رضا رستمی خزایی
عضو شورای استان حزب کارگزاران سازندگی ایران
خبر کوتاه و تلخ بود؛ علی اشرف درویشیان درگذشت؛ برای من و مایی که سالهای کودکی و حتی بزرگسالیمان با رمان سالهای ابری و آبشوران سپری شده بود، شنیدن خبر درگذشت نویسنده ی محبوبمان دردناک بود؛ چرا که علی اشرف درویشیان برای ما کرمانشاهیها، صرفا نویسندهای شهیر و بزرگ نبود که بدان تفاخر ورزیم!
علی اشرف درویشیان روایتگر بود. روایتگر بوی کاهگِل کوچهها و خانههای خشتی سرگردان در فرایند نوسازی مدرن شهری. روایتگر بغض فروخورده کودکان سیلی خورده و تن خسته از سنت پدرسالارانه.
او روایتگر معصومیت لگدمال شده انسانهایی که قهرمان نیستند اما قهرمانانه، بهای ایمانشان به انسان و انسانیت را از جان و مال و منزلت اجتماعیشان میپردازند، بود.
علی اشرف درویشیان روایتگر بیمها و امیدهای انسانهایی که بزرگ نیستند و داستان زندگیشان قابلیت اسطوره شدن را ندارد، اما خوب بودن و خوب شدن جهان پیرامونشان، فلسفه زیستنشان و منطق بودنشان در جهان هستی است. انسانهای آزادهای که اگرچه در زمان حیات، در متن زندگی هستند ولی بعد از مرگ، حاشیه تاریخ هم محسوب نمیشوند. روایتگر زندگی فراموش شدگانی که تاریخ انسان و انسانیت بر دوش آنان استوار است.
علی اشرف درویشیان مُرد و ما دیگر ادامه این روایتها را نخواهیم شنید. روایتهایی که از متن جامعه بر میخواست.روایت زندگی جانهای آزاده.
بی شک، نام علی اشرف درویشیان، قرین نامهای آزادگان میهنم، به نیکی و افتخار، نه فقط بر پیشانی بلند فرهنگ و ادب این سرزمین، که در قلبهای ما تا ابد، پابر جا و استوار، باقی خواهد ماند.