنند ممکن است 90 به 10 شکست بخورند حضورشان را در انتخابات، به نوعی شوخی میپندارند و میگویند مشارکت با رأی ۱۰ درصدی یعنی تحقیر سیاسی. اگر چنین روحیهای حاکم شود در رقابتی که میدانیم بازندهایم لاجرم حتی تلاشی هم صورت نمیگیرد که شکست 10 درصدی را به 45 درصد ارتقاء دهیم؛ یعنی همان تجربهای که در انتخابات مجلس یازدهم داشتیم. در انتخابات مجلس اصلاحطلبان شکست فاحشی خوردند و در نتیجه در مجموع 290 نماینده حتی 7 نماینده اصلاحطلب هم نتوانستیم وارد مجلس کنیم. آیا چنین نتیجهای، حقارتبارتر است یا وقتی که با نسبت 60 به 40 شکست میخوردیم و مثلا ۱۰۰ نماینده میداشتیم. بله در گام اول چنین حس بدی بهوجود میآید اما سیاستورز نباید تدبیر سیاسی خود را در کنترل عواطف و احساس لحظهای خود قرار دهد. ضمن اینکه با اجماعسازی نخبگان سیاسی و تلاش تبلیغاتی گسترده اگر وارد انتخابات شده بودیم با وجود اینکه میدانستیم اصولگرایان پیروز مطلق مجلساند ولی نسبت ۷ به ۲۹۰ را تبدیل به نسبت 90 به 200 میکردیم. قطعا میتوانستیم. بخش مهمی از جریان اصلاحات فعالیتی نکرد و حالا منفعلین اصلاحطلبان مشارکتکننده در انتخابات را سرزنش میکنند. زمانی باید خودمان را سرزنش کنیم که قدم از قدم برنداریم. امروز باید کسانی را سرزنش کنیم که مشارکت سیاسی خود را متوقف کردند و دچار انفعال شدند.
اینکه امروز روند این سرزنش معکوس شده است جزو عجایب دنیای سیاست و از خطاهای فاحش اصلاحطلبان غیرفعال است. امروز کسانی که دست از پا درازتر در منزل نشستند و هیچ تلاشی نکردند چطور به خود اجازه میدهند همفکران خود را که مشارکت فعال داشتند (با وجود توصیه رهبری اصلاحات آقای خاتمی به ضرورت فعالیت مستقل احزاب) سرزنش کنن د؟ آنها دچار خطای جدی هستند. این فرآیند در پارادایم سیاست و در چارچوب موازین حقوقی نظام سیاسی، قابل قبول نیست. امروز باید اصلاحطلبان شکست خورده اما فعال در انتخابات مجلس، منفعلین در خانه نشسته را سرزنش کنند که به دلیل عدم فعالیت آنها و نپذیرفتن مسئولیت تاریخ یشان، دوستان خود را در عرصه انتخابات تنها گذاشتند و در نتیجه حتی نتوانستند 10 نفر اصلاحطلب به مجلس 290 نفره بفرستند.
منبع: روزنامه سازندگی