سید عمادالدین محمودی
تاریخ سیاست در ایران را باید با محوریت افراد و اشخاص نوشت. اکبر هاشمی رفسنجانی یکی از مهمترین مصادیق این رویکرد است. یکی از نزدیکترین افراد به هاشمی رفسنجانی، رئیس دفتر و پسرعموی همسر اوست. مرعشی عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران است.
طی چند روز گذشته که مشغول جمعآوری اطلاعات برای گفتوگو بودم، با یک سری از مقالات دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد برخورد داشتم که عمدتا به قلم آقای قوچانی بودند و در عمده آنها، تصویری که از شما ارائه میشد نزدیکی به منتهی الیه راست حزب کارگزاران سازندگی بود. درحالیکه امروز تقریبا در منتهی الیه چپ کارگزاران سازندگی تعریف میشوید. این اتفاق از منظر شما در بستر چه تحولاتی رخ داده است؟
این برداشت دیگران بود و واقعیت نیست. به نظر من هیچکدام از این عنوانها درست نیست.
گفته میشد شما سال ۷۶ به آقای ناطق نوری نزدیکتر بودید؟
نه این حرف حتما غلط است. من در مجلس پنجم از زمینگیر کردن اصولگرایان صحبت کردم. آن زمان اصولگرا گفته نمیشد و جناح راست میگفتند. مصاحبههای جنجالی هم داشتم. مرحوم آیتالله انواری را در بیت رهبری دیدم و از من انتقاد زیادی کرد و گفت این چه جملهای است که تو گفتهای که «خواب را از چشم جناح رقیب خواهیم ربود». من مصاحبههای روشن و صریحی داشتم. من با آقای ناطق در مجلس پنجم صمیمی بودم و در اوج صمیمیت بهطور جدی با ایشان رقابت میکردیم.
پس شما در سال ۷۶ به آقای ناطق نوری رأی ندادید؟
معلوم است که ندادم. من در بیش از ۳۰ شهر برای آقای خاتمی سخنرانی کردم.
در جریان انتخابات مجلس ششم چطور؟
در جریان مجلس ششم، خود من در کرمان کاندیدا بودم و در تهران مدافع آقای هاشمی بودیم و سیاست دوستان حزب مشارکت در برخورد با آقای هاشمی را سیاست غلطی میدانستیم. آنجا بر سر نوع تعامل با آقای هاشمی با بچههای چپ زاویه پیدا کردیم. آن تصمیم از اشتباهات استراتژیک بچههای چپ بود.
در گفتوگو با بسیاری از فعالان دانشجویی دهه ۷۰ گفته میشد اتفاقی در دولت آقای هاشمی افتاد و آن این بود که نقش تشکلهای موازی دفتر تحکیم وحدت افزایش پیدا کرد و مشخصا هم جامعه اسلامی در آن دوره تقویت و به شکلی تأسیس شد؛ همچنین جریانی مثل جریان آقای طبرزدی. بسیاری ذکر میکنند که شما به نوعی رابط بین دفتر آقای هاشمی و گروه آقای طبرزدی بودید.
نه این خلاف واقع است. من از تکثر در دانشگاهها استقبال میکنم. اصولا باید همینطور باشد. وقتی دوستان ما در جایگاه منتقد ظاهر میشوند، همه همین را میگویند. ولی وقتی خودشان در مسئولیتی قرار میگیرند، انحصارطلب میشوند. همانطور که دوستان اصلاحطلب، نوگرا و تحولخواه ما حق دارند انجمن و جامعه داشته باشند و کسی نباید برای آنها محدودیتی قائل شود، قاعدتا کسانی که مخالف آنها هستند نیز باید در دانشگاهها پایگاه داشته باشند. در مورد آقای طبرزدی موضوع عکس است. وقتی در اسفند ۷۲ به دفتر رئیس جمهوری آمدم این جریان قبلا به راه افتاده بود و آنها با آقای میرمحمدی که قبلا در دفتر بود، رفت و آمد داشتند و حمایت میشدند. من گزارشی خدمت آقای هاشمی دادم و گفتم دولت قادر نیست در دانشگاهها جریان بسازد و این به مصلحت دولت نیز نیست. چون جریان دانشجویی همیشه گرایش چپ و انتقادی دارد و این طبیعت سن بچههاست و بهتر است ما مطلقا از هیچ گروهی در دانشگاهها حمایت نکنیم. آقای هاشمی نیز نظر خاصی به من ندادند و گفتند هرطور خودتان میدانید و مشخص شد از قبل هم نظری نداشتند. لذا یکی از اولین اقدامات من این بود که کمکهایی را که میشد، کاملا قطع کردم. بعد از قطع کمکهای دفتر رئیس جمهوری، آقای طبرزدی سلسله مقالاتی را علیه شرکت تعاونی پسته رفسنجان، به عنوان پنج برادران شروع کرد که موضوع هیچ ربطی به آقای هاشمی نداشت. ولی در افکار عمومی اینطور جا انداخته میشد که تمام پسته رفسنجان به ایشان تعلق دارد که حرفی دروغ بود.
زمانی با آقای حجازی صحبت میکردم، خدمت ایشان گفتم آقای طبرزدی امروز از آقای هاشمی انتقاد میکند ولی مسأله آقای هاشمی موردی و گذراست و اگر امروز به او چیزی گفته نشود و فردا به او بگویید ننویس، او اینبار علیه آقا مینویسد. کسی باور نمیکرد. همینطور پیش رفتیم و در مقطعی او شروع کرد علیه رهبری مقاله نوشت. واقعیت این است که هیچ کسی در ایران چنین جسارتی به رهبری نکرده است. حرف من در کمتر از یک سال محقق شد.
نوع ارتباط شما با جامعه روحانیت نیز قابل بحث است. ظاهرا شما با جامعه بیشتر از مجمع روحانیون رابطه داشتید؟
نه اصلا. من استاندار آقای موسوی در کرمان بودم. دوستان من همه در روحانیون مبارز بودند. من و آقای باهنر دو قطب رقیب هم بودیم. آقای باهنر متحد روحانیت مبارز بود و من همیشه با روحانیون مبارز همراه بودم. دوستانی در روحانیون مبارز بودند، آقای خاتمی، آقای خویینیها، آقای جمارانی، آقای موسوی لاری و آقای مقدم که همه جزو دوستان صمیمی من بودند.
بهطور کلی چپهای دهه ۷۰ و اصلاحطلبان آن زمان با شما میانه خوبی نداشتند.
هیچ کدام با من مشکلی نداشتند. یکی از دلایلی که آقای هاشمی من را به دفتر آوردند، این بود که میخواستند رابطه خود را با جناح چپ بازسازی کنند.
حزب کارگزاران سازندگی در کنار حزب مشارکت که بهنوعی نماد جریان چپ اسلامی بود، دو جریان عمده اثرگذار در تحولات ۲۰ سال اخیر بودند، ولی در بسیاری مقاطع با هم اختلافاتی راهبردی پیدا کردند. برخی مقاطع هم اختلافات تاکتیکی بود. شاید نقطه اول این اختلافات، به انتخابات مجلس ششم برگردد که مشخصاً دعوا در وهله اول بر سر حضور یا عدم حضور آقای هاشمی در مجلس بود و در نهایت با تشخیص خود ایشان محقق نشد. بهلحاظ راهبردی، شما کجا را هدف گرفته بودید و آنها کجا را هدف گرفته بودند؟
بهطور کلی در ایران، احزاب و گروههای سیاسی جریان نمیسازند. عمدتاً شخصیتهای کاریزماتیک جریانی را میسازند و افراد، گروهها و شخصیتها در ذیل آن جریان حرکت میکنند. مثلاً گفته میشود حزب کارگزاران، سازندگی در ایران را برنامهریزی و طراحی کردهاند، ولی این غلط است. همانطور که اگر کسی بگوید، جبهه مشارکت، دوم خرداد را بهوجود آورد، غلط خواهد بود. چون حزب مشارکت مولود دوم خرداد است. اگر به اول انقلاب برگردیم، شخصیت کاریزماتیک امام، فضایی در جامعه ساخت که چپ خط امامی دهه شصت مولود آن است. امام به مجلس سوم شکل دادند، نه مجمع روحانیون مبارز، بلکه آنها در طی این جریان متولد شدند. سازندگی و افکار سازندگی بعد از پایان جنگ، توسط آقای هاشمی طراحی شد. دیگران را نیز به کار گرفت و مشورت زیادی داشت و اطلاعات کسب کرد، ولی ایده سازندگی ایران توسط او شکل گرفت و در ذیل شخصیت هاشمی، کارگزاران سازندگی شکل پیدا کرد. آقای خاتمی نیز اصلاحات را مطرح کرد و در ذیل آن، گروههای مشارکت و چپ مجدداً احیا شدند و شکل جدید گرفتند. در مجلس ششم اولین نقطه افتراق پیش آمد. مشکل این بود که دوستان چپ یا اصلاحطلبان یا دوم خردادیهای آن زمان تحلیل اشتباهی داشتند.
چه شد که آقای هاشمی تصمیم به کاندیداتوری در مجلس ششم گرفت؟
خود من در مجلس ششم از کسانی بودم که با کاندیداتوری آقای هاشمی موافق نبودم و خدمت ایشان عرض کردم. با آقای علی هاشمی که نماینده رفسنجان شد، خدمت آقای هاشمی رفتیم و تحلیلمان را گفتیم. آقای هاشمی تحلیل روشنی داشت و ما قانع شدیم. ایشان گفتند دو حالت بیشتر نیست؛ یا رفقای شما میخواهند وارد درگیری با رهبری شوند و نظام را بشکنند که موفق هم نمیشوند و اگر بخواهند موفق باشند، من همراه با شما نیستم و در این درگیری، همراه با آقا هستم. علت این است که شما ممکن است بتوانید چیزی را بشکنید، ولی نمیتوانید چیزی ایجاد کنید. و بهتر از جمهوری اسلامی نیز نمیتوان ایجاد کرد. در این نظام، امام بود. همه مراجع بودند. همه سیاسیون بودند و نتیجه این است. حال چه کسی میخواهد بیاید و جمعبندی بهتری ارائه دهد؟ اگر این چهارچوب بههم بخورد، کسی نمیتواند ایران را جمع کند.
حالت دوم که میگفتند احتمال بیشتری دارد و حتماً محقق میشود، این است که نظام رودربایستی را کنار بگذارد و فضا را ببندد و اعمال قدرت کند که ابزارهای آن را دارد. قانون اساسی اختیار لازم را به او داده است. امکانات فراهم است و کافی است نظام اعمال قدرت کند و فضا را در کنترل خود بگیرد. و این به نفع نظام و شما نیست و نظام بستهای خواهیم داشت که ما این را نمیخواستیم. آقای هاشمی گفت اگر من به مجلس میآیم برای این است که راه میانهای را ارائه کنم و امتیازاتی بگیرم و به این بچهها و جوانها بدهم و فضا را تلطیف کنم و آنها را قانع کنم تا چارچوبها را حفظ کنند تا فضا باز و رقابتی باقی بماند. ایده روشن و خوبی بود. من در آن زمان درگیر انتخابات کرمان بودم و در تهران هم حضور پیدا میکردم.
آن زمان دو اتفاق جالب رخ داد. من نزد آقای شمسالواعظین و آقای جلاییپور که روزنامه «عصر آزادگان» را منتشر میکردند، رفتم. آن زمان روزنامه جامعه بسته شده بود. رفتم و گفتم چرا علیه آقای هاشمی مقاله نوشتهاید؟ فوراً آقای شمسالواعظین از کشوی میز خود نامه آقای دکتر ابراهیم یزدی را آورد و گفت اولین مقالهای که علیه آقای هاشمی نوشتیم، این نامه از آقای یزدی آمد که او در آن گفته بود چرا این اشتباه استراتژیک را مرتکب شدید و علیه آقای هاشمی مطلب نوشتید؟ تمام منافع تضعیف آقای هاشمی را جناح مقابل شما میبرد. این چه نفعی برای شما دارد؟ وجود یک آقای هاشمی مقتدر در صحنه سیاسی ایران به تکثر کمک میکند. شما همان کاری را انجام میدهید که رقیب شما میخواهد. او گفت ما متوجه اشتباهمان شدیم و بعد از دریافت این تذکر، یک مقاله به نفع آقای هاشمی نوشتیم. بچههای چپ، ما را در محیط حرفهای هو کردند و گفتند اینها از آقای هاشمی پول گرفتهاند و امروز فضا بهقدری سنگین است که نمیتوانیم مطلبی به نفع آقای هاشمی بنویسیم.
داستان جالبتر این بود که در آن مقطع یک بار آقای کرباسچی فضا را بهدرستی به من منتقل نکرد و گفت جلسهای پنجشنبه در حسینیه ارشاد است. شما از طرف حزب بروید و من هم قبول کردم. وقتی پنج دقیقه به سه بعدازظهر وارد حسینیه شدم، دیدم حسینیه پر است و متوجه شدم این یک برنامه است. چون آن زمان حتی در دانشگاهها نیز ۵۰ تا ۶۰ نفر جمعیت جمع میشد. ولی تمام حسینیه بالا و پایین پر از جمعیت بود و مشخص شد تمام بچههای ملی - مذهبی جمع شدهاند. به اعضای میزگردی که با هم بودیم نگاه کردم: اکبر گنجی، عباس عبدی، آقای سحابی و حسین مرعشی. در آن دوران در هر دانشکدهای که میرفتیم آقای باهنر یا غفوریفرد بودند. آن دو سیبل حمله میشدند و من در این بین آرامش داشتم. دیدم عجب جایی آمدم و هر سه این افراد منتقد آقای هاشمی هستند و من مدافع او بودم و آنجا گرفتار شدهام. یکی یکی سخنرانان را معرفی کردند و برای هر کدام از آنها جمعیت چند دقیقه کف زدند و برای ما هیچ چیزی نبود. مشخص شد شیطان بزرگ این جلسه مرعشی است. بعد به من گفتند بحث را شروع کن.
در دوران تبلیغات انتخاباتی مجلس ششم بودیم و من در بخش اول که هر کسی باید چند دقیقهای صحبت میکرد، تصمیم دقیقی گرفتم. گفتم چه کاری است که در مورد مسائل چالشی حرف بزنیم؟ بهتر است در حوزه مشترکات صحبت کنم. مسائل فرهنگی و سیاست خارجی و سیاست داخلی و... مواردی بودند که میتوانستیم دیدگاه مشترکی داشته باشیم. وارد چالش نشدیم و به سؤال و جواب رسیدیم. سؤالات آمد و یکی از من پرسید حزب کارگزاران به چه دلیل از آقای هاشمی رفسنجانی حمایت میکند؟ تا خواستم شروع کنم و بگویم ما آقای هاشمی را یک روحانی اصلاحطلب میدانیم، جمعیت شروع کردند به هو کشیدن و من صحبت را متوقف کردم. هم آقای گنجی و هم آقای عبدی و هم آقای سحابی هر سه به جمعیت معترض شدند.
آنجا استدلال کردم و گفتم روحانیت در تاریخ صدساله اخیر از مبارزات مشروطیت تا به امروز یک نقش مهم در سیاست ایران داشت. هرجا با نهضت و جریانی سیاسی همراهی کرده است، آن جریان موفق شده است و هر جا کنار کشیده و مبارزه منفی کرده است، جریان سیاسی شکست خورده است. این مسئله بارها در حوادث متعددی تکرار شده است. روحانیت نقشی در ایران دارد که شما نمیتوانید منکر آن باشید. در جمهوری اسلامی بهعنوان ثمره انقلاب اسلامی، نقش روحانیت نهادینه شده است. و روحانیت گلوگاههای بسیار مهمی را در اختیار دارد. رئیس قوه قضاییه باید مجتهد باشد و از روحانیت است. شش فقیه در شورای نگهبان تعیینکننده هستند و رهبری نظام نیز از روحانیت است. این نقش تاریخی روحانیت در ایران در جمهوری اسلامی نقشی نهادینه شده است. روحانیون ایران، آقای کروبی و خاتمی را بهعنوان روحانی نمیپذیرند. ولی آقای هاشمی رفسنجانی از معدود آدمهایی است که نفوذ و تأثیرگذاری خود را در بین روحانیت دارد و در مسائل مختلف و سیاست نیز از شما اصلاحطلبتر بوده است. او همیشه موافق حل شدن مسائل بین ایران و آمریکا بود و شما چپها مخالفت میکردید. در مسائل اقتصادی، اصلاحات ایران با آقای هاشمی شروع شد و شما مخالفت میکردید. در مسائل فرهنگی او مدافع آزادسازیهای فرهنگی بود و شما چپها مخالفت میکردید. در موضع اجتماعی هم دختر آقای هاشمی بود که ورزش بانوان را راهاندازی کرد و حرفهای نو میزد و درباره پوشش و مسائل مختلف نظر داد. ولی در مورد سیاست داخلی شما با آقای هاشمی اختلاف دارید و فکر میکنید میتوان اینجا سیستمی کاملاً دموکراتیک اعمال کرد، ولی آقای هاشمی به سیاستی مدیریت شده اعتقاد دارد. گفتم شما ۸۰% با آقای هاشمی وحدت نظر دارید و ۲۰% اختلافنظر وجود دارد. چرا یک چنین سرمایهای را از دست میدهید و او را از خود دور میکنید؟ من از هر سه نفر خواهش کردم قبل از ادامه بحث در مورد تحلیل من نظر دهند و هر سه تحلیل من را تأیید کردند.
این نوع از بازگشت نسبت به آقای هاشمی در سالهای بعد هم وجود داشت؟
در یک سالی که بعد از ۸۸ به اوین با آقای میردامادی در یک اتاق بودیم، سنت صندلی داغ را آنجا اجرا کردیم. هر کس باید بهنوبت روی صندلی داغ مینشست. هفتهای یک شب بود و باید به هر سؤالی صادقانه جواب میدادیم. یک جوان از آقای میردامادی پرسید بزرگترین اشتباه سیاسی زندگی شما چیست؟ جواب داد مخالفت با آقای هاشمی. طول کشید تا متوجه بشوند.
محمد قوچانی زمانی منتقد آقای هاشمی بود و به همین دلیل از من هم چندان خوشش نمیآمد. امروز ما با هم صمیمی هستیم ولی آن زمان جوان بود و من در جلسه افطاری در دانشگاه تهران به او گفتم محمد مشکل تو و بقیه بچهها این است که آقای هاشمی را نشناختهاید. اگر میشناختید، مثل من مدافع او میشدید.
آیا آقای هاشمی تلاش میکرد تا بقیه او را بشناسند؟
آقای هاشمی در حقیقت در دورهای موضعی بسیار مستحکم و جایگاه رفیعی در انقلاب و نظام داشت. شاید در آن دوران پیاده نمیشد و وارد گفتوگو با دیگران نمیشد و سعی نمیکرد دیگران را قانع کند. شاید این حالت بود، ولی بعدها، بعد از ضرباتی که خورد، بسیار متفاوت شد.
مواضع آقای هاشمی چنین تصویری ارائه نمیداد.
در مورد آقای هاشمی باید به چند مسئله دقت کرد. یکی این که آقای هاشمی کارگردان طولانیمدت انقلاب و نظام بود. نظام جمهوری اسلامی برای آقای هاشمی مثل فرزند بود. آقای هاشمی بین خود و نظام جمهوری اسلامی هیچ فاصلهای نمیدید و حتماً نسبت به هر اقدامی که برای نظام حاشیهای ایجاد کند، پرهیز و مقابله میکرد. دوم اینکه آقای هاشمی در دورهای طولانی، کارگردانی و مدیریت بحرانهای اصلی نظام را بر عهده داشت و خودش را در جایگاهی میدید که علاقه داشت و این جایگاه را حفظ میکرد و دیگران نیز متوجه این جایگاه بودند. از بعد از رحلت امام هم جناح چپ که اکثریت مجلس سوم را در اختیار داشتند، و هم جناح راست به دلیل گرایش و نزدیکی بیش از حدی که به رهبری داشتند، هر دو فکر میکردند آقای هاشمی رقیب آنهاست و اگر بخواهند در صحنه سیاسی بمانند، باید آقای هاشمی را تضعیف کنند و این اشتباه استراتژیک هر دو جناح بود. حضور آقای هاشمی که متفاوت است و دارای انتقاداتی به سیاستهای حاکم بود و برخی از مسائل را برنمیتافت، به حیات راست و چپ در عرصه سیاسی ایران کمک میکرد و این از اشتباهات استراتژیک بچههای چپ بود.
بهلحاظ استراتژیک، مسئلهای که در رابطه با گروههای اصلاحطلب مطرح است، معطوف به این نکته است که بتوانند در نقطهای بایستند که هم منتقد وضع موجود باشند و هم در ساخت رسمی بمانند. امروز اصلاحطلبان هم چوب منتقد بودن و هم چوب حضور در ساخت رسمی را میخورند؛ لذا به نظر میرسد این طیف در جای درستی نایستادهاند. به نظر میرسد آقای هاشمی در دورههایی توانست در آن موضع بایستد و آن نقطه را پیدا کند و بهنوعی محل تعادل باشد. این ویژگی ایشان از چه نشأت میگرفت؟
این حالت که شما بیان میکنید را حالت حاکم - اپوزیسیون مینامند. این در جمهوری اسلامی یک خصلت شده است و مختص جریان چپ نیست و در جناح راست هم هست. آقای ناطق میگفت وقتی احمدینژاد رئیسجمهور شد، برای بازاریها سخنرانی کرد. یکی از بازاریها -مرحوم آقای سعید امانی- برخاست و انتقاد سنگینی به دولت کرد و از مالیاتها انتقاد کرد. آقای ناطق گفت من منتظر بودم ببینم احمدینژاد در مقام رئیس دولت چه خواهد گفت؟ گفت دیدم از جلد رئیسجمهور بیرون آمد و شروع کرد به انتقاد از دولت. این خصلت بدی است که خصلت ثانویه عمده مسئولان و دولتمردان جمهوری اسلامی شده است؛ چه در اصولگرایان و چه در اصلاحطلبان این خصلت مشترک است. مادامی که حاکم هستند بهجای این که مسئولیت کار خود را بپذیرند و از آنچه اتفاق افتاده است دفاع کنند، همزمان با حاکم بودن، منتقد هم هستند. مرحوم هاشمی برعکس این بود و مسئولیت آنچه را اتفاق افتاده بود و آنچه را وجود داشت، میپذیرفت.
من بهخاطر دارم در زمان مجلس چهارم فشارها بر آقای هاشمی بسیار سنگین بود. در سالهایی که من در دفتر رئیسجمهور بودم، آقای هاشمی با نمایندگان مجلس جلسه میگذاشت و آنها از گرانی مینالیدند. او میگفت بروید و به مردم بگویید منِ هاشمی مسئول گرانی هستم. بگذارید کشور را بسازیم و اجازه دهید کشور راه بیفتد و اینقدر با سیاستهای اصلی کشور مخالفت نکنید.
از آقای هاشمی مرتباً در گلآقا نقد و طنز منتشر میشد. ایشان یک روز به من گفتند من خوشم نمیآید، چون تمام مسائل اصلی کشور که راههای اصلی گشایش در کشور است، مورد مخالفت این جمع است. اگر در کشور نرخها را اصلاح نکنیم و قرار باشد تولیدکننده ضرر کند، تولیدی اتفاق نمیافتد. اگر قرار باشد دانشگاهها را توسعه ندهیم و بچههای این کشور تحصیل نکنند و دانشگاه آزاد توسعه پیدا نکند، دولت بودجهای ندارد که تحصیل این همه جوان را حل کند. میگفت مرحوم صابری در گلآقا دقیقاً منتقد سیاستهایی است که نقاط اصلی جهش در کشور هستند و منجر به تحول در کشور است. آقای هاشمی مسئولیتپذیر بود و از نظام دفاع میکرد. لذا وقتی انتقاد داشت، انتقاد او واقعی بود و میتوانست در جایگاهی بایستد که هم کلیت نظام را تأیید کند و هم منتقد باشد. ایشان در سالهای آخر عمر خود دقیقاً همین موضع را داشت.
اخیراً با دوستان در مورد ۸۸ بحث میکردیم. من گفتم آقای هاشمی در آخرین نماز جمعهاش مگر چه میگفت که نمیشد آن را عملی کرد؟ آقای هاشمی گفت بیایید دست برادریمان را با هم حفظ کنیم و با هم باشیم، عدهای خسارت دیدهاند، خسارت آنها را جبران کنیم و عدهای در زندان هستند، آنها را آزاد کنیم و بپذیریم که باید مسائل را در کنار هم حل و فصل کنیم. مگر آقای هاشمی توصیهای غیر از مسیر حل مسائل گفت؟ اگر به آن توصیهها عمل شده بود، بحران تا امروز ادامه پیدا نمیکرد. آقای هاشمی میتوانست، چون در دفاع از اصل نظام راسخ و صادق بود و در انتقاد نیز صداقت داشت و میتوانست در این جایگاه بایستد.
این تحلیل وجود دارد که انتخابات ۹۲ محصول شکافی بود که در ۸۸ بهوجود آمد و کسی توانست پیروز انتخابات باشد که بالانسکننده جریان حاکم و نیروهای اجتماعی است و این شخصیت با رهبری آقای هاشمی پیروز شد.
امروز با قاطعیت عرض میکنم در ۸۸ هیچکسی نفعی نبرد. امروز نیز همین است. نه آقای موسوی، نه آقای کروبی و نه جریان اصلاحطلب و نه آقای هاشمی و نه نظام. هیچکس نفع نبرد. ۸۸ بحران پرخسارتی برای ایران شد. زمانی به آقای زنگنه گفتم شما بعد از ۲۴ سال وزارت، امروز زنگنهای هستید که اعتباری در دنیا دارید و زمانی که در مورد نفت حرف میزنید، حرف شما شنیده میشود و وقتی در اوپک شرکت میکنید، میتوانید مسئلهای را حل کنید. شما از روز اول زنگنه امروز نبودید. ۲۴ سال تجربه و هزینه شد تا شما امروز زنگنه شوید. امثال آدمهای تربیت یافته و پرورش داده شده که تکنوکراتهای بهدرد بخوری هستند و بعد از ۸۸ حذف شدند، کم نیستند. این ضرر ملی است.
آقای هاشمی نیز بسیاری از امکانات خود را از دست داد. دانشگاه آزاد را از دست داد. هرچند بخشی از آن را بعد از ۹۲ گرفت، ولی دوباره رفت. خبرگان را از دست داد. نماز جمعه را از دست داد و جایگاه رفیعی که در مجموعه نظام داشت مخدوش شد و بیحرمتیهای زیادی دید. یکی از پسرهای او هنوز در زندان است. آقای هاشمی نیز هزینه سنگینی در ۸۸ داد، ولی او آنقدر اصالت و جایگاه داشت که همه آن ضربهها نیز نتوانست از صحنه حذفش کند و دوباره توانست در ۹۲ با کاندیداتوری و حتی بعد از ردصلاحیت باز نقشآفرینی کند. پیروزی ۹۲ نتیجه نوع برخورد آقای هاشمی با رد صلاحیتش هم بود. خود من از کسانی بودم که بهشدت از رد صلاحیت آقای هاشمی رنجیده بودم و در روزهای اول به ایشان توصیه میکردم مطلقاً به نفع هیچکس موضع نگیرند، ولی ایشان توانست با ملایمت همه ما را قانع کند که پشت سر آقای روحانی بایستیم و صحنه را تغییر دهیم.
حزب کارگزاران از بدو حیات خود بهعنوان حزبی بسته، خانوادگی و بهمعنایی الیگارشیک تعریف میشد. به نظر بسیاری از صاحبنظران، امروز از نظر نوع سیاستورزی و تشکیلاتی، کارگزاران یکی از پیشروترین احزاب سیاسی ایران است. این مجموعه در دورهای درهای خود را باز کرد و منتقدان دهه ۷۰ و ۸۰ آقای هاشمی را جذب و آنها را فعال کرده است. بسیاری از فعالان دفتر تحکیم وحدت که بهطور شاخص از منتقدان آقای هاشمی بودند، امروز در حزب فعالیت میکنند. حزب ارگان دارد و به فاکتورهای سیاستورزی پایبند است. بسیاری از جوانان جذب شدهاند درحالیکه شاید به لحاظ گفتمانی با کارگزاران همراهی نداشته باشند. این وضعیت چطور اتفاق افتاد؟
اصولاً سیاستمداران و یک حزب سیاسی فراتر از شخص سیاستمدار باید همیشه بهروز زندگی کنند و زندگی در گذشته یا در آیندهای که وجود ندارد، ثمری ندارد. ما در کارگزاران مسئلهای مهم به نام ایران داریم. هم در دوستان کارگزار به معنای عام و هم در شخص خود من به معنای خاص، مسئله ایران است و از اینکه شرایط ایران آنطور که باید نیست، بسیار رنج میبریم و غصه میخوریم. هم بهخاطر مشکلاتی که مردم گریبانگیر آنند و این مشکلات نباید باشد و هم بهدلیل شاخصهایی که در کشور ما نباید به این صورت باشد. اگر میخواهیم ایران پیشرفت کند با خودخواهی و تنگنظری شدنی نیست.
پیدایش کارگزاران در سال ۷۴ فقط برای این بود که نظام به سمت سیستم بستهای پیش نرود. ما فکر میکردیم جناح راست میخواهد کشور را قبضه کند. آقای باهنر از طرف مجلس میآمد و در شورای اقتصاد در زمان آقای هاشمی شرکت میکرد. سال ۷۳ و اوایل ۷۴ بود که یک روز من و آقای باهنر بیرون قدم میزدیم، از ایشان پرسیدم شما چرا با آقای هاشمی اینقدر مخالفت میکنید؟ مشکل شما چیست، او میگفت تکلیف ما با آقای هاشمی روشن نیست. بعضی دوستان ما در دولت هستند، ولی تو هم هستی و آقای نوربخش هم هست و آقای مهاجرانی هم هست و آقای جهانگیری استاندار اصفهان است و تکلیف ما روشن نیست. لذا چارهای نداریم جز این که پا روی آقای هاشمی بگذاریم و بالا برویم. اینها برای ما حرفهای سختی بود.
کارگزاران در آن مقطع برای ایجاد تکثر در فضای سیاسی تشکیل شد، وگرنه ما به دنبال ساختن حزب نبودیم. آن زمان جریان بود و حزب نشده بود و قبل از تشکیل جریان کارگزاران تمام تلاشمان را برای فعال کردن چپ کردیم. از جمله اولین جلسه که در منزل خود من در تهران تشکیل شد و آقای کروبی، آقای آقازاده، آقای نوربخش و جمعی از دوستان چپ را دعوت کردیم و شب در منزل ما بودند و تقاضای ما این بود که روحانیون مبارز قهر خود را از سیاست که بعد از مجلس چهارم شروع کرده بود، کنار بگذارد و وارد سیاست شود. حتی پیشنهاد شد آقای خاتمی برای مجلس کاندیدا شود، ولی روحانیون مبارز قبل از بحث کردن بهطور قاطع رد کردند و به میدان نیامدند. ما با گروه دیگری از بچههای چپ و شورای هماهنگی نیروهای خط امام به محوریت سازمان مجاهدین انقلاب و به رهبری آقای نبوی که نمیتوانستیم کار کنیم. سیاستهای آنها بسیار چپ بود و با آقای هاشمی در تضاد بودند. آنها در انتخابات زاویه زیادی داشتند، ولی به نسبت بقیه گروههای چپ، همیشه احترام آقای هاشمی را داشتند و منتقد تمام برنامه تعدیل اقتصادی و سیاستهای اقتصادی آقای هاشمی بودند. حتی نسبت به سیاستهای فرهنگی آقای هاشمی منتقد بودند. آنها واقعاً چپ بودند.
آقای نبوی در مجلس ششم از حضور آقای هاشمی در لیست دفاع کرد.
آن بعد از رئیسجمهور شدن آقای خاتمی بود که چپ دچار تحول شد. قبل از آقای خاتمی آنها چپ بودند و لذا ما مجبور شدیم خودمان پیام دهیم. به یاد دارم که من رئیس دفتر آقای هاشمی بودم و ما یک ناهار با آقای محمدی گلپایگانی میخوردیم و درباره مسائل مشترک صحبت میکردیم. آقای محمدی گلپایگانی از من سؤال کرد که شنیدهام وزرا میخواهند لیست انتخاباتی دهند. زمزمه شروع شده بود و من گفتم ظاهراً چنین خبری هست. ایشان هم پرسید لیستی که وزرا امضا کنند چه ارزشی در جامعه پیدا میکند و چه کسی از این لیست حمایت میکند. چون اعضای دولت هستند و گفته میشود دولت میخواهد چه بکند و... روزی که ما بیانیه شماره یک خود را دادیم چون از سه روز قبل یعنی از چهارشنبه یا پنج شنبهاش تبلیغ خود را با لوگوی «عزت اسلامی، تداوم سازندگی و آبادانی ایران» با ۵۰۰ تابلو در تهران گرفته بودیم و اولین تبلیغات مدرن تلقی میشد و اولین بار بود که در انتخابات از پرچم ایران استفاده میشد، چون تا پیش از آن پرچم ایران نماد انتخابات نبود و شنبه بیانیه ما صادر شد، آنقدر موج ایجاد کرد که یکشنبه ۱۴۵ نماینده مجلس این بیانیه را محکوم کردند و از تریبون مجلس خوانده شد. چهارشنبه که دولت در خدمت مقام معظم رهبری برای افطاری میهمان بود، بهطور قاطع دستور داده شد که وزرا حق ندارند لیست انتخاباتی دهند و از ۱۶ نفر شدیم ۶ نفر و بسیار سخت بود. میخواهم بگویم برخلاف پیشبینیها، جامعه بهخوبی فهمید که ما چه میگوییم.
چه شد که در مناسبات حزبی به این نقطه رسیدید؟
ما فقط با زمان حرکت میکنیم. ما در گذشته نمیمانیم. برخی از دوستان ما عقیده داشتند که چرا با گشایش حزب، برخی از منتقدان آقای هاشمی را وارد حزب میکنیم. من میگویم این مشی خود آقای هاشمی بود. بعد از مجلس ششم که آن فشارهای سنگین به آقای هاشمی وارد شد، فشارها خیلی شدید بود و هر کسی جز آقای هاشمی را پودر میکرد. اتفاق جالبی افتاد که تا به حال نشنیدهاید. تمام مطالبی که در روزنامهها علیه آقای هاشمی چاپ شده بود، در قالب یک کتاب به نام «هاشمی در بوته نقد» منتشر شد. این کتاب در ارشاد دولت آقای خاتمی که وزیری کارگزارانی (آقای مهاجرانی) داشت، در یک صبح تا ظهر که تقاضای کار به ارشاد رفته بود، تأیید و منتشر شد. پاسخهایی که در روزنامهها به این نقدها داده شده بود، در کتابی به نام «نقد ناتمام» جمعآوری شد و زمانی که به ارشاد ارائه شد، چهار ماه برای گرفتن مجوز چاپ منتظر بود. فضا آنقدر علیه آقای هاشمی سنگین بود.
بعد از آن انتقادات سنگین، روزی آقای صفدر حسینی به من زنگ زد که با بچههای مشارکت میخواهیم به دیدن آقای هاشمی برویم. من با دفتر هماهنگ کردم و یادم نیست دقیقاً چه کسانی بودند. ولی آقای صفایی فراهانی، آقای رضا خاتمی، صفدر حسینی و جمعی از دوستانشان در حدود هفت - هشت نفری بودند. بعد که من آقای صفدر حسینی را دیدم، پرسیدم دیدار چطور بود؟ گفت فوقالعاده خوب بود، ولی ما از خجالت آب شدیم. این مرد مطلقاً به روی خود نیاورد که ما با او چه کردیم و چه چیزی گفته بودیم. یکییکی ما را بوسید و راهنمایی کرد و تشویق کرد و با صداقت اشکالات ما را گفت و مطلقاً به ما نگفت که شما چرا با من چنین کاری کردید؟!
اگر کارگزاران واقعاً بخواهد برای آینده امانتدار باشد، باید همان مشی آقای هاشمی را داشته باشد. مسائل شخصی و کینهتوزی و... راهحل مملکتداری نیست. راهحل مملکت جمع شدن افراد است. باید نیروها را جمع کرد. مادامی که با هم جمع میشویم و اضافه میکنیم، قوی میشویم و در روزهایی که از هم جدا میشویم ضعیف شدهایم. کارگزاران اگر بخواهد مشی آقای هاشمی را ادامه دهد و امانتداری کند و نماد تفکر و منش آقای هاشمی باشد، مطلقاً نباید انتقادها را منشأ جدایی تلقی کند. باید همه را از سر خیرخواهی تلقی کنیم و ما هم همینطور همه انتقادها را از سر خیرخواهی تلقی میکنیم.
چرا دبیرکل خود را سانسور میکنید؟
دبیرکل ما قابل سانسور نیست.
بعد از هر مصاحبه یا موضعگیری آقای کرباسچی، شما شروع به تحلیل مواضع ایشان میکنید.
ایشان دبیرکل بسیار خوبی برای کارگزاران هستند و سابقه خوبی قبل و بعد از انقلاب دارند. از خصوصیات ایشان این است که موتور پایین میگذارد و من مجدداً باید موتورهایی را که ایشان پایین گذاشته، بالا بگذارم.
نتیجه چیست؟
آقای کرباسچی جایگاه خوبی در حزب و بین دوستان اصلاحطلب دارند. من فکر میکنم مشی ما بیشتر باید سازنده و جذاب باشد. ما برای وصل کردن آمدیم، نی برای فصل کردن آمدیم.
در این نوع کنش چه اتفاقی میافتد؟ شما به شورای عالی اصلاحطلبان نقد دارید و به آقای عارف نقد دارید، اگر با همین فرمان به انتخابات مجلس برسیم، قاعدتاً به نتیجه نمیرسد.
کار برای ما پیچیده و سخت شده است؛ در شرایطی که محدودیتهای زیادی برای جبهه اصلاحات اعمال میشود، این جبهه نمیتواند ظرفیتهای خود را به میدان بیاورد و از ظرفیتهای خود استفاده کند، بلکه باید با حداقل امکانات حداکثر مسئولیتها را بپذیرد.
چرا نمیتوانید؟ آیا شما نمیتوانستید نیروهای جدیتری در شورای عالی داشته باشید؟ مثلاً آقای عبدالله نوری!
آقای عبدالله نوری نیامد. آقای معین نیامد. آقای صفایی فراهانی نیامد. من نرفتم. به همین دلیل هم من انتقادات نسبت به شورای عالی را موجه نمیدانم. آقای عارف انتخاب شورای عالی است و ما نرفتیم، ولی میتوانستیم برویم. خود آقای کرباسچی بهعنوان دبیرکل حزب، خودشان میتوانند شرکت کنند. بهجای اینکه آقای سیاسی یا هر کس دیگری برود. اگر دبیرکل احزاب و اشخاص حقیقی مورد نظر آقای خاتمی میآمدند، شورای عالی میتوانست متفاوت باشد. آقای عارف متناسب با شرایطی که در آن قرار داریم، انتخاب جمع است و شاید انتقاداتی به ایشان وارد باشد، ولی تضعیف آقای عارف مسئلهای از ما حل نمیکند. ما باید مسئولیتپذیرتر حرکت کنیم. لذا از این جهت من و آقای کرباسچی اختلافنظر داریم. با اینکه انتقادات زیادی به مجموعه اصلاحطلبان وارد میشود و میتوان انتقاداتی به شورای عالی وارد کرد، ولی ما باید راهحل عملی داشته باشیم. اخیرا راهکارهایی مطرح شده است که با دوستان ائتلاف، بحث میکنیم و ممکن است منجر به تحولاتی در عرصه سیاسی اصلاحات شود.
چرا در ارگان خود، روزنامه سازندگی، دعوا را گفتمانی میکنید؟
روزنامه سازندگی مطالب حزب را منتشر میکند، ولی ارگان حزب نیست. سازندگی یک روزنامه حرفهای در اختیار آقای قوچانی است. ولی هر چه که منتشر میکند، مواضع حزب نیست. اما مواضع حزب را نیز منتشر میکند. در اختیار حزب هست، ولی تمام مواضع او، مواضع حزب نیست.
قائل به دعوای گفتمانی هستید یا نه؟ گویا سازندگی مارماهی است؛ هم مار است و هم ماهی. جایی حرفهای شما را میزند و هر جایی نپسندیدید اعلام میکنید این حرف ما نیست.
آنجا یک روزنامه دقیقاً حرفهای از نظر روزنامهنگاری است که مواضع حزب را منتشر میکند و از طرف کمیته سیاسی که من مسئول آن هستم، یک سیاست کاملاً حزبی بر روزنامه سازندگی اعمال نمیشود.
حزبی که بسیاری از نیروهایش در دولت هستند، وقتی دولت را میزند چه تصویری ایجاد میشود؟
حقیقتاً بسیاری از نیروهای ما در رأس دولت نیستند. آقای جهانگیری معاون اول است، اما طبق قانون اساسی معاون اول پست مستقلی تلقی نمیشود. معاونت فرق میکند، حتی با یک وزیر متفاوت است. وزیر محصول پیشنهاد رئیسجمهور و رأی اعتماد مجلس است و برای خود شخصیت و وظایفی دارد.
آقای نجفی نیز نیروی شما بود.
آقای نجفی اعلام کرد از کارگزاران رفته است. فوراً بعد از شهردار شدن در مصاحبهای اعلام کرد که من سالهاست عضو کارگزاران نیستم. نه اینکه این دلیلی برای انتقاد ما باشد. ما با دوستانمان در این مورد اختلافنظر داشتیم. آنها میگفتند چرا انتقاد میکنید؟ ما هم میگفتیم از کل نظام که نمیتوان انتقاد کرد. از شورای نگهبان که نمیتوان انتقاد کرد. از قوه قضاییه نمیتوان انتقاد کرد. آیا نمیتوانیم از شهردار منتخب شورای منتخب خودمان هم انتقاد کنیم؟ چرا نمیتوانیم انتقاد کنیم؟ این خیلی بد است! آقای کرباسچی آمده و در مورد بودجه شهرداری تهران انتقادی کرده است.
بسیاری عقیده دارند شما برای شهردار شدن محسن هاشمی به فضا فشار زیادی آوردید. آیا این صحیح است؟
این تحلیل غلط است. ما تشخیص کارشناسی داشتیم که محسن هاشمی برای شهرداری مناسبترین است. ابتدا در کمیته سیاسی حزب بحث کردیم و گفتیم این لیست با تکرار آقای خاتمی رأی آورده است و ما باید نظرمان را به آقای خاتمی بگوییم. اگر ایشان قبول کردند، کار را دنبال کنیم. با آقای خاتمی صحبت کردیم و در گفتوگو چهار استدلال داشتیم: ۱. آقای محسن هاشمی بیشتر از بقیه، شهرداری را میشناسد و از قبل در شهرداری بوده و مدیر مترو بود و ارتباطاتی دارد. ۲. بدنه شهرداری از این انتصاب استقبال میکرد. هنوز هم همینطور است و بدنه شهرداری با محسن آقا بیشتر میتوانست هماهنگ باشد. ۳. وقتی میخواهیم شهرداری انتخاب کنیم که مورد حمایت نهادهای بالادستی نظام باشد، آنها این پیام را داده بودند و موقعیت بسیار خوبی بود که روابط اصلاحطلبان را با رأس نظام بازسازی کنیم و یک گام رو به جلو تلقی میشد. ۴. اگر اولویت اصلی تهران را روی حمل و نقل عمومی و مترو میگذاشتیم، ایشان این مسائل را بسیار خوب میشناسد. آقای خاتمی به دلایلی که داشتند و به ما هم نگفتند، استقبالی نکردند.
بعد از آن، آقای نجفی را مطرح کردید؟
نه از اول.
گفته شد آقای خاتمی تقریباً با هر کسی موافق است، جز با محسن هاشمی
نه؛ الزاماً اینطور نبود و من در این حد قبول ندارم. ایشان در مقطعی استقبال نکردند و همه حتی خود من توافق کردیم آقای نجفی شهردار تهران باشد. من برنامهام را به دفتر شورا دادم. چون صرفاً دوستان به من رأی داده بودند و من باید جزو کاندیداها باشم، ولی نمیخواستم برنامه بدهم. بعد هم باز ما به آقای افشانی رأی دادیم. باز هم دوستان شهردار شدن آقای محسن هاشمی را قبول نداشتند.
در جریان شهردار شدن آقای حناچی به ایشان رأی دادید، ولی بعد منتقد ایشان شدید. و از طرفی حزب اتحاد به آقای آخوندی رأی داد.
ما منتقد آقای حناچی نشدیم و همچنان حامی ایشان هستیم، ولی انتظار تحرک بیشتری داشتیم و داریم و در کارهایی انتظار کار جدیتری داشتیم. مثلاً در مسائل مترو هنوز هم فکر میکنیم سست عمل میشود.
در پایان تحلیل شما در رابطه با انتخابات مجلس آتی چیست؟
انتخابات مجلس آینده سختترین انتخاباتی است که اصلاحطلبان در آن شرکت خواهند کرد. از یک طرف نمیشود اصلاحطلب بود و اهمیت صندوق رأی را نادیده گرفت و از طرفی نمیتوان اصلاحطلب بود و به افکارعمومی احترام نگذاشت. نوعی دوگانگی بر شرایط حاکم است. در شهرستانها و حوزههای انتخاباتی غیر از شهرهای بزرگ، انتخابات جدی است و حتماً اصلاحطلبان در حوزههای انتخابی که مردم بهطور وسیع پای صندوق میآیند، باید تلاش کنند و نظر بدهند و مردم را راهنمایی کنند و مردم را جلب کنند. البته مسئله تأیید صلاحیتها همچنان در آنجا ابهاماتی برای ما دارد، ولی در شهرهای بزرگ تا امروز انتخابات چندان گرم نیست و اصلاحطلبان به معنی یک جریان سیاسی نمیتوانند صحنه را ترک کنند و بیتفاوت باشند. سیاستی که نهایی شد این بود که در حد مقدوراتمان در انتخابات فعال خواهیم بود و سعی داریم شخصیتهایی که به تأیید صلاحیتشان ایمان داریم، تشویق به حضور در انتخابات کنیم تا بتوانیم لیستهایمان را از نیروهایی ببندیم که به افزایش کارآمدی مجلس کمک کنند. اتفاقی که در دورههای اخیر رخ داد و با رد صلاحیتها و قهر از صندوق رأی مجلسی تشکیل شده است که علیرغم حضور برخی از نیروهای خوب، اکثریت مجلس از کیفیت حضور نیروهای خوب محروم است و شاهد افت کارآمدی مجلس هستیم.
من برداشتی دارم و فکر میکنم کارآمدی در قوای سهگانه نظام پایین آمده و با انتصاب آقای رئیسی بهعنوان رئیس قوه قضاییه، با توجه به اینکه او اولین رئیس قوه قضاییهای است که از درون این نهاد برخاسته و تجربه کار دارد، به نظر میرسد کارآمدی در این نهاد تقویت خواهد شد. ما امیدواریم، هم اصولگرایان و هم اصلاحطلبان شخصیتهایی را وارد مجلس کنند تا کارآمدی مجلس تقویت شود. فساد کم شود. چون جلوههای زننده فساد در این سالها بیشتر دیده میشود. اگر بتوانیم مجلس را بازسازی کنیم، حال چه اکثریت اصلاحطلب باشد، چه اصولگرا. صرفاً باید مجلسی کارآمد داشته باشیم. در این صورت حتماً دولتی رقم میخورد که حتی از دولت آقای روحانی نیز کارآمدتر باشد.
منبع: ایرناپلاس