زهره ترسایی
محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران با حضور در کافهخبر خبرآنلاین درباره موضوعات متفاوتی از هجمههای اخیر به ظریف گرفته تا حمایت اصلاحطلبان از دولت روحانی، برنامه شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان برای انتخابات آینده و عملکرد فراکسیون امید مجلس به طرح دیدگاهها و نظرات خود پرداخت.
آقای ظریف اخیرا در مصاحبه ای با خبرآنلاین صحبت از پولشویی هزاران میلیاردی در کشور کردند البته در همان مصاحبه تاکید کردند که قصد متهم کردن شخص یا سازمانی را ندارند؛ همین اظهارات باعث شد دلواپسان که همواره مدعی دفاع از شفافیت هستند به شدت برآشفته شوند؛ علت این همه عصبانیت و هجمه ها به آقای ظریف را چه می دانید؟
مخالفتها و موافقتهای سیاسی در دستهبندیهای گروهی در شرایط فعلی عموما ناشی از جهل سیاسی است به عبارتی پیش از اینکه بخواهیم اراده یا هدف خاصی را بر این نوع رفتارها مترتب بدانیم چون سیاسیون از پیش، موضعگیری دارند و عموما فاقد معرفت لازم هستند این درگیریها شکل میگیرد.
مقام استماع و سمع متفاوت است، وقتی سمع میکنید یعنی ارادهای برای شنیدن وجود ندارد و موضوع برای شما از درجه اهمیت برخوردار نیست؛ اما وقتی استماع میکنید یعنی به صحبتها توجه کرده و با عقلانیت صحت و سقم آن را بررسی و در نهایت اظهارنظر میکنید.
گفتوگوهای سیاسی در عرصه رقابت های حزبی و گروهی عمدتا "سمع" میشوند نه" استماع"؛ ازنظر حضرات مهم نیست که آقای ظریف چه میگوید، مهم این است که چون ظریف متعلق به یک دولت اعتدالی و اصلاحی است هر چه بگوید باید با او مخالفت کرد؛ حال بسته به موضوع، مخالفتها کمی پررنگ یا کم رنگ میشود؛ واکنشهایی از این دست نوعی بیماری است که به جان سیاسیون ما افتاده و کسانی که ادعای فعالیت گروهی دارند بیش از آن که بخواهند موضوع مورد بحث را استماع کرده و با عقلانیت بسنجند و غلط های احتمالی گوینده را با دلیل و مدرک عرضه کنند موضعگیری پیشین و جبههبندی گروهی خود را حاکم میکنند.
آقای عطریانفر شما می گویید مخالفت؛ بله درست است زمانی شما مخالفت می کنید اما یک زمانی هجمه می برید، رفتارهای امروز ضد آقای ظریف از نوع هجمه است علت چیست؟
مخالفتهای سیاسی کمرنگ و پررنگ بروز میکند که البته تنش های کم رنگ هر روز رواج دارد. وقتی مخالفتها پررنگ میشود شکل هجمه به خود میگیرد، چرا پررنگ میشود؟ در این مورد خاص علت این است که امروز در کشور دستور کاری تحت عنوان fatf و cft ذیل موضوع برجام مطرح است. این لوایح کشور را به سمتی هدایت میکند که برای پرهیز از عوارض فشارهای آمریکا که به خاطر بدعهدی در برجام به وجود آمده بتوان سطح تضییقات را کاهش داد که اقدامی در جهت تامین منافع ملت است. در این فرآیند به این نتیجه رسیدند که همانند سایر کشورها موضوع شفافسازی تجارت و معاملات و تبادلات مالی را که دنیا به رسمیت شناخته، همراهی کنند.
در این فضا عده ای با این رویکرد منطقی مخالفت می کنند؛ به طور مشخص گروهی از تندروهای جبهه اصولگرا که علیه دولت و برجام هستند با هر موضوعی که به برجام مرتبط باشد مخالفت می کنند؛ در همین زمینه چون دولت مسئولیت پیگیری fatf را بر عهده دارد و با اینکه میدانند با پایبندی ایران به مقررات مربوطه بخشی از فشارهای بدعهدی امریکا کاهش پیدا کرده و میتوان در حاشیه امن، برخی از فعالیتهای خود را دنبال کرد. واقع امر این است که مخالفت حضرات با آقای ظریف از این جهت است که ایشان دست روی موضوعی گذاشته که روشنکننده ذهن افکار عمومی است این در حالی است که اگر بتوان از این مرحله عبور کرده و لوایح مرتبط با fatf را به تصویب نهائی برسانیم این نقطه دقیقا مبدا حرکت برای قرار گرفتن در مسیری است که میتوانیم از بخشی از گرفتاریها بکاهیم.
البته مخالفین موافق نیستند که مشکلات دولت کاسته شود، دوست دارند دولت همواره در فشار باشد تا اینکه به منویات سیاسی خود برسند. بنابراین موضوعی که آقای ظریف به آن اشاره کرده از مصادیقی است که مایه روشنگری افکار عمومی است و نقش موثری در تصویب لوایح fatf دارد که خروجی آن به نفع مردم و دولت و به ضرر کسانی است که نقطه مقابل دولت هستند.
آقای عطریانفر آنچه که ما امروز در فضای سیاسی کشور شاهد آن هستیم این است که در جریان اصولگرایی طیف تندرو میاندار شده و از اظهارنظرشان این طور برمی آید که به شدت به دنبال این هستند نتیجه انتخابات آینده ریاست جمهوری و مجلس را به نفع جریان خود تمام کنند. مصداق آن هم اظهارات آقای زاکانی است که گفتهاند "مجلس آینده دور برگردان انقلاب است"، از طرفی در طیف مقابل یعنی جریان اصلاح طلبی نوعی تشتت آرا را شاهد هستیم ، به طور مشخص شخص شما به آقای عارف نقد وارد کرده بودید یا آقای کرباسچی گفته بودند که آقای عبدالله نوری ریاست شورای سوم عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان را بر عهده گیرند. فکر میکنید با این تشتت آرا آیا ساختار تشکیلاتی که در شورای سوم تعریف شده میتواند بر تندروهای اصولگرا که امروز میاندار اردوگاه خود شدند غلبه کند؟
پاسخ اجمالی به پرسش آن است که بله اصلاح طلبان توان مقابله دارند. تفصیلاً اینکه وقتی سخن از انتخابات می شود، سوال این است که رکن انتخابات چیست؟ پاسخ؛ مردم. مردم باید در انتخابات حضور پیدا کرده و در رقابت رای خود را به نفع یک جریان به صندوق بریزند.
مردم از شعارهای افراطی تندروها تاثیر نمیپذیرند؟
واقع امر این است که مردم و بدنه اجتماعی به خصوص جامعه شهری مایههای اصلاحطلبی دارند ولو اینکه نقدی به برخی عملکردها داشته باشند پس این اندازه که بدنه اجتماعی به جریان اصلاحات و اعتدال متمایل است چندان تعلق خاطری به افراطیها و تندروها ندارد. حتی اگر در گذشته تندروها با برخی از شعارها میتوانستند برخی از مردم را که از معرفت سیاسی و رسانهای کمتری برخوردار بودند تحت تاثیر قرار دهند اما امروز چون این گروهها تجربه شدند و اوج تجربه آنها احمدینژاد بوده است، دیگر مردم از شعارهای افراطی تندروها تاثیر نمیپذیرند کمااینکه از اصلاحطلبان افراطی هم در مقطعی فاصله گرفتند.
البته ویژگی اصلاحطلبان در این رابطه نسبت به اصولگرایان این بود که اصلاحطلبان موفق شدند روندهای رادیکالیستی خود را مدیریت و از تاثیرگذاری خارج و عملا حذف کنند درحالیکه متاسفانه اصولگرایان نه تنها این کار را نکردند بلکه دامنه حضور و تاثیرگذاری تندروهای خود را بیشتر کرده و دست آنها را باز گذاشتند؛ واقعیت این است که جامعه نسبت به جریان افراطی گارد دارد، چه تند اصلاح طلب و چه تند اصولگرا.
نکته دیگر اینکه معمولا انتخابات ایران از یک بیماری بزرگی رنج میبرد که تا حل نشود پیشبینیهای سیاسی ما، نخبگان، کارشناسان، صاحبنظران و احزاب سیاسی معمولا از فاصله دور نمیتواند درست و نزدیک به واقع صورت بگیرد به عبارتی تا در متن واقعه قرار نگیریم داوریها به واقعیت نزدیک نیست. خب آن بیماری چیست؟ آن بیماری این است که در رقابتهای سیاسی عنصر داوری متاسفانه مخدوش است. عنصر داوری جهتگیری دارد. در رقابتهای سیاسی داوری به دو دلیل دچار عارضه است؛ اول اینکه یک جریان رقیب که عموما اصولگرا است خودش را به نهاد داوری میچسباند، این نهاد داوری شورای محترم نگهبان، نیروهای مسلح، صداوسیما و نهادها و تریبونهای ائمه جمعه را شامل میشود به طوری که جریان اصولگرایی آنها را به نفع خود مصادره کرده و خودشان را عملا جای آن قرار میدهند.
دوم اینکه برخی از این نهادهای داوری به طور مثال هیاتهای نظارت مشخصا در زمان انتخابات، با اینکه وظیفه دارند از این چسبندگیهای سیاسی و گروهی خود را مبرا کنند اما این اتفاق نمیافتد، خب وقتی این بیماری در رقابتهای سیاسی به خصوص در انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری وجود دارد هرگونه پیشبینی از یک فاصله دور سخت است به خصوص که همین نهادهای داوری باید صلاحیت شما را در مقام نامزدی تایید کنند. ما از کجا میدانیم کدام عنصر از کانال تایید صلاحیت شورای محترم نگهبان یا هیاتهای نظارت خارج میشود؟
امروز بیش و کم این موضوع را شنیدهاید که اصلاحطلبان نسبت به عملکرد آقای روحانی چقدر پاسخگو هستند، آیا اصلا باید پاسخگو باشند یا نباشند؟ من اعتقاد دارم باید پاسخگو باشند. چرا؟ چون در پیروزی آقای روحانی در انتخابات نقش تعیینکننده داشتند.
اما آیا واقعا اصلاح طلبان باید پاسخگو باشند؟ کجا اصلاحطلبان توانستهاند نامزد انتخاباتی اصلی خود یعنی مرحوم هاشمی رفسنجانی را به صحنه بیاورند؟ ایشان توسط همان نهاد داوری رد صلاحیت شد. رد صلاحیتی که نمیدانیم در آینده عزیزان مسئول چه پاسخی به خدا و مردم و تاریخ خواهند داشت. مهمترین رکن انقلاب، شخصیت کلیدی وفرمانده موثر جنگ، پارلمان، اجرا، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، دست راست امام (ره)، شخصیت مورد اتکای رهبری را به راحتی رد صلاحیت کردند و ملت را از نقشآفرینی این مرد بزرگ محروم کردند.
با این تجربه تلخ، چطور میتوان پیشبینی کرد چه کسی امکان حضور خواهد داشت؟ بنابراین ما به تناسب شرایط میتوانیم اظهار نظر کنیم. با نزدیک شدن به صحنه رقابتهای انتخاباتی و بر اساس شیوه و تاکتیکهای رقیب و رویکرد نهاد نظارتی میتوانیم اعلام نظر کنیم که ما در انتخابات پیش رو چقدر موفق خواهیم بود و سازو کارهایی مثل شورای عالی اصلاح طلبان، شورای مشورتی، گروهها و شورای هماهنگی که پیشتر تدارک دیدیم به چه کار می آید.
شما به عوامل بیرونی اشاره کردید مثل اینکه مردم اقبالی به تندروها ندارند یا شورای نگهبان ممکن است نامزدهای اصلاح طلبان در انتخابات را رد صلاحیت کند. ولی سوال بنده درباره رفتارهای درونی جریان اصلاح طلبی است، مثلا وقتی از آقای عطریانفر میشنویم که نقد لاریجانی را به نسیه عارف نمیدهیم یا آقای کرباسچی گفته بودند که آقای عبدالله نوری ریاست شورای سوم عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان را بر عهده گیرند، نگاهی که از بیرون به جریان وجود دارد این است که افراد این جریان در داخل خود به یک تفاهم نرسیدند بنابراین مردم در ارزیابی خود به این نتیجه میرسند که به نامزد جریان مقابل رای دهند که البته آن ها هم تمام توان خود را برای جذب آرا ریزشی جناح مقابل به کار گرفتهاند.
اولا این نوع اختلاف سلیقه ها و اظهار نظرهای متفاوت نه امروز نه دیروز بلکه از اول تاریخ تا به امروز بوده است، نکته دوم اینکه وقتی فعالیتهای سیاسی شما جبههای است عناصری که در آن جبهه حضور دارند روی حداقل مشترکات با هم توافق دارند بنابراین وقتی از حداقلهای توافقی خارج میشوند مواضع و دیدگاههای خود را دارند، سوم اینکه جامعه مخاطب اگر در سطح نخبگان باشند این تفاوت را درک میکنند و میدانند کجا روی مشترکات اظهارنظر میکنیم و کجا روی نقاط افتراق و دیدگاه اختصاصی و مستقل خود میایستیم ؛ اگر در جامعه و مخاطبان عام نگاه کنید نوعا مردم ظرافت این تفاوت دیدگاهها را نمیبینند.
در خصوص برادر عزیزمان آقای دکتر عارف تاکید میکنم من از دوستان ایشان هستم و اگر صحبتی مطرح میشود از سر دلسوزی بوده و در مقام نقد شکننده نیستم کمااینکه هر آنچه که در گذشته در این رابطه مطرح شده با واقعیت تطابق پیدا کرده و نشان داده که حرف ما خطا و ذنب لایغفر نبوده است.
ثانیا باید پرسید هدف از این نوع اظهار نظرها چه بوده؟ آیا غیر از این است که در جهت بالندگی و تقویت سازو کارهایی است که قصد دارد در دوره انتخابات ایفای نقش کند. به طور مثال وقتی مطرح می کنید مدیریت فراکسیون امید نیاز به تقویت دارد نباید به کسی بربخورد چون خروجی این فراکسیون وافی به مقصود و مطلوب نبوده است، ما که دنبال مقصر نمیگردیم بلکه فقط دنبال رفع اشکالیم؛ این کمطاقتی به دوستانی برمیگردد که این ایرادها را به خودشان میگیرند؛ اینکه شما تمجید بیجهت کردید آیا تاثیری در فرآیند انتخابات دارد؟ نقدهایی که صورت میگیرد عمدتا خیرخواهانه و در جهت اصلاح روندها و به نفع جبهه است.
به طور مثال در مقطعی علاقمندان بنیاد ایرانیان مطرح کرده بودند که محور جریان اصلاحات، بنیاد امید ایرانیان است ولاغیر، طبیعی بود که ما بگوییم این آدرس غلطی است که داده میشود زیرا محور جریان اصلاحات تا مقطعی که آقای هاشمی در قید حیات بود به طور مشترک برعهده خاتمی-هاشمی بود و از روزی که آقای هاشمی مرحوم شدند این پرچمداری در دست آقای خاتمی است.
مساله بعد اینکه بارها گفتهایم که ما برادر عزیز آقای عارف را سایه وجودی آقای خاتمی میدانیم، کسانی که تلاش میکنند ایشان را در عرض آقای خاتمی قرار دهند اشتباه میکنند چون این کار به تمامیت جبهه اصلاحات ضربه میزند.
طی روزهای اخیر بود که شورای سوم عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان انتخابات هیات رئیسه خود را برگزار کرد که هیات رئیسه قبلی ابقا شدند، با وجود نقدهایی که به آقای عارف داشتید چطور شد که آقای عبدالله نوری مورد نظر آقای کرباسچی برای ریاست نامزد نشدند و آقای عارف همچنان در سمت ریاست ابقا شدند؟
اولا فرمایش آقای کرباسچی درباره ریاست آقای عبدالله نوری نظر شخصی ایشان بوده که معتقد است وجود آقای نوری به عنوان رئیس شورا توفیقات بیشتری را برای اصلاحات همراه دارد. نظر شخصی ایشان است گرچه حرف خلاف واقعی هم نیست.
یعنی کارگزاران قصد نداشتند آقای نوری را به عنوان رییس شورای سیاستگذاری اصلاح طلبان برای جایگاه ریاست حمایت کنند؟
این طور نبوده است، نکته دوم اینکه آقای عبدالله نوری چنین تعلق خاطری نداشته که به عنوان رئیس شورا مطرح شود.
شما با ایشان رایزنی کردید؟
نخیر، ولی چون شخصا با ایشان ارتباط مستقیم دارم استنباطم این است که چنین تمایلی از سوی آقای نوری وجود ندارد، آقای نوری شخصیت مستقلی است که فراتر از گروه های سیاسی در جایگاهی شبیه به آقای خاتمی عمل میکند، ایشان از این منظر "فاالاعلم" آقای خاتمی است. یعنی یک پله بعد از آقای خاتمی منشا اثر و مورد مراجعه و گفتوگوی بسیار گروههای سیاسی است؛ ضمن اینکه شخصیتی محوری، اعتدالی و محل داوری گروهها است.
امروز عدهای از همفکران شما موافق ادامه همکاری اصلاحطلبان با دولت هستند و البته عدهای هم مخالف و علت آن را هم نبود نسبت قابل قبول اصلاحطلبان در دولت میدانند؛ این شیوه برخورد تداعیکننده رفتار پروژه عبور از خاتمی در سال ٨٤ است، آیا اصلاحطلبان به دنبال عبور از روحانی هستند و آیا با توجه به تجربهای که اصلاحطلبان دارند آیا حاضر هستند که هزینه این تصمیم را بدهند. در آن زمان مجلس، ریاست جمهوری و شورای شهر به اصولگراها رسید، آیا اصلاحطلبان حاضرند دوباره هزینه بدهند؟
در ابتدا توضیحاتی عرض کنم؛ در سال ۹۲ جریان اصلاحات با تردیدهایی از آقای روحانی پشتیبانی کرد و ایشان به پیروزی رسید. عملکرد ۴ ساله اول آقای روحانی به حدی شکوهمند و جذاب بود که فوق انتظار اصلاحطلبان ظاهر شد. دلیل این داوری و قضاوت بنده اینکه در دور دوم اصلاح طلبان نه تنها بیتردید بلکه با شوق و بدون هیچ پیششرطی آقای روحانی را نامزد تمامعیار خودشان قلمداد کردند، درست همانطوری که در سال ۹۲ آقای هاشمی را مورد نظر داشتند.
اما چه اتفاقاتی ظرف یک سال و اندی افتاده که فکر میکنیم ورق برگشته است، برجام در دولت اول آقای روحانی به نتیجه رسیده و در آمریکا هم قدرت دیگری سرکار آمد و بدعهدی کرد و برخی از تعهدات خود را زیر پا گذاشت، زیر پا گذاشتن تعهداتی که در پیوست برجام بود برای جامعه ایرانی مشکل ایجاد کرد. در این رابطه ما دو گروه داریم که بر این صحنه نظارت میکنند، یک گروه مردم و گروه دیگر مخالفان سیاسی آقای روحانی و اصلاحطلبان.
ببینید همین موضوعی که روی زندگی اقتصادی مردم اثر گذاشته و معادلات را بر هم زده است بهانهای در دست مخالفان آقای روحانی و مخالفان اصلاحطلبان شده که آن را مثل چماق بر سر آنها بکوبند.
نهادهای مسئول هم که نباید تابع سیاستهای چپ و راست باشند متأسفانه مأموریت خود را درست انجام نمیدهند تا به افکار عمومی ثابت کنند حوادثی که رخ داده فقط ناشی از ناکارآمدی دولت نیست اگرچه که دولت هم در برخی بخشها ضعف داشته اما بخش بزرگی از آن ناشی از گرفتاریهایی است که انقباضی در حوزه اقتصاد ایران به وجود آورده است، یک بخش دیگر هم ریشه در نابودی ذخایر و سپردههای مالی ما در دوران درآمدهای شکوفای ارزی دولت احمدینژاد دارد و اندکی نیز ناشی از ناکارآمدی برخی مدیران در دولت است.
بر این باورم که 50 درصد گرفتاری ما ناشی از مشکلات جهانی است و ٣٠ درصد ناشی از گذشتهای است که سرزمین سوخته ای تحویل آقای روحانی شد و ۲۰ درصد ناشی از عملکردضعیف بخش هایی از دولت است.
خب در این شرایط عده ای از همفکران شما بر این باورند که باید حمایت خود را از دولت بردارند تا اشتباهات دولت به نام اصلاح طلبان نوشته نشود، آیا شما هم بر این باورید؟
خیر، آیا این ناجوانمردی که توسط رقبای دولت صورت میگیرد میتواند اصلاحطلبان را هم گول بزند و آنها را از حمایت دولت خارج کند؟ عملکرد دولت آقای روحانی در چهار سال اول برای اصلاحطلبان جذاب بود به طوریکه تشویق و تمجید کردند، خب فهم سیاسی اصلاح طلبان حکم می کند این موضوع را درک کنند که بخشی از مشکلات دولت ناشی از ضعف عملکرد دولت و حتی رییس جمهور است اما بیش از ۸۰ درصد آن ناشی از عملکرد دولت نیست، این ها مشکلاتی است که اگر هر شخص دیگری به جای آقای روحانی بود با آن روبرو میشد.
آن گروه از اصلاحطلبان که قرار نیست تنها شعار بدهند بلکه احساس مسئولیت می کنند و آقای سیدمحمد خاتمی در مرکزیت تصمیمگیریهای آنها قرار دارد تا اطلاع ثانوی یعنی تا پایان دوره آقای روحانی همچنان بر موضع حمایت انتقادی از رئیس جمهور باقی خواهند ماند یعنی به صورت تمام عیار از دولت حمایت کرده و هر کجا هم که عملکردها را ضعیف بدانند انتقاد اصلاحی خود را مطرح می کنند.
ولی افرادی مثل آقای ابطحی و برخی دیگر صراحتا اعلام میکنند که جهانگیری در دولت کارهای نیست و بعد از صحبتهایی که آقای جهانگیری مطرح کرد تاکید دارند که آقای جهانگیری باید از دولت خارج شود تا گزینه اصلاحطلبان باشد در انتخابات ۱۴۰۰؛ این شیوه فکری همان پروژه عبور از روحانی نیست؟
فرض کنید آقای جهانگیری حسب نظر آقای ابطحی و سایر موافقان همین فردا استعفا بدهد و از دولت خداحافظی میکند، سوال این است؛ مگر کل اصلاحات آقای ابطحی است.
بالاخره عضوی از خانواده اصلاحات که هستند؟
جزء تعیینکنندهای نیستند، اگر دو نفر این جا چنین حرفی میزنند، صد نفر هم حرف دیگری میزنند، به نظر من اظهارنظر آقای جهانگیری موضوع جدی نبود بلکه تنها فلتات لسانی بود که از زبان آقای جهانگیری جاری شد و عدهای هم از آن سوء استفاده کردند.
واقعیت ماجرای آقای جهانگیری چه بود؟
ببینید آقای جهانگیری که شخصیت برجسته اصلاحات است و هر چقدر فعال باشند میتوانند جایگاه خوب خود را در دولت داشته باشند، اما با همه احترامات فائقه، اصلاحطلبان که فقط در شخصیت آقای جهانگیری خلاصه نمیشوند؛ ما اصلاحطلبی را در فرآیند عملکرد دولت آقای روحانی هم تعریف میکنیم ولو اینکه در آن آقای واعظی یا شریعتمداری یا علوی که نسبت رسمی با اصلاحطلبان ندارند، باشند؛ ببینید برای ما خروجی اصلاحطلبی مهم است نه فقط عنصر اصلاحطلب.
اظهار نظر فردی دوستانی مانند آقای ابطحی و سایران را نباید به حساب کل اصلاحات گذاشت، همانطور که آقای کرباسچی نسبت به آقای عارف یا آقای عبدالله نوری اظهارنظری میکند این افراد هم درباره آقای جهانگیری اظهار نظر میکنند، ما باید ببینیم که آیا این سخن و نقد فراگیر است یا اظهارنظر فردی است.
به طور طبیعی جامعه مخاطب ما و طرفداران دولت همه از دولت توقع دارند ولی وقتی ما خودمان را جای دولت قرار دهیم میدانیم که تا کجا باید این انتقادات را متوجه دولت دانست کمااینکه انتقاداتی هم داریم، مگر همین امروز دولت را نقد نمیکنیم که آقای روحانی وزرایی که انتخاب کردند به مراتب ضعیفتر از گذشته هستند؟ ولی حدود و ثغور نقدها باید مشخص باشد.
پس ماجرا این طور نیست که اصلاح طلبان بخواهند روحانی را تحت فشار قرار دهند؟
به هیچ وجه؛ در طول مدت این ٥/٥ سال و دو ونیم سال آینده هیچگاه بزرگان اصلاح طلب از دولت برای عزل و نصب ها یا چیزهایی از این قبیل توقع نداشتند البته افراد جزء که توقعاتی را مطرح میکنند کنار بگذاریم، آقای روحانی هم با توجه به صلاحیت شخصی افراد دست به انتخاب زده که برخی هم از میان اصلاحطلبان بودند، آقای روحانی که به آقای خاتمی نامه ننوشت که شما به عنوان پرچمدار اصلاحات سه نفر را به من معرفی کنید که یکی را برای معاون اولی، دومی یا سومی منصوب کنم.
یعنی انتخاب آقای جهانگیری به عنوان معاون اول اتفاقی بود؟
اتفاقی نبود بلکه انتخابی بود؛ انتخاب شخص آن رئیس جمهور بود.
البته این صحبت مطرح بود که آقای جهانگیری نتیجه ائتلاف کارگزاران با دولت بود!
به هیچ وجه این طور نبود. معاون اول قدرت حقوقی وسیع و ذاتی ندارد و همه توان و اقتدار خود را از رئیس جمهور میگیرد و مافوق تا جایی که به او اختیار بدهد میتواند مختار و مقتدر باشد. تمام انتخاباتی که در دولت صورت گرفته بنا به تشخیص مشاوران و شخص آقای روحانی بوده، نسبتها و سهمبندی گروهی وجود نداشته است.
منبع: سایت خبرآنلاین