سیدحسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی ایران
نخستین سوالی که در این روزها، در سالگرد درگذشت آیتالله هاشمیرفسنجانی پرسیده میشود این است: «اگر مرحوم هاشمی در قید حیات بودند شرایط چه تغییری داشت؟» سوالی عمیق که پاسخ به آن ممکن است از منظر دوستداران ایشان موارد مختلفی باشد. تصور میکنم ایشان اگر در شرایط فعلی در قید حیات بودند روزانه حداقل چند ملاقات سیاسی میداشتند و فضای انتخاباتی کشور را شکل میدادند و اجازه نمیدادند که جو ناامیدی بر سیاسیون ایران حاکم باشد. آقای هاشمی مرد سیاست بود به این مفهوم که سیاست را مهمترین امر یک کشور تلقی میکرد.
حتما اگر آقای هاشمی زنده بودند امروز شاهد فضای بانشاطتری بودیم و قطعا سیاست به گونهای دیگر و متفاوت از امروز رقم میخورد. خلاءیی که امروز در نبود شخصیتی همانند آقای هاشمی وجود دارد کم اهمیت شدن امر سیاسی و به حاشیه رفتن سیاسیون و نخبگان کشور و البته ناامیدی مردم است.
آقای هاشمی مردم را امیدوار و سیاسیون را برای اثرگذاری در صحنه مدیریت کشور بسیج میکرد.در این بین بدون شک دولت نیز یک پشتوانه بزرگ را از دست داد. به واقع دولت روحانی تحت حمایت آقای هاشمی بود و با فوت ایشان، دولت مشاور امینی را از دست داد. آقای هاشمی هم مشاور قابل اعتمادی برای رئیسجمهور و دولت بود و هم ستونی بود که دولت میتوانست به آن اتکا و تکیه کند و دولت چنین امکانی را از دست داد. علاوه بر دولت، فضای سیاسی کشور به صورت عمومی نیز بعد از فوت ایشان دستخوش تغییراتی شد. آقای هاشمی روی شاخصهای سیاسی گروههای اصلاحطلب و اصولگرا اثرگذاری داشت. تنها گروههای رادیکال بودند که از نقشآفرینی آقای هاشمی خوشحال نمیبودند و همواره منتقد ایشان بودند و آقای هاشمی هم البته منتقد همیشگی آنها بود. این تقابل همیشگی گروههای تندرو و آقای هاشمی همواره وجود داشته است.
بهرغم این که چندین سال از درگذشت آیتالله میگذرد اما شاهد هستیم که این گروهها هنوز ادعاهای بیاساس مطرح میکنند؛ اظهاراتی خارج از مستندات تاریخی و البته خارج از مرز اخلاق. نمونه روشن این ادعاها را مکرر در صدا و سیما میبینیم که متاسفانه بهرغم درگذشت ایشان هنوز ادامه دارد. مخالفین آقای هاشمی در واقع مخالف تشان با ایشان شاید در ابتدا مسالهای شخصی بود، برای توجیه تبدیل به مخالفتی ایدئولوژیک کردند یعنی برای آن که خیال خود را راحت کنند و عذاب وجدان نداشته باشند و عاری از هر حس بدی باشند، مخالفت با آقای هاشمی را ایدئولوژیک کردند. آقای هاشمی را که اصالتا نیروی ملی و انقلابی بود، شخصیتی وابسته به غرب و غیرانقلابی تلقی کردند تا تخریب او را مشروع کنند. این داستان روایت همان است که ابتدا فردی را فاسق میخوانند تا بعد بتوانند غیبت او را با مجوز شرعی انجام دهند. مشکل دوستان منتقد آقای هاشمی هم با آقای هاشمی دعوای شخصی بود و فاقد هر بنیان ایدئولوژیک بود اما چون اینها افرادی هستند که خود را متدین میدانند و میخوانند و به ظواهر دین توجه زیادی دارند، برای این که مخالفت و تهمت به هاشمی را مشروع کنند به او برچسبهای مختلف زدند. به طور مثال میگویند او غربگرا است. من درباره همین اتهام شهادت میدهم که آیتالله هاشمی فوقالعاده شخصیتی ملی بود و به هیچ عنوان کرنش در مقابل غرب را قبول نمیکرد. در دوران ریاستجمهوری آقای هاشمی شرط سفر به اروپا این بود که باید ابتدا رئیسجمهور یک کشور اروپایی به ایران بیاید، بعد من به عنوان رئیسجمهور به آن کشور سفر میکنم. در مورد خود عربستان، با همه اعتقادی که به لزوم و اهمیت حل و فصل مسئله عربستان داشت تا زمانی که ملک عبدالله در کنفرانس سران کشورهای اسلامی شرکت نکرد و تا زمانی که در تهران به منزل ایشان نیامد، حاضر به سفر به عربستان نشد.
ایشان شخصیتی فوقالعاده ملی بود. ایشان خود را جزو بنیانگذاران انقلاب اسلامی میدانست و هرگز خود را از انقلاب اسلامی جدا نمیدانست اما بعد از انقلاب با گذشت چندین سال عدهای که بعد از انقلاب به دنبال او آمده بودند مدعی شدند آقای هاشمی انقلابی نبوده است. از این گروه سوال دارم اگر آقای هاشمی انقلابی نبود پس چه کسی انقلابی بود؟! این آقایان از کدام انقلاب حرف میزنند که آقای هاشمی را در آن غیرانقلابی میخوانند. برای اینکه کار خود را توجیه کنند ابتدا واقعیت هاشمی رفسنجانی را تغییر میدهند و بعد بر این واقعیت تغییر داده شده سوار میشوند و نقد خود را سر میدهند. مثلا میگویند آقای هاشمی به دنبال آزاد کردن گروگانها در لبنان بوده است بنابراین معلوم است که غربگرا است؟! این افراد باید کمی فکر کنند که چه کسی حامی دنبالهدار شدن مسئله گروگانهای لبنان بود؟ موافقان این ماجرا چه کسانی بودند که آقای هاشمی در مقام مخالف بر آمد. جدا از این بر سر مسئله گروگانها باید توجه داشت که اگر قرار باشد گروگان در موقع مقتضی برای منافع ملی آزاد نشود، پس از اساس چه کاربردی دارد؟ علاوه بر این جزئیات تاریخی مذاکره با بوش پدر نشان میدهد فرد چه اندازه ملیگرا است و تا چه اندازه برای منفعت ملی گام بر میدارد. آقای هاشمی یک واقعیتی دارد، این واقعیت نباید از طرف دوستان و هواداران آقای هاشمی مورد غلو واقع شود و نه از جانب منتقدان و مخالفان مورد تحریف قرار بگیرد. مسئله مهم همواره باید بیان واقعیت برای مردم باشد.
مسئله مهم این است که باید هاشمیها ساخته شود. بهشتیها و مطهریها و خامنهایها و هاشمیها باید ساخته شوند و این جز از طریق بیان واقعیتها برای الگوبرداری نسل جوان ممکن نیست.
برای تربیت افراد بزرگ باید زندگی، کنش و واکنش و رفتار این بزرگان و همچنین آقای هاشمی را بیان کنیم. این بحث باید از طرف جبهه دوستان آقای هاشمی مورد توجه باشد. جبهه مخالفان را نیز باید به انصاف دعوت کنیم. از یاد نبریم که در زندگی آقای هاشمی روزهایی وجود دارد که تنها یکی از آنها در صورتی که برای یک فرد پیش آمده باشد، آن فرد دیگر باشد تا همیشه مورد احترام مردم و حکومت باشد. در سال 1360 که فتنه منافقین آغاز شد با انفجار حزب جمهوری اسلامی تعداد زیادی از نمایندگان مجلس، اعضاء تاثیرگذار در حزب و مسئولان کشور شهید شدند و تعداد زیادی نیز مجروح شدند. بلافصله مسئله انفجار دفتر نخستوزیری رخ میدهد و نخستوزیر و رئیسجمهور کشور توام در یک روز شهید میشوند. آقای خامنهای مورد سوءقصد ترور واقع شده و در بیمارستان بستری هستند. در آن ایام در آن سالهای سخت کسی که در صحنه ایستاده و کشور را اداره و مدیریت کرده و امنیت را سامان داده است و مسائل را به تنهایی حل کرده است، به جز مرحوم آقای هاشمی چه کسی بوده است. همین یک کار مرحوم هاشمی یعنی عبور دادن کشور از بحران 1360 ، برای این که همیشه مورد احترام باشد کافی است. در حالی که میبینیم برخی چشم بر این واقعیتها بستهاند و گویی از یاد بردهاند که در سالهای سخت دهه 60 چه کسی برای انقلاب و نظام و مردم دست به هر کاری زد. کدام یک از این آقایان میتواند یکی از روزهای دهه 60 را با آن حجم بحران مدیریت کند و کشور را جلو ببرد. واقعیت در مدیریت برخی از آنها دیده شده و میشود که چقدر در مواقع بحران دست خالی هستند. این افراد تاب تحمل یک روز از سالهای دهه 60 را نداشتند. این روزها نیز که در حال طی مسیر سالهای سخت دیگری هستیم جای خالی ایشان مشهود است. جای خالیای که متاسفانه بیانصافیها و دشمنیها نیز آن را بیش از پیش نشان میدهد. این در حالی است که اگر به واقع نگران نسل جوان و آینده این کشور هستیم باید دست از تخریب این چهرهها برداریم.
منبع: روزنامه سازندگی