محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران
انتخابات 98 برای اصلاحطلبان درسهای زیادی دارد که با در نظر گرفتن آنها باید وارد رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری در 1400 شد. اولا جبهه اصلاحطلب به دلیل حمایتی که از دولت روحانی کرده است در برابرنقد مردم نسبت به دولت قرار گرفته است.
بیتردید حمایت آنها از دولت در دوره اول آقای روحانی برای جریان اصلاحطلبی خوش آیند بود. ولی در دوره دوم به دلیل بدعهدیهای غرب، دولت از برنامههای خود باز ماند و نتوانست خدمات مناسب به مردم بدهد.لذا در افکار عمومی ناتوانی دولت شکل گرفت و مردم گمان کردند این مشکلات ناشی از ناکارآمدی مدیران است. فارغ از اینکه حق با دولت باشد یا با مردم ولی خروجی کار این بود که بار ناکارآمدی سیستم ابتدا بهدوش دولت و در ادامه بر دوش اصلاحطلبان افتاد. بهحدی که حتی عدم توفیق اصلاحطلبان در انتخابات 98 ناشی از این بود که مردم نسبت به دولت مسئلهدارشده بودند.
نکته دیگر، اصلاحطلبان در درون خود دچار چندپارگی شدند. بهرغم حضور آقای خاتمی و فقدان آقای هاشمیرفسنجانی حتین توانستند گفتمان واحدی را حاکم کنند. آقای خاتمی در عمل موضوع را رها کرد وهر حزبی به هر شکلی که دوست داشت بنا به توصیه ایشانمستقل عمل کرد.گفته شد اگر دوست دارید شرکت کنید و اگر ندارید شرکت نکنید و این جزو خسارتهایی بود که به اصلاحطلبی ضربه زد. محور سوم نیزناشی از سیاستهای انقباضی شورای نگهبان بود. با این روند تبعیضآمیز، اصلاحطلبان اساسا نمیتوانند نیروهای محوری خود را عرضه کنند، این خسارتها عدم توفیق اصلاحطلبان را در مجلس فراهم کرد. اگر اتحاد نظری میبود شاید مردم اقناع میشدند و امروز مجلس ما اسیر جریانی نبود که با حداقل صلاحیتهای حرفهای وارد مجلس شده باشند. با این وجود همه اینها نمیتوان از پیش گفت که اصلاحطلبان دولت سیزدهم را از دست خواهند داد.
باید همت کنیم و برنامه بدهیم و تلاش کنیم. این مصطلح است که میگویند نباید در رقابتها الزاما روی اسب برنده شرط بست؛ بلکه باید تدابیرمان را مستحکم کنیم و با کار جمعی در کنار هم و پاسخگویی به جامعه و پذیرش اشکالات خود پیش برویم و در یک کلام صادقانه در میدان رقابت حاضر شویم. اگر پیشاپیش به نشانه تسلیم دستانمان را بالا ببریم و با روحیهای شکست خورده وارد رقابتهای انتخاباتی شویم مردم هم قدمی برای ما برنخواهند داشت. در رقابتهای سیاسی باید تا آخرین نفس تلاش کرد. به انتخابات امریکا نگاه کنید. منطق انتخابات در آنجا میگوید رئیسجمهور مستقر دو دوره حاکم است جز در مواردی که اتفاقات خاصی رخ دهد. ترامپ بیشترین خدمات را به شهروندان امریکایی ارائه داد و حسب سابقه و روندها علی القاعده در این دوره میبایست پیروز میشد. ولی دموکراتها علیرغم عدم اعتماد به پیروزی قطعی خود از هیچ کوشش وتلاشی دررقابت فروگذار نکردند و از فرصتها و از نقاط ضعف رقیب استفاده کردند و پیروز شدند.
البته شرایط اصلاحطلبان در رقابتهای انتخاباتی دشوارتر است. به همین دلیل هم آنها ناگزیر به استفاده از ترفندهای گوناگون هستند تا به راحتی عرصه سیاست و رقابت را به حریف واگذار نکنند. مثلا استفاده از کاندیدای نیابتی یکی از این سیاستها بود که در سال 92 از سوی اصلاحطلبان به کار گرفته شد. طبیعی است که هیچ گروه سیاسی دوست ندارد جز از نیروهای خود حمایت کند این اصلی مسلم است.
اما وقتی با نهاد نظارتی روبهرو هستیم که حقوق یک گروه سیاسی را رعایت نمیکند و آن طیف را با وجود دلبستگی به نظام سیاسی ایران و تلاش فراوان برای ادای تکلیف به نظام، از بخش مهمی از حقوق سیاسی خود محروم میکند، طبیعی است که در چنین وضعیتی یکی از راههای پیش رو به کارگیری گزینه نیابتی در انتخابات است. در حالی که اگر به همه جریانهای سیاسی این اجازه داده شود تا با نیروهای اصلی خودشان وارد صحنه انتخابات شوند، رقابت همواره بین خوب و خوبتر است به جای آنکه رای دهندگان مجبور باشند میان بد و بدتر دست به انتخابات بزنند.
سال 92 نامزد اصلاحطلبان آقای هاشمی رفسنجانی بود اما دیدیم که بدون هیچ حجت شرعی و قانونی و عرفی، صلاحیت ایشان به بهانه کبر س ن توسط شورای نگهبان رد شد. هاشمی رفسنجانی در کنار امام، موسس نظام بود و فرماندهی جنگ را بر عهده داشت و دو دوره مجلس را اداره کرده و سابقه دو دوره ریاست جمهوری را هم در کارنامه خود داشت. شخصیت برجسته انقلابی که رد صلاحیت شد. حال وقتی نامزد برجسته اصلاحطلبان رد صلاحیت شد اصلاحطلبان با هوشمندی تسلیم طیف مقابل نشد و با تغییر زمین بازی به سمت آقای روحانی رفت. حسن روحانی با وجود تصویر اصولگرایی اما عملکردی اصلاحطلبانه داشت به حدی که وقتی ایشان را با آقای عارف مقایسه کردیم روحانی مناسبتر و اصلح تشخیص داده شد. تا جاییکه توصیه آقای خاتمی هم به آقای عارف این بود که عرصه را خالی کند چون در غیراین صورت شکست میخورد و توفیقی به دست نمیآورد و از این رو اصلاحطلبان به سمت فرد دیگری رفتند. لذا در عرصه سیاستورزی تا زمانی که نظام را مشروع و مقبول میدانیم باید از صندوق رای عقب ننشینیم و موضوع انتخابات را به عنوان امری ذاتی به رسمیت بشناسیم وهمواره دست به انتخاب بزنیم.
البته حالا که نزدیک به دو دوره از عملکرد آقای روحانی در مقام رئیسجمهور گذشته برخی اصرار دارند که بگویند اقدام اصلاحطلبان در به کارگیری این سیاست و استفاده از کاندیدای نیابتی اشتباه بوده است.
خیل یها از من میپرسند که آیا بعد از 8 سال هم عملکرد حسن روحانی را اصلاحطلبانه میدانی؟ پاسخ من این است که بله! با ملاحظه محدودیتهایی که خارج از اراده روحانی برای حل آن است، هنوز هم عملکرد ایشان را آنجا که در استطاعت اوست، اصلاحطلبانه میدانم.
نقد اصلاحطلبان به ایشان ملاکی برای این نیست که عملکرد او اصلاحطلبانه است یا خیر. در بررسی عملکرد یک دولت باید دید نتیجه جمع دادهها و ستاندهها چیست؟ دادهها و ستاندهها باید در کنار هم داوری شود. در دولت اول آقای روحانی عملکردی مطابق با سلیقه اصلاحطلبان داشت. این حسن روحانی، همان حسن روحانی 96 است. بعلاوه اینکه در اداره کشور تجارب بیشتری کسب کرده است.
اعضای کابینه او هم تقریبا همان افراد هستند. حال چرا عملکرد این دوره، مطابق با سلیقه اصلاحطلبان نیست؟
در محکمهای عادلانه به این واقعیت میرسیم که چون اختیارات و ظرفیتها و توان اقتصادی این دولت به دلایلی که خارج از اراده او است و یا از وی سلب شده است، این دولت را ناموفق نشان میدهد.
فرض کنید شما کفیل زندگی خانواده خود هستید و در موسسهای کار میکنید که موظف به پرداخت حقوق شما است ولی مسئولیت خود را به هزار و یک دلیل انجام نمیدهد و شما در اداره خانواده به سختی میافتید. ضمن اینکه به خانواده خود هم نمیتوانید بگویید ایراد بیپولیتان از کجاست. موضوع دولت و جامعه هم همین داستان است. خانواده آقای روحانی مردم هستند و آقای روحانی نمیتواند به آنها توضیح بدهد که تولید نفت صفر شده است و بیش از 70درصد از درآمد دولت که به نفت متکی است، از سرفصل درآمدها خارجشده است.
برخی میگویند روحانی باید این مسائل را شفاف با مردم میان بگذارد. من معتقدم آقای روحانی از آنجا که عفت به خرج میدهد و حیا میکند نمیخواهد تمام مسائل را با مردم بازگو کند. هرچند این موضوع میتواند به حیثیت او لطمه وارد کند. کشور در سطوح عالی قدرت نظام تصمیم گرفته است برابر امریکا مقابله کند و سیاست زورگویی آنها را بشکند. هزینه این اقدامات تحریم است. این تحریم روی زندگی و معیشت مردم اثر گذاشته است. مردم این مسائل را میفهمند ولی چون دولت، خط مقدم نظام است لاجرم فحش میخورد. زورنقد وچالش مردم فقط به دولت میرسد چون دستگاههای غیرانتخابی در خط مقدم نظام نیستند. البته جهت و زاویه تذکر مردم به کل نظام است. یک وظیفه لایههای دیگر قدرت اعم از احزاب و غیراحزاب این است که برای مردم توضیح بدهند و مردم را توجیه کنند و بگویند که در ردههای بالای سیاستگذاری نظام چنین تصمیماتی گرفته میشود و این هزینهها را وجود دارد.
مردم باید قانع شوند و اگر قانع نشدند باید به خواست آنها توجه شود. فرض کنید در آینده دولتی اصلاحطلب یا دولتی مشابه با دولت آقای روحانی رای نیاورد و دولتی از جنس رقیب اصولگرا روی کار بیاید، طبیعی است این سیاستها ادامه پیدا میکند و در واقع بحران اگر بدتر نشود دست کم به همین صورت همچنان باقی خواهد ماند. آن دولت هم هر مقدار که اصولگرا باشد در صورت ادامه داشتن این نحوه از سیاستها، به همان مسیری خواهد رفت که آقای روحانی رفت و چه بسا درصورت عدم اقناع، مردم بیشتر دلسرد شوند.
با همه اینها من معتقدم هر جبهه سیاسی باید نامزد انتخاباتی خاص خود را داشته باشد. اصلاحطلبان باید به سمت گزینه خودشان بروند. همانطور که در گذشته چنین کردند. در سال ۹۲هم گزینه اصلاحطلبان آقای هاشمی بود و حمایت از آقای روحانی فقط یک تغییر تاکتیکی بود که به دلیل نامهربانی در حق نامزد اصلی اصلاحطلبان رخ داد. اما این که قبل از وقوع بنبست، بخواهیم با یک گزینه نیابتی وارد انتخابات شویم از اساس غلط است. اما اگر آن شرایط اتفاق افتاد و با گزینه اصلیمان به بنبست خوردیم در این صورت برنامه را طراحی میکنیم. امروز برنامه الف اصلاحطلبان وارد شدن به انتخابات با یک نامزد برخاسته از متن اصلاحطلبان است. یعنی اصلاحطلبان مجموعا به یک توافق برسند و بتوانند شورای نگهبان را در بحث احراز صلاحیت همراه کرده و رهبری نسبت به آن نامزد اعتماد و اعتنا داشته باشند و نخبگان روی آن توافق کنند و احتمال اخذ رای از جامعه برای آن فرد بالا باشد. در غیراین صورت احتمال اجرای برنامه یعنی حمایت از یک کاندیدای نیابتی از سوی اصلاحطلبان دور از ذهن نیست.
منبع: روزنامه سازندگی