قاسم عزیزی و محسن صمیمی: دفتر کارش جایی در غرب تهران است ولی شباهتی به دفتر یک سیاستمدار ندارد. در اتاق جلسات گوشه سمت راست ورودی، مجلات مختلفی است که هیچکدام سیاسی نیستند. مجلههایی از هواپیمایی ماهان و گروه خودروسازی کرمان خودرو. دو شرکت معروفی که بنیان خود را مرهون استاندار اسبق کرمان، نماینده اسبق مجلس و عضو فعلی شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی هستند. با ورود مرعشی به اتاق، جلسه بدون طرح موضوعی حاشیهای آغاز میشود. عمدتا حتی در اثنای جدیترین صحبتها هم لبخند گاها معناداری بر لب دارد. لبخندی که از جدیت مصاحبه چیزی کم نمیکند.
گفتوگوی دو ساعته خبرنگاران حوزه احزاب خبرگزاری فارس با حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی پس از بازبینی توسط وی به شرح ذیل تقدیم مخاطبان قرار میگیرد:
رهبر انقلاب قبل از عید بیانیهای با عنوان گام دوم انقلاب منتشر فرمودند که دارای محورها و رئوس مختلفی است؛ به نظر شما مهمترین نکته این بیانیه چیست و برداشت عمومی خود را بفرمایید؟
افرادی چون بنده که با افکار و اندیشههای مقام معظم رهبری آشنایی دارم، بیانیه ایشان به عنوان گام دوم انقلاب را جمعبندی از مواضع قبلی ایشان میدانم؛ نکته برجسته این بیانیه مسئله تکیه بر جوانان است.
جمهوری اسلامی با این خطر بالقوه مواجه است که در واقع مدیران و رهبران آن آرام آرام پای به سن میگذارند. انسان برخی از چهرهها را که میبیند یاد اتحاد جماهیر شوروی سابق میافتد که با عصا میآمدند و مسئولیت میپذیرفتند و ظرف شش ماه که به دیار ابدى مى رفتند، جایشان را به یکی مشابه خود میدادند.
اینکه نظام به سمت نوسازی چهرهها برود کار بسیار هوشمندانهای است. باید شاهد چهرههای جوانتر در مجموع نظام باشیم و نظام نیز پیر نشود. معتقدم که بیانیه گام دوم انقلاب جمعبندی رهبری در آستانه آغاز دهه پنجم انقلاب بود و تکیه بر جوانان نیز پیام ایشان نسبت به آینده است.
به تکیه بر جوانان از سوی مقام معظم رهبری در آغاز دهه پنجم انقلاب اشاره کردید. با توجه به اینکه یکی از وظایف احزاب و تشکلهای سیاسی کادرسازی برای کشور است، احزاب چقدر در این زمینه موفق بوده و میتوانند موفق باشند؟
هنوز در جمهوری اسلامی احزاب به عنوان بخشی از نظام پذیرفته نشدهاند. احزاب میتوانند یک کارکرد مکمل در نظامهای سیاسی داشته باشند. در جمهوری اسلامی تا امروز علیرغم اینکه به لحاظ تعداد، 200 حزب در آن فعالیت دارند در حال حاضر به ۱۴۰ حزب تقلیل پیدا کرده است، اما اگر ۱۴ حزب نیز در ایران فعالیت داشته باشند، از نظر من باز زیاد است، چون ما بیشتر از ٦ نحله فکری یا گرایش سیاسی در کشور نداریم. اگر بخواهیم همه زیر جبههها را نیز لحاظ و احصا کنیم، بیشتر از ۶ نحله فکری و گرایش سیاسی نخواهد بود. وقتی این تعداد حزب در کشور وجود دارد یعنی در واقع حزب نداریم.
اولین موضوعی هم که درباره احزاب باید حل شود این است که نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان نظام مردمی و حاکم باید بپذیرد که حزب هم جزئی از ساختار سیاسی ایران است. با همان غلظتی که برخی نهادها همچون وزارتخانههای متعدد، دولت، بسیج، مجلس خبرگان، قوه قضاییه، سپاه و غیره در کشور وجود داشته و مأموریت و مسئولیتی را برعهده دارند، احزاب نیز باید جزئی از نظام سیاسی ایران تلقی شوند. اگر قرار باشد احزاب جدا از نظام سیاسی باشند و نقش و کارکردی برعهده نگیرند طبیعتاً نمیتوانیم شاهد شکلگیری احزاب قوی در کشور باشیم.
به عنوان مثال یک فرد با این فرض به عضویت یک حزب در میآید که با عضویتش در یک حزب از حالت فردی به اجتماعی تبدیل شده و موقعیت فرد در اجتماع را تقویت کند اما نه تنها موقعیت افراد حزبی در جامعه مستحکم نشده بلکه بیشتر اعضای احزاب از موقعیت قبلی خود نیز محروم شدهاند و حزب نیز نتوانسته از افراد خود دفاع کند.
از زمانی که فرد عضو یک حزب میشود، حساسیت نهادهای امنیتی و قضایی نسبت به وی افزایش مییابد و بیشتر کنترل میشود و پذیرش آن شخص حزبی در مسئولیتهای اجتماعی و اقتصادی سختتر نسبت به دیگر افراد جامعه خواهد بود.
یکی از اعضای شورای مرکزی حزب کارگزاران مدتی از حزب کنارهگیری کرده بود و من وقتی ساعتها با وی مذاکره و گفتوگو کردم در پایان به من گفت: «من اگر عضو حزب کارگزاران نشده بودم شرایط کاریام خیلی بهتر از این بود که عضو حزب شدم. من ترجیح میدهم که این سابقه را پاک کنم و بتوانم زندگی عادیام را دنبال کنم.»
اینها مباحثی است که بیشتر احزاب کشور با آن دست و پنجه نرم میکنند. در قانون انتخابات علیرغم همه ضعف و قوتهایی که دارد برای اولین بار ائتلافهای حزبی در انتخابات مورد توجه قرار گرفته است و این یک نقطه شروع بسیار خوبی است اما کافی نیست. باید اصل مسئله در سطوح بالاى نظام پذیرفته شود.
خیلی از این کارهایی که اکنون شورای نگهبان برای افزایش کیفیت مجلس و کنترل جهت عدم ورود افراد ناصالح در مجلس صورت میدهد اکنون در نظامهای پیشرفته مردمسالار، احزاب انجام میدهند یعنی به عنوان مثال حزب کارگزاران باید مراقبت کند که اگر افراد معرفی شده توسط این حزب شایستگی لازم را نداشته باشند به آینده این حزب لطمه وارد میکند بنابراین از معرفی این افراد خودداری کند. در این صورت، این خود کنترلی در خور احزاب وجود خواهد داشت.
من نقش احزاب را امروز در هیچ امری جدی نمیبینم یعنی نقش احزاب نه در کادرسازی، نه کمک به اداره کشور؛ البته اگر احزاب هم نباشند در سیاست ایران هیچ اتفاق خاصی نخواهد افتاد.
گفتید شش حزب باید در کشور وجود داشته باشد مثال بزنید.
این حداکثر بود. مثلاً اصولگرایان، اصلاحطلبان، جبهه پایداری، اعتدالیون، روی این چهار حزب به راحتی میتوان توافق کرد. اما اصولگرایان و اصلاحطلبان هم میتوانند دو گرایش زیرمجموعهای داشته باشند.
خود حزب کارگزاران برای این مقوله تلاشی داشته است؟
همه تلاش کردهایم اما یکسری کارها هست که ما نمیتوانیم انجام دهیم. بالاخره سیاست روشن ما به عنوان یک حزب در داخل مجموعه نظام این بوده که به تقویت احزاب در کشور کمک کنیم و جلوی افراط، تفریط، تندرویها و افراد ساختارشکن را بگیریم. کارهایی را ما در حد خود انجام دادهایم.
نفس اینکه یک حزب بتواند خود را ۲۰ و چندی سال حفظ کند کار سادهای نیست و ما اکنون در کادرسازی موفق بودهایم پیشبینی ما این بود که تعداد اعضای حزب کارگزاران در دوره جدید به هشت هزار نفر برسد و الان به شش هزار رسیدهایم و ۷۵ درصد از هدفمان محقق شده است.
یک مسئلهای که وجود دارد این است که احتمال دارد حزب کارگزاران سازندگی به دلیل نزدیک بودن سیاست فکری با حزب اعتدال و توسعه برای انتخابات مجلس یازدهم ائتلافی کند. چقدر این احتمال را تائید میکنید؟
در بدو تشکیل حزب اعتدال و توسعه همه این حزب را شاخه اصولگرایی مرحوم هاشمی رفسنجانی تلقی میکردند. آقای روحانی هم آنجا حضور داشت.
آقای روحانی پدر معنوی حزب اعتدال و توسعه محسوب میشوند.
اینها را باید آقای نوبخت بگویند. راجع به پدر و پسر بودن اطلاعی ندارم چون هم معنوی و هم پدر بودن بار بالایی دارند. نمیدانم آقای روحانی این نقش را داشته یا خیر. بالاخره دوستانی که در حزب اعتدال و توسعه جمع شده بودند دوستان اصولگرایی بودند که به آقای هاشمی نزدیک بودند اما تفاوت آنها با حزب کارگزاران این است که حزب کارگزاران در جبهه اصلاحات اثرگذار است یعنی حزب کارگزاران در جبهه اصلاحات دارای یک جایگاهی است که هیچ اتحاد و ائتلافی در اصلاحطلبان شکل نمیگیرد مگر اینکه حزب کارگزاران در آن حضور داشته باشد. بنابراین حزب کارگزاران هم میتواند نقش اثباتی داشته باشد و هم مبارزه منفی به خود بگیرد.
اشکالی که به حزب اعتدال و توسعه وارد است، این است که آنها مطلقاً نتوانستند در جبهه اصولگرایان حضور و پایگاهی داشته باشند یعنی حزب اعتدال و توسعه به اهداف مهم خود نرسیده است.
جبهه اصولگرایان هیچ وقت اعتنایی به حزب اعتدال و توسعه نداشته و این حزب حتی حضور حداقلی هم این جبهه نداشته است. از نظر من حزب اعتدال و توسعه از اهداف خود فاصله گرفته است. حزب اعتدال و توسعه برای ورود به جبهه اصلاحات نیز احتیاط میکند هرچند جبهه اصلاحات ممکن بود حزب اعتدال و توسعه را به عنوان یک حزب میانه بپذیرد. آنها خودشان تأکید دارند که ما اصلاحطلب نیستم.
کارگزاران که خواسته اصلی خود را اصلاحطلبی میداند خاستگاه خود را رها نمیکند که برود به حزبی که نه میانه است و نه جایگاهی در اصولگرایی دارد، ائتلاف کند. برویم با حزب اعتدال و توسعه ائتلاف کنیم چه اتفاقی بیفتد؟
آن چیزی که ما با این ائتلاف از دست میدهیم در برابر آن چیزی که باید به دست بیاوریم خیلی بیشتر است. در کشور درست کردن جریان سوم کار سادهای نیست.
یعنی حزب اعتدال و توسعه به دنبال ایجاد یک جریان سوم در کشور است؟ چرا ایجاد یک جریان سوم کار سادهای نیست؟
چون زیست سیاسی شکل گرفته است. درست است که احزاب در کشور ما کمرنگ هستند اما جبههها حضور پررنگی دارند. یعنی شما وقتی میگویید چپ و راست، یا اصلاحطلب و اصولگرا تکلیف تا عمق روستاهای ایران نیز مشخص است. ما اگر در روستا کلمرز کهنوج هم برویم همه میدانند که چه کسی چپ و راست یا اصلاحطلب و اصولگرا است.
اگر کسی در ایران میتوانست جبهه سوم درست کند، حزب کارگزاران با محوریت آقای هاشمی میتوانست این کار را صورت دهد که البته نتوانستیم، بنابراین تکلیفمان را خیلی زود در جبهه اصلاحات روشن کردیم.
پس امکانپذیر هم نیست؟
جامعه به این سمت نمیآید چرا که اینگونه شکل گرفته است. چپ و راست از زمان مجلس دوم شکل گرفت و ریشه دارد و همه شخصیتهای فعال کشور تکلیف خود را روشن کردند.
حزب اعتدال و توسعه از نظر خودش وقتی نتوانست در جبهه اصولگرایی حضور، سهم و نقشی داشته باشد علاقهمند به ایجاد یک جریان سوم در کشور شد، که این کار غیر ممکن است. ضعفهای موجود از سوی دولت آقای روحانی در سیاست، اقتصاد و مدیریت ظهور کرد، زمینه اجتماعی این حرکت را بیش از پیش تضعیف کرد. اگر دولت آقای روحانی که موفق شد برجام را ایجاد کند،در حفظ برجام نیز موفق میبود، «شاید» زمینهای برای ایجاد یک نحله و گفتوگوی جدیدی به نام اعتدال شکل میگرفت.
آقای روحانی دستاوردهای زیادی در دولت نخست خود داشت اما نتوانست این دستاوردها را حفظ کند بنابراین در دور دوم آنگونه که باید و شاید موفق نبود و دستاوردهایش خیلی سریع از دست رفت و همین سبب شد تا زمینه رشد یک تفکر سوم نیز از دست برود و ضعیف شود.
یک جمع بندی درباره سوال نخست که همان بیانیه گام دوم انقلاب بود داشته باشیم. پس با این توضیحات، شما تأکید دارید که ما در گام دوم انتخاب باید به احزاب توجه بیشتری داشته باشیم؟
ایجاد جوانگرایی و کادرسازی از دل احزاب بیرون میآید. ما برای گام دوم معتقدیم که ۴۰ سال زمان برای تجربه بسیاری از مسائل اجتماعی، زمان بسیار خوبی بوده و ما راههای مختلفی را تجربه کردیم و نتایج آن قابل ارزیابی است.
در سیاست داخلی، خارجی، ساختارهای اداری و مبارزه با فساد موضوعاتی نیست که ما در ۴۰ سال به آن نپرداخته باشیم. ما ۴۰ سال تجربه داریم بنابراین نمیتوانیم مثل ۴۰ سال اول انقلاب بگوییم اگر صداوسیما یا اوقاف را یک ساعت به ما بدهند ما چه میکنیم. ما ۴۰ سال وقت داشتیم و آرمانهای بلند داشته و حرف زدیم و کار کردیم و نتایجی هم گرفتیم هرچند در نظر من این نتایج مطلوب نیست.
ما اگر بخواهیم پیشنهاد کنیم میگویم در گام دوم باید واقعبینانه ارزیابی گذشته را انجام و پیریزی آینده را براساس آن نتایج صورت دهیم. یعنی بدون ارزیابی گذشته نمیشود آینده را پیریزی کرد.
ما در دهه اول انقلاب، شورای عالی قضایی را به رئیس قوه قضاییه تبدیل کردیم. رهبر، رئیس جمهور و نخستوزیر نیز داشتیم که نخستوزیر را حذف کردیم و اختیار را به رئیس جمهور دادیم. براساس یک تجربه ۱۰ ساله اصلاحاتی را صورت دادیم امروز که ۳۰ سال از این تجربه گذشته است، مسائل خیلی روشن است.
ما در سه حوزه نیازمند بازنگری اساسی هستیم. یکی از آن حوزهها حوزههای ساختاری در نظام است. قاضی و دیوان عالی کشور مستقل هستند اما این نباید بدین معنی باشد که سیاستهای عالی قضایی، تقنینی، نیروهای مسلح، فرهنگ و امنیت در جاهای دیگر تبیین شوند و وزرا در دولت بنشینند و فقط آییننامه تصویب کنند و همین ضعف ساختاری سبب شده تا امروز به جای رشد اقتصادی ۸ درصد مدنظر در سند چشمانداز 1404، رشد اقتصادی ۱.۵ درصد حاصل شود. یعنی خیلی با هدف مدنظر فاصله داریم. خروجی این روند به جایی میرسد که ایرانی که تا دیروز سهمش از کیک اقتصاد جهانی ۱.۲ درصد بوده اکنون ۰.۴ درصد باشد. ما کوچک نشدیم ما رشد ۱.۵ درصدی را داشتیم دنیا رشد کرده اما ما رشد کمتری کردیم.
اگر ما (ایران) به جای صادرات ۲.۵ میلیون بشکه نفت، ٤ میلیون بشکه نفت صادر و نیمی از گاز اروپا را تأمین میکردیم، به جای ۴٠۰ میلیارد دلار تولید ناخالص، ۲ هزار میلیارد دلار تولید ناخالص داشت و صادراتش به ۳۰۰ میلیارد دلار میرسید به این راحتی نمیشد تحریممان کنند. البته تحریم فقط جنبه اقتصادی ندارد بلکه جنبههای سیاسی و غیره نیز بر آن مترتب است.
از زمانی که سند چشم انداز ۱۴۰۴ به امضای رهبری رسید و قرار شد ما قدرت اول منطقه شویم و لازمه آن این بود که رشد ۸ درصدی اتفاق بیفتد، امروز اقتصاد، نفت و گاز و میعانات ما سه برابر شده بود و علت اصلی محقق نشدن آن نیز به این دلیل بوده که ما فقط همدیگر را خنثی کردهایم. یک مجموعه به نام دولت جلو میرود و بازرسی کل کشور از طرف قوه قضاییه یقه اینها را می گیرد. همه دائم در حال خنثی و تضعیف کردن همدیگر هستند و در مسائل سیاسی و اجتماعی به جای رسیدیم که همبستگی، شکوه، وحدت، یکپارچگی گذشته وجود ندارد.
امروز در همه سطوح اختلاف یک اصل شده و چرخ دندهها در جهت هماهنگ با هم حرکت نمیکنند. مرام ملی و اسلامی ما حکم میکند که خروجی یک انقلاب واقعاً مردمی، پاک و روشن، جامعهای سرشار از عدالت و سلامت شود و همه همدیگر را کمک و پشتیبانی کنند؛ امروز به جایی رسیدیم که هیچ یک از نهادهای رسمی حرمت لازم را ندارند و وقتی رئیس جمهور، یا رئیس فلان دستگاه حرفی را میزند، برخیها میگویند بیخود گفتهاند. بنابراین همه به دنبال تخریب، تضعیف و بیاعتمادی هستند. اما معتقدیم میتوان این مسائل را حل کرد و بر روی کاغذ آورد و ارزیابی کنیم و آینده خیلی روشنی را در گام دوم طراحی و عمل کنیم.
حرف من این بود که اساساً ایجاد جریان سوم کار غیرممکن است و حزب اعتدال و توسعه میخواهد نماد یک جریان سوم شود چرا که آنها علاقهمند به هضم در جریان اصلاحات نیستند.
آقای مرعشی به تأثیر عملکرد ضعیف دولت بر عدم ایجاد یک جریان سوم اشاره کردید. این عملکرد روی جریان اصلاحات و سبد رأی این جریان چه اثری داشت؟
بنابراین اگر عملکرد دولت خوب بود میتوانست به شکلگیری این جریان سوم کمک کند هر چند معتقدم اگر عملکرد دولت هم خوب بود، نمیتوانستند جریان سومی در کشور ایجاد کنند. ما به عنوان اصلاحطلبان از ضعفها و شرایطی که دولت در آن قرار گرفته آسیب دیدهایم اما جریان اصلاحات یک جریان ریشهداری است این ضعفها و ضربهها، چیزی نیست که بخواهد اصلاحات را از پای درآورد چرا که اصلاحات ریشه در دهه اول انقلاب دارد و آن ریشه چپ خط امامی است و در اوج اقتدار و محبوبیت امام (ره) این جریان به عنوان یک جریان نزدیک به امام (ره) بوده است.
بخشی از این جریان آقای هاشمی بود. در یک دوره از ایشان به عنوان سخنگوی خط امام (ره) نام برده میشد یعنی وقتی ایشان در دهه ۶۰ خطبه میخواند، همه ایشان را سخنگوی خط امام (ره) میدانستند. البته آقای خاتمی، کروبى و موسوی خوئینیها نیز به بیت امام (ره) نزدیک بودند. مردم نیز هنوز از ۸ سال دولت سازندگی به عنوان دورانی خوب یاد میکنند و البته دولت اصلاحات نیز به دنبال دولت آقای هاشمی از دورانهاى موفق کشور تلقى مى شود و آقای خاتمی نیز هنوز از سرمایههای معتبر کشور است. بنابراین چنین جریانی در دههای نیز اگر ضعفهایی داشته باشد از پای در نخواهد آمد.
من میخواستم یک مسئله مهمی را مطرح کنم و آن اینکه دولت از عنصر قدرت تخلیه شده است. به دوران آغاز رهبری حضرت آیتالله خامنهای و رئیس جمهوری آقای هاشمی برگردیم. در دو سال اول رهبری حضرت آیتالله خامنهای و ریاست جمهوری آقای هاشمی همراهی، هماهنگی و انسجام در نظام بینظیر بود. یعنی تقریباً اختلافی وجود ندارد و رشد اقتصادی ایران در سال اول برنامه ۱۳.۵ درصد است در سال دوم به ۱۱.۵ درصد میرسد.
در آن ایام هیچکس احساس فاصله بین رئیس جمهور و مقام رهبری نمیکرد. رهبری در اظهارات خود میفرمایند: من گاهی اوقات شبها به دلیل مشکلاتی که در کشور وجود دارد از خواب میپریدم ولی با بودن آقای هاشمی به عنوان رئیس جمهور خیالم راحت میشد.
آقای هاشمی هم متقابلاً میگوید: در زیر این گنبد کبود هیچ شخصی لایقتر از آقای خامنهای برای رهبری کشور نمیشناسم. از سال سوم دولت آقای هاشمی فاصلهها آرام آرام شروع میشود و البته خیلی ملایم است. آن زمان که من رئیس دفتر آقای هاشمی بودم، آقای واعظی معاون اروپا وزارت امور خارجه بود. وزارت امور خارجه موضوعی را با آلمانیها را توافق کرده بود که براساس آن توافق باید یک زندانی آلمانی آزاد میشد.
آقای واعظی به آقای هاشمی گزارش کار داد و آقای هاشمی به من مأموریت دادند که با آقای محمد یزدی رئیس قوه قضاییه وقت مسئله را پیگیری و حل کنیم. من به دفتر آقای یزدی رفتم و به ایشان گزارش دادم و ایشان دستور آزادی را دادند و ساعت ۸ الی ۹ شب آقای واعظی با من تماس گرفتند که هنوز آن زندانی آزاد نشده است. من با مسئول دفتر آقای یزدی تماس گرفتم و ایشان به اوین رفت و ساعت ۱۱ شب آن شخص را به سفارت آلمان تحویل دادند.
چه سالی بود؟
سال ۱۳۷۴
موضوع آن چه بود؟
موضوعش را یادم نیست. من میخواهم بگویم انسجام درون حکومت مثال زدنی بود. حتی در دوره آقای خاتمی وقتی مسئله آقای کرباسچی مطرح و چند نفر از شهرداران مناطق بازداشت شده بودند من که آن زمان نماینده مردم کرمان در مجلس بودم، خدمت آیتالله یزدی رسیدم و به ایشان گفتم که آقای رازینیمیخواهد آقای کرباسچی را احضار کند. شما در جریان هستید؟ آقای یزدی گفتند من اجازه نمیدهم این اتفاق بیافتد، اگر سؤالاتی از آقای شهردار دارند آقای رازینی با بازپرس و شهردار به دفتر من بیایند و سؤالاتشان را شفاهی بپرسند البته اگر آقای خاتمی صلاح بدانند. بنابراین تا این حد قوای سه گانه با هم تعامل و همکاری داشتند اما امروز دولت جمهوری اسلامی مصوبه میدهد یک بازپرس در دادسرای تهران مصوبه را معلق میکند و یا بازرسی کل کشور در تمام ادارات کشور دفتر دایر کرده و هر کمیسیونی که تشکیل میشود مدیران دستگاه اجرایی نخست نگاهشان به دهان بازرسی است که آیا بازرسی موافق است که کاری را انجام دهند یا خیر. دولت جمهوری اسلامی و آقای حسن روحانی به عنوان رئیس آن که باید پاسخگوی مردم باشد کاملاً از عنصر قدرت تخلیه شده است.
به هر حال حرمت امامزاده را باید متولی نگه دارد. شاید آقای روحانی نخواسته و یا نتوانسته که دولت قدرتمند باشد.
من میگویم یک جریان از سال سوم آقای هاشمی شروع شده است و این مسیر را دنبال میکند. آن زمانی هم که آقای احمدینژاد رئیس جمهور بود و قرار بود انسجامی صورت دهد، کارها را بدتر و حرمتشکنی بیشتری کرد. من معتقدم که مهمترین اولویت کشور برای دولت ۱۴۰۰ این است که قدرت به دولت برگردد.
دولت بدون حل و فصل مسائل پیچیده در نظام سیاسی و اداری ما نمیتواند کاری از پیش ببرد. خبرهایی که اکنون از شورای عالی انقلاب فرهنگی بیرون میآید و اظهارات آقای ازغدی درباره رئیس جمهور قابل توجه است و باید اختلافنظر پذیرفته شود اما به نقطهای رسیدیم که حرف رئیس جمهور و وزرای دولت دیگر تعیینکننده نیست.
آن زمان که من استاندار کرمان بودم و هواپیمایی ماهان را تأسیس کردم نیازمند اجازه گرفتن از هیچکس نبودم. بلکه این را به دولت فرستادم و دولت نیز تأیید نهایی را داد اما امروز دولت از عنصر قدرت تخلیه شده است.
شاید آقای روحانی قدرت مدیریت قدرت را ندارد. یعنی شما ظرفیت آقای روحانی را در مقایسه با مدیرانی که اشاره کردید، در آن سطح میبینید؟
آقای روحانی سابقه روشنی در کشور دارد. ایشان ۲۴ سال نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی و از این ۲۴ سال نیز ۱۶ سال دبیر شورای عالی امنیت ملی بوده است یعنی بعد از رئیس جمهور بیشترین رابطه را با رهبری داشته است. یعنی اگر رئیس جمهور هر هفته یک جلسه با رهبری داشتند دبیر شورای امنیت ملی هر دو هفته یک جلسه با رهبری داشته است. هم مصوبات جلسه قبل را میبرد و هم دستور کار جلسات بعد را هماهنگ میکرد و رهبری در جریان کامل چرخش کار در شورای امنیت ملی بودند.
آقای روحانی دقیقترین جمعبندیها را در دبیرخانه شورای امنیت داشته است. دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی در زمان دبیری آقای روحانی هم در ۸ سال ریاست جمهوری آقای هاشمی و و هم ٨ سال ریاست جمهورى خاتمی یکی از مراکز منظم و مقتدر کشور بوده است. وزرا و کارشناسان ارشد کشور در جلسات شورای امنیت ملی شرکت میکردند و ساعتها در خصوص مسائل سیاسی، بینالمللی، اقتصادی و اجتماعی بحث میکردند. جلسات هم مثل اکنون نبود. حالا متأسفانه در برخی جلسات شورای امنیت ملی و شورای عالی انقلاب فرهنگی میشنویم که به رئیس جمهور پرخاش میشود.
بخشی از انتقادات چه از طرف اصلاحطلبان و چه از سمت اصولگرایان به آقای روحانی، به دلیل عدم عنصر پاسخگویی در دولت است. آقای روحانی با افکار عمومی ارتباط ضعیفی داشته و دولت سخنگو ندارد. امروز اگر تورم بالاست و قیمت ارزاق گران است که مجموعا در سبد عملکردی دولت واریز میشود، قاعدتا عدم پاسخگویی انفعال و ضعف میآورد و قدرت را از دولت میگیرد و در نهایت سبب می شود دولت نتواند موفقیت داشته باشد و همزمان پرخاشگری جامعه بالا میرود. این عوامل را چهقدر مؤثر میدانید؟
چیزی که خدمتتان گفتم عمدتا متمرکز بر این موضوع بود که ما باید با درس گرفتن از این تجربیات، آینده را پیریزی کنیم. کشور با شکافهایی که در درون حاکمیت و نهادها وجود دارد، قابل اداره کردن نیست، در این شرایط فشار حداکثری را متوجه مردم میکنیم و دستاورد حداقلی به دست میآوریم.
حرفی که شما میزنید کاملاً درست است و ضعفهای دولت قابل بیان است، چه در انتخاب افراد، چه در انتخاب سیاستها. مهمترین ضعف را این میدانم که دولت نتوانست پشتوانه رهبری را حفظ کند و این را من از همه اینها مهمتر میدانم.
بالاخره ما که به آقای روحانی رای دادیم، به روحانیای رای دادیم که نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی بود. ما که نمیخواستیم آقای روحانی بشود خاتمی، موسوی و کروبی دوم. ما میخواستیم کسی باشد که زانو به زانوی رهبری بنشیند و با هماهنگی مقام معظم رهبری مشکلات کشور را حل و فصل کند. اینها را به عنوان ضعف میپذیرم. چه ضعفهای تاکتیکی در حوزههای اطلاعرسانی و چه ضعفهای کلان مدیریتی. اینکه میگویم گذشته را باید نگاه کنیم، دلیلش این است. مثلاً از آقای هاشمی و خامنهای بهم نزدیکتر نداریم که. صمیمیتهای قدیمی آنها بالاخره یک خروجی داشت. آقای خاتمی به لحاظ مشی مدارا و همراهیاش که در آن تردید نبود و پشتوانه مردمی را هم داشت و رشد اقتصادی خوبی هم در دوره ایشان داشتیم. ولی بالاخره آخر قضیه این است که ممنوعالتصویر و ممنوعالحضور در خیلی از محافل است.
همچنین احمدینژاد امروز از همه چیز عبور کرده و خود را آلترناتیو نظام می پندارد. آقای روحانی هم ۲۴ سال نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی بوده و اصلاحطلبان از او حمایت کردند و نتیجهاش همین جداییهایی است که الآن میبینیم. پس باید فراتر از افراد این مسائل یک ریشه داشته باشد. آن ریشه شاید ساختارها باشد و من نمیخواهم بگویم حتماً. شاید نوع آرایش ساختارهای نظام ریشه مشکل باشد.
البته این شکافها و اختلافات به نظر طبیعی میرسد و بیشتر جنبه دیدگاهی دارد.
اختلافنظر که حتماً وجود دارد و باید تضارب آرا و افکار باشد و این سر جای خود، ولی باید حکومت منسجم باشد. هر ۴ سال یکبار هر کسی بحث سیاسی دارد، صورت دهد و جامعه هم قضاوت کند و یک نحله فکری و سیاسی مورد اقبال مردم قرار گیرد و مردم قضاوت کنند. ولی بعد از انتخابات نمیتوانیم این کشمکشها را ادامه بدهیم.
کلیت اینکه باید در حکومت انسجام داشته باشد مسئله قابل ردی نیست، ولی اینکه اشاره کردید فردای انتخابات شاهد هستیم آن ادبیاتی که برخی استفاده میکنند خیلی میتواند مؤثر باشد؛ مثلاً آقای روحانی در موضعی قرار گرفته بود که انسان را به تعجب وا میداشت.
شما تاکنون کاندیدا شدهاید؟ خدا انسان را محتاج راى نکند. من خوشبختانه دو بار در معرض انتخاب مردم در مجلس پنجم و ششم قرار گرفتهام و در هر دو بار موقعیت اجتماعیام به لطف خدا طوری مستحکم بود که هر جا سخنرانی میکردم به مردم میگفتم به رقیبان من رای بدهید، چون آنها خیلی از من بهتر هستند. هیچ وقت محتاج نشدم که برای جلب رای مردم به شعار متوسل شوم. افکار را تحت تأثیر قرار دهم.
جامعه ما و رفتارهای ملت ایران خیلی جالب است. گاهی شده که مردم برای یک کار کوچک شخصی از ۱۰ جا سوال میکنند تا یک کاری را انجام میدهند؛ مثلاً وقتی برای یک دختر خانم خواستگاری میآید تمام طایفه داماد را بررسی میکنید، ولی به یکباره فردی در تلویزیون حرفهای تند و شعاری میزند و مملکت را دستش میدهند، بدون اینکه بپرسند تا الآن کجا بودی و چه کار کردی؟ این مسئله در ایرانیها بوده که این ضربالمثل را زدهاند که «یک بار از دروازه عبور نمى کنند و یک بار دیگر از سوراخ سوزن داخل میروند». چرا این ضربالمثل در ایران وجود داشته؟ حتماً این کار را زیاد تکرار کردیم و مانند تکرارهای آقای خاتمی، تکرار کردیم و موضوع اصلی کشور شده است.
اینها ضعفهایی است که وجود دارد و من هم حرف شما را کاملاً قبول دارم، ولی بیشتر ناظر به آینده صحبت کنیم. اگر ناظر به آینده صحبت کنیم، هرکس بخواهد در آینده رئیسجمهور ایران شود، اولین اولویتش این است که باید بتواند عنصر قدرت را به دولت برگرداند. با این اقتداری که در دولت کم است نمیشود کشور را اداره کرد.
آقای مرعشی! صحبتهای آقای موسوی خوئینیها درباره آقای هاشمی را خواندهاید؟
بله خواندهام.
نظرتان در این خصوص چیست؟
بالاخره آقای خوئینیها در مورد آقای هاشمی نظرات متفاوتی دارند. آقای هاشمی یک شخصیتی بود که در موردش همه مدل قضاوتی در جامعه وجود دارد. از چپترین چپها که ممکن است دیدگاهشان نسبت به ایشان منفی باشد تا راستترین راستها و بخش وسیعی از بدنه چپ و راست که آقای هاشمی را همیشه احترام میکردند و قبول داشتند. آقای هاشمی آدم واقعا بزرگی بود.
یکی از اقداماتی که آقای هاشمی صورت داده و نمونه دیگری نیز ندارد این است که روزانه خاطراتش را نوشته و چند ده جلد کتاب مستند در مورد حوادث از خودش باقی گذاشته است. آقاى هاشمی انسانی سختکوش، پرتلاش، خوشفکر و خوشذات بود.
من هیچ وقت ندیدم که آقای هاشمی بدِ کسی را بخواهد. یک وقتی دوستان حزب مشارکت بعد از حوادث مربوط به مجلس ششم از آقای هاشمی وقت خواستند و پیش ایشان رفتند. وقتی که بیرون آمدند من از آنها پرسیدم چه شد؟ گفتند این مرد مطلقا به روی خودش نیاورد که ما با او چه کار کردیم. ما را درست راهنمایی کرد، تحویل گرفت، وارد گفتوگو شد و ضعفهایمان و نقاط قوتمان را گفت.
آقای هاشمی آدم بزرگی بود و آدمهای بزرگ مخالفان بزرگ هم دارند. ممکن است اشتباهات بزرگ هم کرده باشند. اگر حب و بغضها را کنار بگذاریم، آقای هاشمی به عنوان یک نمونه میتواند مورد مطالعه دقیق قرار گیرد. از روی رفتار با خانواده تا نوع تعاملش با سیاسیون. آقای خوئینیها همیشه با آقای هاشمی زاویه داشته و چیز جدیدی هم نیست.
از این حیث صحبتهای آقای خوئینیها مطرح شد که چرا در مقطع فعلی این را مطرح کردهاند؟ عدهای گفتند با توجه به عملکرد و رفتارهایی که در دولت روحانی است، موسوی خوئینیها میخواهد برای اصلاحات مرزبندی کند.
آقای خوئینیها در آن موضع در جبهه اصلاحات کاملاً تنهاست. نه از روحانیون مبارز، نه از بقیه احزاب و نه هیچ کس آقای خوئینیها را در آن جهتگیری و نوع نگاه به آقای هاشمی همراهی نمیکند.
مسئلهای که الآن با آن مواجهیم و لابه لای صحبتهایتان به آن اشاره کردید، سبد رای و پشتوانه اجتماعی اصلاحات است. خیلی از اصلاحطلبان میگویند پشتوانه اجتماعی ما سرخورده شده است. برای اینکه این سبد اجتماعی را تقویت و مردم را مجاب برای شرکت در انتخابات کنید، چه باید کرد؟ ضمنا آقای حجاریان به این مقوله اشاراتی داشت که قطعا مطالعه کردهاید. نظرتان را در این باره نیز بفرمایید.
اولاً این را توضیح بدهم که اگر رای اصلاحطلبان تضعیف شود، این رای به سبد اصولگرایان و حامیان نظام منتقل نمیشود. اصولا این خبر برای جمهوری اسلامی خبر خوبی نیست که بگوییم رای اصلاحطلبان ریزش کرده چون هرچه ریزش کند به سمت مخالفان نظام و کسانی که از جمهوری اسلامی بهطور کل ناامید هستند میرود.
مادامی که بخش مهمی از جامعه به جمهوری اسلامی و آیندهاش و اصلاح مشکلات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی امیدوار باشند، سبد رای اصلاحطلبان، سبد رایی قابل رقابت با اصولگرایان است. اصولگرایان در هر شرایطی پای انقلاب هستند و کسانی که رای به اصولگرایان میدهند در درون خودشان بهطور مداوم ریزش داشتهاند.
امروز دیگر آقای علی لاریجانی اصولگرایی که رای بیاورد تلقی نمیشود. آقای ناطق نوری دیگر از صحنه سیاسی اصولگرایی حذف است و باهنر، مرتضی نبوی و موتلفه نیز همینطور. الآن تیپ دیگرى از دوستانی که در جمنا جمع شوند، میتوانند لیست ببندند و رای داشته باشند. مگر اینکه کسی مثل آقای روحانی را ما حمایت کنیم که رای بیاورد، وگرنه کسانی مثل آقای ناطق، باهنر و لاریجانی حذف هستند و در جریان اصولگرایی دیگر لیبرال تلقی میشوند و آنها را از دست رفته میدانند.
به سمت شما آمدهاند؟
نه! سمت ما هم نیامدهاند. آن وسطها گیر کردهاند. ولی آن بخش از جامعه در هر شرایطی مطلقا جمهوری اسلامی را خوب میداند و هیچ انتقادی هم ندارد. اینها درصدی از جامعه اند که هستند و مشکلی ندارند. در بدترین شرایط میایستند و لازم باشد خون میدهند، دفاع میکنند و کتک هم میخورند و پای انقلاب و نظامشان ایستادهاند.
بخشی از جامعه که منتقد است ولی جمهوری اسلامی را قابل اصلاح میداند، رایشان معمولاً در سبد اصلاحطلبان بوده است. اگر رای اصلاحطلبان کم بشود و ریزش داشته باشد، ریزش به این سمت نیست بلکه به آن طرف است. اگر چنین وضعی باشد که هست خبر خوبی برای کشور و جمهوری اسلامی نیست و به همین دلیل ما داریم با این مسئله مقابله میکنیم و معتقدیم که با هر محدودیتی هم که مواجه باشیم باید تلاش کنیم که جمهوری اسلامی و ایران پایدار بماند. خصوصا در برابر فتنهای که ارتجاع عرب و صهیونیستها در منطقه ایجاد کرده و با هم متحد شدهاند و با سیاستهای افراطی ترامپ هم پشتیبانی میشوند، متحدان و موافقان ایران هم چه در آسیا شامل روسیه و چین و چه اروپا از خودشان شخصیت سیاسی و مدیریتی لازم را بروز ندادهاند که بتوانند در برابر آمریکا، اتحاد عرب و صهیونیستها بایستند. در چنین شرایطی باید همه همتمان را به کار گیریم که جمهوری اسلامی و ایران پایدار بماند. این مهمترین وظیفه ماست.
امروز هر کس ملی فکر میکند باید به پایداری ایران و جمهوری اسلامی فکر کند. ما به هیچ عنوان صحنه سیاست ایران را علیرغم همه محدودیتها ترک نمیکنیم. اگر راهکارها را از ما بخواهند و حتی نخواهند هم میدهیم. مثلاً در مورد مجلس و آینده که چند ماه دیگر شروع میشود، حتماً باید شایستگان و نخبگان باتجربه کشور به صحنه بیایند و وارد مجلس شوند. نمیشود در شرایطی که این فشار سنگین بینالمللی متوجه ایران است، ما این مقدار با سوءتدبیر داخلی مواجه باشیم و باید حتماً بهترین دیپلماتهای ایران در کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی جمع باشند. باید حتماً بهترین اقتصاددانان ایران در کمیسیون اقتصادی مجلس باشند. ترکیب کمیسیون اقتصادی مجلس باید اقتصاددان نظریه پرداز داشته باشد چون اقتصاد امروز ایران با مشکلات و پیچیدگیهایی که دارد، عناصر اقتصادى با وزن بیشترى را میطلبد. این را پیشنهاد خواهیم کرد و افرادی را هم متقاعد خواهیم کرد در انتخابات شرکت کنند و با شورای نگهبان هم رایزنی می کنیم که بتوانیم صلاحیتشان را بگیریم. اگر نگذاشتند، ما وظیفه خودمان را انجام میدهیم.
امروز وظیفه مهم اصلاحطلبان این است که بدون توجه به هر نوع سختگیری احتمالی و رنجش برای دفاع از ایران و جمهوری اسلامی با تمام وجود در صحنه باشند و مردم را دوباره پای صندوقهای رای برگردانند. ما به مردم به شدت نیازمندیم و دست مردم را خواهیم بوسید و نازشان را خواهیم کشید و از آنها خواهش خواهیم کرد که بیایند و پای ایران و جمهوری اسلامی بایستند که بتوانیم انشاءالله مرحله به مرحله کار را جلو ببریم.
اینکه برخی میگویند امکان دارد اصلاحطلبان لیست ندهند، چیست؟
من جمعبندی حزب خودمان را میگویم، ولی به هر حال فکر میکنم اصلاحطلبان اینقدر به سرنوشت ایران و جمهوری اسلامی متعهد هستند که کشور را برای عبور از این مرحله سخت کمک کنند. ما مردم را تنها نخواهیم گذاشت. مردم ما را در گذشته هیچ وقت تنها نگذاشتهاند و ما امروز که روزهای سختی است، مردم را تنها نمیگذاریم، ولو اینکه مردم آنقدر از شرایط اقتصادی و سیاسی رنجیده باشند که نیایند. ولی ما مردم را تنها نمیگذاریم ولو اینکه مردم ما را تنها بگذارند.
یک روز در انتخابات مجلس نهم امکاناتمان با امروز قابل مقایسه نبود. بعد از حوادث ۸۸ بود و بخشی از نیروهایمان در زندان بودند و بخشی در حصر بودند، ولی آقای خاتمی پای انقلاب ایستاد و رای داد و در فضایی که به سمت جدایی و تحریم میرفت، اصلاحات را دوباره به حاکمیت پیوند زد.
امروز اصلاحطلبان اکثر شوراهای شهرهاى کشور را در اختیار دارند و در مجلس فراکسیون و در دولت وزیر دارند. رئیسجمهور مورد حمایت آنها با همه انتقاداتی که هست سر کار است. امروز که اصلاحطلبان در شرایط بسیار بهتری از سال ۹۰ هستند که آقای خاتمی رفت و رای داد و عدهای هم منتقد بودند.
به نظر من جریان اصلاحات حتماً از شرکت در انتخابات طفره نخواهد رفت. دوستانی که میگویند مشروط، به خاطر این است که شرایط را بهبود ببخشند. خیلی برایمان سخت است که ظرفیتهای فراوانی داشته باشیم که به صحنه نیایند یا حذف شوند و ما با لیستهای حداقلی حداکثر مسئولیت را بپذیریم.
الآن بحثی که مطلب شما را طور دیگر جلوه میدهد این است که همین الآن این لیست حداکثری شما داخل شورای شهر است ولی میبینید که آن کارایی لازم و خروجی مطلوب را ندارد.
ما در تهران، شورای شهر را موفق میدانیم و شهردار لایقی هم روی کار است. یکسری مسائل است که شرایط عمومی کشور است.
شهرداری تهران جدای از کل اقتصاد ایران نیست. الآن شرایط اقتصادی ایران طوری است که دولت به پیمانکاری که برایش کار کرده، اوراق قرضه دوساله میدهد.
امروز اولویت کشور فقط این است که غذای مردم را بتوانیم تأمین کنیم. شما در کل کشور یک پروژه اقتصادی جدید میبینید؟ شهرداری تهران هم که از این کل جدا نیست. در دورهای بارش سنگین منابع نفتی را داشتیم و ٧٠٠ میلیارد دلار درآمد نفتی ظرف ۸ سال وارد کشور شد. از این ٧٠٠ میلیارد دلار ۱۰ میلیاردش هم داخل تهران هزینه شد. نه شخص آقای قالیباف معجزه اى کرد و نه شخص آقای حناچی امروز مى تواند معجزه کند.
در آن زمان ریزش منابع بوده و نفت ۱۱۰ و ۱۲۰ دلاری وارد کشور میشده و فاینانس هم میآمده است؛ مثلاً براىاحداث پل طبقاتی صدر از چین فاینانس گرفتند و ساختند. امروز شما میتوانید فاینانس بگیرید؟ شرایط کلی حاکم بر اقتصاد ایران فقط نگهداری وضع موجود است و شرایط جهش و حرکت نیست. بر اساس چارچوبی رفتیم و با دنیا توافقی انجام دادیم و غیرمنتظره این اتفاق افتاد. فقط هم مختص به ما نیست.
آقای ترامپ که آمد پیمان عدم توسعه سلاحهاى هسته اى و معاهده پاریس را هم بهم زد و به همه چیز متفاوت نگاه میکند. بیتالمقدس را هم پایتخت اسرائیل کرده و سند جولان را هم به اسرائیل میدهد. یک آدم نامتعارفی پیدا شده که کشور را دچار مشکل کرده و تهران هم به تبع آن دچار مشکل شده است.
امروز اولویت اول کارخانجات نگهداری کارگران موجودشان است و هیچ کارخانهای نمیتواند ماشینآلات جدید نصب کند و کار جدیدی بکند. همت بانک مرکزی امروز جذب منابع برای اجرای پروژه نیست، بلکه اولویت این است که منابع ارزی را چگونه تخصیص دهد که نیازهای اولیه مردم تأمین شود. دولت اول آقای روحانی در کنترل تورم موفق بود و آن را زیر ۱۰ درصد آورد و امروز باید تورم بالاى ٣٠ درصدی را کنترل کند که به ۱۰۰ نرسد و دچار فاجعهای مثل ونزوئلا نشویم. موضوعات کشور اساسا تغییر کرده و این ربطی به نهادى به نام شورا ندارد، همین که شورا را با سلامت اداره کنند و جلوی مفاسد را بگیرند، همین مقدار باید راضی باشیم. اگر اصولگرایان هم بودند همین بود و این میدان، میدانی نیست که در شرایط امروز کسی بتواند پل و اتوبان بسازد.
آقای تاجیک اظهارنظری داشتند مبنی بر اینکه اصلاحطلبی را ابزار قدرت قرار دادیم و هر زمان به قدرت رسیدیم فراموش کردیم از کجا آمدیم؟ به نظر شما از سال ۹۲ که آقای روحانی به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد و شاید میشد با تسامح آقای عارف گزینه اصلاحطلبان برای انتخابات باشد، یک مصلحتسنجی مغایر با ایدئولوژی از سوی اصلاحات انجام نشد که همین مسئله اصلاحات را با مشکلات امروزی مواجه کرده است؟
ما که کاندید اصلیمان در آن دوره رد شد. کاندیدای اصلی ما در آن دوره آقای هاشمی بود. محاسبات ما با رد صلاحیت آقای هاشمی بهم ریخت. اصلاحطلبی به اوج خودش میرسید اگر در آن انتخابات آقای هاشمی رد صلاحیت نشده بود. اتفاقی که میافتاد این بود که آقای هاشمی بر اساس برآوردهایی که آقای مصلحی وزیر اطلاعات آقای احمدینژاد کرده بود، بالای ۳۰ میلیون رای داشت. یعنی رکورد رای رئیسجمهورها را میزد. آقای هاشمیای رکورد میزد که قدرت و ظرفیت این را داشت که همه ظرفیتهای اصلاحطلبی و اصولگرایی را در دولتش به کار گیرد. رویکرد آقای هاشمی این نبود که جمعی را حذف کند و کنار بگذارد.
او قادر بود که چندین مسئله را با هم حل کند. هم روابط بین دولت و رهبری را بازسازی کند، هم این ظرفیت را داشت که اصولگرایان و اصلاحطلبان توانا را در دولت خود جمع کند و هم این ظرفیت را داشت که مسائل بینالمللی را مرتفع سازد. کشور به سمت یک شکوفایی میرفت که ریشه اصلاحطلبان را برای دهها سال مستحکم میکرد.
رد صلاحیت آقای هاشمی ضربه بزرگی به ما زد و بین آقای روحانی و عارف باید به جمعبندی میرسیدیم. آن موقع جمعبندی ما این بود که آقای روحانی مناسبتر است. به نظرم تا پایان دولت اول آقای روحانی به سمت خوبی حرکت کرد و آنچه که هدف اصلی ما بود که رسیدن به رابطه جدید با دنیا و خروج از اصل هفتم منشور سازمان ملل بود، محقق شد. ولی ممکن است برای دور دوم میشد کارهای دیگری کرد.
من خودم جزو کسانی بودم که معتقد بودم میشد برای دور دوم تصمیمات دیگری گرفت. از این مسئله گذشتهایم و مسئله روز ما نیست. امروز که در خدمت شما هستیم، روزی است که هر کس ملی باشد باید اختلافات را کنار بگذارد. همه باید امروز متحد باشیم تا بتوانیم کشور را اداره کنیم.
الآن اصلاحات چقدر به گزینههایی مثل آقای لاریجانی و آذری جهرمی برای انتخابات ۱۴۰۰ فکر میکند؟
هنوز هیچ بحثی نشده و خیلی زودهنگام است. این را هم در نظر بگیرید برای مثال مجلس پنجم در سال ۷۴ زمینه ریاست جمهوری سال ۷۶ آقای خاتمی را فراهم کرد. انتخابات مجلس سال ۸۲ زمینه پیروزی آقای احمدینژاد را فراهم کرد. انتخابات ۱۳۹۰ زمینه ظهور آقای روحانی را فراهم کرد. انتخابات مجلس یازدهم زمینه ریاست جمهوری ۱۴۰۰ را فراهم میکند. پس این انتخابات صرفا انتخابات مجلس نیست.
من خودم به عنوان کسی که فوقالعاده علاقمندم که ایران در مسیر سربلندی قدمهای جدیتری را بردارد، فکر میکنم چه اصولگرایان و چه اصلاحطلبان باید بهترین ظرفیتهایشان را برای انتخابات مجلس یازدهم آماده کنند.
از مجلسی که اکثریتش اصولگرا باشد یا اصلاحطلب، به شرط کفایت، یک رئیسجمهور خوب بیرون خواهد آمد؛ یعنی در انتخابات ۱۴۰۰ انتخاباتی در تراز ایران و کسی که بتواند همپای رهبری حرکت کند و پاسخگوی مسائل پیچیده ایران امروز باشد، انتخاب خواهد شد. پس به نظرم نباید فعلا روی ۱۴۰۰ تمرکز کنیم.
اخیرا آقای عباس عبدی در یادداشتی اظهار داشته که اساسا انتخابات ۹۸ بلاموضوع است و همه به انتخابات ۱۴۰۰ فکر میکنند. این دیدگاه از کجا نشات میگیرد.
حتی اگر بخواهیم به ۱۴۰۰ هم بنا بر استدلال آقای عبدی فکر کنیم، باید بدانیم مسیر انتخابات ۱۴۰۰ از انتخابات ۹۸ میگذرد. انتخابات ۹۸ مقدمه ۱۴۰۰ است.
اگر ظرفیتهای اصلی کشور و شخصیتهای تراز اول اصلاحطلب و اصولگرا به صحنه بیایند و اگر انتخابات را دست عناصر ناشناخته نوکیسه و این تیپهایی که همیشه در کمین هستند ندهیم، حتماً انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ بهتر خواهد بود.
من نمیخواهم بگویم که اگر رئیسجمهور آینده اصولگرا باشد خیلی بد است و اصلاحطلب باشد خیلی خوب است. بلکه چه اصولگرا و چه اصلاحطلب باشد باید یک ویژگی داشته باشد. اولین ویژگی این است که باید اقتدار را به دولت برگرداند و بتواند ظرفیتهای تراز اول کشور را در خدمت مردم بیاورد و دولت نیرومندی تشکیل دهند.
پس این عنصر قدرتی که شما به آن اشاره کردید بیشتر وابسته به خود دولت و رئیسجمهور است.
صرفا وابسته به رئیسجمهور نیست، بلکه وابسته به رئیسجمهور و رابطهاش با رهبری است چون رهبر تعیین کننده است. ما از رهبری می خواهیم در اصلاحطلبان قبل از اینکه ما انتخاب کنیم ایشان دست به انتخاب بزنند.
ایشان روالشان این است که به این مصادیق ورود نمیکنند.
برای ما ایران مهم است. من الآن فقط به ایران و جمهوری اسلامی فکر میکنم. اینکه اصلاحطلبان یا اصولگرایان روی کار باشند فرع است و اصل این است که کشور مسائلش حل شود چون مسائل خیلی پیچیده شده است.
شما فکر نکنید که اداره ایران با این فشارها و توطئههای جدید کار سادهای است، البته این توطئهها تنها عامل مؤثر نیست. من فکر میکنم این فشارها نافی مسئولیتهای مسئولان جمهوری اسلامی نیست.
مسئولان جمهوری اسلامی باید از قبل تدبیر میکردند که کشور به سمت بحران کنونی نرود. اصلاً نمیخواهم بگویم که فقط ترامپ، نتانیاهو و بنسلمان مسئول هستند. ما و همه کسانی که دست اندرکار مسائل سیاسی و اجتماعی و سیاست خارجی و تدبیر امور کشور هستند باید پاسخگو باشیم.
اگر بخواهیم دشمن، دشمن کنیم، دشمن همیشه بوده است. ما باید دشمن را مدیریت میکردیم و دلیل نداشت که ما بگذاریم که در خاورمیانه، عربستان با اسرائیل علیه ما متحد شوند. این بیسابقه است و ناشی از این است که در جاهایی بستر را فراهم کردهایم. چرا باید روابطمان با عربستان در سطحی نمیبود که این اتفاق شوم نیفتد. این اتفاق شومی است که ارتجاع عرب و اسرائیل علیه ایران متحد شدند و این خبر خوبی نیست.با اروپا و چین هم همینطور است.
خبرى داریم که رئیسجمهور چین در سفر به ایران پیشنهاد کرده که یک قرارداد ۲۵ ساله همکاری امضا کنند، چرا این قرارداد امضا نشد؟ اگر این قرارداد را امضا کرده بودیم شاید شرایطمان با چین به وضع کنونی نمیرسید. هزار نکته وجود دارد و یک یا چند نکته نیست.
به بحث اصلی خودم برگردم، به نظرم چه اصلاحطلبان و چه اصولگرایان باید به انتخابات ۹۸ به عنوان انتخاباتی نگاه کنند که پایه ریاست جمهوری ۱۴۰۰ را میریزد و باید ظرفیتهایشان را به صحنه بیاورند و هیچ کس نباید کنار باشد.
توضیحات کلی هم در مورد وضعیت کنونی پارلمان اصلاحات و آینده آن بفرمایید.
پارلمان اصلاحات طبق آن چیزی که در حزب کارگزاران سازندگی مصوب و از آن حمایت کرده و میکنیم، این است که این پارلمان جایگزین شورای عالی نیست و این را به عنوان نهادی بالاتر از شورای عالی دیدیم که اشخاص حقیقى عضو شوراى عالى، به جای اینکه به روش کدخدامنشی تعیین شوند، یک نهاد دموکراتیک آنها را انتخاب کند.
پارلمان اصلاحات نمیتواند فقط نماینده احزاب باشد. پارلمان اصلاحات قرار است همه ظرفیتهای اصلاحطلبان را پوشش داده و آشکار کند. حال چه احزاب باشد و چه اشخاص. در بحث احزاب هم حتماً در پارلمان اصلاحات، احزاب باید سطحبندی شوند.
اینکه همه احزاب اعم از کوچک و بزرگ ۱۵ کرسی داشته باشند، مورد قبول ما نیست و گفتهایم که باید دستهبندی شوند و به تعداد ۳، ۶، ۹، ۱۲ و ۱۵ نفر نماینده داشته باشند.
استانها و شهرستانها هم باید سهم روشنی در پارلمان داشته باشند و این یکی از شرطهای کارگزاران است. فکر هم میکنیم برای انتخابات مجلس فرصت استقرار پارلمان را نخواهیم داشت، چون این کار زمانبر است و مراحل زیادی دارد. نه قانون انتخاباتی که الآن مجلس تصویب کرده به درد انتخابات ۹۸ خواهد خورد، چون رفت و برگشتش بین شورای نگهبان زیاد خواهد بود، لذا انتخابات را باید بر اساس قانون قبلی پی بگیریم و در پارلمان اصلاحات هم کار عملا به بعد از انتخابات مجلس موکول میشود.
برخی احزاب اصلاحطلب در این خصوص اختلافاتی پیدا کردهاند.
بالاخره در این مورد بحث زیاد است.
بحث این است که در لیستبندی به مشکل برخوردهاند.
نه! در مورد لیستبندی به لطف شورای نگهبان آنقدر تعداد افرادمان کم خواهد بود که لیست راحت بسته و اختلافمان حل میشود.
بسیار ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
موفق و پیروز باشید.
منبع: خبرگزاری فارس