در حالیکه کمتر از یکسال به آغاز یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی باقی مانده است، جریان اصلاحات در شش و بشِ نظم و نسق بخشیدن به نوع نگرش خود نسبت به این انتخابات به سر میبرد. آقای عطریانفر تز تحریم انتخابات را «سمی مهلک» برای اصلاحطلبان دانسته است. او همچنین درباره منش سیاسی فعالان اصلاحطلب گفته: «اصلاحطلبان وقتی در اقلیتاند، عقلانیت دارند اما به محض رسیدن به قدرت، تمامیتطلب میشوند». مشروح گفتوگوی «صبحنو» با این فعال سیاسی اصلاحطلب را در ادامه میخوانید.
با تروریستی اعلام شدن سپاه پاسداران از سوی دولت آمریکا، همه جریانهای سیاسی اعم از اصلاحطلب و اصولگرا، این اقدام را محکوم کردند. برخی اما مانند علی شکوریراد، دبیرکل حزب اتحاد ملت، اعلام کردند اتهام تروریستیبودن سپاه، مانند اتهام فتنهگربودن نسبت به اصلاحطلبان است. شما اظهارات شکوریراد را چگونه تحلیل میکنید؟
اقدام ترامپ، مسلماً از هر حیثی اقدام محکومی است. مردم، روشنفکران و نخبگان ایران، نمیتوانند نقش، جایگاه و واقعیت مؤثر سپاه در ثبات نظام سیاسی ایران را که تاریخ پرافتخاری از دفاع مقدس در کارنامه خود دارد، فراموش کنند. اشکال برخی دوستان در حوزه اصلاحطلبی این است که بعضاً شأن نهاد سپاه را با اظهار نظر ناصواب برخی چهرههای سپاه خلط میکنند. بیتردید باید قائل به نوعی مرزبندی میان این دو مقوله باشیم.
سپاه از مؤلفههای مؤثر در امنیت ملی کشور است و نمیتوان از این ظرفیت عظیم، چشم پوشید. طبعاً اگر کشورهای متخاصم علیه چنین نهادی موضعگیری کنند، هر ایرانی، فارغ از وابستگیهای سیاسی، موظف است موضع مثبت و همراهی خود را در حمایت از سپاه نشان بدهد. در قانون اساسی و در نظام حقوقی کشور، نهادی محترمتر از شورای نگهبان به رسمیت شناختهشده نیست. شورای نگهبان جایگاه بسیار رفیعی دارد. خاطرم هست حضرت امام در مقاطعی به اعضای شورای نگهبان بهخصوص فقهای محترم آن، تذکر میدادند که هیچکسی به اندازه خود آنها تکلیف صیانت از جایگاه حقوقی آن نهاد را ندارد؛ بر همین اساس، همواره تذکر میدادند که اعضای شورای نگهبان باید ملاحظاتی را در اظهارات خود رعایت کنند تا مبادا اظهار نظر آنها، به حیثیت نهاد مهم شورای نگهبان، لطمهای وارد کند. همین تنبه و هوشیاری را امروز باید درباره سپاه، به قاعدهمندی بپذیریم.
ما باید حرمت سپاه را در هر شرایطی حفظ کنیم. وظیفه صیانت از حریم و حرمت سپاه، بیشتر از هر کسی به عهده یکایک پاسداران غیور بهخصوص فرماندهان ارشد این نهاد نظامی است. بعضاً شاهد هستیم برخی چهرههای محترم و عزیز این نهاد، در سطوح مختلف، اظهار نظرهای ناصوابی میکنند که چون با موقعیت حقوقی آنها در هم تنیده است، به زعم برخی، آن سخنان به حساب مجموعه سپاه گذاشته میشود.
به مقوله انتخابات مجلس در سال جاری بپردازیم. اصلیترین محور و بهانه حضور و فعالیت اصلاحطلبان در انتخابات مجلس دهم (اسفند 94) جلوگیری از ورود آن دسته از نیروهای سیاسی به مجلس بود که در ساختمان اندیشهای اصلاحات، به نام «اصولگرایان تندرو» شناخته میشدند. اکنون اصلیترین راهبرد یا بهتر بگویم اصلیترین انگیزه اصلاحطلبان برای حضور در انتخابات چیست؟
مشارکت سیاسی و حضور در رقابتهای انتخاباتی، منشوری چندوجهی است. نباید صرفاً یکی از ابعاد آن را پایه تحلیل خود قرار بدهیم. جلوگیری از ورود تندروها به نهادهای حقوقی کشور، طراحی مکانیزمهای معطوف به پیروزی، قاعدهمندی برخی ائتلافها در مواقع ضروری و حضور حداکثری در مقام انتخابشوندگی (نه فقط انتخابکنندگی) و گزینش افرادی برای رقابت که از نظارت استصوابی، سالم خارج شوند و بتوانند از محبوبیت و موقعیتی مطلوب برخوردار شوند، از تکالیف اصلاحطلبان برای آینده خواهد بود. قاعدتاً از چند ماه دیگر باید برای انتخابات فعال شویم؛ در این مسیر، همان سنت پیشین رقابتها را دنبال خواهیم کرد؛ به این معنی که نمیتوان انتخابات را تحریم کرد چون اساساً تحریم انتخابات و فاصلهگرفتن از مشارکت اجتماعی، سم مهلکی برای حیات سیاسی اصلاح طلبان است. اساساً اصلاحطلبان، پیوندی ناگسستنی با مقوله انتخابات دارند؛ اگر احیاناً روزی انتخابات را تحریم کنند، در واقع با دست خود، به خود ضربه زدهاند چون میدان فعالیت را برای رقیب بازکردهاند. از سوی دیگر، جریان اجتماعی نمیایستد تا به نفع تحریم انتخابات از سوی اصلاحطلبان، مشارکت خود را متوقف کند؛ بهخصوص اینکه ما در عرصه سیاسی، حجت قاطعی نداریم که رفتار تحریمی اصلاحطلبان میتواند به صواب نزدیک باشد.
سعید حجاریان اخیراً در مقالهای کوتاه به تبیین نقشهراه اصلاحطلبان پرداخت. در یکی از بندهای آن مقاله، حجاریان مفهومی با عنوان «مشارکت مشروط» را تولید و در توضیح آن تصریح کرد که اصلاحطلبان باید برای حضور در انتخابات آینده، شروطی بگذارند و در صورت برآوردهشدن آن شروط، به استقبال انتخابات بروند. آنطور که من از اظهاراتتان دریافت کردم، شما مخالف چنین ایدهای هستید؟
تقریباً تشخیصتان درست است. نظر برادر عزیزم آقای حجاریان، در این مقوله و زمان را باید اظهار نظر فردی تلقی کنیم؛ چنانکه تمام اظهارات من در این گفتوگو، شخصی است. اقدامات اصلاحطلبان، اقداماتی کاملاً مشارکتجویانه است. ما در تصمیم خود، باید مجموعه گفتوگوهای موجود در همه شاخهها و زیرشاخههای جریان اصلاحات را تعقیب کرده و بر اساس آن، به یک گفتمان جمعی برسیم. تجربه تاریخی در طول 40 سال نشان میدهد که همواره اصلاحطلبان در انتخابات مشارکت داشتهاند و اگر صحبت از حضور مشروط کردهاند، راه به جایی نبرده و زیان دیدهاند.
در بخشی از صحبتهایتان، بر لزوم تکرار ائتلاف در انتخابات مجلس یازدهم تاکید کردید. آیا اصلاحطلبان تاکنون از ائتلاف با جریان اعتدال خیری دیدهاند که بخواهند دوباره تکرارش کنند؟
اگر اعتدال به معنی حزب «اعتدال و توسعه» مدنظرتان است، جواب سؤال شما چندان مثبت نیست. اعتدال و توسعه سازوکار و روند است و اصلاحطلبی، نظریه سیاسی. بحث این نیست و اینطور نبوده که در سال 92، یک حزبی به نام «اعتدال و توسعه» کاندیدایی را ارائه داشته و در مذاکرهای توانسته باشد وزن اجتماعی اصلاحطلبان را هم پای کار آورده و در نتیجه این دو، با هم به توافق رسیده تا چهرهای را بهعنوان رییسجمهوری انتخاب کنند. آقای حسن روحانی، به صفت فردی ورود کرد؛ درست است که یک جماعت سیاسی محدود به نام اعتدال و توسعه نیز همراه ایشان بودند اما این ظرفیت، ظرفیتی نبود که بتواند انحصاراً ایشان را در همه زمینهها همراهی کرده و به توفیق برساند. بخش بزرگی از وزن و توفیقی که آقای روحانی در انتخابات 92 پیدا کرد، متأثر از شخصیت و حمایت مستقیم آقای هاشمیرفسنجانی بود.
در انتخابات مجلس دهم، چون حزب اعتدال و توسعه، نماد دولت مستقر بود، لاجرم این جریان سیاسیِ محدود، سهم بزرگی را در کنار آقای روحانی به دست آورد؛ بنابراین طبیعی بود که در انتخابات مجلس94، سهم قابل توجهی را برای خود رقم زد. علاوه بر این چون نظارت استصوابی شورای نگهبان، در آن زمان به شدت انقباضی بود و از طرفی، اصلاحطلبان حضور خود در انتخابات را قطعی و لازم میدانستند، الزاماً باید با برخی نیروهای سیاسی همافق، همسویی میکردند. البته اصلاحطلبان علاوه بر اعتدال و توسعه، از نیروهای اصولگرا مثل آقای لاریجانی در قم یا از آقایان کاظم جلالی و بهروز نعمتی در تهران نیز حمایت کردند.
آیا برای انتخابات مجلس یازدهم، بار دیگر با اعتدال و توسعه ائتلاف خواهید کرد؟
با توجه به اینکه آقای روحانی، دیگر امکان نامزدی انتخابات آینده ریاستجمهوری را ندارد، طبیعی است که حزب اعتدال و توسعه نیز نمیتواند از قِبَلِ آقای روحانی، سهم چندانی ببرد. تصور میکنم این حزب در انتخابات پیش رو، از آن وزنی که در سال 94 به واسطه استقرار دولت حاکم برخوردار بود، بهره نبرد. البته این حزب میتواند در کنار دیگر گروههای اصلاحطلبی، در ائتلاف جمعی و گستردهتری شرکت کند. در مجموع، مقوله ائتلاف رد نمیشود چون ائتلاف، امری دوجانبه است؛ یعنی اگر دو نفر بخواهند با هم ائتلاف کنند، باید طرفین به توافق دست یابند. در این زمینه، طبعاً آغوش اصلاحطلبان به روی هر جریانی که با رویکردهای اصلاحطلبیِ اصلاحطلبان همراهی داشته باشد، باز خواهد بود.
اخیراً صادق زیباکلام، فعال اصلاحطلب در نامهای به سیدمحمد خاتمی، از محدودشدن جریان اصلاحات صرفاً به «شعارهای کلی و زیبا» گلایه و تاکید کرده که این جریان، هنوز موفق نشده بعد از20 سال، برای خود هویتی مجزا و مستقل ترتیب بدهد. تا چه اندازه، نگرش زیباکلام را قبول دارید؟
بخشی از سخن آقای زیباکلام، در مقام توصیف به رسمیت شناخته میشود و مورد قبول است اما در مقام چرایی و علتیابی، حق، چندان با آقای زیباکلام نیست. آنچه در واقعیت خارجی با آن روبهرو هستیم، با فرمایش آقای زیباکلام بیارتباط نیست؛ یعنی وجه شعاری اصلاحات و اصلاحطلبی، از وجه عملیاش بزرگتر شده است؛ خب چرا اینگونه است؟ آیا اصلاحطلبان نمیدانند که این مشکل وجود دارد؟ چرا میدانند اما چرا اینطور است؟ مشکل طبعاً و عمدتاً بیرون از گفتمان است. اشکال اینجاست که با وجود اینکه قانون اساسی، تحزب را به رسمیت میشناسد و اجازه فعالیتهای سیاسی در قرارهای حزبی را قبول دارد اما در مقام عمل، نظام سیاسی ایران، همدلی جامعالاطرافی در رابطه با کار حزبی از خود نشان نمیدهد. با توجه به این نقیصه بزرگ، طبیعی است گروههای سیاسی، کمتر میتوانند به شکل راهبردی و استراتژیک برای آینده خود طراحی و تدوین نقشهراه کنند و بیشتر اقتضایی عمل خواهند کرد و در این اقتضایی عملکردن روی سیاست، وجوه شعاری بر وجوه عملی و ذاتی پیشی میگیرد.
خب مگر صفر تا صد شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان که پیش از انتخابات مجلس دهم شکل گرفت، با خود اصلاحطلبان نبود؟ پس چرا اصلاحطلبان هنوز دچار مشکلاند؟
شورای عالی اصلاحطلبان هنوز به طور واقعی شکل نگرفته چون با موانعی مواجه شده است. آن شورایی هم که در سال 94 شکل گرفت، عملاً انتصابی بود و در آن منظومه، جمعی به نام شورای هماهنگی احزاب اصلاحات، با یکدیگر توافق نظر نداشتند؛ آثار آن گرفتاریها هم این شد که نتوانستیم به دستاوردهای مناسب و حداکثری در زمینه انتخاب نامزدها برسیم. بر اساس همین اختلافات و نگاههای ثانوی و درجه سه، بهراحتی، افرادِ صاحبِ صلاحیتِ مؤثرتر را از دست دادیم.
حواشی زیادی هم که بر سر بستن لیست شورای شهر انتخابات 96 برای اصلاحطلبان ایجاد شد، منبعث از همین مشکلات ساختاری در جبهه اصلاحات بود؟
بله، همینطور است. به صراحت باید گفت اصلاحطلبی فقط نشستن پشت درهای بسته و نظریهپردازی صرف نیست. اصلاحطلبان باید هم در حوزه نظریهپردازی، دستی بر آتش داشته باشند و هم در حوزه عمل اجتماعی، تجارب روشن خود را محک بزنند. مردم، امروز چندان فریفته و دلباخته نظریههای کلامیِ صرف در سیاست نیستند بلکه زندگی آنها بیشتر معطوف به حوزه کارآمدی و عملِ معطوف به توفیق است. باید تلاش کنیم اصلاحطلبان را به واقعیت سیاستورزیِ عملیِ اصلاحات پایبند کنیم. اعضای شورای شهر، در موضوع انتخاب شهردار تهران در اثر اسارتی که به برخی تصلبهای گفتمان سیاسی گرفتار و با آن رو بهرو بودند، خودشان را از نیرویی کارآمد برای مسوولیتپذیری شهرداری تهران محروم کردند. عارضهای که به مدت یک سالونیم تا دو سال، سوگمندانه از شهر تهران بابت انتخاب شهردار وقت گرفته شد، در واقع ناشی از همین مقاومتهای بیمورد و تصلبها بود که نیروهای عاقل سیاسی، نباید به بند آن گرفتار شوند.
نگاه تصلبآمیز اصلاحطلبان به موضوعات سیاسی، آیا میتواند تاثیرش را در دورههای بعدی انتخابات، روی صندوق رأی بگذارد؟ یعنی مردم دیگر به اصلاحطلبان روی خوش نشان ندهند؟
ممکن است این اتفاق ناگوار رخ بدهد. متاسفانه در حوزه اصلاحات، بعضاً با مصیبتی از جنس فاصلهگرفتن افراد از واقعیات مواجه هستیم. اصلاحطلبانِ عزیز ما، بعضاً وقتی در شرایط اقلیت قرار میگیرند و فاقد قدرت هستند، عقلانیت سیاسیشان بسیار خوب کار میکند؛ یعنی خیلی خوب میفهمند، متسامح و معتدل میشوند اما وقتی به یک تختهپاره و قدرت محدودی دست مییابند، به یکباره تمامیتطلب میشوند و احساس میکنند باید رفقای خود را از صحنه خارج کنند؛ در واقع دچار بیماری قاعده تقسیم بر دو میشوند. مصیبتی که ما در انتخابات شورای شهر دوم یا انتخابات 84 داشتیم، از همین سنخ بود. بالاخره باید روزی این عارضه را از سر به در کنیم. البته بخشی از این ناهنجاری، مشخصاً معلول آشفتگی و روح برتریطلبی یا برابریخواهی است. بسی پیش آمده به هر کسی که ادعای اصلاحطلبی میکند و با چهار نفر دیگر میتواند حزبی را به ثبت برساند، در کنار دیگران که ریشه و سابقه طولانیتری دارند، وزن برابر میدهیم. این نوع توقع، ساختار اصلاحات را به سامان و جایگاه منطقی خود نمیرساند.
سؤال بعدی من، ناظر بر مراودات مجموعههایی نظیر نهضت آزادی و جبهه ملی با اصلاحطلبان است.
به نظر میرسد، یکی از مشکلاتی که اصلاحطلبان به طور جد با آن دست به گریبانند، نداشتن خط قرمز با گروههای اپوزیسیون جمهوری اسلامی است؛ یعنی هر مجموعهای که اپوزیسیون جمهوری اسلامی باشد، به راحتی میتواند خود را به اصلاحطلبان نزدیک کند. آیا این مسئله را میتوانیم به خلأ و نقصان گفتمانی در جریان اصلاحات ربط بدهیم؟
در کشور ما چون روندها، روندهای از پیش تعریف شدهای نیست، سیاستورزی احزاب و گروههای سیاسی نیز جنبه اقتضایی و در لحظه عمل کردن و خارج از راهبرد را پیدا میکند. در لحظه عمل کردن، حتی باعث میشود بسیاری از اصول در احزاب و مجموعهها نقض شود. مراوده با گروههایی مثل نهضت آزادی، دیگر از اقتضا گذر کرده و جنبه نهادینه به خود گرفته است. ما بعد از 40 سال نتوانستهایم کشور را با نهادها و سامانههای حزبی اداره کنیم. متاسفانه این مرزبندی که باید با اپوزیسیون قانونی -که به مبارزات مشروع، قانونی و قاعدهمند علاقه دارد- و اپوزیسیون برانداز چگونه برخورد شود، هنوز ایجاد نشده است. به باور من، فعلاً آنچه بر همه این مسائل تقدم دارد، این است که بعد از اتهام سنگینی که در سال 88 به اصلاحطلبان و اصلاحطلبی وارد شد، ابتدا باید حاکمیت را قانع کنیم که این نظریه سیاسی (اصلاحطلبی)، قصد براندازی نداشته و اتفاقاً دلسوز کشور و نظام سیاسی است.
شما یا امثال شما وقتی هنوز نسبتتان را با مجموعههایی مانند نهضت آزادی یا جبهه ملی روشن و مشخص نکردهاید، نباید از حاکمیت انتظار داشته باشید به طور صددرصد به جریان اصلاحطلبی اعتماد کند.
نه اپوزیسیون قانونی یا برانداز در قدرتاند و نه اصلاحطلبان؛ بنابراین این سنخ از مقایسهها غلط است.
اصلاحطلبان در قدرت نیستند؟! پس مجلس و دولت و شوراهای شهر چیست؟
همه این موقعیتها را هم که جمع کنید، وزن موثری در کل نظام سیاسی نخواهند داشت. شما ظاهر را نگاه نکنید بلکه ببینید حقیقت قدرت در کجاست. نظام سیاسی، باید فعالیتهای حزبی را به رسمیت بشناسد و اجازه بدهد احزاب با یکدیگر رقابت کنند؛ در این صورت، اصلاحطلبان حتماً باید مرزبندی خود با جریانات اپوزیسیون داخلی و خارجی را روشن کنند. در پاسخ گویاتر به سؤال شما عرض میکنم که الان، جبهه ملی به صورت و معنای گفتمانی و ساختاری، مانند گذشته وجود ندارد و از سویی، هیچگاه طرف گفتوگوی اصلاحطلبان نبوده است. درباره نهضت آزادی و گروههای ملی-مذهبی هم باید بگویم که گفتوگوی اصلاحات با آنها، غیرمستقیم و از طریق رسانهها بوده است. ممکن است چند نفر از نیروهای جوان نهضت آزادی با اصلاحطلبان ارتباط داشته باشند اما اصلاحطلبان با چنین نهادهای سیاسی قدیمی که وجه اپوزیسیون قانونی هم دارند، هیچگاه گفتوگوی سامانیافته رسمی و سازمانی نداشته است.
فکر میکنید اعتمادی که مردم در سال 94 و در جریان انتخابات مجلس به جریان اصلاحات داشتند، بار دیگر در انتخابات مجلس آتی تکرار خواهد شد؟
آقای محمد خاتمی اخیراً در دیدار و گفتوگو با برخی نمایندگان مجلس (احیاناً با فراکسیون امید) ابراز نگرانی کرده و گفتهاند که در افق پیش رو، دیگر نخواهیم توانست با شعار «تکرار میکنم» به پیروزی برسیم. این اظهار نظر، مهم است؛ ابتدا باید دغدغه ایشان را به رسمیت بشناسیم و همینجا پاسخ دهیم که ممکن است در انتخابات پیش رو، نتوانیم توقع جدی خود را مطرح کرده و دستاورد پیروزمندانهای به معنی کسب و در اختیارگرفتن اکثریت قاطع مجلس داشته باشیم. به نظر میرسد واقعیت خارجی عرصه سیاست این نیست. مردم در هر شرایطی، مشارکت خود را بهواسطه اینکه انتخابات در کشور ما بیشتر جنبه نسبی دارد، با نُرم قابل قبولی خواهند داشت؛ به خصوص در قضیه پارلمان.
اگر احساس کنیم دغدغه جناب خاتمی در بحث «تکرار میکنمِ» انتخابکنندگان، به جا و واقعی است و در عرصه رقابت دست بالاتر را نداریم، باید در حوزه انتخابشوندگی اقدام عاجلی را صورت بدهیم. اگر اصلاحطلبان ظرفیتی را فعال کرده و در عین حال، بتوانند با نهادهای رسمی و مرتبط با انتخابات و ارکان سیاسی آن به مذاکره بنشینند، میتوانند دغدغه آقای خاتمی را برطرف کنند. در این راستا، اصلاحطلبان باید با شورای نگهبان به مذاکره بنشینند تا این نهاد، اجازه تأیید صلاحیت نامزدهای اصلح (نامزدهایی که علیرغم دارابودن وضعیت مناسب به لحاظ رایآوری از مردم، به طور روتین امکان جلب اعتماد شورای نگهبان را ندارند) را به آنها بدهد تا در این صورت، وزن مجلس بالا رفته و درد ملی، نقشآفرینی و رفتار حرفهایِ بهتر و بیشتری از سوی نمایندگان بروز کند؛ چنین چهرههایی در مقام انتخابشوندگی، به صفت نفوذ خود، یکسری ظرفیتهای فردی دارند که وقتی آن را عرضه کنند، تاثیری روانی در جامعه به وجود آورده و بخشی از آرای عمومی را به نفع خود کسب خواهند کرد.
این مکانیسم با خود آقای خاتمی مطرح شده است؟
نه، اما روی این ایده متمرکز هستم.
الان اصلاحطلبان مشغول گفتوگو با شورای نگهبان هستند؟
نه، اما باید تلاش کرد تا دوستانمان در شورای نگهبان قانع شوند. بهطور کلی باید نهادهای رسمی را قانع کنیم تا نگاه تردیدآمیزشان در حق حوزه اصلاحات را از بین ببرند یا تقلیل دهند.
با توجه به اظهارات جنابعالی، میتوانم نتیجه بگیرم که شما طرفدار استانیشدن انتخابات هستید.
بله، حتماً.
منتقدان استانیشدن انتخابات بر این باورند که این طرح، موجب رانتیشدن انتخابات میگردد. به این معنی که نامزدهایی که به هسته قدرت در مرکز استان نزدیکترند، فارغ از میزان رأیآوریشان در حوزه انتخابی محلی، میتوانند به مجلس راه یابند.
هر مدلی عوارض خاص خود را دارد. البته پیشنیاز استانیشدن انتخابات، قوامبخشی به رفتار و سازوکار درست حزبی در مدل انتخاباتی آن است.
خب در عرض11 ماه تا آغاز انتخابات مجلس، رفتار حزبی چگونه میخواهد قوام پیدا کند؟
واقعیت اینکه برای این انتخابات امکانش نیست و جواب هم نخواهد گرفت. ابتدا احزاب را باید راهاندازی، تقویت و البته معنادار کنیم و پس از آن، انتخابات را به سمت استانیشدن ببریم. در حوزههای انتخابیه تکنمایندهای که بیشتر ماهیت غیرشهری دارند، مطالبات مردم را به جای انتظارکشی از نماینده پارلمان باید به سمت شوراها هدایت کنیم. تقویت شوراها در حوزه مسائل محلی و منطقهای و هویتبخشی ملی در نقش پارلمان و تقویت احزاب برای رقابتهای سیاسی، ضرورت پیش روی سیاستمردان و سیاستورزان ایران در آینده نزدیک خواهد بود.
عملکرد فراکسیون امید طی 3 سال اخیر را چگونه ارزیابی میکنید؟
نباید قضاوت یکجانبه و غیرمنصفانهای درباره فراکسیون امید صورت بگیرد. با این حال، از جمله گرفتاریها و آسیبهایی که فراکسیون بهعنوان برگزیده مجمع احزاب اصلاحطلبی و اعتدالی داشت، قطع ارتباط با نهادهای مادر و پشتیبان بود، یعنی این فراکسیون طراحیهای سیاسی و ماموریتهای پارلمانی خودش را اصلاً با این نهادهای سیاسی بالادستی خود مطرح نمیکرد. لفظ خودسر، لفظ درستی نیست اما هر کاری میکردند، عملاً به تشخیص خودشان بود. این تکلیف روی زمین مانده؛ البته وظیفه هیاترییسه فراکسیون امید بود که باید آن را دنبال میکرد اما متاسفانه انجام نداد. البته توقع این را از اول هم نداشتیم که فراکسیون امید، به دلیل ترکیب هویتی که داشت، بتواند در مجلس کاری کارستان انجام بدهد. اگر بحث رضایت مدنظر شماست، عملکرد این فراکسیون چندان با رضایت اصلاحطلبان همراه نبود و نمره بالایی هم نمیگیرد.
فکر میکنید چند درصد از اعضای کنونی فراکسیون امید، بتوانند در لیست اصلاحطلبان برای مجلس آینده نیز حضور داشته باشند؟
اگر میدان فراختری برای طرح چهرههای موثرتر فراهم شود، تعداد اندکی از عزیزانی که امروز در فراکسیون امید حضور دارند، میتوانند دوباره مطرح باشند و بالا بیایند.
پس نمیتوانیم انتظار داشته باشیم افرادی نظیر خانم فاطمه حسینی که 3 سال پیش گمنام بودند و با قدرت رسانهای اصلاحطلبان به بدنه اجتماعی این جریان شناسانده شدند، بار دیگر بتوانند در لیست اصلاحطلبان جای بگیرند؟
باور من این است که برای حضور در مجلس، چالشها مهمتر از آرامش مردابی است؛ چالش واقعبینانهِ حقیقتطلبانه، برای شورای محترم نگهبان باید بهتر از آرامش از جنس بیتفاوتی باشد؛ یعنی چه؟ ما افرادی را داریم که هیچ سابقه، ریشه سیاسی و اطلاعاتی از عملکرد گذشتهشان وجود ندارد؛ این آرامش نزد نهاد شورای نگهبان که ناشی از فقدان سابقه و اعتبار پیشینی برخی نامزدهاست، مطلوب کشور و اداره نظام نیست درحالیکه در کنار این نوع نگاه، افردی را داریم که فعالیت، فراز و فرود، مخالف و موافق و چالشهایی از نوع منفی یا مثبت را از سر گذراندهاند؛ دسته دوم برای کشور و درد ملی ارزشمندتر هستند.
از میان طیفهای موجود در جریان اصلاحات، کدام طیف برای تاثیرگذاری روی لیست انتخابات مجلس اصلاحطلبان دست بالاتر را خواهد داشت؟
در مجموع در جریان اصلاحات، دو طیف عمده وجود دارد؛ یکی چپهای سابقاً سنتی که بعدها در گروههایی مانند جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب و مجمع ایثارگران تجلی یافتند و دیگری توسعهگرایان عملگرا که کارگزاران سازندگی آن را نمایندگی میکند. گروههای دیگر اصلاحطلب، به نوعی معجونی از این دو گروه هستند. درون جبهه اصلاحات، به اعتبار حضور آقای سیدمحمد خاتمی، وزن ساختاری جریان برخاسته از چپ سنتی دیروز بالاتر است؛ بنابراین به نظر من، افراد مؤثر جبهه مشارکت در اثرگذاری روی لیست انتخابات، دست بالاتری را خواهند داشت.
منبع: روزنامه صبح نو